< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

88/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 اقسام وضع/فصل اول: دلالت لفظي/دليل لفظي/علم اصول
 
 اشكالات وارد بر قسم سوّم طبق مسلك اعتبار:
 اشكال اول: با توجّه به آنكه رابطه وضعيّه بين الفاظ و مفاهيم می باشد - اعّم از مفاهيم كلّی و جزيى - چنانچه مقصود از وضع عام و موضوعٌ له خاص چنين باشد كه واضع، مفهوم خاصّ را در نظر گيرد كه قسم دوّم يعنی وضع خاصّ و موضوع له خاصّ خواهد بود. اگر هم مفهوم كلّی را در نظر بگيرد كه وضع و موضوع له عامّ خواهد بود و اگر هم مفهوم كلّی را از اين حيث كه فانی در واقع و محكی جزيی و خارجی اش می باشد در نظر گيرد و لفظ را به اين جهت وضع نمايد، چونكه مفاهيم كلّی و جزيی با هم متباين خواهند بود امكان ندارد فانی در مفهوم جزيی باشد و تواند وجه خاص قرار گيرد و تنها مفهوم كلّی در مصاديق خارجی فانی می باشد وليكن در اين صورت رابطه وضعيّه بين لفظ و واقع خارجی شكل می گيرد نه مفهوم جزئى.
 ردّ اشكال: برخی مفاهيم وجود دارند كه مستقيماً از خارج انتزاع می شوند مانند مفهوم انسان كه منتزع از افراد خارجی خود می باشد كه مفاهيم اوّليه اين چنين هستند و در رابطه با وضع لغوی مورد توجّه نيستند امّا مفاهيمی وجود دارند بنام مفاهيم ثانوی منطقی كه منتزَع از خارج نيستند بلكه مفاهيم طولی منتَزَع از مفاهيم خاصّ و جزيی هستند مانند مفهوم فرديّت كه از مفاهيم فردی زيد، عمرو منتزَع می شود و اين صلاحيّت را دارد تا وجه آنها قرار گرفته و از خلال اين مفهوم ثانوی طولى، لفظ را وضع كنند و در نتيجه، رابطه وضعيّه بين لفظ عام و آن مفاهيم خاصّ از خِلال مفهوم ثانوی عام تحقّق می يابد و مشكل دفع می شود.
 اين مفاهيم ثانوی همانند مفهوم كلّی و جزيی يعنی كلّيت و جزئيّت است از اين جهت كه از واقع، منتزع شوند بلكه معقولات ثانوی منطقی بوده كه از معقولات اوّلی - كه مفاهيم اولی هستند - منتزَع بوده و مصداق بالذّات آنها مفهوم اوّلی است نه واقع و خارج پس اينگونه مفاهيم اين قابليّت را دارند تا غرض واضع را در وضع عام و موضوعٌ له خاص تحقّق بخشند.
 اشكال دوم: همواره اخطار مفهوم عامّ و جامع در ذهن به نحو تجريد می باشد و خصوصيّات مشخّصه أفراد بايستی حذف شود تا مفهوم عامّ بدست آيد. آنگاه وقتی ذهن آن خصوصيّات فردی را حذف نمود ديگر عامّ تواند مرآت خاصّ قرار گرفته و وجه آن باشد كه در اين صورت، اشكال ديگری بر وضع عامّ و موضوعٌ له خاصّ وارد می شود يعنی مفهوم جزيی عبارت از مفهوم عامّ انسان به اضافة مفاهيم مشخّصه فردی خواهد بود و اين بدان معنی است كه مفهوم عامّ، جزء تحليلی و ضمنی مفهوم خاصّ می باشد و روشن است جزء تحليلی و ضمنی نمیتواند مرآت مركّب قرار گيرد.
 رد اشكال: اين مطلب تنها نسبت به هر مفهومی با مصداق بالذاتش تمام است يعنی در جايی كه حيثيت عام و جامع در ضمن مصاديق خارجی اش باشد و امكان ندارد از افرادش به همراه خصوصيات فردی آنها حكايت كند مثل آنكه ممكن نيست مفهوم عام انسان حاكی از زيد به همراه خصوصيات فردی اش و از عمرو به همراه خصوصيات فردی اش باشد بدليل آنكه حكايت جزء تحليلی از كل مركب خواهد بود كه معقول نيست واشكال وارد است ولی مفهوم انتزاعی ممكن است بر آن مصاديق به گونه ای صدق كند كه متحد با آن جزئيات كه مصاديق بالعرض آن هستند، باشد يعنی آنچه مورد نظر است مفهوم جامع عرضی است كه منتزع از مفاهيم جزيی زيد و بكر و عمرو بلحاظ خصوصيت و جزئيتشان است و قابل انطباق بر هريك از جزئيات انسان بما هو جزئی می باشد بطوری كه گفته می شود مفهوم انتزاعی قابل انطباق بر منشاء انتزاع خود است.
 به بيان ديگر می گوئيم مشخصات فرديه موجود در زيد غير از مشخصات عمرو و متباين با آن است وليكن می توان يك مفهوم عام انتزاعی بنام «فرديت يا جزئيت» را انتزاع نمود كه قابل انطباق بر مناشی انتزاع خود يعنی مشخصات فرديّه در زيد و مشخصات فرديه در بكر و مشخصات فرديه در عمرو باشد. البته اينكه اين مفاهيم حقيقتاً انتزاعی اند يا اختراع ذهن هستند و يانفس الامری می باشند بحث های دقيقی است كه در فلسفه بايستی بدنبال آن بود.
 پس ذهن انسان اين توانايی را دارد تا لفظ را كه می خواهد برای خاص و جزئی قرار دهد برای فرد الانسان ويا مابه الامتياز انسان قرار دهد و در واقع كار ذهن آن است كه تركيبی بين اين مفهوم انتزاعی عام يعنی فرديّت و بين مفهوم حقيقی انسان ايجاد كند و لفظ را برای آن وضع نمايد كه در اين صورت با تمامی فرد انسانی حقيقتاً انطباق پيدا می كند.
 حال اگر گفته شود انتزاع مفهوم واحد انتزاعی از افراد به همراه خوصياتشان كه باتوجه به خصوصيات فردی متباين از هم هستند محال است و با قاعده عقلی «الواحد لايصدر الا من الواحد» سازگار در آيد زيرا يك مفهوم واحد از كثير بما هو كثير بدست آمده بمثابه معلول واحد از علّت كثير، در پاسخ می گوئيم صحيح نيست اينجا را به باب علّت و معلول و قاعده الواحد مقايسه نمود زيرا اينجا مقام انتزاع يااختراع ذهنی می باشد كه قدرت ذهن به اندازه ای وسيع هست تا بتواند عنوانی را اختراع نمايد كه در عين واحد بودن قابل صدق بر نوع باشد يعنی با آنكه عام است ولی بر خاصّ بما هو خاصّ صدق می كند مانند مفهوم «شىء» كه از شيئيت اشيای متباين انتزاع می شود و كسی ادعا كند حالا كه شىء منطبق بر اشيای متباين است پس نبايد مفهوم واحد باشد.
 
 تصوير صحيح از نتيجه قسم سوم بر اساس نظريه قرن:
 بنابر تفسيری كه مفصلاً از نظريه قرن در باب حقيقت وضع و رابطه بين لفظ و معنی ارائه كرديم اصلاً نياز به وضع عام و موضوع له خاصی نيست بلكه مفيد نيست زيرا باتوجه به آنكه حقيقت وضع، قرن اكيد بين لفظ و معنی است ـ كه يك رابطه تكوينی است ـ بايستی در مقام تحقق اين رابطه تكوينی همراه تصور معنای خاص بالحمل الشّايع در ذهن انسان ايجاد شده باشد تا اقتران تكوينی آن بالفظ شگل گيرد پس هنگامی كه تك تك معانی خاص تصور شود و تكرار صورت پذيرد عامل كمی اقتران شكل می گيرد و به تعبير ديگر چون همه معانی خاص به همراه خصوصيات فردی در اين امر مشترك اند كه وجود عينی همسانی دارند اگر چه اطراف آنها تغيير كرده و يا وجود ذهنی متعدد شود قهراً بين آن لفظ و آن معنا حرفی خاص ولو ضمن دو طرف يكی ديگر اقتران شكل می گيرد و شبيه اشتراك معنوی خواهد بود و از طريق اين اقتران به نتيجه ای كه از وضع عام و موضوع له خاص می خواهند، خواهيم رسيد و نياز به اين قسم از وضع نخواهد بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo