< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

98/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی معنای حرفی/ تقسیم بر اساس معنای موضوع له / تقسیمات وضع/ وضع/ مقدمه علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تبیین مسلک تغایر ذاتی بین معنای حرفی و اسمی است که در این زمینه اقوال متعددی وجود دارد که کلام محقق نائینی مبنی بر اخطاری بودن معنای اسمی و ایجادی بودن معنای حرفی مطرح شده و مورد بررسی قرار گرفته است. در ادامه نیز کلام محقق اصفهانی و مرحوم آقای خویی ذکر می شود.

1ج: اختلاف ذاتی بین معنای حرفی و اسمی

خلاصه مطالب بیان شده در مورد حقیقت معنای حرفی این است که بین معنای حرفی و معنای اسمی صرفا اختلاف در لحاظ متکلم نیست بلکه اختلاف ذاتی وجود دارد.

در مورد اختلاف ذاتی بین معنای حرفی و اسمی اقوال متعددی بیان شده است:

1.0.1الف: ایجادی بودن معنای حرفی و اخطاری بودن معنای اسمی (کلام محقق نائینی)

قول اول در اختلاف ذاتی بین معنای حرفی و معنای اسمی مختار محقق نائینی است که قائل شده اند که حروف برای ایجاد معنا در غیر خودشان وضع شده اند. به عنوان مثال لفظ «فی» برای ایجاد معنا در دو مفهوم اسمی در اطراف آن مثل «ماء» و «کوز» وضع شده است. [1] [2]

در مورد کلام محقق نائینی احتمالاتی وجود دارد که احتمالات آن مورد بررسی قرار گرفت.

محقق نائینی فرموده اند: روایت «أَنَّ أَبَا الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيَّ دَخَلَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَرَمَى إِلَيْهِ رُقْعَةً فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْكَلَامُ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ اسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ جَاءَ لِمَعْنًى فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّى وَ الْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ الْمُسَمَّى وَ الْحَرْفُ مَا أَوْجَدَ مَعْنًى فِي غَيْرِه‌»[3] مؤید کلام ما است. البته این روایت عامی بوده و به شکل های مختلف نقل شده است. به عنوان مثال تعبیرهای «الحرف ما دل علی معنی فی غیره»، «الحرف ما انبأ عن معنی لیس بفعل و لا اسم» وجود دارد، اما قوت مضمون تعبیر «الْحَرْفُ مَا أَوْجَدَ مَعْنًى فِي غَيْرِه‌» مرجح کلام ما است.

1.0.2ب: وضع حروف برای واقع نسبت ربطی

دومین قول در مورد اختلاف اسم و حرف مختار محقق اصفهانی است[4] که ایشان طبق برداشت مرحوم آقای خویی فرموده اند: اسماء برای جواهر و اعراض وضع شده و حرف برای وجود رابط وضع شده است.

مرحوم آقای خویی بعد از برداشت ذکر شده از کلام محقق اصفهانی به ایشان اشکال کرده اند که اساساً وجود رابط در خارج وجود ندارد. [5]

1.0.3مناقشه

به نظر ما اگر محقق اصفهانی وضع حرف را برای وجود رابط خارجی بدانند، اشکالات متعددی به ایشان وارد خواهد بود؛ از جمله اینکه لای نافیه مانند «لارجل فی الدار» برای وجود رابط وضع نشده است و در نتیجه کلام محقق اصفهانی طبق برداشت مرحوم آقای خویی در اینجا قابل توجیه نیست.

البته بیان شد که برداشت مرحوم آقای خویی صحیح نبوده است؛ چون کلام محقق اصفهانی به این صورت است که موضوع له حروف نسبت بین دو چیز قطع از نظر وجود خارجی و وجود ذهنی است.

1.0.4ج: وضع حروف برای تضییق معنای اسمی

قول سوم در اختلاف ذاتی بین معنای حرفی و معنای اسمی کلام مرحوم آقای خویی است که حروف مانند حروف جر که در جملات ناقصه استفاده می شوند، برای تضییق معنای اسمی وضع شده اند و لذا حرف «فی» وضع شده است تا با استفاده از تعبیر «الجلوس فی المسجد»، جلوس را مضیق به خصوص جلوس در مسجد کند. اما حروفی که وارد بر جملات تامه می شوند، برای ابراز امر نفسانی وضع شده اند. به عنوان مثال «لیت» که در تعبیر «لیت زیداً قائم» وجود دارد، برای ابراز تمنی نفسانی وضع شده است. [6]

1.0.5مناقشه

به نظر ما کلام مرحوم آقای خویی صحیح نیست؛ چون اولاً: حروف وارد بر جملات ناقصه در همه موارد افاده تضییق نمی کند. به عنوان مثال لفظ «أو» یا «مای مصدریه» که در تعبیرهای «جاء زیدٌ ام عمرو» یا «وضاقت الارض بمارحبت» وجود دارد، افاده تضییق نمی کند کما اینکه «أنّ» و «إنّ» افاده تضییق نمی کنند.

ثانیاً: ایشان حروف وارد بر جملات تامه را برای ابراز امر نفسانی می دانند، در حالی که «أنّ» در تعبیر «أخبرت أنّ زیداً قائم» برای ابراز امر نفسانی نیست کما اینکه «إن» شرطیه که در تعبیر «إن جاء زید فاکرمه» بر دو جمله تامه وارد شده است، افاده امر نفسانی یا تضییق نمی کند.

ثالثاً: برای افاده تضییق، ایجاد نسبت بین دو مفهوم اسمی لازم است و الا افاده تضییق بدون سبب ممکن نیست. به عنوان مثال لازم است که بین جلوس و مسجد نسبت ظرفیه ایجاد شود تا تضییق رخ دهد و در غیر این صورت تضییق شکل نمی گیرد.

1.0.6د: تفصیل بین نسب اولیه و ثانویه

چهارمین قول در اختلاف بین معنای حرفی و اسمی که در لابلای مطالب پیشین مطرح شده است، کلام شهید صدر است. ایشان در مورد معنای حروف بین حروف دال بر نسبت های اولی و حروف دال بر نسبت های ثانوی قائل به تفصیل شده و فرموده اند: برخی از حروف مانند «فی»، در خارج مابازاء دارند؛ چون در خارج آب و کوزه وجود دارد و کون الماء فی الکوز هم وجود دارد. این نوع حروف دال بر نسبت های اولی هستند و موطن اصلی آن ذهن نیست. در این قسم از حروف، معنای جمله به مفرد تبدیل می شود و لذا معنای تعبیر «ماءٌ فی الکوز» مفرد است؛ چون اگر معنای «ماءٌ فی الکوز» در ذهن مرکب باشد، ایجاد نسبت بین اجزای آن لازم است، در حالی که بین این دو به جهت اینکه موطن نسبت ظرفیت ذهن نیست، نسبت ظرفیت وجود ندارد. نسبت های دیگر نیز نمی تواند حاکی از نسبت ظرفی خارجی باشد.

بنابراین شهید صدر فرموده اند: جملات مشتمل بر حروف دال بر نسبت های اولی وضع مفرد دارند؛ یعنی به عنوان مثال تعبیر «ماء فی الکوز» برای معنای مفرد که حصه ای از آب است، وضع شده است. البته امکان وضع مفرد وجود داشت کما اینکه فانوس برای «نارٌ فی زجاج» وضع شده است. اما حروف دال بر نسبت های ثانوی مانند «بل» اضرابیه حروفی هستند که موطن آنها ذهن است؛ چون اضراب فعل نفس بوده و در خارج وجود ندارد. موارد دیگر مانند واو عاطفه، «الّا» استثنائیه، نون تأکید، «هل» استفهامیه هم همانند «بل» اضراب بوده و معنای آنها در خارج وجود ندارد بلکه صرفا در نفس موجود است. بنابراین حروف دال بر نسبت های ثانوی که موطن آنها نفس است، برای واقع نسبت وضع شده اند. به عنوان مثال موضوع له «بل» اضرابیه وجود نسبت اضرابیه در ذهن است. در سایر موارد ذکر شده هم همین گونه است.

1.0.7مناقشه

کلام شهید صدر مورد پذیرش ما نیست؛ چون بالوجدان مفهوم تصور شده در ذهن در مورد حروف دال بر نسبت های اولی، مفهوم مفرد نیست بلکه مفهوم مرکب است و لذا بین تصور فانوس و «نارٌ فی زجاج» تفاوت وجود دارد. البته معنون در خارج در مورد هر دو یکسان است و هر دو فانی در یک موجود می شوند، اما این دو تعبیر، در معنای تصوری متفاوت هستند و «نارٌ فی زجاج» دارای مفهوم مرکب بوده و قطعا از تصور دو لفظ «ماء» و «کوز» کمتر نیست بلکه بیشتر است.

نکته دیگر اینکه شهید صدر فرموده اند: ذهن موطن واقع نسبت ظرفی نیست و نسبت های دیگر هم نمی توانند حاکی از نسبت ظرفیه باشند، در حالی که ممکن است که یک نسبت ذهنی مسانخ با نسبت ظرفیت خارجی وجود داشته باشد. برای روشن شدن این مطلب می توان به آینه اشاره کرد که «ماءٌ فی الکوز» را نشان داده و حاکی از «ماء»، «کوز» و «ماءٌ فی الکوز» است. در آینه بین تصویر آب و کوزه نسبت ظرفیت نبوده و این گونه نیست که در آینه، آب داخل در کوزه باشد، بلکه شبح آن در آینه وجود دارد. در ذهن هم همین حالت آینه قابل تصویر است و لذا با توجه به اینکه شبح ذهنی غیر مستقل است، با تعبیر «النسبة الظرفیه بین الماء و الکوز» متفاوت بوده و متقوم بین طرفین است و به همین جهت ایجاد ربط می کند.

کلام شهید صدر در نسبت های ثانوی نیز دچار اشکال است. در مورد این بخش از کلام ایشان می گوئیم: چگونگی نسبت در موارد استفاده از حروف روشن نیست و لذا ایجاد نسبت های متعدد از قبیل نسبت تمنی، ترجی، استفهامی، اضرابی، استثنائی و عطفی وجهی ندارد. روشن نیست که وقتی از تعابیری مانند «لیت زیدا قائم»، «هل زید قائم»، «جائنی القوم الا زیدا» استفاده می شود، چه معنائی در ذهن است. اما ایشان موضوع له را وجود نسبت ذهنی دانستند، در حالی که اگر از موج هوا تعبیر «لیت زیدا قائم» شنیده شود، معنایی به ذهن خطور می کند، در حالی که موج هوا واقع نسبت ذهنی ندارد.

بنابراین موضوع له حروف دال بر نسبت های ثانوی، ایجاد مصداقی از مصادیق مفهوم مناسب آن است. به عنوان مثال تفاوت «لیت» با «تمنی» این است که «لیت» برای ایجاد تمنی در کلام و به عبارت دیگر برای واقع ابراز تمنی در کلام وضع شده است که با این بیان وقتی از موج هوا «لیت زیدا قائم» شنیده شود، صورتی از واقع ابراز تمنی خواهد بود. تعبیر «هل زید قائم» نیز ابراز استفهام بوده و بر خلاف مفهوم کلی استفهام است.

2بررسی کلام آقای سیستانی در مورد معانی حرفی

در مطالب پیشین به کلامی از آقای سیستانی در تبیین معنای حرفی اشاره شد که مطالب ذکر شده بر اساس کتاب الرافد و تقریرات دیگر با نام مباحث الالفاظ بوده است، اما تقریب دیگری از آقای سیستانی در صفحه 52 از جلد دوم کتاب دراسات اصولیه بیان شده است.

در مطالب پیشین از آقای سیستانی نقل شد که ایشان معنای حرفی را همان معنای اسمی می دانند، اما معنای حرفی به صورت مندمج و فشرده شده است. طبق این تقریب حرف «لیت» همان «أتمنّی» بوده و حرف «فی» همان «داخل» است و لذا می توان به جای «لیت زیداً قائم» یا «زید فی الدار» می توان از تعابیر «أتمنّی قیام زید» و «زید داخل الدار» استفاده کرد و تفاوت این تعابیر صرفا در اجمال و تفصیل است.

در اشکال به این تقریب آقای سیستانی بیان شد که اگر معانی حرفی همان معنای مندمج اسمی است، باید جایز باشد که هر یک از آنها به جای دیگری قرار گیرد، در حالی که این امر ممکن نیست و نمی توان به جای تعبیر «داخل المسجد الحرام اولی من خارجه» نمی توان از تعبیر «فی المسجد الحرام اولی من خارجه» استفاده کرد.

اما آقای سیستانی در کتاب دراسات اصولیه توضیح بیشتری بیان کرده و فرموده اند: دو نوع حرف وجود دارد. برخی از حروف مانند حروف جر، فشرده شده نسبت و معنای اسمی مانند داخل هستند که در مورد حرف «فی» معنای اسمی داخل در نسبت مندمج شده و «فی» حاصل می شود.

با توجه به کلام آقای سیستانی در کتاب دراسات اصولیه اشکال ما پاسخ داده می شود؛ چون علت اینکه نمی توان به جای تعبیر «داخل المسجد الحرام اولی من خارجه» از «فی المسجد الحرام اولی من خارجه» استفاده کرد، این است که «فی» مشتمل بر نسبت بوده و محوریت با نسبت است و با توجه به مندمج شدن داخل در نسبت، روشن است که به عنوان مبتدا قرار نمی گیرد.

قسم دوم از حروف که در کتاب دراساة اصولیه مطرح شده، حروفی مثل «لیت» است که در آن نسبت صدوری تمنی و تمنی اندماج یافته است، اما یکی از نسبت یا تمنی اصل و دیگری فرع نیست بلکه هر دو در یکدیگر مندمج شده اند و در «لیت» معنای مندمجی از أتمنی رخ داده است.

2.0.1مناقشه

اگرچه تقریب کتاب دراسات اصولیه با سایر تقاریب متفاوت است، اما به نظر ما این تقریب نیز صحیح نیست و اشکالاتی به آن وارد است:

    1. این گونه نیست که تفاوت «فی» و «داخل» در این باشد که در مورد حرف «فی» یک ربط در کنار مفهوم «داخل» قرار گرفته و به صورت مندمج و لونی از الوان نسبت قرار گیرد. شاهد این مطلب این است که به جای تعبیر «یناقش فیه» نمی توان از تعبیر «یناقش داخله» یا به جای تعبیر «اما الکلام فی هذه المطلب» نمی توان از تعبیر «اما الکلام داخل هذه المطلب» استفاده کرد. در حالی که اگر کلام آقای سیستانی صحیح باشد، تعابیر «یناقش داخله» و موارد مشابه آن مثل «دخلت داخل الدار» صحیح باشد، در حالی که عرفی نبوده و صحیح نیست. بنابراین روشن می شود که تفاوتی بین «فی» و حتی نسبت ربطیه «داخل» در تعبیر «زید داخل الدار» یا «الجلوس داخل الدار» وجود دارد.

    2. تفاوت این توجیه با سایر توجیهات روشن نیست؛ چون اگر بنا است که «فی» عبارت باشد از نسبت و مفهوم اسمی داخل که فشرده شده و لونی از الوان نسبت قرار داده است، خود نسبتی که در این ادعا مطرح شده، روشن نیست و اگر معنای مطرح شده در مورد نسبت فهمیده شود، سایر اقوال هم قابل توجیه خواهند بود؛ چون در سایر اقوال، نسبت ظرفیه مطرح شده و در کلام آقای سیستانی اسمی بودن ظرفیت که در معنای نسبت فشرده شده، مطرح شده است. در این تعابیر مهم این است که معنای نسبت فهمیده شود.

کلام ما در مورد نسبت این است که نسبت شبحی از خارج است؛ یعنی همان طور که «کون الماء فی الکوز» در آینه شبح دارد، نسبت نیز در ذهن ما دارای شبح است.

    3. کلام آقای سیستانی در مورد «لیت» صحیح نیست؛ چون ممکن است که تعبیر «أتمنی» اخبار باشد که گاهی در آن غرض انشاء وجود دارد و در نتیجه مفهوم آن جمله خبریه است، اما «لیت» برای ایجاد مصداق تمنی در کلام وضع شده است. علاوه بر اینکه «أتمنی» دارای یک مفهومم اسمی به صورت «تمنّی» است و یک نسبت صدوریه یا حلولیه با متمنّی دارد، در حالی که در «لیت» این گونه نیست بلکه «لیت» ایجاد مصداق و ابراز تمنی دارد که با مفهوم تمنی متفاوت است.

لفظ «هل» نیز که در تعبیر «هل زید قائم» به کار رفته، به معنای «أستفهم» نیست بلکه برای ایجاد و ابراز استفهام نفسانی وضع شده است.

    4. مصدر مثل «ضرب» مشتمل بر معنای اسمی بوده و نسبت صدوری هم در آن وجود دارد و الا اسم مصدر می شد، اما با حرف متفاوت است و لذا صرف اینکه نسبتی با یک معنای اسمی در کنار هم قرار گرفته و اندماج صورت بگیرد، کما اینکه در مصدر نسبت صدوری مندمج شده است، موجب ایجاد حرف نمی شود.

بنابراین کلام آقای سیستانی با تمامی تعابیری که در تقریرات در آن وجود دارد، صحیح نیست.

3مختار در معانی حرفی

مختار ما در معنای حرفی این است که حرف یک قسم نیست بلکه دارای سه قسم است:

    1. قسم اول از حروف به نحوی است که معنای آن مفهوم تعلقی و مندک در دو مفهوم اسمی است. حروف جر مانند «فی» از این قسم هستند که دلالت بر شبحی از نسبت ظرفیه خارجی می کند.

به نظر ما لفظ «فی» برای دلالت نسبت ظرفیه خارجیه وضع شده است، اما به نحوی بوده است که مفهوم و شبح تصور شده در ذهن غیرمستقل بوده است.

در اینجا ممکن است اشکال شود که اگر «فی» برای دلالت بر نسبت ظرفیه خارجی وضع شده است، در فرضی که دروغ گفته می شود و نسبت خارجیه وجود ندارد، کلام مهمل خواهد شد.

پاسخ اشکال ذکر شده این است که در این مورد صورت ذهنی وجود دارد و مستعمل فیه بالذات همان مفهوم مندک و شبخ غیرمستقل است که در ذهن متکلم است. اما لفظ «فی» برای حکایت و دلالت بر نسبت ظرفیه خارجی وضع شده است و با توجه به اینکه معنای مستعمل فیه دارد که شبح و تصور غیرمستقل در ذهن است، مهمل نخواهد شد. در مورد اسماء نیز به همین صورت است؛ چون به عنوان مثال وقتی تعبیر «زید قائم» به کار برده می شود، این جمله برای حکایت از اتحاد زید و قیام در ذهن وضع نشده است، بلکه برای حکایت اتحاد زید و قیام در خارج است و حتی اگر دروغ هم گفته شود، با توجه به اینکه مستعمل فیه وجود دارد، مهمل نخواهد شد.

    2. قسم دوم حروف، حروفی مانند لام تعریف هستند که مندک در یک مفهوم اسمی اند.

    3. قسم سوم حروف نیز حروف ایجادی مانند «لیت» است.

در ادامه در مورد وضع عام موضوع له عام و ثمرات آن بحث می شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo