< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

98/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 


موضوع:
تبیین اراده استعمالی و اراده تفهیمی/ حقیقت استعمال/ وضع/ مقدمه علم اصول


خلاصه مباحث گذشته:

بحث در حقیقت استعمال قرار دارد که به مناسبت این بحث اراده جدی، اراده استعمالی و اراده تفهیمی مطرح شده و در ادامه تفاوت اراده استعمالی و تفهیمی مطرح می شود.

0.1تبیین اراده استعمالی و تفهیمی

در مورد تفاوت اراده استعمالی و اراده تفهیمی می توان گفت: اراده تفهیمی این است که فرد، لفظ را در یک معنا، به قصد اخطار به مخاطب استعمال کند و چه بسا معنائی که به مخاطب اخطار می شود، غیر از معنائی باشد که مستعمل فیه لفظ است؛ یعنی مراد استعمالی می تواند متفاوت با مراد تفهیمی باشد. برای روشن شدن متفاوت بودن مراد استعمالی و مراد تفهیمی می توان به توریه اشاره کرد.

بنابراین مراد تفهیمی معنائی است که متکلم می خواهد به ذهن مخاطب خطور کند.

0.2وجوه ذکر شده در تبیین مراد استعمالی

در تبیین مراد استعمالی سه وجه ذکر شده است:

0.2.1الف: فنای لفظ در معنا

در اولین بیان در تبیین مراد استعمالی که منسوب به مشهور است، ذکر شده است که استعمال به معنای افنای لفظ در معنا است.

0.2.1.1کلام صاحب کفایه مبنی بر اتحاد تصوری لفظ با معنا

صاحب کفایه بعد از اشاره به این مطلب فرموده اند: استعمال لفظ در معنا با جعل علامت متفاوت است؛ چون در جعل علامیت، علامت با ذوالعلامة متحد دیده نمی شود و لذا قبح یا حسن ذوالعلامة به علامت سرایت نمی کند، در حالی که در مورد استعمال، لفظ متحد تصوری با معنا دیده شده و در نتیجه قبح یا حسن معنا به لفظ سرایت می کند. [1]

0.2.1.1.1مناقشه

به نظر ما کلام صاحب کفایه صحیح نیست؛ چون ایشان سرایت قبح یا حسنِ معنا به لفظ را، دلیل بر تفاوت استعمال لفظ با جعل علامت دانسته اند، در حالی که چه بسا در علامت هم قبح یا حسن ذی العلامة به علامت سرایت کند. به عنوان مثال پرچم عزاداری سیدالشهدا علیه السلام برای شیعیان حسن بوده و دارای تقدس است، اما پرچم مجالس لهو و لعب یا فرقه های انحرافی مانند داعش قبیح است. از طرف دیگر در مورد لفظ هم در همه موارد حسن یا قبح معنا به لفظ سرایت نمی کند. سرایت قبح یا حسن، ناشی شدت ارتباط بین لفظ و معنا و انسی است که پیدا شده است و لذا ممکن است که بر یک مطلب چند لفظ وجود داشته باشد، اما صرفا یک لفظ قبح پیدا کرده باشد.

0.2.1.2تبیین عدم تأثیر مسالک وضع در استعمال

تاکنون بیان شد که استعمال لفظ به معنای فنای لفظ در معنا نیست. در اینجا لازم به ذکر است که مسالک وضع در بحث استعمال تأثیر گذار نیست؛ چون هر یک از مسالک وضع که اختیار شود، در بحث استعمال بالوجدان قابل ذکر است که استعمال متقوم به این نیست که لفظ در هنگام استعمال متحد با معنا دیده شده و فانی تصوری در معنا باشد.

البته عادتاً در مورد لفظ لحاظ آلی شده و از خلال لفظ، به معنا نظر می شود، اما اینکه به لفظ لحاظ آلی شده و فانی در معنا دیده شود، شرط و مقوم استعمال نیست. شاهد این مطلب این است که بالوجدان استعمالِ لفظ در اکثر از معنا، ممکن بوده و تحقق هم پیدا کرده است، در حالی که اگر استعمال خصوص فانی دیدن لفظ در معنا بود، همان طور که در کلام صاحب کفایه مطرح شده است، امکان نداشت که یک شیء عین دو شیء دیده شود؛ لذا جواز استعمال لفظ در اکثر معنای واحد حاکی از این است که استعمال، فنای لفظ در معنا نیست بلکه جعل لفظ به عنوان مبرز معنا است.

در اینجا ممکن است اشکال شود که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد نمی تواند شاهد بر این باشد که حقیقت استعمال افناء نیست؛ چون جواز استعمال لفظ در اکثر از معنا واضح تر از مسأله حقیقت استعمال نیست و لذا کسانی که حقیقت استعمال را افناء می دانند، قائل به عدم جواز استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد شده اند.

در پاسخ این اشکال می گوئیم: بهترین دلیل برای امکان شیء، وقوع آن است. در مورد استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد مشاهده می کنیم که شواهدی از شعر و غیر آن وجود دارد که دلالت بر استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد می‌کند. شیخ محمد رضا اصفهانی در کتاب وقایة الاذهان شواهدی در این زمینه بیان کرده است. به عنوان مثال در مورد تعبیر «قلب کل ساق قاس» دو معنا اراده شده است: الف: معکوس لفظ «ساق»، قاس است. ب: قلب و دل هر انسان ساقی دارای قساوت است. در مورد استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد شواهدی هم از زبان فارسی وجود دارد.

با توجه به نکته ذکر شده ممکن است کسی در بحث وضع همانند آقای سیستانی قائل شود که وضع در صورتی است که علقه وضعی به نحوی باشد که عرف لفظ را متحد با معنا دیده و بین آنها هوهویت تصوریه ایجاد شود، اما در بحث استعمال این مطلب را مقوم استعمال ندانسته بلکه لفظ را صرفا مبرز معنا ببیند؛ چون اگرچه استعمال در طول وضع است، اما لازم نیست که دقیقا مطابق وضع باشد و لذا آقای سیستانی در عین اینکه در وضع قائل به هوهویت تصوریه شده اند، استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد را جایز دانسته اند. از طرف دیگر مرحوم آخوند در تعریف وضع از تعبیر به اختصاص لفظ به معنا استفاده کرده اند که معنای کلام ایشان علامیت لفظ نسبت به معنا است، در عین حال در مورد استعمال قائل شده اند که لفظ، فانی در معنا دیده می شود. بنابراین کلام مرحوم آقای خویی -مبنی بر اینکه استعمال لفظ در صورتی افناء در معنا دیده می شود که در بحث وضع تنزیل اللفظ منزلة المعنی اتخاذ شده باشد؛ یعنی لازم است که دربحث وضع گفته شود که اعتبار می شود که لفظ همان معنا است[2] - صحیح نخواهد بود؛ چون حتی اگر در بحث وضع اتخاذ شود که وضع، اعتبار لفظ به منزله معنا است، دلیل نمی شود که حقیقت استعمال را هم همین مطلب باشد بلکه می‌توان لفظ را مبرز معنا دید.

0.2.2ب: تلفظ به لفظِ صالح برای حکایت از معنا

دومین وجه ذکر شده در تفسیر اراده استعمالی و تفاوت آن با اراده تفهیمی در کلام شهید صدر مطرح شده است. ایشان فرموده اند: اراده استعمالی، اراده تلفظ لفظی است که صلاحیت دلالت و حکایت از یک معنا دارد و به جهت صلاحیت دلالت بر معنا ذکر شده است. در مقابل این صورت فرضی است که لفظی به کار برده می شود، اما علت ذکر آن شأنیت دلالت بر معنا نباشد بلکه چه بسا به جهت صوت خاص بودن ذکر شده است که در این فرض اراده استعمالی وجود نخواهد داشت کما اینکه الفاظی که از طوطی صادر می شود با توجه به اینکه صرفا به دنبال ایجاد صوت است، دارای اراده استعمالی نیست. با توجه به مطلب ذکر شده اگر لفظ «عین» به کار برده شده و قرینه وجود نداشته باشد که مقصود از آن طلا یا جاسوس است، اراده استعمالی وجود خواهد داشت؛ چون لفظی ذکر شده است که صلاحیت دلالت بر معنا را داراست ولو اینکه بالفعل به جهت فقد قرینه به صورت فعلی دلالت بر معنا نداشته باشد.

اما اراده تفهیمی در صورتی است که تلفظ به لفظی صورت گیرد که دلالت فعلی بر معنا داشته باشد. در نتیجه تا زمانی که در مورد تعبیر «جئنی بعین» قرینه اقامه نشود که چشم، جاسوس یا معنای دیگر مراد از لفظ «عین» بوده است، صرفا اراده استعمالی وجود خواهد داشت. اما در صورتی که قرینه اقامه شود که مقصود از لفظ «عین» طلا بوده است، اراده تفهیمیه هم محقق خواهد شد؛ چون بعد از ذکر قرینه لفظ بالفعل بر معنا دلالت می کند.[3]

0.2.2.1مناقشه

اشکال ما به کلام شهید صدر این است که وقتی تعبیر «جئنی بعین» به کار برده شده و قرینه بر مراد از «عین» هم ذکر نمی‌شود، تفاوت وجود دارد که متکلم معنایی در ذهن تصور کرده، اما بر آن قرینه اقامه نکرده باشد؛ مثل اینکه معنای طلا را اراده کرده و قرینه ای بر آن اقامه نکرده باشد یا اینکه اساساً وقتی تعبیر «جئنی بعین» را به کار می برد، خصوص طلا، جاسوس، چشم و سایر معانی عین را اراده نکرده است بلکه صرفا بماهو صالح للدلالة علی المعنی تلفظ به لفظ کرده است، در حالی که طبق کلام شهید صدر نباید بین این دو تفاوت وجود داشته باشد.

علاوه بر اینکه شهید صدر باید تفاوت توریه و کذب را تبیین کنند؛ چون به عنوان مثال فردی که تسبیحِ در دست خود را به زمین انداخته و خطاب به کسی که از او مطالبه کمک مالی کرده است، تعبیر «والله یدی خالیة» را بیان می کند، اگر قصد ابراز پول نداشتن داشته باشد، کذب محقق می شود، اما گاهی مقصود او این است که قبلا تسبیح را انداخته و در حال حاضر در کف دست او چیزی وجود ندارد. در این مثال در هر دو صورت اراده تفهیمیه وجود دارد و کاذب و توریه‌کننده می خواهند این معنا را القاء کنند که پولی ندارند. اما اراده استعمالیه در این دو صورت متفاوت است؛ چون مراد استعمالی در صورت کذب این است که عدم وجود پول را بیان کند، اما در توریه مقصود متکلم این است که بیان کند کف دست او خالی است و در نظر مشهور و از جمله خود شهید صدر توریه جایز شمرده شده است. بنابراین در عین اینکه شهید صدر کذب را حرام دانسته و توریه را جایز می دانند، تفاوت بین این دو را تبیین نکرده اند.

0.2.3ج: توجه نفسانی به قالب و مبرز بودن لفظ نسبت به معنا

سومین وجه در تبیین مراد استعمالی که مختار ما است، این گونه است که اراده استعمالی آن است که وقتی انسان لفظی را به کار می برد، توجه تفصیلی نفسانی او به این است که معنایی وجود داشته و لفظ قالب و مبرز آن معنا باشد.

بنابراین وقتی تعبیر «یدی خالیة» به کار برده می شود، در صورت کذب این تعبیر مبرز قرار داده می شود که پول ندارد، اما وقتی به عنوان توریه به کار برده می شود، قالب و مبرز خالی بودن دست ها است ولو اینکه داعی متکلم برای ذکر این مطلب، اخطار معنایی(پول نداشتن) در ذهن مخاطب باشد که مراد استعمالی نیست.

در نتیجه تفاوت اراده استعمالی و تفهیمی در این است که داعی استعمال در اراده تفهیمی، اخطار یک معنا به ذهن مخاطب است و معنایی که به ذهن مخاطب خطور می کند، مراد تفهیمی است. اما اراده استعمالی این است که وقتی لفظی به کار برده می شود، قالب و مبرز چه معنائی بوده و چه معنای تصور شود.

با توضیحات ذکر شده روشن می شود که گاهی مراد استعمالی وجود دارد، اما مراد تفهیمی وجود ندارد. برای این مطلب می توان به ذکر لفظ مشترک بدون قرینه اشاره کرد که اگر «جئنی بعین»، قالب و وجه برای طلا دیده شده باشد، اما برای متوجه نشدن مخاطب به این امر اشاره نشود، مراد تفهیمی وجود نخواهد داشت، در حالی که مراد استعمالی موجود است. گاهی هم همانند موارد توریه مراد استعمالی با مراد تفهیمی متفاوت است.

مطلب ذکر شده در مورد جملات ناقص و لفظ مفرد نیز قابل ذکر است. به عنوان مثال اگر لفظ «حیّة» به کار برده شده و مقصود از آن «زن» باشد، ولی مخاطبان به جهت انس ذهنی، معنای «مار» را در ذهن حاضر کنند و حتی قصد متکلم هم اخطار معنای «مار» باشد، اراده استعمالی زن زنده بوده است، اما قصد اخطار چیز دیگری وجود داشته است.

در پایان لازم به ذکر است که برای استعمال لازم نیست متکلم لفظ را عین معنا بداند؛ چون به عنوان مثال وقتی انسان به عنوان سخنران انتخاب می شود، به الفاظ توجه کرده و سعی در انتخاب الفاظ زیبا برای تفهیم معنا می کند و در نتیجه لفظ هم مورد ملاحظه بوده و به همین جهت فانی در معنا نخواهد بود، اما مهم این است که لفظ، مبرز، قالب و وجه معنا دیده می شود که ممکن است داعی متکلم اخطار همین معنا به ذهن مخاطب باشد و ممکن است که داعی او اخطار معنای دیگری باشد و لذا اراده استعمالیه و تفهیمی گاهی مطابق بوده و گاهی مطابق نیستند.

0.3حقیقت شرعیه

حقیقت شرعیه از مباحثی است که بررسی آن لازم است؛ چون در آیات و روایات الفاظی به کار رفته است که دارای معانی شرعی است. به عنوان مثال «صلاه» از نظر لغوی به معنای نماز نیست، بلکه صلات در لغت به معنای میل و عطف است و لذا وقتی تعبیر ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُم‌﴾[4] به کار برده می شود، از نظر لغوی به معنای «هو الذی یعطف علیکم» است که عطف خداوند متعال بر انسان به رحمت و مغفرت است. در صورتی هم که تعبیر ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما﴾[5] ذکر شود، به معنای عطف و میل به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله با طلب رحمت و مغفرت است. تعبیر ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَهُم﴾[6] هم به معنای معطوف شدن به سمت مردم با طلب مغفرت و رحمت است.

بنابراین صلات به معنای عطف و میل است. اما صلاه در معنای نماز به کار رفته است که باید بررسی شود که خداوند متعال برای لفظ صلات وضع جدید انجام داده است و یا اینکه استعمال مجازی رخ داده است کما اینکه احتمال وجود دارد که صلاه در همان معنای عطف و میل به کار رفته و با قرینه بر نماز تطبیق شده باشد. طبق احتمال سوم صلات وضع بر نماز نشده و استعمال مجازی هم نخواهد بود بلکه در همان معنای خود ذکر شده و از باب تعدد دال و مدلول بر نماز تطبیق شده است.

ثمره بحث حقیقت شرعیه این است که اگر کسی قائل به وضع صلات برای معنای شرعی باشد، ظهور صلات در آیات و روایات همان معنای شرعی بوده و به عنوان مثال آیه شریفه ﴿وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلی﴾[7] دلیل بر استحباب صلات به معنای معهود خواهد بود. آیه شریفه ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّبا﴾ هم که امر به تیمم با خاک طیب کرده است، طبق پذیرش حقیقت شرعیه بر طهارت شرعی حمل می شود، در حالی که طبق عدم پذیرش حقیقت شرعی باید به معنای طهارت لغوی حمل شود کما اینکه آیه شریفه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[8] بنابر حقیقت شرعیه دلالت بر نجاست فقهی مشرکان خواهد داشت، اما بنابر عدم پذیرش حقیقت شرعی چه بسا صرفا دلالت بر پلیدی کند.

بینه و خمس هم از تعابیری هستند که در روایات به کار رفته اند که در صورت تحقق حقیقت شرعی بر همان معنای شرعی حمل می شوند.

 


[2] مرحوم آقای خویی بعد از ذکر این مطلب فرموده اند: با توجه به اینکه مبنای ما تعهد است، صرفا تعهد وجود دارد که لفظ صرفا در صورت ابراز معنا به کار ببرد و لذا طبق مبنای تعهد نیازی به فانی دیدن لفظ در معنا وجود ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo