< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

98/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 


موضوع:
صحت حمل/ علائم حقیقت و مجاز/ وضع/ مقدمه علم اصول


خلاصه مباحث گذشته:

بحث در علائم معنای حقیقی است که علامیت تبادر و صحت حمل مورد پذیرش قرار گرفته و در ادامه اطراد مورد بررسی قرار می گیرد.

1علائم حقیقت و مجاز

برای تشخیص معنای حقیقی علائمی ذکر شده است که عبارتند از:

1.1الف: تبادر

اولین علامت تشخیص معنای حقیقی تبادر است.

علامیت تبادر مورد پذیرش همگان قرار گرفته است.

1.2ب: صحت حمل

دومین علامت تشخیص معنای حقیقی، صحت حمل است که علامیت صحت حمل مورد پذیرش ما قرار دارد.

1.2.1مناقشه مرحوم آقای خویی و شهید صدر در علامیت صحت حمل

مرحوم آقای خویی[1] و شهید صدر[2] در علامیت صحت حمل اشکال کرده اند. ایشان فرموده اند: صحت حمل علامت حقیقت نیست؛ چون صحت حمل بستگی دارد که از لفظ چه معنایی اراده شود؛ یعنی به عنوان مثال اگر تعبیر «زید أسد» به کار رفته و از «أسد»، رجل شجاع اراده شده باشد، صحت حمل خواهد داشت و در صورتی که حیوان مفترس اراده شده باشد، صحت حمل نخواهد داشت و یا اینکه اگر قبلا تجربه شده باشد که از لفظ «أسد» حیوان مفترس به ذهن تبادر می کند، در صورت حمل لفظ «أسد» به معنای تبادر شده، صحت حمل ثابت می شود و در مقابل نسبت به زید صحت حمل نخواهد داشت، اما در این صورت دیگر صحت حمل علامت مستقل نخواهد بود؛ چون قبلا با تبادر علم به معنای أسد پیدا شده است و به دنبال آن نسبت به حیوان مفترس صحت حمل رخ داده و نسبت به زید صحت حمل ثابت نشده است.

در پاسخ از این اشکال بیان شد که گاهی تبادر برای تشخیص حدود معنای موضوع له کافی نیست. به عنوان مثال از لفظ «ماء» معنای آب به ذهن تبادر می کند، اما چه بسا مشخص نباشد که آب گل آلود که در هنگام سیل در رودخانه جاری است، آب باشد. در این صورت لفظ «آب» با همان معنای مرتکز در ذهن که حدود آن به صورت تفصیلی مشخص نیست، حمل بر آب گل آلود می شود که وجدان آب بودن را در مورد آب گل آلود می پذیرد و لذا صحت حمل، دلیل بر این خواهد بود که آب دارای معنای وسیعی است که شامل آب گل آلود هم می شود.

1.3ج: اطّراد

سومین علامت حقیقت، اطّراد است. در مورد اطراد معانی مختلفی ذکر شده است:

    1. معنای مورد پذیرش ما وفاقا للسید الخویی این است که اطراد شیوع استعمال بدون قرینه یک لفظ در نزد اهل لغت است که این شیوع حاکی از حقیقت بودن لفظ در آن معنا است.

برای کسی که قصد تعلّم یک زبان دارد، تنها راه استفاده از اطراد است؛ یعنی بعد از اینکه فرد وارد شهری می‌شود که قصد فراگیری زبان آنها را دارد، مشاهده می کند که لفظ «حلیب» بدون قرینه در شیر استعمال می‌شود که از شیوع این استعمال متوجه حقیقی بودن معنای آن می شود.

در مورد عدم استناد به قرینه از سوی استعمال کنندگان لفظ می توان به این نکته اشاره کرد که شیوع استعمال لفظ موجب اطمینان می شود که در همه این استعمالات قرینه خاصه وجود نداشته است. اما نفی مجاز مشهور به این جهت است که اگر مجاز مشهور به حدی برسد که لفظ ظهور انصرافی در مجاز مشهور داشته باشد، عملا وضع تعینی شده و از مجاز بودن خارج می شود.

به نظر ما علامیت اطراد صحیح بوده و برای کشف معنای حقیقی قابل استناد است.

    2. مرحوم ایروانی در تبیین معنای اطراد فرموده اند: اطراد در صورتی است که در استعمالات مختلف بتوان لفظ را در معنای خاصی به کار برد؛ چون معنای مجازی به نحوی است که صرفا در بعض استعمالات می‌توان لفظ را در آن معنا استعمال کرد. به عنوان مثال استعمال «أسد» در رجل شجاع، استعمال مجازی است که در برخی موارد مانند «رأیت أسدا یرمی» عرفی است، اما در صورتی که رجل شجاع به سرویس بهداشتی رفته باشد، در مورد او تعبیر «أسد» به کار برده نمی شود و اساساً چنین تعابیر مورد قبول عرف نیست. اما «أسد» در معنای حقیقی خود در همه موارد استعمال می شود.

مثال دیگر «رقبه» است که در معنای حقیقی خود که «گردن» است، در همه موارد قابل استعمال است، اما در مورد معنای مجازی آن که «انسان» است، در مواردی از قبیل عتق و فکّ به کار می رود، اما در مورد افعالی همچون نوم و مشابهات آن از تعبیر رقبه استفاده نمی شود.[3]

به نظر ما کلام محقق ایروانی صحیح نیست؛ چون در مورد مجاز ادعائی کلام ایشان صحیح است و لذا مجاز ادعائی در صورتی مطرح است که برای ادعاء مصححی وجود داشته باشد و با توجه به اینکه در همه موارد مصحح ادعاء وجود ندارد، در تمامی موارد نمی توان ادعاء کرد که رجل شجاع، أسد است. اما مجاز لغوی این گونه نیست که اختصاص به برخی از استعمالات داشته باشد و لذا به پلاتین طلا گفته می شود[4] و یا در مورد سگ دریایی استعمال مجازی رخ داده و تعبیر «سگ» بر او اطلاق می شود کما اینکه در استعمالات لفظ «سیب» بر «سیب زمینی» اطلاق می شود و این تعابیر مجازی به نحوی است که در همه استعمالات قابل بیان بوده و اختصاص به ترکیب خاصی ندارد.

    3. در استعمال مجازی علاقه مشابهت شیوع ندارد؛ یعنی اگرچه «أسد» در مورد رجل شجاع به علاقه مشابهت در شجاعت، به کار برده می شود، اما اگر مورچه ای شجاع باشد، در مورد او تعبیر «أسد» به کار برده نمی شود و لذا در عین اینکه بین رجل شجاع و مورچه‌ی شجاع علاقه شجاعت وجود دارد، اما استعمال «أسد» در مورد مورچه اطراد و شیوع ندارد و لذا کاشف از مجازی بودن آن است، اما استعمال معنای حقیقی، شیوع و اطراد دارد و لذا هر شیری اعم از شجاع یا غیر شجاع، چاق یا لاغر مصداق «أسد» است.

صاحب کفایه در پاسخ از این وجه بیان کرده اند که علاقه بین أسد و رجل شجاع صرف شجاعت نیست و الا اگر مجرد شجاعت علاقه بود، بر مورچه شجاع نیز لفظ أسد، اطلاق می شد. علاقه بین أسد و رجل شجاع این است که انسانیت و شجاعت جمع شده است و عرف این امر را مصحح استعمال مجازی می داند و لذا به هر انسان از هر قومیتی که باشد، تعبیر أسد اطلاق می شود. بنابراین علاقه مشابهت معیار است که در صورت تعیین علاقه مشابهت بین افراد آن تفاوتی وجود ندارد. اما در مورد أسد علاقه مشابهت به نحوی تنظیم شده است که شامل مورچه شجاع نمی شود و الا با وجود همان مشابهت در هر موردی که باشد، استعمال أسد صحیح خواهد بود.

2حقیقت استعمال

در مورد دلالت وضعی مباحثی از قبیل دلالت و اقسام آن مورد بررسی قرار گرفت. در حال حاضر مختصری در مورد حقیقت استعمال بحث می شود.

توضیح مطلب اینکه بخشی از علاقه بین لفظ و معنا مربوط به شنونده است؛ یعنی سماع لفظ، موجب انتقال ذهن او به معنا می شود که از این علاقه تعبیر به دلالت می شود. بخش دیگر از علاقه لفظ و معنا، مربوط به متکلم است که به لحاظ ارتباط آن به متکلم از آن تعبیر به استعمال می شود.

هنگامی که متکلم لفظی را در معنایی به کار برده و استعمال می کند، می تواند سه اراده در نفس او شکل گیرد:

    1. اراده استعمالی.

    2. اراده تفهیمی.

    3. اراده جدیّ.

2.1تبیین اراده استعمالی و تفهیمی

معنای اراده جدی این است که مراد استعمالی در جمله تامه به داعی هزل، تقیه و یا تمرین نباشد بلکه به داعی جدّ صادر شده باشد. البته در جملات اخباری مانند «زید قائم» احتمال صدق و کذب وجود دارد، اما این مطلب مهم نیست، مهم این است که به داعی جدّ صادر شده باشد.

برای روشن شدن تفاوت اراده استعمالی و اراده تفهیمی لازم است به موارد توریه توجه شود. توریه این است که معنای مقصود متکلم صادق است، اما متکلم قصد اخطار معنای دیگری داشته است که آن معنا کاذب است و لذا معنای مقصود متکلم غیر از معنایی است که به ذهن متکلم اخطار می شود. به عنوان مثال از فردی کمک مالی درخواست شده و ایشان بعد از اینکه تسبیح در دست خود را بر زمین می اندازد، تعبیر «والله یدی خالیة» را به کار می برد. در این مثال مقصود گوینده این بوده است که در دست من چیزی نیست و تسبیح هم که در دست داشته است، به زمین انداخته است. این مطلب کذب نیست، اما به ذهن مخاطب خطور می کند که پول در اختیار ندارد. بنابراین توریه رخ داده است که در آن اراده استعمالی و اراده تفهیمی متفاوت است. در مثال ذکر شده اراده استعمالی خالی بودن دست از تسبیح بوده است، در حالی که اراده تفهیمی پول نداشتن است.

با توجه به مثال ذکر شده، مقصود از مراد تفهیمی چیزی است که اراده اخطار آن به مخاطب صورت گرفته است.

در مورد تفسیر اراده استعمالی وجوهی ذکر شده است:

    1. منسوب به مشهور است که در موارد استعمال یک لفظ در معنا، اراده استعمالی به این صورت است که به لفظ نظر فنائی شده و لفظ افناء در یک معنا شود؛ یعنی به عنوان مثال وقتی آب گفته می شود، این لفظ فانی در آن مایع خاص دیده شود.

صاحب کفایه تعبیر «حقيقة الاستعمال ليس مجرد جعل اللفظ علامة لإرادة المعنى بل جعله وجها و عنوانا له بل بوجه نفسه كأنه الملقى و لذا يسري إليه قبحه و حسنه كما لا يخفى‌»[5] را به کار برده اند که طبق این کلام در هنگام استعمال، لفظ فانی در معنا دیده می شود به نحوی که گویا معنا به مخاطب القاء شده است و لذا ایشان سرایت حسن و قبح معنا را به جهت فناء لفظ در معنا دانسته اند؛ چون اگر لفظ صرفا علامت بر معنا باشد، علامیت منشأ سرایت قبح یا حسن شیء نمی شود. به عنوان مثال اگر علائمی نصب شده باشد که یک از آنها علامت سرویس بهداشتی و دیگری علامت مسجد باشد، این گونه نخواهد بود که علامت سرویش بهداشتی و مسجد از نظر حسن و قبح تفاوت داشته باشند، اما لفظ مسجد و سرویس بهداشتی به نحوی است که با شنیدن لفظ مسجد حس شایسته ای به انسان دست می دهد، اما لفظ سرویس بهداشتی موجب این حالت نیست بلکه عکس آن به انسان دست می دهد.

بنابراین در نظر صاحب کفایه لفظ صرف علامت اراده معنا نیست بلکه در هنگام استعمال فانی در معنا دیده می‌شود. ثمره بحث فناء لفظ در معنا این است که صاحب کفایه استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد را محال دانسته و فرموده است: یک لفظ مثل «عین» نمی تواند فانی در دو معنا بوده و در نتیجه از تعبیر «جئنی بعین» طلا و جاسوس اراده شده باشد، الا اینکه فرد احول العین بوده و یک چیز را دو چیز ببیند تا یک لفظ را در دو معنا استعمال کند.

در مقابل صاحب کفایه کسانی که لفظ را علامت و مبرز معنا دانسته اند، استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد را جایز دانسته اند.

به نظر ما نظر دوم صحیح است که استعمال لفظ به معنای افناء در معنا نیست بلکه لفظ مبرز اراده معنا در ذهن متکلم است. شاهد این مطلب این است که بالوجدان و با تتبع در استعمالات مشاهده می شود که استعمال لفظ در اکثر از معنا ممکن بوده و شایع است. به عنوان مثال تعبیر «قلب مَلوم مُولم» به کار برده می شود که دارای دو معنا است: الف: معکوس لفظ «مَلوم» به «مُولم» تبدیل می شود. ب: دل انسانی که ملامت شده به درد آمده است و لذا با استعمال یک کلام دو معنا اراده شده است کما اینکه از تعبیر «قلب بهرام مارهب» استفاده می شود که این تعبیر هم دارای دو معنا است: الف: در قلب بهرام ترس راه نداشته است. ب: معکوس بهرام، «مارهب» می شود. البته استعمال لفظ در اکثر از معنا خلاف ظاهر است، اما مهم این است که این استعمال محال نیست و لذا حاکی از این خواهد بود که لفظ، فانی در معنا نیست بلکه صرفا مبرز و علامت معنا است. استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد به صورت مکرر در اشعار و سایر کلمات وجود دارد که به صورت مفصل در جای خود به آن پرداخته می شود.

بنابراین در استعمال لازم نیست که لفظ، فانی در معنای خود دیده شود تا فناء آن در دو معنا ممکن نباشد، بلکه استعمال، تلفظ به لفظ به قصد ارائه و ابراز معنا است که با این بیان ممکن است که دو معنا در ذهن تصور شده و با یک لفظ ابراز شود.

با توجه به مطالب ذکر شده روشن می شود که تبیین مشهور و از جمله صاحب کفایه از حقیقت استعمال صحیح نیست. وجوه دیگر در جلسه آتی مطرح شده و مورد بررسی قرار می گیرد.


[4] این استعمال مجاز لغوی است؛ چون پلاتین طلا نیست و لذا نماز در آن مشکلی ندارد، بر خلاف طلای سفید که طلا است و استعمال آن در نماز حرام است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo