< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

98/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: عدم اخذ زمان نطق و اسناد در مشتق/ مشتق /مقدمه علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

یکی از مباحث مربوط به مشتق اخذ زمان نطق یا اسناد در مورد مشتق است که اخذ زمان نطق یا اسناد در مشتق مورد پذیرش قرار نگرفته و حتی در نظر برخی از بزرگان محال دانسته شده است که این مطلب در این مجال مورد بررسی قرار می‌گیرد.

1تبیین عدم اخذ زمان نطق یا اسناد در مشتق

در مورد مشتق وصفی بیان شد که به وجدان عرفی دلالت بر زمان نمی‌کند، بلکه دلالت بر ذات در حال تلبس به مبدأ می‌کند، اما این مطلب به معنای محال بودن وضع مشتق برای متلبس به مبدأ در زمان نطق یا زمان اسناد نیست.

1.1کلام شهید صدر مبنی بر استحاله اخذ زمان نطق یا اسناد در مشتق

البته شهید صدر در استدلال برای امتناع اخذ تلبس به زمان نطق یا زمان اسناد در معنای مشتق فرموده اند: اگر به عنوان مثال «ضارب» به معنای ذات متلبس به ضرب در زمان نطق به این لفظ یا ذات متلبس به ضرب در زمان اسناد این لفظ باشد، محال لازم می‌آید؛ چون اخذ زمان نطق یا اسناد در مشتق دو صورت خواهد داشت:

    1. مفهوم زمان نطق یا زمان اسناد در مفهوم مشتق اخذ شده باشد.

این فرض خلاف وجدان است؛ چون در معنای «ضارب» مفهوم زمان نطق یا زمان اسناد اخذ نشده است و کسی هم که مدعی اخذ زمان نطق یا اسناد در مشتق است، اخذ مفهوم زمان نطق یا اسناد را قصد نکرده است.

    2. واقع زمان نطق یا اسناد در مفهوم مشتق اخذ شده باشد.

بعد از اینکه اخذ مفهوم زمان نطق یا اسناد در مشتق صحیح نباشد، روشن می‌شود که مقصود قائلین به اخذ زمان نطق یا اسناد در مشتق، اخذ واقع زمان نطق یا اسناد در مشتق خواهد بود؛ یعنی به عنوان مثال در مورد «زید ضارب»، ضارب به معنای ذات متلبس به ضرب در زمان وجود نطق یا زمان وجود اسناد است.

این فرض علاوه بر خلاف وجدان بودن، غیر معقول نیز خواهد بود؛ چون علقه وضعیه تصوری است و لذا باید به گونه ای باشد که وقتی لفظ «ضارب» تصور می‌شود، معنای آن به ذهن خطور کند ولو اینکه نطق به آن نشده و یا به چیزی اسناد داده نشود بلکه صرفا تصور شده باشد. در نتیجه علقه وضعی نمی‌تواند به وجود نطق یا اسناد در خارج مقید شود.

شهید صدر علاوه اشکال ذکر شده، وجود اشکال دیگری را که از سوی محقق اصفهانی ذکر شده است، پذیرفته اند. اشکال به این صورت است که اخذ تلبس ذات به مبدأ در زمان اسناد، مستلزم خلف خواهد بود؛ چون برای اسناد لازم است که محمول مانند «ضارب» تصور شده و در ادامه به موضوع اسناد داده شود و لذا اسناد، فرع بر تصور محمول و متأخر از معنای آن خواهد بود. از طرف دیگر أخذ متأخر رتبی در متقدم رتبی محال است و لذا چیزی که متأخر از معنای «ضارب» است، نمی‌تواند در معنای آن اخذ شود.[1]

1.1.1مناقشه در کلام شهید صدر

به نظر ما کلام شهید صدر صحیح نبوده و دو اشکال به کلام ایشان وارد است:

    1. در کلام ایشان به جهت وضعی بودن علقه وضعی، تقید آن به زمان نطق یا اسناد محال دانسته شد، در حالی که در مباحث پیشین بیان کرده ایم که به عنوان مثال لفظ «لیت» وضع برای ابراز تمنی شده است. البته وضع برای مفهوم اسمی‌تمنی نبوده است، بلکه برای واقع ابراز تمنی وضع شده است. در مورد تصوری بودن علقه وضعی و لزوم خطور معنا به ذهن حتی در صورت صدور لفظ از موجود غیرذی شعور مانند طوطی هم بیان کرده ایم که معنای تصوری «لیت»، صورت ابراز تمنی است و لذا همان طور که «لیت» برای ابراز تمنی، «آه» برای ابراز تأوه و «اوه» برای ابراز تزجّر وضع شده است و به جهت تصوری بودن علقه وضعی، موضوع له آنها صورت ابراز تمنی، تأوه و تزجّر است، معقول خواهد بود که «ضارب» برای معنایی وضع شده باشد که متقوم به صورت تلبس به زمان نطق یا اسناد است و در نتیجه «ضارب» ذات متلبس به مبدأ در حال نطق یا ایجاد اسناد خواهد بود، اما ذات متلبس به مبدأ در حال صورت واقع نطق یا واقع اسناد است.

بیان ذکر شده خلف را هم مرتفع خواهد کرد؛ چون چیزی که در معنای «ضارب» اخذ شده است، صورت واقع نطق یا اسناد است، اما متأخر رتبی وجود واقع اسناد است.

    2. اشکال دیگر در کلام شهید صدر این است که اساساً اخذ متأخر رتبی در چیزی که از نظر رتبه مقدم است، با اشکالی مواجه نیست؛ چون چیزی در متقدم رتبی اخذ می‌شود، وجود فعلی متأخر نیست بلکه وجود لحاظی آن است.

محال نبودن اخذ متأخر رتبی در متقدم رتبی در ضمن دو مثال بیان می‌گردد:

    1. به نظر ما اخذ قصد امتثال امر در متعلق امر مشکلی نخواهد داشت؛ یعنی اگرچه متعلق امر از نظر رتبی مقدم بر امر است، اما می‌توان در متعلق امر قصد امتثال همان امر را اخذ کرد و لذا می‌توان گفت که بر مکلف واجب است که نماز بخواند و قصد امتثال همان وجوب حاصل از امر را داشته باشد. بنابراین چیزی در متقدم رتبی اخذ می‌شود، وجود فعلی متأخر نیست بلکه وجود لحاظی آن است. در نتیجه مولی نماز با قصد همان وجوبی که می‌خواهد انشاء کند را تصور کرده و وجوب را به آن تعلق می‌دهد.

    2. مثال دیگر برای روشن شدن محال نبودن اخذ متأخر رتبی در متقدم رتبی مربوط به اخذ علمِ به جعل، در موضوع مجعول است که به نظر ما اشکالی نخواهد داشت که مولی با استفاده از تعبیر «نماز بر کسی که این وجوب را بداند واجب است» وجوب نماز را به مکلفین برساند؛ چون هر کسی که با این تعبیر مواجه شده و معنای آن را بفهمد، موضوع خطاب خواهد بود. بنابراین در موضوع وجوب، علم به وجوب اخذ شده است و از آن محالی رخ نمی‌دهد الا اینکه تعبیر به صورت «هر کسی بداند که نماز بر او واجب است، نماز بر او واجب خواهد بود» باشد که توقف شیء بر نفس آن رخ می‌دهد که معقول نیست.

بنابراین در مورد اخذ زمان نطق یا اسناد در مورد مشتق دلیلی بر محال بودن وجود ندارد و لذا باید این مسأله از نظر وجدانی مورد بررسی قرار گیرد که به نظر ما همان طور که در کلام شهید صدر ذکر شده است، بالوجدان در معنای «ضارب» تلبس ذات به مبدأ در زمان نطق اخذ نشده است؛ چون مفهوم زمان نطق مراد نیست و بالوجدان با توجه به اینکه به صرف تصور «ضارب» معنای آن فهمیده می‌شود، واقع زمان نطق هم در مفهوم ضارب اخذ نشده است. عدم اخذ زمان اسناد در مشتق هم به این جهت است که وقتی تعبیر «ضارب» به صورت افرادی و بدون اسناد به کار برده می‌شود، معنای آن فهمیده می‌شود.

2بررسی وجود جامع بین متلبس فعلی و من انقضی عنه

یکی از مهمترین اموری که در مورد بررسی وضع مشتق برای خصوص متلبس فعلی یا أعم از آن لازم است، تصویر جامع برای متلبس فعلی به مبدأ از سوی قائلین وضع مشتق برای خصوص متلبس فعلی و جامع برای أعم از متلبس فعلی و من انقضی عنه از سوی قائلین به وضع مشتق برای أعم است.

اهمیت تصویر جامع از این جهت است که اگر جامعی تصویر نشود، باید وضع مشتق به نحو مشترک لفظی باشد، در حالی که این مطلب خلاف وجدان است.

بزرگانی مانند محقق نائینی[2] و شهید صدر[3] بیان کرده اند که برای أعم از متلبس فعلی و من انقضی عنه جامعی تصویر نمی‌شود و لذا وقتی جامعی برای أعم تصویر نشود، احتمال وضع مشتق برای أعم داده نمی‌شود.

2.1تقاریب جامع برای أعم از متلبس فعلی به مبدأ

در مقابل محقق نائینی و شهید صدر، برخی دیگر از بزرگان در مقام تصویر جامع برای أعم از متلبس فعلی به مبدأ برآمده اند.

الف: ذات موصوف به فعل ماضی

تقریب اول در تصویر جامع برای أعم از متلبس فعلی به مبدأ به این صورت است که جامع عبارت است از ذاتی که فعل ماضی وصف آن باشد. به عنوان مثال در مورد عالم تعبیر «من علم» و در مورد قائم، تعبیر «من قام» به عنوان جامع خواهد بود که این تعبیر در مورد کسی که قبلا عالم یا قائم بوده و در حال حاضر دیگر عالم یا قائم نیست، صادق است.

در مباحث الاصول این تقریب عرفی دانسته شده و مورد قبول ایشان واقع شده است.[4]

2.1.0.1مناقشه

به نظر ما تقریب اول برای جامع أعم از متلبس فعلی صحیح نیست؛ چون در مورد کسی که در حال حاضر فعلی را شروع کرده است، از فعل ماضی استفاده نمی‌شود. برای روشن شدن این مطلب به چند مثال اشاره می‌شود:

    1. تعبیر «من قام» در مورد کسی در حال حاضر ایستاده است، صادق نیست.

    2. در مورد کسی که در حال حاضر شروع به أکل کرده است، از تعبیر «من أکل» استفاده نمی‌شود.

    3. در مورد فردی که مشغول نماز است، «من صلّی» به کار برده نمی‌شود، در حالی که «مصلّی» در مورد او صادق است که این مطلب حاکی از این است که «مصلی» به معنای «من صلّی» نیست.

علاوه بر اینکه اگر کسی مانند زید در آینده می‌ایستد، نمی‌توان در مورد او از تعبیر «زید من قام غدا» استفاده کرد بلکه باید از تعبیر «زید یقوم غدا» استفاده شود، در حالی که تعبیر «زید قائم غدا» مشکلی نخواهد داشت.

بنابراین روشن می‌شود که «قائم» به معنای «من قام» نیست.

2.1.1ب: جامع انتزاعی به صورت «أحدهما»

دومین تقریب در مورد جامع برای أعم از متلبس بالفعل که از سوی مرحوم آقای خویی ذکر شده[5] ، به این صورت است که فرضا اگر بین متلبس بالفعل و من انقضی عنه جامع ذاتی وجود نداشته باشد، جامع انتزاعی قابل تصویر است؛ چون عنوان «أحدهما» می‌تواند جامع انتزاعی قرار گیرد و لذا واضع، ذات متلبس به قیام و ذاتی که تلبس به قیام از آن زائل شده را تصور کرده و متعهد می‌شود که لفظ «قائم» را صرفا در خصوص تفهیم یکی از متلبس بالفعل یا انقضی عنه التلبس به کار ببرد.

2.1.1.1مناقشه

به نظر ما تقریب مرحوم آقای خویی صحیح نیست؛ چون مرحوم آقای خویی در مورد مشترک لفظی بیان کرده اند که واضع متعهد شده است که لفظ را هنگام اراده تفهیم یکی از معانی ذکر شده برای آن، استفاده کند و لذا اگر مقصود مرحوم آقای خویی مشترک لفظی شدن مشتق در مورد متلبس فعلی و من انقضی عنه باشد، ادعائی خلاف وجدان خواهد بود؛ چون مشتقاتی مانند «ضارب» و «قائم» مشترک لفظی نیستند. شاهد مشترک لفظی نبودن مشتقات این است که به صورت مطلق می‌توان از تعبیر «قائم» یا «ضارب» استفاده کرده و فردِ قائم و ضارب فعلی و سابق اراده شود، در حالی که طبق اشتراک لفظی استعمال لفظ در اکثر معنا رخ می‌دهد.

اما در صورتی که مقصود مرحوم آقای خویی این گونه باشد که لفظ «قائم» برای مفهوم «أحد الذاتین المتلبس بالمبدأ أو المنقضی عنه المبدأ» وضع شده و از لفظ «قائم»، «أحد الذاتین» به ذهن خطور کند، روشن است لفظ «قائم» مرادف با «أحد الذاتین» نیست و لذا چنین مطلبی اساسا محتمل نیست. علاوه بر اینکه طبق این احتمال در صورتی که از تعبیر «أکرم العالم» استفاده شود، به معنای «أکرم احد الذاتین» خواهد شد که مطلق بدلی است، در حالی که «أکرم العالم» مطلق شمولی است و اکرام یکی از علماء کافی نخواهد بود.

تاکنون در مورد کلام مرحوم آقای خویی مناقشاتی ذکر شد، اما می‌توان برای کلام ایشان توجیهی عرفی تر بیان کرد. توجیه کلام ایشان این است که به عنوان مثال لفظ «قائم» برای ذات مقرون به احد الامرین از تلبس فعلی به قیام یا تلبس سابق به قیام وضع شده باشد که طبق این توجیه تعبیر «أکرم العالم» به معنای «أکرم الذات المقترن بالتلبس الفعلی بالعلم او المنقضی عنه التبلس بالعلم» خواهد بود.

تقریب ذکر شده اگرچه عرفی تر از تقاریب ذکر شده بوده و با محذور ثبوتی مواجه نیست، اما در عین حال خلاف وجدان عرفی است؛ چون معنای «قائم» یا «عالم» معنای بسیط تصوری است.

2.1.2ج: جامع حقیقی به صورت «ذات انتقض عدم المبدأ فیها بوجود المبدأ»

سومین تقریب برای جامع بین متلبس فعلی به مبدأ و من انقضی عنه که این تقریب هم از توسط مرحوم آقای خویی ذکر شده[6] ، به این صورت است که در مورد متلبس فعلی و من انقضی عنه التلبس جامع ذاتی به صورت «ذاتی که طبیعی عدم مبدأ در آن به واسطه وجود مبدأ نقض شده است» قابل تصویر است و لذا عالم به معنای ذاتی خواهد بود که طبیعی عدم علم در آن به واسطه علم نقض شده است که این انتقاض عدم علم دو مصداق خواهد داشت که یک مصداق آن نقض شدن به علمی است که در حال حاضر هم موجود است و مصداق دیگر نقض عدم علم به علمی است که خود آن علم هم از بین رفته است.

2.1.3مناقشه

به نظر ما تقریب سوم خلاف وجدان است؛ چون معنای آن این است که «عالم» وصف عدمی داشته باشد، در حالی که ظاهر «عالم» این است که در آن امر وجودی لحاظ شده است. در نتیجه لحاظ «انتقاض عدم العلم بالوجود» در مورد عالم قابل پذیرش نخواهد بود کما اینکه طهارت امر وجودی است و استفاده از تعبیر «ما انتقض فیه الحدث» خلاف وجدان خواهد بود.

2.1.4د: ذات دارای نسبت تحققیه با مبدأ (تقریب مختار)

چهارمین تقریب برای جامع بین متلبس فعلی به مبدأ و من انقضی عنه که به نظر بهترین تقریب است، این گونه است که جامع، ذاتی است که مبدأ با آن نسبت تحققیه پیدا کرده است. نسبت تحققیه در مقابل نسبت ترقبیه است که در نسبت ترقبیه مبدأ در آینده محقق می‌شود. در نتیجه عالم، ذاتی خواهد بود که علم با آن دارای نسبت تحققیه است.

شاهد تقریب ذکر شده این است که اگر بکر روز گذشته زید را مورد ضرب و شتم قرار داده و در حال حاضر هم در حال زدن عمرو باشد، استفاده از تعبیر «زید و عمرو مضروبان لبکر» صحیح خواهد بود که در این تعبیر، ذاتی لحاظ شده است که ضرب وشتم و کتک خوردن با آن نسبت تحققیه پیدا کرده است، أعم از اینکه نسبت تحققیه در سابق وجود داشته و یا اینکه در حال حاضر موجود باشد.

لازم به ذکر است که تقریب ذکر شده برای اثبات وضع مشتق برای أعم نیست بلکه این مثال برای تصور جامع بین متلبس فعلی و من انقضی عنه ذکر شده است تا همانند محقق نائینی و شهید صدر تصور جامع محال دانسته نشود.

البته محال دانستن جامع از سوی محقق نائینی بر مبنای خودشان که بسیط بودن معنای مشتق است، صورت گرفته است؛ چون ایشان به عنوان مثال «ضارب» را به معنای ضرب لابشرط از ذات می‌دانند و در نتیجه تفاوت ضارب با ضرب این است که ضرب به شرط لا از حمل بر ذات لحاظ شده است، اما ضارب لابشرط از حمل است، لذا وقتی ضارب به معنای ذات نبوده بلکه صرفا به معنای ضرب باشد، در حال حاضر ضرب وجود ندارد.

در ادامه به اختصار مطرح می‌شود که بسیط بودن مشتق به این معنا که ضارب به معنای ضرب باشد، از مدعیات غیرصحیح است؛ چون مشتق مرکب تحلیلی به صورت «ذات ثبت له المبدأ» است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo