< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

98/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 


موضوع:
بررسی معنای هیئات/ بررسی معنای حرفی/ تقسیم بر اساس معنای موضوع له / تقسیمات وضع/ وضع/ مقدمه علم اصول


خلاصه مباحث گذشته:

بحث در بررسی معنای هیئات قرار دارد که یکی از هیئات، هیئت جملات انشائی است. یکی از مباحث مطرح شده در مورد جملات انشائی، حقیقت انشاء است.

1بررسی حقیقت انشاء

در مورد حقیقت انشاء سه نظریه مطرح است:

1.1الف: ایجاد معنا به وجود انشائی

مشهور در مورد حقیقت انشاء گفته اند: «الانشاء هو ایجاد المعنی باللفظ بالوجود الانشائی».

کلام مشهور اعم بوده و شامل امور اعتباری مانند احکام و اموری همانند جمله تمنی، ترجی یا استفهام که متضمن اعتبار نبوده، بلکه صرفا متضمن انشاء هستند، می شود.

توضیح مطلب اینکه در اعتبار چیزی موجود نیست، اما ادعای وجود می شود. به عنوان مثال بین زن و مرد تکوینا زوجیت وجود ندارد، اما وجود آن ادعاء می شود و لذا موجود بودن زوجیت اعتبار خواهد شد. اما به عنوان مثال در مورد استفهام چیزی اعتبار نمی شود، بلکه انشاء استفهام صورت می گیرد و لذا با استفاده از تعبیر «هل زید قائم» موجود بودن چیزی اعتبار نمی شود، بلکه به مجرد استفاده از این تعبیر انشاء تمام شده و مخاطب با «نعم» یا «لا» پاسخ می دهد. تمنی و ترجی هم همانند استفهام هستند که متضمن اعتبار وجود برای شیء غیر موجود نمی شود بلکه صرفا انشای تمنی و ترجی است.

مسلک مشهور اعم از فرض اعتبار و غیر آن، به ایجاد معنا به واسطه لفظ به وجود انشائی تفسیر شده است. صاحب کفایه از کسانی است که قول مشهور را اختیار کرده اند.[1]

صاحب کفایه فرموده اند: اگر جملات انشائی به صورت متعدد ذکر شود، امر انشائی به تعداد ذکر جمله انشائی موجود می شود، اما نتیجه ای غیر از تأکید به همراه ندارد. در مواردی هم مانند انشای بیع از سوی صبی یا مجنون که اساساً انشاء اثر ندارد، بیع در عالم انشاء به وجود انشائی موجود می شود، اما اثری به دنبال نخواهد داشت.

ایشان در ادامه در پاسخ از شهید اول که در کتاب قواعد عقد مکرر را به جهت عدم ایجاد چیزی در نفس الامر، فاقد انشاء دانسته است، فرموده اند: کلام شهید اول صحیح نیست؛ چون عقد مکرر امر انشائی را در عالم وجود انشائی، به صورت مکرر ایجاد می کند، اما شرعاً و عرفاً صرفا یکی از آنها امضاء می شود، اما وحدت امضاء نسبت به یکی از موارد انشاء شده، دلیل نمی شود که صرفا یک انشاء صورت گرفته باشد؛ چون هر مرتبه امر انشائی به وجود انشائی ایجاد می‌شود.

1.2ب: ایجاد معنا در عالم اعتبار عقلائی

دومین مسلک در مورد حقیقت انشاء، کلام صاحب منتقی الاصول است که مدعی شده اند مطالب مطرح شده در کلام صاحب کفایه مقصود مشهور نبوده است.

ایشان در تبیین کلام مشهور فرموده اند: انشاء طبق نظر مشهور، ایجاد معنا به واسطه لفظ در عالم اعتبار عقلائی است و لذا به عنوان مثال تعبیر «لیت زیداً قائم» ایجاد تمنی به وجود انشائی نمی کند بلکه این تعبیر در عالم اعتبار عقلائی ایجاد تمنی می کند. تعبیر «زوجتک نفسی» هم ایجاد زوجیت در عالم اعتبار عقلائی می کند.

بنابراین انشاء به صورت «کون الشخص بصدد ایجاد المعنی باللفظ فی عالم الاعتبار العقلائی بحیث اذا لم یکن موجودا سابقاً یوجد فعلا» تعریف می شود. طبق این این تعریف در صورتی که فردی به صورت مکرر انشاء کند، به صدد ایجاد آن در عالم اعتبار عقلائی است که اگر قبلا موجود شده باشد، انشای او اثری نخواهد داشت و در صورتی که قبلا موجود نشده باشد، با انشاء صورت گرفته موجود می شود. به عبارت دیگر تکرار انشاء به رجای ایجاد آن در عالم اعتبار عقلائی است؛ چون با لفظ، انشاء کننده صرفا ایجاد مقتضی برای وجود معنا در عالم اعتبار عقلائی می کند که چه بسا این اعتبار عقلائی به جهت فقدان شرط یا ابتلاء به مانع، فعلی نشود؛ کما اینکه غاصبی که ملک غیر را بیع می کند، به صدد ایجاد ملکیت عقلائی است و با استفاده از الفاظ بیع، برای اعتبار عقلائی ایجاد مقتضی می کند و این عمل او ممکن است به رجای امضای معامله از سوی مالک باشد و ممکن است اساساً خود را مالک مال فرض کند.

ایشان فرموده اند: مطالب ذکر شده در مورد جملات تمنی، ترجی و استفهام هم مطرح می شود و لذا به عنوان مثال وقتی تعبیر «لیت زیدا قائم» مورد استعمال قرار می گیرد، متکلم به صدد ایجاد تمنی در عالم اعتبار عقلائی است و بعد از این تعبیر عقلاء اعتبار کرده و تعبیر «آرزو کرد» را به کار می برند. [2]

1.2.1مناقشه در کلام منتقی الاصول

به نظر ما کلام منتقی الاصول ناتمام است؛ چون گاهی انشاء کننده عالم است که عقلاء به هیچ وجه انشای او را امضاء نمی کنند. در این صورت ادعای ایجاد ملکیت عقلائیه یا به صدد ایجاد ملکیت عقلائیه بودن سفاهت خواهد بود. به عنوان مثال اگر کسی قصد فروش انسان حرّ را داشته و انشای بیع کند، اساساً نمی تواند قصد ایجاد ملکیت در اعتبار عقلائی داشته باشد ولو اینکه به نحو مقتضی باشد؛ چون فرد مطلع است که عقلاء و شرع بیع او را امضاء نمی کنند. در نتیجه نمی تواند حتی مقتضی برای ملکیت عقلائیه نسبت به این حرّ ایجاد کند و به تبع قصد هم نخواهد داشت.

بنابراین بیع حر از طرف بایع به معنای ایجاد ملکیت عقلائی نیست الا اینکه گفته شود که در عین علم به عدم ایجاد ملکیت عقلائی، عنوان ملکیت عقلائی را ایجاد می کند که این فرض هم خلاف وجدان عرفی است؛ چون در وجدان عرفی شخصی که انسان حر را معامله می کند، لفظ او مرادف با «اوجدت الملکیّه العقلائیه للمشتری بالنسبة الی هذا الانسان» نیست.

علاوه بر اینکه ممکن است که بایع اعتنائی به عدم اعتبار ملکیت از سوی عقلاء نداشته باشد. در این صورت روشن است که اعتبار ملکیت عقلائی نمی کند و به همین جهت نباید بیع به اعتبار ملکیت عقلائی یا «کون الشخص بصدد ایجاد الملکیة العقلائیه» معنا کرد.

بنابراین «بعتُ» مرادف با «أوجدت ملکیّة العقلائیه» نیست بلکه موضوع حکم عقلاء به ملکیت، در صورت وجود شرائط عقلائیه و شرعیه است کما اینکه اگر طلبکار نسبت به بدهکار خود تعبیر «أبرأت ذمتک» را به کار ببرد، به معنای ایجاد برائت عقلائیه برای ذمه او ولو به نحو ایجاد مقتضی نیست؛ چون ممکن است که این تعبیر را صبیّ در عین علم به عدم نفوذ ابراء از سوی عقلاء و شرع به کار برده باشد.

1.3ج: ابراز امر و اعتبار نفسانی

مسلک سوم در مورد حقیقت انشاء مسلکی است که انشاء را به ابراز امر و اعتبار نفسانی بیان کرده است. طبق این مسلک، انشاء در غیر از اعتباریات، استعمال لفظ برای ابراز امر نفسانی خواهد بود. به عنوان مثال تعبیر «لیت زیدا قائم» استعمال لفظ برای ابراز تمنی نفسانی بوده و تعبیر «لعلّ زیدا قائم» هم استعمال لفظ به قصد ابراز ترجی نفسانی است.

در انشای اعتباریات هم استعمال لفظ به قصد ابراز اعتبار نفسانی صورت می گیرد.

بنابراین حقیقت انشاء در اعتباریات، اعتبار و ابراز بوده و در غیر اعتباریات مثل تمنی استعمال لفظ به قصد ابراز تمنی نفسانی خواهد بود.

مسلک اعتبار و ابراز مورد پذیرش بزرگانی همچون مرحوم آقای خویی قرار گرفته است.[3]

1.3.1مناقشات ذکر شده بر مسلک ابراز

بر مسلک اعتبار و ابراز اشکالاتی وارد شده است:

1.3.1.1الف: خلاف وجدان بودن تحقق ملکیت قبل از ابراز

اولین اشکال بر مسلک اعتبار و ابراز از سوی مرحوم استاد وارد شده است. ایشان فرموده اند: لازمه مسلک اعتبار و ابراز این است که به عنوان مثال در مورد اعتبار ملکیت ابتداء باید ملکیت مخاطب نسبت به مال مثل کتاب صورت گیرد، ولو اینکه ابراز صورت نگرفته باشد و در ادامه ابراز صورت گیرد، در حالی که این مطلب خلاف وجدان است؛ چون خود شخص که تعبیر «ملکتک هذا الکتاب» را به کار می برد، می داند تا زمانی که «ملکتک هذا الکتاب» را به کار نبرده و طرف مقابل قبول نکند، ملکیت حاصل نمی شود. شاهد آن این است که خود واهب آثار ملکیت طرف مقابل را بر کتاب خود مترتب نمی کند و لذا با توجه به علم به عدم تحقق ملکیت قبل از ابراز و قبول طرف مقابل، روشن می شود که قبل از ابراز ملکیت، اعتبار ملکیت صورت گرفته است بلکه صرفا آن را تصور کرده و قصد ایجاد آن با لفظ «بعت» را دارد.

بنابراین مرحوم استاد در اشکال به مرحوم آقای خویی بیان کرده اند که بیع یا هبه اعتبار ملکیت مخاطب و ابراز آن نیست بلکه امری که قصد اعتبار آن وجود دارد، تصور می شود و بعد از تصور آن، از لفظ «بعتُ» یا «وهبتُ» برای ایجاد آن استفاده می شود. با این بیان روشن می شود که لازم است که فرد در هنگام استفاده از «بعتُ» و موارد نظیر آن، قصد ایجاد عنوان بیع با این لفظ باشد که طبق این بیان «بعت» اخبار و ابراز ایجاد بیع در گذشته نخواهد بود.

1.3.1.1.1پاسخ از مناقشه مرحوم استاد

به نظر ما کلام مرحوم استاد با سه اشکال مواجه است:

    1. ایشان در نقض به مرحوم آقای خویی فرمودند: اگر قبل از ابراز، اعتبار ملکیت صورت گرفته باشد، باید قبل از ابراز هم آثار ملکیت مترتب شود، در حالی که خود فرد هم آثار ملکیت را مترتب نمی کند.

پاسخ این نقض این است که دو اعتبار وجود دارد. یک اعتبار شخصی است که از سوی فرد رخ می دهد. در مقابل اعتبار شخصی، نظر عقلائی و شرعی وجود دارد. بر این اساس ممکن است که شخص اعتبار شخصی برای ملکیت طرف مقابل خود کرده باشد، اما عدم ترتب آثار ملکیت قبل از ابراز و قبول به این جهت است که خود را یکی از عقلاء و متشرعه می داند که ارتکاز عقلائی و متشرعی طرف مقابل را مالک نمی داند، اما درعین حال اعتبار مالکیت صورت گرفته است کما اینکه اگر در اختلاف بین دو نفر، یکی از آنها به دیگری تعبیر «تصالحنا علی کذا» اعتبار تصالح کرده است ولو اینکه علم داشته باشد که قبل تحقق قبول مصالحه از طرف مقابل، مصالحه اساساً در عالم اعتبار عقلائی وجود پیدا نمی کند، اما این مطلب دلیل بر عدم اعتبار نخواهد بود، بلکه فرد می‌تواند به رجای داشتن اثر اعتبار مصالحه می کند. مشابه این مثال در بایع فضولی است که فضولی علم دارد قبل از اجازه مالک اصلی، بیع او نفوذ نخواهد داشت و ملکیت عقلائی اعتبار نمی شود، اما اعتبار ملکیت از سوی او صورت می گیرد.

    2. فرضا اگر وجود اعتبار به صورت مطلق مورد پذیرش نباشد، نهایتا می توان گفت: اعتبار نفسانی معلق بر ابراز و قبول طرف مقابل است و لذا نمی توان به صورت مطلق اعتبار نفسانی را انکار کرد.

در اینجا ممکن است اشکال شود که قبل از ابراز صرفا تصور چیزی است که قصد اعتبار آن وجود دارد.

در پاسخ این مطلب می گوئیم: فرضا اگر اعتبار مطلق خلاف مرتکز باشد، اعتبار شخصی معلق قابل پذیرش است و صرف تصور نیست و لذا بعد از اعتبار معلق، در صورتی که ابراز صورت گرفته و طرف مقابل قبول کند، امر اعتباری محقق خواهد شد. این مطلب امری است که خود مرحوم استاد در اشاد الطالب بیان کرده اند.

    3. مرحوم استاد فرمودند: لازم است زمانی که تعبیر «ملکتک هذا الکتاب» به کار برده می شود، قصد ایجاد بیع وجود داشته باشد، در حالی که به نظر ما دلیلی بر این مطلب وجود ندارد.

برای روشن شدن این امر می توان به این مثال اشاره کرد که اگر فردی تصور کند که صرف مالک دانستن دیگری در ذهن برای مالکیت او کافی است و از طرف دیگر عادت داشته باشد که امور قلبی و ذهنی خود را بیان کند، در صورتی که به عنوان مثال بعد از مالک دانستن زید در ذهن و قلب خود، تعبیر «زید مالک کتاب من است» را به کار ببرد و بدون توجه او زید هم در همان مکان حاضر بوده و ملکیت کتاب را قبول کند، هبه محقق خواهد شد. با توجه به این مثال روشن می شود که لازم نیست ابراز، به قصد ایجاد عنوان هبه باشد.

مثال دیگر این است که فردی طلبکار از دیگری بوده و تصور داشته باشد که صرفا اینکه در قلب خود بدهکار را ابراء ذمه کند، کافی است. در این صورت اگر این فرد طبق عادت خود مبنی بر به زبان جاری کردن امور قلبی خود، در لفظ هم بدون ایجاد عنوان ابراء ذمه، بدهکار را بری الذمه کند و این ابراء به بدهکار برسد، در نظر عقلاء بدهکار می تواند بر علیه طلبکار ادعاء برائت ذمه کند، ولو اینکه طلبکار هنگام تلفظ «أبرأت ذمة زید» قصد ایجاد عنوان ابراء دین نداشته باشد؛ چون اعتبار برائت ذمه زید در قلب صورت گرفته و بر زبان نیز جاری شده است که در نزد عقلاء برای حصول برائت ذمه کافی است.

البته به نظر می رسد که بین ابراز به قصد انشاء و اخبار از آن تفاوت وجود دارد؛ چون ممکن است که فرد خبر دهد که روز گذشته در قلب خود ابراء ذمه کرده ولی آنها را در همان زمان بر زبان جاری نکرده است، اما در صورتی که به داعی ابراز امر نفسانی تعبیر «أبرأت ذمه زید» به کار برده شود، ولو اینکه نداند که ابراء ذمه با این ابراز قابل حصول نیست و به همین جهت قصد ایجاد آن عنوان ابراء دین نباشد، ذمه زید بریّ خواهد شد.

در مورد وصیت نیز همین گونه است که اگر فردی در قلبش خانه خود را برای زید وصیت کرده و تعبیر «إن متّ فداری ملک لزید» را بدون توجه به ایجاد شدن عنوان وصیت با این عبارت، به کار ببرد، وصیت محقق می شود و عدم قصد ایجاد عنوان وصیت با این عبارت مخلّ نخواهد بود.

بنابراین اشکال مرحوم استاد بر کلام مرحوم آقای خویی وارد نیست.

در کتاب منتقی الاصول نیز اشکالاتی بر کلام منتقی الاصول شده است که در جلسه آینده مورد بررسی قرار می گیرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo