< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

91/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 در جهت سوم از دو مقام بحث می شود مقام اول: استحقاق ثواب بر فعل مقدمات و واجب غيری و جائی كه مكلف به قصد رسيدن به واجب نفسى، فعلی را انجام می دهد و به خاطر فعل مقدمه، استحقاق ثواب دارد و چنانچه مستحق ثواب است، آيا فعل مقدمه و واجب غيرى، سبب مستقل است يا استحقاق ثواب بر ذی المقدمه است كه چون ذی المقدمه شاق شده، ثواب بيشتری دارد.
 
 مقام دوم:
 اين مقام در اين است كه آيا می شود امر غيری مقرب باشد يعنی با قصد امتثال امر غيری ـ مستقلاً ـ و بدون در نظر گرفتن امتثال امر نفسى، مقربيّت حاصل می شود يا بايد امتثال امر ذی المقدمه را قصد بكند تا فعل مقدمه، قربی و حسن شود كه از آن به قصد توصل تعبير می شود و اين بحث، غير از بحث سابق است چرا كه بحث سابق، در استحقاق ثواب بود و گفته شد: فعل مقدمه، حتی با قصدی كه قربی است ـ مانند قصد توصل و امتثال امر نفسی ـ انقياد مستقلی نيست و توسعه انقياد آن واجب نفسی است.
 اين جا می خواهيم ببينيم آيا اين داعويت امر ـ و به خاطر امر مولی انجام دادن كه موجب قربيت مقدمه می شود ـ تنها با قصد امتثال أمر نفسی انجام می گيرد و يا با امر غيری مستقل از امر نفسی هم صورت می پذيرد كه بايد در صورت اول، قصد امر نفسی بكند و تا امر نفسی را قصد نكند فعل مقدمه اضافه به مولا نمی شود و مقرب نيست زيرا مقصود از مقربيت همين است.
 
 1ـ كلام مشهور
 مشهور اين است كه امر غيرى، مقرب نيست و كسی نمی تواند مستقلاً امر غيری را داعی قربی قرار داده و به مولا تقرب يابد و همواره امتثال و تقرب به مولی اين گونه است كه بايد امتثال امر نفسی را قصد بكند و فعل مقدمه هم ـ فضلاً از ذی المقدمه ـ اين گونه مقرب می شود و اين مطلب وجدانی است و اگر كسی هم قائل به ملازمه و وجوب غيری مقدمه بشود، آن وجوب، يك وجوبی نيست كه صلاحيت مقرب بودن را دارا باشد بلكه آنچه را كه انسان را به مولا نزديك می كند باعث می شود فعل را به خاطر مولا و برای او انجام دهد، مطلوبات نفسی مولی می باشند.
 برای اين مطلب تقريبات و بياناتی ذكر كرده اند كه اين ها برهان نيستند وليكن مقرب مطلب می باشند و اين بحث در مقدمات و شرايط عبادی واجبات اثر دارد زيرا كه اگر اوامر غيری نمی توانند قربی باشند، بايد شرايط عبادی مانند وضوء و غسل و تيمم با قصد توصل به امتثال امر به ذی المقدمه انجام گيرند و يا اينكه استحباب نفسی داشته باشند كه در بحث آينده از آن بحث می شود.
 
 2ـ كلام برخی از اصوليون
 برخی تصور كرده اند كه اگر مقدمات موصله واجب باشد ـ كه صحيح نيز همين است ـ بنابراين قصد امر غيری مستلزم قصد امر نفسی و قصد توصل است چون وقتی امر غيری به خصوص حصه موصله از مقدمه تعلق گرفته باشد، پس بايد متعلقش را قصد كنيم و وقتی در متعلق، توصل اخذ شده است، قصد مقدمه موصوله، مستلزم قصد توصل است و مستقل از آن نيست بنابراين گفته شده است اصل اين بحث در جائی است كه مطلق مقدمه واجب باشد.
 
 نقد تقريب فوق
 اين مطلب صحيح نيست و در آن، بين دو معنا از قصد توصل، خلط شده است ما مقصودمان از قصد توصل: قصد امتثال امر نفسی به ذی المقدمه است يعنی داعی قرار دادن آن و اما لازمه مختص نمودن واجب غيری به مقدمه موصله اين است كه قصد به معنای اراده و اقدام بر ايجاد مقدمه موصله باشد كه ممكن است به داعی امتثال امر و يا به غرض دنيوی باشد پس قصد توصلی كه لازمه اختصاص وجوب غيری به حصه موصله است، غير از قصد توصلی است كه به معنای داعی و امتثال امر بوده و منشأ مقربيت است و اصلاً استلزامی ميان قصد ايجاد حصه موصله با داعويت امر نفسی و يا غيری نيست زيرا كه ممكن است، انسان حصه موصله و مقدمه با ذی المقدمه را هر دو به خاطر غرض دنيوی انجام دهد، پس در اين بيان ميان دو معنای از قصد توصلی خلط شده است:
 1) قصد توصل به معنای داعی قرار دادن امر نفسی مولی.
 2) قصد به معنای اراده انجام حصه موصله از مقدمه كه اين دو به هم ربطی ندارند ـ عمده وجوه ذكر شده از برای عدم مقربيت أمر غيرى، سه وجه است.
 
 وجه اول
 اين وجه، مبتنی است بر وجوب خصوص حصه موصله و حاصلش اين است كه اگر متعلق وجوب غيرى، خصوص حصه موصله شد، در اين جا دو امر داريم:
 1) امر به ذی المقدمه كه امر نفسی است.
 2) امر به مقدمه كه غيری است و به مقدمه موصوله خورده است، داعويت و محركيت عبارت از اين است كه من فعل را به غرض امتثال امر انجام دهم و دايره محركيت اين دو امر در اينجا ـ يعنی امر غيری به مقدمه موصله و امر نفسی به ذی المقدمه ـ به يك اندازه است و امر غيری اقل مونةً و مشقةً در محركيت از امر نفسی نيست چون امر غيری هم به مقدمه موصله
 خورده است كه اگر بخواهد او را داعی و محرك قرار دهد بايد هم مقدمه و هم ذی المقدمه را انجام دهد ـ مانند داعويت امر نفسی به ذی المقدمه ـ بر خلاف اين كه قائل شديم امر، مطلق مقدمه واجب است كه در اين صورت امتثال و داعويت امر غيری بيش از فعل ذات مقدمه نيست يعنی اوسع و أسهل از داعويت امر نفسی است.
 بنابراين طبق مبنای وجوب مقدمه موصله بالخصوص هر دوامر مقدار محركيتشان و مقدار مشقتشان به يك اندازه است و هيچ كدام در حيطه محركيت، با ديگری فرقی ندارد و اوسع از آن نيست و بايد مقدمه و ذی المقدمه را با هم انجام دهد حال گفته می شود كه امر نفسی يقيناً محركيت و داعويت قربی دارد و بحثی در آن نيست وليكن اگر بخواهد امر غيرى، منضما به محركيت امر نفسى، برای همان دو فعل داعی قرار بگيرد اين تحصيل حاصل و محال است يعنی كسی كه داعيش امر نفسی هست اگر بخواهد امر غيری هم داعی او باشد اين معقول نيست چون نه غرض و ملاك زائدی در امر غيری به جز مطلوب نفسی موجود است كه موجب شدت داعويت شود ـ مانند موارد تعلق دو أمر به يك فعل ـ و نه دائر محركيت آنها باهم فرق می كند بنابر اين امر غيری نه شدتی در محركيت می آورد و نه محركيت اضافه ای ايجاد می كند پس با قصد امر نفسی و محركيت و داعويت بالفعل آن ديگر امر غيری نمی تواند محرك باشد.
 
 اشكال به بيان فوق
 ممكن است كسی بگويد امر غيری نمی تواند منضماً محرك باشد اما می تواند بدلا از امر نفسی و قصد توصل، محرك به فعل مقدمه باشد يعنی همچنان كه می تواند داعی و غرض از انجام مقدمه، أصل توصل و امتثال امر نفسی باشد همچنين می تواند داعى، بدون توجه به امر نفسى، امر غيری باشد.
 پس اين بيان تنها محركيت امر غيری را منضماً با محركيت امر نفسی باطل می كند نه بدلا از آن در صورتی كه ما می خواهيم بگوييم امر غيری برای مقربيت، صلاحيت ندارد حتی به تنهايى.
 
 پاسخ اشكال
 می توان اين اشكال را با اضافه مقدمه ای در درجه اول رد كرد كه اگر أمر غيری بخواهد مستقلاً قابليت محركيت داشته باشد چون متعلقش غير از أمر نفسی است ـ يعنی مقدمه است نه ذی المقدمه ـ لازمه اش اين است كه برای فعل مقدمه دو محركيت مستقل وجود داشته باشد ـ همچون موارد تعلق وجوب نفسی به مقدمه واجب ديگر ـ مثل نماز ظهر، كه مقدمه نماز عصر نيز می باشد و باوجود ملاك مستقلی از برای محركيت امر غيری به مقدمه، بايستی هر دو باهم و منضماً بتوانند محرك باشند و شدت محركيت شكل بگيرد با اين كه يقيناً چنين نيست و در صورت محركيت امر نفسى، امر غيری ديگر صلاحيت از برای محركيت ندارد.
 
 وجه دوم
 كه بيان بهتری است اين است كه مقربيت و داعويت به معنای انجام فعل، از برای خواست مولا و مضاف به او است كه عنوان اطاعت و انقياد امر مولا را در بر دارد و ما در مقام اول گفتيم موضوع اطاعت و انقياد مولا تحقق موضوع ثواب انفعالی و عاطفی است يعنی جائی انقياد مولی است كه آن مطلوب نفسی مولا از نظر قصد و علم مكلف به خاطر او انجام گيرد و اين مستلزم آن است كه داعی حركت مكلف، امتثال موضوع ثواب انفعالی كه همان مطلوب نفسی است، باشد پس بايد آن مطلوب، قصد و داعی قرار گيرد تا بشود آن را به خاطر مولی انجام داد و به او اضافه نمود و مقدمه، چنين موضوعيتی را ندارد تا بشود آن را به داعی امر غيری انجام داده و به مولا اضافه كرد البته مقصود از مطلوب نفسی و موضوع ثواب انفعالی غرض اقصی نيست تا گفته شود ـ چنانچه مرحوم عراقی گفته است ـ كه ممكن است در خود واجب نفسی هم غرض نباشد بلكه مقصود، غرض و مطلوب مولی بما هو مولی است كه همان مطلوبی است كه مولا بر عهده مكلف قرار می دهد پس داعى، قرار دادن مطلوب و امر نفسی است كه انقياد و اطاعت و اضافه شدن فعل به مولا و همچنين مقربيت را در آن ايجاد می كند نه أمر غيرى.
 
 وجه سوم
 اين است كه همانگونه كه در مراد تكوينی غرض و داعی انسان از فعل مقدمه، رسيدن به ذی المقدمه و غرض و مراد نفسی است و مقدمه را برای خودش انجام نمی دهد امتثال اراده تشريعی مولی هم به معنای جايگزينی مكلف از عمل خود مولی و تحرك از اراده او است كه اگر بخواهد عمل را به خاطر مولی انجام دهد و اراده مولی را داعی خود قرار دهد، بايد قصد امتثال اراده نفسی را داشته باشد و غرضش انجام آن اراده باشد نه انجام متعلق اراده غيری و اين بيان هم مانند بيان سابق وجدانی و صحيح است.
 بنابراين مقربيت و داعويت أمر غيری معقول نمی باشد و همواره قربی شدن مقدمه از طريق قصد توصل يعنی داعويت و قصد امتثال امر نفسی به ذی المقدمه است همانگونه كه محققين علمای اصول فرموده اند.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo