< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

98/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی وجوه عدم صحت/ استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد/ مقدمه علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد قرار دارد که محل نزاع در آن تبیین شده و ادله قائلین به امتناع نیز مورد بررسی قرار گرفته است. برخی دیگر از فقهاء در عین قائل شدن به امکان استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد آن را صحیح ندانسته اند که در این زمینه دو وجه وجود دارد که بعد از بیان، مورد بررسی قرار می گیرند.

1وجوه عدم صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد

در مورد صحت یا عدم صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد، دو بیان مبنی بر عدم صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد در عین امکان آن وجود دارد:

1.1الف: وضع لفظ مفرد برای معنای خود با قید وحدت

بیان اول برای عدم صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد از سوی صاحب معالم است که فرموده اند: واضع در هنگام وضع شرط کرده است که لفظ مشترک در یک معنا استعمال شود. به عنوان مثال در مورد لفظ «عین» که مشترک بین طلا و نقره است، شرط شده است که در معنای طلا به شرط وحدت استعمال شود. اما در صورتی که لفظ «عین» در معنای طلا و نقره استعمال شود، خارج از عقله وضعی بوده و طبعا این لفظ در هنگام استعمال در این دو معنا مهمل خواهد بود.

1.1.1مناقشه

عمده اشکال در بیان صاحب معالم این است که بیان ایشان خلاف مرتکز عرفی است؛ چون با مراجعه به وجدان مشاهده می کنیم که هنگام نامگذاری نوزاد به نام «علی»، در ذهن وجود ندارد که لفظ «علی» در این نوزاد به شرط وحدت استعمال شود. بنابراین حالات استعمال، از جمله اینکه استعمال در معنای خاص به تنهایی صورت گیرد، خارج از مرتکز واضع است.

1.1.2تقویت کلام صاحب معالم از سوی میرزای قمی و محقق عراقی

میرزای قمی و محقق عراقی کلام صاحب معالم را با بیان دیگری تقویت کرده اند.

1.1.2.1کلام میرزای قمی

تقریب میرزای قمی به این صورت است که واضع در لحاظ خود تصریح به استعمال لفظ در معنای آن به شرط وحدت نکرده است. به عنوان مثال واضع شرط نکرده است که لفظ «عین» در خصوص معنای طلا استعمال شود، اما به جهت اینکه واضع در هنگام وضع لفظ «عین»، خصوص معنای طلا را ملاحظه کرده و معنای نقره را در کنار آن ملاحظه نکرده است، در مرحله استعمال هم مستعمل باید این مطلب را رعایت کند.[1]

1.1.2.1.1مناقشه

به نظر ما کلام میرزای قمی صحیح نیست؛ چون اگر مقصود ایشان این است که واضع طبق ارتکاز خود این شرط را قرار داده است، بالوجدان این شرط ارتکازی احساس نمی شود. به عنوان مثال وقتی لفظ «علی» را بر نوزاد خود وضع می کنیم، به ارتکاز خود احساس می کنیم که نحوه استعمال بر مستعمل شرط نمی شود، بلکه صرفا نام نوزاد، «علی» نهاده می شود تا علامت بر این نوزاد بوده و یا قرن أکید بین این لفظ و نوزاد در ذهن دیگران شکل گیرد.

اما اگر مقصود میرزای قمی این است که در هنگام استعمال باید حالت واضع زمان وضع رعایت شود، این مطلب قطعا صحیح نبوده و روشن است که رعایت حال واضع لازم نیست. به عنوان مثال اگر واضع در هنگام وضع نشسته باشد، لازم نیست که در هنگام استعمال لفظ در آن معنا، حالت نشسته وجود داشته باشد.

1.1.2.2کلام محقق عراقی

تقریب محقق عراقی که با کلام خود ادعای صاحب معالم را تقویت کرده اند، به این صورت است که تقیید لحاظی به قید وحدت که واضع در هنگام وضع، قید وحدت را لحاظ کند، محال است. اما وضع به نحو حصّه توأمه تقیید خورده است که در این معنا استعمال شود.

توضیح کلام محقق عراقی این است که اگر در معنای موضوع له قید وحدت أخذ شود، مستلزم محال خواهد بود؛ چون وحدت لحاظ در مرحله استعمال مثل اینکه مستعمل در مورد لفظ «عین» صرفا معنای طلا را دیده و معنای نقره را نبیند، از خصوصیات مرحله استعمال است. از طرف دیگر محال است که خصوصیت مرحله استعمال، در مرحله مستعمل فیه اخذ شود؛ چون در ابتدا باید معنایی وجود داشته باشد که لفظ برای آن وضع شود و بعد از وضع، نوبت به استعمال مستعمل می رسد که لفظ را در آن معنا استعمال کند؛ لذا رتبه معنا که لفظ بر آن وضع می شود، سابق بر استعمال است و در نتیجه با توجه به اینکه اخذ خصوصیت استعمال در معنای موضوع له موجب أخذ متأخر رتبی در متقدم می شود، أخذ خصوصیت استعمال در معنای موضوع له خلف بوده و محال خواهد بود. بنابراین اخذ قید وحدت در معنای موضوع له لفظ محال خواهد بود. اما با توجه به اینکه غرض واضع از وضع این بوده است که به عنوان مثال لفظ «عین» در معنای طلا به تنهایی به کار برده شود، ضیق غرض واضع منشأ متضیق شدن وضع او به نحو تضیق قهری[2] می شود و تضیق قهری وضع موجب تضیق معنای موضوع له خواهد شد.

شبیه مطلب ذکر شده در بحث امر تعبدی مطرح شده است که اخذ قصد قربت در متعلق امر محال است، اما ضیق غرض مولی از این امر، منشأ می شود که امر او اطلاق نداشته و تضیق ذاتی داشته باشد. به عنوان مثال غرض مولی از امر به نماز، مختص نماز خواندن مکلف به قصد امتثال امر است. در این فرض تضیق غرض مولی موجب تضیق امری می شود که ناشی از این غرض است و بالتبع طبیعت متعلق امر، تضیق قهری به خصوص نماز با قصد قربت خواهد داشت و این تضیق در حالی است که قصد امتثال امر در متعلق امر لحاظ نشده است.

محقق عراقی از کلام خود تعبیر به حصه توأمه کرده اند که به این معنا است که بدون تقیید یک طبیعت در مرحله لحاظ، ذات طبیعت تضیق قهری پیدا کند کما اینکه حرارت صادر از آتش، حرارت با وصف صدور از آتش نیست که حرارت یک قید آن بوده و صدور آن از آتش قید دیگر آن باشد، بلکه طبیعی و ذات حرارت است، اما ذاتی است که تضیق قهری داشته و نسبت به حرارت صادر از غیر آتش اطلاق ندارد.[3]

1.1.2.2.1مناقشه

در کلام محقق عراقی مطالبی بیان شده است که قابل مناقشه است.

در کلام ایشان مطرح شد که اخذ قید وحدت در معنای موضوع له در صورتی که به نحو تقیید لحاظی باشد، محال است. به نظر ما این مطلب صحیح نبوده و دو اشکال به آن وارد است:

    1. اشکال اول این است که وضع لفظ «عین» برای معنای طلا به نحو مشروط به استعمال تنها در آن، با اشکالی مواجه نبوده و محذوری نخواهد داشت؛ چون چیزی که در مرحله وضع اخذ می شود، وجود لحاظی استعمال است، اما چیزی که متأخر از وضع است، وجود خارجی استعمال است.

مشابه مطلب ذکر شده را در بحث امر مطرح و بیان کرده ایم که اخذ قصد امتثال امر در متعلق امر، با مشکلی مواجه نیست؛ چون چیزی که متأخر از امر است، وجود قصد امتثال امر است، اما لحاظ عنوان قصد امتثال امر قبل از وجود امر هم ممکن است و لذا مولی می تواند قبل از امر کردن به نماز، نماز به قصد امتثال امر را لحاظ کرده و به آن امر کند و این مطلب با محذوری مواجه نیست.

    2. معنای اخذ قید وحدت این است که لفظ «عین» برای معنای طلا به شرط عدم لحاظ معنای نقره در هنگام استعمال وضع شده است که لحاظ معنای نقره یا عدم لحاظ معنای نقره تأخر رتبی از وضع لفظ عین برای معنای طلا ندارد. چیزی که تأخر رتبی از وضع لفظ عین برای معنا طلا دارد، استعمال لفظ عین در معنای طلا است. لذا شرط عدم استعمال لفظ عین در معنای نقره یا عدم لحاظ لفظ عین در معنای نقره قرار داده می شود که عدم استعمال یا عدم لحاظ تأخر رتبی از وضع لفظ عین در معنای طلا ندارد. بنابراین اینکه ایشان فرموده اند که در وضع اخذ قید وحدت به نحو تقیید لحاظی محال است، صحیح نخواهد بود. البته خلاف وجدان بودن این مطلب صحیح است، اما محال نیست.

مطلب دوم در کلام محقق عراقی این است که به عنوان مثال غرض از وضع لفظ «عین»، استعمال در معنای طلا به تنهایی است که موجب تضیق قهری وضع می شود. به نظر ما این مطلب هم صحیح نبوده و دو اشکال به آن وارد است:

    1. غرض از وضع، حصول قرن أکید و ملازمه ذهنی بین لفظ «عین» و طلا است. بنابراین کسی ادعا نکرده است که غرض از وضع، استعمال لفظ عین در معنای طلا به تنهایی است.

    2. ضیق غرض واضع موجب تضییق قهری وضع نمی شود؛ چون ضیق غرض از وضع، به معنای ضیق داعی است. برای روشن شدن این مطلب می توان به بحث امر اشاره کرد که داعی مولی از امر کردن عبد، تحریک او است، اما این مطلب موجب اختصاص امر مولی به فرض تحریک عبد نخواهد بود تا در صورت عاصی بودن عبد که برای او تحریک ایجاد نمی شود، امر اطلاق نداشته باشد. بنابراین صرف تضیق داعی موجب تضیق فعل نمی شود.

به نظر ما واضع در هنگام وضع به وجدان عرفی، وضع خود را مشروط به استعمال لفظ در خصوص همان معنا نکرده است.

1.1.3مناقشه شهید صدر در کلام صاحب معالم

شهید صدر در بحوث در رد کلام صاحب معالم فرموده اند: با توجه به اینکه وضع به معنای علقه وضعی عبارت از قرن أکید بین لفظ و معنا است که طبق آن، تصور لفظ مستتبع تصور معنا است، محال است که علقه وضعی از سوی واضع مقید به حال خاصی از حالات متکلم یا مستعمل شود.

ایشان با توجه به همین مطلب در مورد کلام صاحب کفایه که در تفاوت بین معنای حرف و اسم مانند «من» و لفظ «الابتداء» بیان کرده است که ذات معنای هر دو یکی است، اما واضع شرط کرده است که لفظ «الابتداء» زمانی در معنای ابتداء استعمال شود که مستعمل معنای ابتداء را مستقل لحاظ کرده باشد و در صورتی که معنای ابتداء را حالت در غیر دیده باشد، لفظ «من» را در آن استعمال کند، اشکال کرده اند که کلام صاحب کفایه محال است؛ چون حتی اگر مستعملی نبوده و از موج هوا لفظ «من» یا «الابتداء» شنیده شود، با معنایی که با آن علقه وضعی دارد، قرن أکید داشته و تصور این لفظ مستتبع آن معنا خواهد بود.

شهید صدر فرموده اند: در محل بحث هم همین گونه بوده و محال است ادعاءشود که وقتی لفظ عین شنیده می شود، تصور معنای طلا نمی شود الا اینکه مستعمل آن را در خصوص طلا به تنهایی استعمال کرده باشد. محال بودن به این جهت است که معنای قرن أکید این است که حتی اگر مستعملی وجود نداشته و از موج هوا لفظ «عین» شنیده شود، معنای آن به ذهن خطور کند. بنابراین نباید خصوصیات استعمال در علقه وضعی اخذ شود.

1.1.3.1پاسخ

به نظر ما کلام شهید صدر ناتمام است؛ چون ایشان در صفحه 295 از جلد اول بحوث فرموده اند: مانعی وجود ندارد که در قرن أکید خصوصیتی در معنای موضوع له اخذ شود؛ اعم از اینکه خصوصیت صورت ذهنی مستعمل یا صورت ذهنی مخاطب باشد. ایشان مثال زده اند که اگر جمله ای برای انشای بیع وضع شود، قرن أکید بین این جمله و بین معنای انجام بیع رخ می دهد، اما قرن أکید با این خصوصیت ذهنی است که فانی در معنایی باشد که تصورا در طول استعمال این جمله موجود می شود. این خصوصیت صورت ذهنی در ذهن متکلم است که نام آن مستعمل فیه بالذات است و یا خصوصیت ذهنی در ذهن مخاطب است که نام آن موضوع له بالذات است. بنابراین هر گاه این جمله شنیده شود، یک معنایی تصور می شود که تصورا دارای این خصوصیت است که در طول استعمال ایجاد می شود.[4]

بنابراین شهید صدر در محل بحث هم می توانند مطلب ذکر شده را بیان کنند که لفظ «عین» که مشترک است، قرن أکید با معنای طلا پیدا کرده است که دارای این خصوصیت است که تصورا در ذهن مستعمل به تنهایی دیده می شود که مستعمل فیه بالذات است و در ذهن مخاطب هم به تنهایی دیده می شود که موضوع له بالذات خواهد بود و با اشکالی مواجه نخواهد بود.

بنابراین عمده اشکال در کلام صاحب معالم این است که مخالف شرط واضع بودن استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد خلاف مرتکز عرفی است؛ چون واضع استعمال لفظ در معنای خاص به شرط وحدت را شرط نکرده است.

تاکنون کلام صاحب معالم مورد بررسی قرار گرفت.

1.2ب: مخالفت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد با طبع لغت و وضع

بیان بعض المعاصرین در مورد عدم صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد این است که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد خلاف طبع لغت و وضع است؛ چون وضع، قرن أکید بین یک لفظ و یک معنا است و لذا اگر از موج هوا هم لفظ مشترکی مانند «عین» شنیده شود، دو معنا به ذهن خطور نمی کند، بلکه ذهن در انتقال به معنا متوقف خواهد شد. ایشان در ادامه فرموده اند: شاهد بر عدم صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد این است که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد نادر است در حالی که در صورت صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد، کمتر از استعمال مجازی نخواهد بود.

علاوه بر اینکه در مثال «رأیت عینا» در صورتی که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد رخ دهد، تنها لفظ «عین» استعمال در دو معنا نمی شود، بلکه باید کل جمله استعمال در دو معنا شود، در حالی که دالّی بر آن وجود ندارد.

1.2.1مناقشه

به نظر ما بیان بعض المعاصرین ناتمام است؛ چون ایشان بیان کرده اند که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد نادر است، در حالی که ندرت دلیل بر غلط بودن استعمال نیست بلکه دلیل بر این است که غرض عرف به حسب متعارف به استعمال لفظ در اکثر از یک معنا تعلق نمی گیرد و الا در مثال هایی که برای استعمال لفظ در دو معنا زده شده است، احساس غلط بودن وجود ندارد بلکه بالعکس احساس لطافت می شود.

نکته دیگر این است که ایشان بیان کرده اند که ذهن در هنگام شنیدن لفظ مشترک توقف می کند، در حالی که این مطلب خلاف وجدان است؛ چون اگر قرینه بر استعمال لفظ در معنای خاص نباشد، تمامی معانی که مأنوس با ذهن است، در ذهن تداعی می شود. البته اگر قرینه بر استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد نباشد، متعارف این است که استعمال در یک معنا به ذهن خطور می کند، اما در مثال «قلب ملوم مولم» حتی اگر از موج هوا هم شنیده شود، دو معنا به ذهن خطور می کند.

البته در استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد کل جمله در دو معنا استعمال خواهد شد و لذا این مطلب مورد پذیرش است، اما نکته این است که بر آن قرینه وجود دارد و لذا ادعای ایشان مبنی بر عدم وجود دالّ صحیح نیست.

بنابراین اگر استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد صورت گیرد، اساسا احساس غلط بودن آن وجود نداشته و احساس مهمل بودن لفظ هم وجود ندارد، بلکه نهایتا خلاف ظاهر است.

 


[2] تضیق قهری در مقابل تضیق لحاظی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo