< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

99/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جبر و اختیار/ طلب و اراده/ ماده امر/ مباحث الفاظ

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در طلب و اراده قرار دارد که به مناسبت ماده امر مطرح شده است. یکی از مهمترین مباحث مربوط به طلب و اراده، بررسی وجود اراده در خدای متعال در هنگام امر جدی بر فعلی است که این بحث به جبر و اختیار منتهی شده است و لذا یکی از مباحث مطرح شده در ذیل طلب و اراده، بحث جبر و اختیار است که در آن مسلک اشاعره، معتزله و امامیه مورد بررسی قرار می گیرد.

1- جبر و اختیار

 

اشاعره در مورد امر، قائل به عدم وجود اراده از طرف خداوند متعال شده و بیان کرده اند که در خدای متعال صرفا طلب فعل وجود دارد.

اشاعره در استدلال بر مطلب ذکر شده گفته اند: لازمه اینکه پشتوانه امر خداوند متعال اراده او باشد، این است که کسی نتواند امر خدای متعال را عصیان کند؛ چون تخلف مراد خدای متعال از اراده او محال است.

این بحث منجر به ورود علماء به بحث جبر و اختیار شده و در آن عصیان عبد بناء بر اینکه مبدأ امر، اراده خداوند متعال به فعل عبد باشد، مورد بحث واقع شده است؛ چون در صورتی که اراده خدای متعال مبدأ امر باشد، عصیان عبد مستلزم تخلف اراده خدای متعال از مراد او خواهد بود.

1.1- پاسخ صاحب کفایه از شبهه‌ی تخلف مراد خدای متعال از اراده او در فرض عصیان عبد

 

صاحب کفایه در صفحه 68 از کتاب کفایه در پاسخ از این شبهه فرموده است: تخلف مراد خداوند متعال از اراده تکوینیه او محال است و در نتیجه اگر اراده تکوینی خدای متعال به اطاعت و امتثال امر او تعلق گیرد، عبد آن فعل را انجام خواهد داد و در صورتی که اراده تکوینی خدای متعال تعلق نگرفته باشد که عبد فعل را انجام دهد، بلکه اراده خدای متعال به ترک فعل از سوی عبد تعلق گرفته باشد، عبد فعل را ترک کرده و امر مولی را عصیان خواهد کرد، اما تخلف مراد خدای متعال در اراده تشریعیه محال نیست و لذا اراده تشریعیه خدای متعال نسبت به فعل عبد، ملازمه ای با تحقق مراد او ندارد.

در اشکال به کلام صاحب کفایه بیان شده است که طبق کلام ایشان اطاعت و عصیان مردم تابع اراده‌ی تکوینیه خداوند متعال خواهد بود؛ چون در هنگام امر خدای متعال به نماز خواندن مردم، اراده تشریعیه اش به نماز خواندن آنها تعلق گرفته است. حال در مورد افرادی که خدای متعال اراده تکوینیه بر امتثال دارد، امر نماز را امتثال خواهند کرد و کسانی که اراده تکوینی خدای متعال به عصیان آنها تعلق گرفته است، امر نماز را ترک کرده و عصیان خواهند کرد. بنابراین نماز خواندن مردم تابع اراده تکوینی خدای متعال بوده و در اختیار خودشان نخواهد بود بلکه تابع اراده تکوینیه خداوند متعال خواهد بود؛ چون فرض این است که در مورد کسانی که اراده تکوینی خدای متعال به انجام نماز تعلق گرفته است، حتما نماز را انجام می دهند و کسانی که اراده تکوینی خدای متعال به ترک نماز از سوی آنها تعلق گرفته است، حتما نماز را ترک خواهند کرد و به جهت اختیاری نبودن نماز، تکلیف به آن لغو خواهد بود.

صاحب کفایه در پاسخ از اشکال ذکر شده فرموده اند: اراده خدای متعال تعلق گرفته است که مردم با اختیار و اراده خود نماز خوانده و یا ترک نماز کنند. در نتیجه کسانی که نماز را به جا می آورند و یا کسانی که نماز را ترک می کنند، اراده تکوینی خدای متعال همان چیزی است که در حال اختیار انتخاب می کنند و لذا اگر بدون اختیار نماز خوانده و یا بدون اختیار ترک نماز کنند، تخلف مراد خدای متعال از اراده تکوینی او که به صدور یا ترک نماز از روی اختیار تعلق گرفته است، صورت می گیرد.

صاحب کفایه در ادامه به اشکالی اشاره کرده اند. اشکال این است که اگر اراده تکوینی خدای متعال تعلق گرفته باشد که شخصِ مطیع، اراده کرده و اطاعت کند و شخص عاصی نیز ترک نماز را اراده کند، در نهایت اراده شخص بر فعل یا ترک مستند به یک امر غیر اختیاری خواهد شد؛ چون به عنوان مثال خدای متعال خواسته است که سلمان اراده نماز داشته باشد و لذا دیگر سلمان نمی تواند نماز خواندن را اراده نکند؛ چون خدای متعال خواسته است که سلمان اراده کند که نماز بخواند و وقتی هم سلمان نماز خواندن را اراده کند، طبعا نماز از او صادر خواهد شد. در مورد تارک الصلاة نیز اراده تکوینی خدای متعال تعلق گرفته است که ترک نماز را اراده کند که در این صورت دیگر او توان عدم اراده ترک نماز را نخواهد داشت؛ چون خدای متعال به اراده تکوینی خود اراده کرده است که شخص تارک الصلاة، ترک صلات را اراده کند. در نتیجه او ناچار به اراده ترک نماز خواهد بود و الا تخلف مراد خدای متعال از اراده تکوینی او لازم می آید که طبق این بیان دیگر عقاب فرد عاصی ممکن نخواهد بود؛ چون در صورتی که از او در مورد علت ترک نماز سوال شود، بیان خواهد کرد که اراده ترک نماز داشته است، اما اراده او به این جهت بوده است که اراده تکوینی خدای متعال تعلق گرفته است که او ترک نماز را اراده کند و توان مقاومت در برابر اراده خدای متعال را نداشته است.

صاحب کفایه در پاسخ از اشکال ذکر شده که اشکالی قوی است، فرموده است: عقاب لازمه تکوینی عصیان است. از طرف دیگر عصیان مانند ترک نماز ناشی از اراده خود فرد است؛ چون فرد ترک نماز را اراده کرده و نماز را ترک می کند و در نتیجه عصیان محقق می شود، اما اراده ترک نماز ناشی از مقدماتی است؛ چون ابتدا میل به ترک نماز ایجاد شده و در ادامه این میل شدید شده و تبدیل به عزم می شود و در ادامه به حدی می رسد که که تصمیم به ترک نماز گرفته شده و جزم بر آن وجود خواهد داشت. اما نکته مهم این است که مقدمات ذکر شده ناشی از شقاوت ذاتی شخص است؛ یعنی در برخی موارد شخص ذاتاً شقی بوده و شقاوت لازم ذاتی آن است، در نتیجه منجر به عصیان می شود.

در اینجا ممکن است اشکال شود که به چه دلیل خدای متعال این شخص را شقی قرار داده است که منجر به این گونه رفتار شود؟

صاحب کفایه در پاسخ از اشکال ذکر شده فرموده اند: طبق روایت «الشقی شقیّ فی بطن أمّه و السعید سعید فی بطن أمّه» ذات شخص شقی بوده است و خدای متعال صرفا آن را ایجاد کرده است. بنابراین سؤال از اینکه خدای متعال به چه دلیل این فرد را شقی قرار داده است، همانند این است که سؤال شود که به چه دلیل خدای متعال خاک را خاک قرار داده و طلا قرار نداده است. این در حالی است که ذات خاک، خاک است و خدای متعال خاک را خاک قرار نمی دهد بلکه خاک را خلق می کند. در مورد طلا هم ذات آن طلا است و خدای متعال آن را طلا نمی کند، بلکه خدای متعال طلا را خلق کرده و به تعبیر دیگر افاضه وجود می کند.

در مورد انسان ها نیز خدای متعال به همه ی انسان ها افاضه وجود کرده است که نتیجه آن این است که انسان های دارای شقاوت ذاتی و انسانهای دارای سعادت ذاتی وجود پیدا خواهند کرد. بنابراین سعادت و شقاوت ذاتی انسان ها بوده و در مورد امور ذاتی تعبیر «الذاتی لایعلل» به کار برده می شود که به معنای عدم نیاز ذاتی اشیاء به علت مستقل است که به همین جهت است که در مورد کشمش تعبیر «ما جعل الله المشمشة مشمشة بل أوجدها» به کار برده می شود. در نتیجه انسان های شقی و سعید ذاتا دارای شقاوت یا سعادت بوده اند و در مورد آنها نباید سؤال از شقی یا سعید قرار دادن توسط خدای متعال پرسیده شود؛ چون خدای متعال آنها را صرفا ایجاد کرده است.

صاحب کفایه بعد از بیان مطالب ذکر شده به قسمتی از شعر خاقانی اشاره کرده است که « قلم اینجا رسید سر بشکست» این عبارت قسمتی از شعر خاقانی است که در مطلع آن آمده است:

رخ تو رونق قمر بشکست    لب تو قیمت شکر بشکست

من خود از غم شکسته دل بودم    عشقت آمد تمام‌تر بشکست

در ادامه آمده است:

قصه ای می نوشت خاقانی    قلم اینجا رسید سر بشکست

مقصود صاحب کفایه از استشهاد به این مصرع از شعر خاقانی این است که ذاتی سؤال پذیر نیست و لذا نباید از خاک شدن خاک یا طلا شدن طلا سوال شود؛ چون ذاتی علت ترکیبی ندارد، بلکه بعد از جعل بسیط توسط علت آن، ذاتی آن هم خود به خود موجود می شود.

صاحب کفایه با بیان ذکر شده به دنبال حل مشکل عقاب بوده است که در این خصوص عقاب را لازم تکوینی عصیان قرار داده و عصیان را هم لازم تکوینی شقاوت شخص قرار داده است که با لازم ذاتی شدن شقاوت، نباید دنبال علت رفت.

البته قطع نظر از اشکال کلامی در مورد عقاب کردن شخص عاصی بر عملی که تحت اختیار او نیست، شمر به جهت به شهادت رساندن حضرت سیدالشهداء علیه السلام عقاب می شود، در حالی که چه بسا اشکال شود که شمر می تواند بیان کند که هر فرد دیگری نیز به جای او بوده باشد، این کار را انجام می داد و خود او هم نمی توانسته است که سید الشهداء علیه السلام را به شهادت نرساند؛ چون به شهادت رساندن سیدالشهدا علیه السلام معلول اراده آن بوده است و تحقق اراده‌ی به شهادت رساندن سیدالشهداء در شمر ناشی از شقاوت ذاتی او بوده و شقاوت ذاتی او هم در اختیار خود او نبوده است بلکه خدای متعال او را شقی خلق کرده است. بنابراین شمر به جهت شقاوت ذاتی نمی توانسته است که به شهادت رساندن سیدالشهداء علیه السلام را اراده نکند. از طرف دیگر بعد از اراده‌ی به شهادت رساندن سیدالشهداء علیه‌السلام از سوی شمر، علت تامه تحقق شهادت سیدالشهداء محقق شده و ممکن نبوده است که شهادت سیدالشهداء علیه‌السلام محقق نشود. بنابراین نباید شمر عقاب شود.

اما طبق کلام صاحب کفایه پاسخ این اشکال به این صورت خواهد بود که عقاب شمر جزاء نبوده است که در اختیار مولی باشد، بلکه لازم تکوینی عمل او بوده است کما اینکه اگر به چشم فردی چاقو زده شود، نابینا شدن او لازم تکوینی چاقو زدن به چشم او است.

صاحب کفایه در پاسخ از اشکال ذکر شده این چنین بیان کرده اند.[1]

2- بررسی لغویت تکلیف

اشکال دیگر لغویت تکلیف است که طبق آن بیان شده است که اگر خدای متعال اراده تکوینی داشته باشد که فردی اراده نماز خواندن داشته باشد، آن فرد اراده کرده و نماز خواهد خواند و در صورتی که اراده تکوینی داشته باشد که شخص دیگر اراده کند که نماز نخواند، آن فرد هم اراده کرده و نماز نخواهد خواند. بنابراین تکلیف کردن لغو خواهد بود.

صاحب کفایه در پاسخ از این اشکال می تواند بیان کند که تکلیف یکی از علل و مقدمات تحقق امتثال تکلیف از سوی شخص مطیع است؛ چون همانند هر فعلی که دارای مقدماتی است، یکی از مقدمات امتثال از سوی شخص مطیع وجود خطاب امر از سوی مولی است که بعد از وصول خطاب امر از سوی مولی، قهرا اراده کرده و نماز خواهد خواند. بنابراین تکلیف در سلسله علل و مقدمات اطاعت شخص مطیع قرار داشته و لغو نیست.

مطلب ذکر شده از صاحب کفایه اختصاص به ایشان ندارد، بلکه از سوی مشهور فلاسفه بیان شده است. در کلام فلاسفه مطرح شده است که تفاوت فعل اختیاری و ارادی با فعل غیر ارادی در همین امر است. به عنوان مثال تفاوت حرکت دست کسی که رعشه داشته و تحت اختیار او نیست، با حرکت دست کسی که تحت اختیار او حرکت می کند، در این است که حرکت دستِ مرتعش، مستند به اراده او نیست، اما حرکت دست فرد مختار به اختیار او مستند است. اما نحوه اراده کردن فرد مختار دارای اهمیت نیست. مهم این است که اراده، ممکن الوجود است و تا زمانی که علت تامه آن موجود نشود، امکان موجود شدن آن وجود ندارد. اما در صورتی که علت تامه آن محقق شود، معلول، واجب بالغیر خواهد شد و در صورتی که علت تامه آن محقق نشده باشد، معلول ممتنع بالغیر خواهد بود. در مورد اراده نیز وقتی علت تامه آن محقق شود، شخص اراده کرده و دست خود را حرکت خواهد داد. همین مقدار موجب خواهد شد که فعل او ارادی باشد. اما اینکه بعد از تحقق علت تامه، امکان عدم آن وجود ندارد و فرد نمی تواند دست خود را حرکت ندهد، دارای اهمیت نیست. مشهور فلاسفه این گونه بیان کرده اند که در مباحث آتی به این مطلب خواهیم پرداخت.

در حال حاضر به دنبال دو مسأله هستیم که یکی از آنها مسأله کلامی و دیگری مسأله فلسفی است.

3- بررسی جبر و اختیار از نظر کلامی

مسأله کلامی مسأله ای است که از صدر اسلام بین اشاعره، معتزله و شیعه مطرح بوده است که اشاعره قائل به جبر، معتزله قائل به تفویض و شیعه طبق هدایت اهل بیت علیهم السلام قائل به امر بین الأمرین بوده اند.

روح بحث بین اشاعره، معتزله و شیعه در مورد فاعلِ حقیقی افعال انسان بوده است که اشاعره مدعی شده اند که فاعل افعال انسان، خدای متعال بوده و اراده انسان، هیچ نقشی در تحقق فعل انسان ندارد. البته عادت خدای متعال بر این جاری شده است که هر گاه انسان فعلی را که نظر عرف ساذج فعل اختیاری او است، اراده می کند، همزمان با اراده شخص، خدای متعال فعل را در شخص ایجاد می کند؛ لذا فاعل خدای متعال است. به عنوان مثال نجاری که روی چوب کار کرده و آن را تبدیل به میز می کند، خداوند متعال بر روی انسان کار کرده و فعل را در مورد او ایجاد می کند. در نتیجه انسان راه می رود، می نشیند و می ایستد. این نظریه اشاعره است.

معتزله قائل شده اند که در فعل هایی که به نظر عرفی اختیاری انسان است، فاعل حقیقی خود انسان است. البته خدای متعال انسان را خلق کرده و قادر و مختار قرار داده است و لذا اگر انسان بخواهد، عمل خود را انجام می دهد و یا انجام نمی دهد که طبق این مطلب در صورتی که عملی را انجام دهد، مستند به خود او خواهد بود. مذهب معتزله مذهب تفویض است که در مقابل اشاعره که قابل جبر شده است، قرار دارد.

مذهب شیعه این است که خداوند متعال انسان را فاعل مختار خلق کرده است، اما انسان بقاءا در وجود، مختار بودن و قادر بودن نیازمند افاضه از طرف خدای متعال است و لذا این گونه نیست که انسان صرفا در حدوث خود نیازمند خدای متعال باشد، بلکه علاوه بر حدوث، آناً فآناً در وجود خود، اختیار و قدرت خود محتاج افاضه از سوی خدای متعال است.

بنابراین وقتی که انسان فعلی را انجام می دهد، خودش فعل را اختیار کرده و اراده او در ایجاد آن فعل نقش دارد، اما منشأ اراده انسان مختار بودن او است که در همان آن نیز از سوی خدای متعال افاضه می شود.

طبق نظر شیعه انسان همانند شخصی است که دست او توان حرکت نداشته و با اتصال به برق و توسط دستگاهی آناً فآناً به دست او اشعه ای فرستاده می شود که با آن اشعه دست او توان حرکت پیدا می کند. در فرضی که دست شخص توان حرکت پیدا کرده است، در صورتی که یتیمی را نوازش کرده یا ضربه ای به او بزند، در هر دو صورت مستند به اراده او است، اما توان او برای کار کردن آناً فآناً توسط اتصال او به آن دستگاهی که اشعه می فرستد، تأمین می شود.

بنابراین بر خلاف معتزله که قائل شده اند که خدای متعال انسان را به صورت قادر و مختار خلق کرده و بقاءاً خدای متعال در امور دخالتی ندارد، شیعه قائل شده است که آناً فآناً خدای متعال در افاضه وجود، قدرت و اختیار به انسان نقش دارد و در نتیجه عملاً می توان گفت: علاوه بر خود انسان، خدای متعال نیز در فاعلیت فعل اختیاری نقش دارد؛ چون نقش انسان به این جهت است که اراده انجام فعل کرده و نقش خدای متعال در فاعلیت نیز افاضه آن به آن وجود، قدرت و اختیار به انسان است.

تاکنون سه نظریه مهم کلامی مطرح شده و در جلسه آتی مسأله فلسفی تبیین خواهد شد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo