< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

88/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 اشتراك و ترادف/فصل اول: دلالت لفظي/دليل لفظي/علم اصول
 
 محور پنجم، اشتراك و ترادف
 همچنانكه رابطه و علقه وضعيّه بين لفظ و معنى، گاهی بين يك لفظ و يك معنی است گاهی نيز ممكن است مشترك بين لفظ واحد با دو معنی و بيشتر باشد كه به آن اشتراك لفظی می گويند و گاهی ممكن است مشترك بين معنای واحد و دو لفظ يا بيشتر باشد كه به آن ترادف می گويند. در رابطه با خصوص اشتراك دو بحث و در رابطه با اشتراك و ترادف، يك بحث در اينجا مطرح می شود كه: بحث اول ـ آيا اصل اشتراك در لغت ضروری است؟ بحث دوم ـ وضع لفظ واحد برای دو معنی كه هر يك مستقل از ديگری است آيا خلاف حكمت وضع نبوده و موجب اجمال يا ابهام شود؟ بحث سوم ـ آيا اشتراك وترادف براساس همه مبانی گذشته در حقيقت وضع ممكن است؟
 
 بحث اول، بررسی برهان عقلی ضروری اشتراك:
 بحث ضرورت اشتراك در لغت از سابق بوده و مانند همه بحث های لغوی وقتی مورد توجه اصوليون قرار می گيرد برای اثباتش ادله گوناگونی اقامه می كنند و لذا ضرورت اشتراك نيز مورد استدلال و برهان واقع شده است. برهانی كه اقامه كرده اند بر اساس لامتناهی بودن معانی و متناهی بودن الفاظ می باشد و گفته اند امكان آنكه هر لفظی اختصاصاًبرای يك معنی وضع شود عقلاً كافی نيست زيرا الفاظ كه متناهی می باشد با معانی كه لامتناهی هستند قابل تطابق نيست. در برهان مذكور اگر مقصود از ضرورت اشتراك توجه بهوضع الفاظ برای معانی جزئيه باشد همچون معانی حروف و نسب و هيئات كه هر ربط و نسبت حرفی مغاير و متفاوت از ربط و نسبت ديگر می باشد در اين صورت با توجه به غير متناهی بودن معانی ربطی و جزئى، اشتراك ضرورت پيدا خواهد كرد ولی اين اشتراك معنوی است و نه لفظی كه به نحو وضع عام و موضوع له خاص در يك وضع انجام شده است و در حقيقت، يك سنخ معنی است. بنابراين اشتراك مقصود در برهان اقامه شده معنوی نيست بلكه مقصود اشتراك لفظی می باشد وليكن اين برهان نيز تمام نيست زيرا: اولاً ـ به فرض آنكه غير متناهی بودن معانی و متناهی بودن الفاظ را بپذيريم و معانی و مفاهيم را مانند أعداد رياضی تا مالانهايه له قابل تكثير بدانيم هيچ گاه به صورت غير متناهی مورد استعمال قرار نخواهند گرفت زيرا همواره موارد استعمال معانی در نزد بشر، متناهی بوده چون نيازهای لغوی انسان متناهی بوده است و معانی استعمال شده نيز می تواند با متناهی بودن الفاظ سازگاری داشته باشد و لذا ضرورت مورد استدلال هيچ وجهی نخواهد داشت و اين برهان ساقط می شود. ثانياً ـ با قبول غير متناهی بودن معانی راه بدست آوردن آنها و تفهيم معانی كلی منحصر در وضع و استعمال حقيقی نيست تا برهان ضرورت اشتراك لفظی اقامه شود راههای متعدد ديگری وجود دارد كه می توان استعمال در كليه معانی را تأمين كند مانند استعمال ايجادی يا مجازی و يا به نحو تعدد دال و مدلول كه چند مفهوم را با هم تركيب می كنند تا معنای مورد نظر بدست آيد، بنابراين روشن است كه غرض لغوی در بكارگيری معانى، منحصر در وضع حقيقی لفظ برای آنها نيست تا با توجه به برهان اقامه شده اشتراك ضرورت پيدا كند. ثالثاً ـ لازمه اين برهان آن خواهد بود كه الفاظ مهمله ديگر نبايد موجود باشد با آنكه در لغت به فراوانی وجود دارد و علاوه بر آنكه وضع به نحو اشتراك لفظی بالاخره متناهی است پس توان پاسخ گوی معانی لامتناهی باشد و اين بدان معناست كه وقوع اشتراك در لغت از باب لامتناهی بودن معانی و ضرورت نيست بلكه از باب ديگری است و آن اينكه اساساً لازمه پيدايش و شكل گيری لغات، وقوع اشتراك می باشد. زيرا اين صورت نبوده كه در برهه ای از زمان كس يا كسانی نشسته باشند و شروع به وضع لغات برای معانی كنند بلكه از زمان های قديم هر قبيله و قومی به فراخور نيازشان لغاتی را در معانی مورد نظر بكار گرفته اند و بتدريج كه قبايل به هم پيوستند و فرهنگ ها و تمدن های جديد شكل گرفت لغات هر قبيله ای نيز با لغات قبيله ديگر مخلوط شده و از مجموع آنها لغاتی بدست آمده بطوری كه گاهی يك لفظ در يك لغت دارای دو معنی و يا بيشتر شده است مانند لغت «عين» كه ممكن بود قبيله ای آن را در معنای عين جريه بكار برد و قبيله ای ديگر در عين باصره بكار برد و بعداً بر اثر يكی شدن اين دو قبيله، لفظ مشترك ميان آن دو معنی شد پس اگر اشتراك لفظی ممكن و يا لازم باشد اين امكان بطور قهری لازمه پيدايش لغات است.
 
 بحث دوم، اشتراك خلاف حكمت وضع نيست:
 اشكال شده با توجه به آنكه غرض و حكمت از وضع الفاظ برای معانی آن است كه از طريق استعمال آن لفظ بتوان اخطار حقيقی معنی را داشت وضع لفظ برای دو معنی يا بيشتر موجب اجمال و نقض اين غرض خواهد شد و توان از استعمال لفظ، معنای مشخصی را به ذهن مخاطب القاء نمود واين بر خلاف حكمت وضع و غرض واضع است. اين اشكال وارد نيست زيرا غرض از وضع منحصر در اخطار معنای حقيقی نيست زيرا گاهی اجمال و ابهام گويی نيز از اغراض عرفی و عقلائی در محاورات است و به تعبير شهيد صدر (ره) ايجاد صلاحيت لفظ برای دلالت بر هريك از دو معنی می تواند غرض واضع باشد يعنی هرگاه لفظ با قرينه استعمال شد معنی نيز مشخص می شود و اين مقدار صلاحيت كافی است تا جزء العله اخطار معنی با قرينه معينه باشد و اين نيز أغراض لغوی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo