< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

98/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: بررسی معنای حرفی/ تقسیم بر اساس معنای موضوع له / تقسیمات وضع/ وضع/ مقدمه علم اصول

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تبیین معنای حرفی قرار دارد که دو مسلک علامیت و اتحاد ذاتی بین معنای حرفی و اسمی و تفاوت در لحاظ مورد بررسی قرار گرفته و در ادامه مسلک سوم که تغایر ذاتی بین معنای حرفی و اسمی است، مورد بررسی قرار می‌گیرد.

1ج: اختلاف ذاتی بین معنای حرفی و اسمی

سومین مسلک در معنای حرفی، اختلاف ذاتی بین معنای حرفی و معنای اسمی است.

1.1أقوال

در مورد مسلک اختلاف ذاتی بین معنای حرفی و معنای اسمی، اقوال متعددی ذکر شده است.

1.1.1الف: ایجادی بودن معنای حرفی و اخطاری بودن معنای اسمی (کلام محقق نائینی)

قول اول در مورد اختلاف ذاتی بین معنای حرفی و معنای اسمی که توسط محقق نائینی مطرح شده، این است که معنای حرفی ایجادی و معنای اسمی اخطاری است؛ یعنی در صورتی که به عنوان مثال لفظ «ماء» تلفظ شود، معنای آن در ذهن سامع خطور می کند ولو اینکه این لفظ در ضمن جمله نباشد، اما در صورتی که حروف در ضمن جمله به کار برده نشوند، هیچ معنای به ذهن مخاطب خطور نمی کند. به عنوان مثال هرچه از الفاظی مانند «از» یا «در» استفاده شود، معنایی نخواهند داشت؛ چون معنای حرف ایجاد ربط بین مفاهیم اسمی است. از طرف دیگر «ماء» و «کوز» مفهوم مستقلی است و برای ربط بین این دو مفهوم، از تعبیر «ماءٌ فی الکوز» استفاده شده و با حرف «فی» ایجاد رابطه ظرفی بین دو این معنای اسمی محقق می شود. محقق نائینی از این حالت، تعبیر به نسبت ظرفی کلامی کرده اند که از نسبت ظرفی در خارج حکایت می کند.

محقق نائینی در ادامه فرموده اند: از مطالب ذکر شده روشن می شود که معنای حرفی مستقل نیست؛ چون ذات معنای حرفی متقوم به طرفین است و در ذهن استقلال ندارد کما اینکه عرض به جهت اینکه وجود آن در محل و موضوع است، استقلال ندارد و لذا در حال استعمال، معنای حرفی مورد التفات واقع نمی شود بلکه صرفا معنای اسمی استقلالی مورد التفات واقع می شود که همین امر موجب تفاوت بین لفظ «فی» و «النسبة الظرفیه» خواهد بود؛ چون «النسبة الظرفیه» به حمل اولی نسبت ظرفی است، اما به حمل شایع نسبت ظرفی نیست بلکه مفهوم اسمی است. برای اینکه نسبت ظرفیه به حمل شایع وجود داشته باشد، باید از لفظ «فی» استفاده شود که این امر شبیه «الجزئی» است که به حمل اولی جزئی است، اما به حمل شایع کلی است.

محقق نائینی در پایان کلام خود فرموده اند: ایجادی بودن معنای حروف در مقابل اسماء که معنای اخطاری دارند، منافاتی با تقسیم حروف به حروف نسبی و انشائی ندارد. توضیح اینکه حروف نسبی حروفی مثل حروف جر هستند که از نسبت‌های خارجی حکایت می کنند و در این زمینه از تعابیری همچون «ماءٌ فی الکوز» استفاده می شود، اما حروف انشائی حروفی هستند که در مقام استعمال در خارج ایجاد فرد می کنند. در این زمینه می توان به چند نمونه اشاره کرد: الف: کافِ تشبیه در مقام استعمال ایجاد تشبیه کرده و به عنوان مثال در تعبیر «زید کالاسد» زید را به شیر تشبیه می کند. ب: حروف نداء مانند «یا» در هنگام استعمال ایجاد نداء می کنند. ج: حروف تمنّی مانند «لیت» در هنگام استعمال، ایجاد تمنی می کنند.

بنابراین در عین حال که تمامی حروف ایجاد ربط کلامی دارند، در برخی حروف مانند حروف جر حکایت از نسبت های خارجی صورت می گیرد و برخی دیگر، حکایت از نسبت خارجی صورت نمی گیرد، بلکه ایجاد فرد در خارج رخ می‌دهد. [1]

1.1.1.1تقاریب کلام محقق نائینی

در مورد کلام محقق نائینی سه برداشت وجود دارد:

1.1.1.1.1الف: تقریب مرحوم آقای خویی

اولین برداشت از کلام محقق نائینی در کلام مرحوم آقای خویی که شاگرد و مقرر ایشان بوده است، مطرح شده است.

مرحوم خویی در بیان مقصود محقق نائینی فرموده اند: حروف صرفاً برای ایجاد ربط کلامی وضع شده اند.

مرحوم خویی در اشکال به کلام محقق نائینی فرموده اند: اگرچه حروف ایجاد ربط کلامی می کنند، اما این گونه نیست که حروف صرفا ایجاد ربط کلامی کرده و معنائی نداشته باشند بلکه ایجاد ربط کلامی در طول دلالت حروف بر معانی خودشان است. البته معانی حروف مستقل نیست، اما باید موضوع له و مستعمل فیه حروف توضیح داده شود. بنابراین به عنوان مثال حرف «فی» دلالت بر معنای خودش کرده و در طول دلالت بر معنای خودش ایجاد ربط کلامی بین مفردات یک جمله صورت می گیرد و مقصود این است که معنای دلالت شده توسط حرف مشخص شود، در حالی این امر در کلام محقق نائینی توضیح داده نشده است. [2]

بنابراین برداشت مرحوم آقای خویی از کلام محقق نائینی این گونه بوده است که حروف بدون اینکه منشأ دلالت بر معنای غیر مستقل باشند، در جمله ایجاد ربط می کند که به نظر ما هم اگر برداشت مرحوم آقای خویی صحیح باشد، اشکال مرحوم آقای خویی وارد خواهد بود.

1.1.1.1.2ب: تقریب شهید صدر

برداشت دوم از کلام محقق نائینی توسط شهید صدر در کتاب بحوث مطرح شده است.

شهید صدر در تبیین کلام محقق نائینی فرموده اند: حرف دارای معنا بوده و در طول دلالت بر معنای خود ایجاد ربط کلامی می کند، اما معنای حرفی از سنخ مفاهیم نیست بلکه از سنخ وجودات ذهنی است. توضیح این مطلب در قالب مثال این است که اگر تعبیر «ضرب زیدٌ بل ضرب عمروٌ» به کار برده شود، حرف «بل» بین دو جمله «ضرب زیدً» و ضرب عمروٌ» ایجاد ربط کرده است و این ایجاد ربط توسط حرف «بل» در طول حکایت «بل» از یک معنا است، اما معنای آن سنخ وجود ذهنی است؛ چون با توجه به اینکه اضراب فعل نفس است، نسبت اضرابیه در خارج وجود ندارد بلکه معنای «بل» وجود ذهنی غیر مستقل به معنای «النسبة الاضرابیه» است که بین دو جمله ایجاد ربط کرده است.

بنابراین مقصود محقق نائینی طبق تقریب شهید صدر این است که موضوع له معنای حرفی وجود نسبت در ذهن است که این وجود نسبت در ذهن، بین اطراف نسبت ارتباط برقرار می کند و لذا موضوع له حرف «فی»، واقع نسبت ذهنی است که مشابه نسبت ظرفیت در خارج است؛ چون یک نسبت ظرفیه خارجی وجود دارد که در خارج بین آب و کوزه ایجاد شده است که موضوع له لفظ «فی» آن نسبت خارجی نیست بلکه موضوع له لفظ «فی» واقع نسبتی است که در ذهن متکلم بین مفهوم آب و مفهوم کوزه ایجاد نسبت می کند و مصداق نسبت ظرفیه خارجی نیست بلکه مسانخ و شبیه آن است.

1.1.1.1.2.1مناقشه شهید صدر در کلام محقق نائینی

شهید صدر بعد از تبیین کلام محقق نائینی در اشکال به آن فرموده اند: مطلب بیان شده در نسبت های ثانوی مورد پذیرش است، اما در نسبت های اولی مورد پذیرش نیست.

توضیح مطلب اینکه نسبت های ثانوی نسبت هایی مانند نسبت اضرابیه هستند که در خارج موطن نداشته و موطن آنها ذهن است، اما نسبت های اولی نسبت هایی هستند که موطن آنها در خارج است و از آنها مفهومی در ذهن گرفته می‌شود. عدم صحت کلام محقق نائینی در نسبت های اولی به این جهت است که اگر مفهوم کوزه و آب در ذهن وجود داشته و یک واقع نسبتی بخواهد بین این دو ایجاد ربط کند، این واقع نسبت نمی تواند نسبت ظرفیه باشد؛ چون در ذهن مفهوم کوزه ظرف برای مفهوم آب نیست. در صورتی هم که نسبت دیگری غیر از نسبت ظرفیه باشد، نمی تواند حاکی از نسبت ظرفیه باشد؛ چون معنا ندارد که به عنوان مثال نسبت ابتدائیه حاکی از نسبت ظرفیه باشد. بنابراین محال است که کلام محقق نائینی در مورد نسبت هایی اولی مثل نسبت ظرفیه خارجی که موطن اصلی آنها در خارج است، صادق باشد؛ چون اگر لفظ «فی» بر واقع نسبت در ذهن دلالت کند و آن نسبت ظرفیه باشد، نسبت ظرفیه در خارج بوده و محال است که در ذهن بین مفهوم کوزه و آب نسبت ظرفیه وجود داشته باشد. در صورتی هم که نسبت دیگری باشد، نسبت دیگر مثل ابتدائیت نمی تواند حکایت از نسبت ظرفیت داشته باشد.

بنابراین شهید صدر در بحوث فرموده اند: مبنای ما در مورد نسبت های اولی با محقق نائینی متفاوت است. مبنای ما این است که جمله های مشتمل بر نسبت های اولی دارای مفهوم إفرادی هستند. به عنوان مثال تعبیر دیگر برای لفظ «فانوس»، تعبیر «نارٌ فی زجاج» است و این دو تعبیر از نظر معنایی تفاوتی ندارند بلکه «نارٌ فی زجاج» حصه ای از آتش است که اگر نام مفرد بر آن نهاده شود، فانوس خواهد بود و در صورتی که از الفاظ مختلف استفاده شود، تعبیر «نارٌ فی زجاج» را نتیجه خواهد داد. مثال دیگر اینکه در مورد تعبیر «الجلوس علی المنبر» که حصه از جلوس است، می توان نامی همچون «قعود» بر آن قرار داد که لفظ «قعود» برای حصه ای از جلوس وضع شده باشد که بر روی منبر باشد. اما با توجه به اینکه این وضع صورت نگرفته است، از ترکیب اسماء و حروف مثل «الجلوس علی المنبر» استفاده شده و بر حصه ای از جلوس که معنای مفردی به ذهن خطور کند، دلالت می کند. البته حروف دال بر نسبت های ثانوی مثل «بل» اضرابیه که موطن آنها ذهن است، برای واقع نسبت ذهنی وضع شده اند، اما حروف دال بر نسبت های اولی که موطن آنها خارج است، محال است که در ذهن مشتمل بر واقع نسبت باشند بلکه مفهوم مفردی است که الفاظ آن مرکب است و امکان جعل لفظ مفرد در مقابل آن وجود دارد کما اینکه این امر در مورد فانوس رخ داده و برای مفهوم «نارٌ فی زجاج» وضع شده است و در مورد انسانی هم که دارای اعضای تناسلی خاصی است، لفظ «رجل» وضع شده است که اگر نام «رجل» بر این حصه نهاده نشده باشد، لازم خواهد بود که از تعبیر «انسان دارای اعضای تناسلی خاص» استفاده شود.

بنابراین همان طور که لفظ «رجل» بر حصه‌ی خاصی از انسان و فانوس بر حصه خاصی از آتش دلالت می کند و تفاوت آنها صرفا در اجمال و تفصیل است، در حروف هم همین گونه خواهد بود و به این جهت کلام محقق نائینی در نسبت های ثانوی صحیح بوده و در نسبت های اولی نادرست خواهد بود.

شهید صدر در نتیجه گیری از کلمات خود فرموده اند: همان طور که در کلام مرحوم ایروانی بیان شده است، اساساً حروف مانند لفظ «فی» وضع ندارد کما اینکه در مورد یاء در «یضرب» یا الف در «ضارب» وضع وجود ندارد بلکه صرفا جمله دارای وضع است. در تعبیر «نارٌ فی زجاج» نیز لفظ «فی» وضع ندارد بلکه جمله «نارٌ فی زجاج» وضع بر آن حصه از آتش شده و جمله «الماء فی الکوز» برای آن حصه از آب وضع شده است. البته وضع در جملات شخصی نیست بلکه وضع نوعی است. توضیح وضع نوعی این است که یک مرتبه تعبیر «ماءٌ فی الکوز» و مرتبه دیگر «شربة فی الکوز» به کار برده می شود که در این دو تعبیر کلمه قبل «فی» تغییر کرده است. گاهی نیز کلمه بعد «فی» تغییر کرده و تعابیری همچون «ماءٌ فی الکوز» و «ماءٌ فی الکأس» به کار برده می شود که در اثر این استعمالات قرن أکید نوعی شکل می گیرد و برای أذهان ما بعد یا ماقبل «فی» دارای اهمیت نخواهد بود و در نتیجه اگر مطلب جدیدی مانند «الجلوس فی المسجد» به کار برده شود، به تناسب قرن أکید به وجود آمده، این تعبیر معنا خواهد شد. البته بعد از ایجاد قرن أکید امکان وجود داشت که نامی برای آن نهاده شود، اما نامی گذاشته نشده است بلکه همان ترکیب مرکب به کار رفته است که معنای آن حصه‌ای از «ماء» یا «جلوس» است که تحلیل به سه چیز می شود، اما در ذهن سه چیز وجود ندارد. بنابراین در ذهن یک مفهوم وجود دارد که نسبت ظرفیه ذهنی است که همانند تحلیل انسان به دو جزء حیوان و ناطق، تحلیل به سه مفهوم می شود که یکی از این سه مفهوم، نسبت تحلیلیه ظرفی است و الا در ذهن نسبت ظرفیه وجود نداشته و موطن آن خارج است و با توجه به اینکه این نسبت به ذهن نمی آید، ممکن نیست که لفظ «فی» به صورت مستقل برای آن وضع شود.

بنابراین لفظ «فی» بر هیچ معنای خاصی وضع نشده است بلکه جمله «ماءٌ فی الکوز» وضع برای حصه ای از آب می شود که همانند «نارٌ فی زجاج» امکان جعل لفظ مفرد مثل فانوس وجود داشت، اما برای آن لفظی وضع نشده است.

شهید صدر برای روشن شدن ادعای خود مثالی بیان کرده اند. مثال ایشان به این صورت است که اگر در جلسات متعدد مناظره مشاهده شود که در عین تغییر افراد، جلسات به نحوی است که یک عرب و یک عجم به مناظره می پردازند، در صورتی که جلسه ای وجود داشته باشد که یک طرف آن عرب است، قرن أکید خواهد شد که طرف مناظره عجم است که این قرن أکید نوعی است. در مثال «ماء فی الکوز» هم آب با الفاظ دیگر جابه جا شده و کوز هم جابه جا می شود، اما قرن أکید نوعی شکل می گیرد که اگر شیء جدیدی مثل الجلوس فی المسجد گفته شود، با توجه به شکل گرفتن نسبت ذهنی تحلیلی ظرفیت، مشابه موارد دیگر همان مفهوم حصه در ذهن خطور کرده و گفته می شود که نسبت ظرفیت با مسجد وجود دارد.[3]

1.1.1.1.2.1.1بررسی کلام شهید صدر

به نظر ما کلام محقق نائینی در برداشت شهید صدر واضح نیست؛ چون محقق نائینی تعبیر نکرده است که حروف برای واقع نسبت ذهنی وضع شده اند.

علاوه بر اینکه مدعای شهید صدر در مورد نسبت های اولی مبنی بر اینکه موضوع له این جمله ها مفهوم مفرد است، خلاف وجدان است؛ چون از لفظ فانوس و «نارٌ فی زجاج» یک معنا به ذهن خطور نمی کند بلکه در «نارٌ فی زجاج» سه مفهوم در ذهن وجود دارد. برای روشن شدن این مطلب می توان به این مثال اشاره کرد که گاهی آینه به نحوی در مقابل آب قرار می گیرد که تنها آب را نشان می دهد. گاهی نیز آینه در مقابل کوزه قرار می گیرد و تنها کوزه را نشان می دهد، اما گاهی آینه به نحوی قرار می گیرد که «ماءٌ فی الکوز» را نشان می دهد که در این حالت، آینه سه چیز را نشان می دهد و از بین این سه چیز، آب و کوزه مستقل است و کون الماء فی الکوز غیر مستقل است. اما اینکه گفته شود که یک مفهوم مفرد به ذهن خطور می کند که امکان دارد همانند کاری که در مورد «نارٌ فی زجاج» رخ داده و لفظ فانوس وضع شده است، یک لفظ مفرد برای آن وضع شود، خلاف وجدان است. شاهد این مخالفت با وجدان این است که در بحث صله و موصول تعبیر «الذی ابوه عالم جاءنی» به کار برده می شود. در این مثال شهید صدر قائل شده اند که جملات ناقصه برای مفهوم مفرد وضع شده اند، در حالی که در تعبیر «الذی ابوه عالم» صله جمله تامه است و نمی توان گفت که مجموع صله و موصول مفهوم مفرد است. علاوه بر اینکه اگر دو لفظ «ماء» و «الکوز» به کار برده شود، باید مفهوم بیشتری از «الماء فی الکوز» به ذهن خطور کند، در حالی که این گونه نیست.

بنابراین خلاف وجدان است که جمله های مشتمل بر حرف دال بر نسبت های اولی مانند «فی» به نحوی باشند که اگر لفظ «فی» وجود نداشته باشد، مفهوم بیشتری تصور شود و با اضافه شدن «فی» مفهومی که در ذهن تصور می شود، به مفهوم مفرد تبدیل شود.

این بحث در آینده دنبال خواهد شد.

1.1.1.1.3ج: تقریب مختار

برداشت صحیح از کلام محقق نائینی این است که ایشان به عنوان مثال موضوع له لفظ «فی» را وجود غیر مستقل نمی‌دانند بلکه موضوع له لفظ «فی» در نظر ایشان مفهوم غیرمستقل است؛ یعنی وقتی در خارج آتش در زجاج یا آب در کوزه ملاحظه می شود، در خارج آب و کوزه و نسبت ظرفیت خارجی بین آنها وجود دارد. زمانی هم که در ذهن «ماءٌ فی الکوز» به کار برده می شود، دو مفهوم مستقل وجود دارد که یک مفهوم غیرمستقل متقوم به ذات دو طرف است. در نتیجه معنای «فی» در عین اینکه ایجاد ربط می کند، وجود نیست بلکه مفهومی است که ذاتا متقوم به طرفین است.

تفاوت تقریب سوم و تقریب دوم در این است که طبق تقریب دوم وقتی «نارٌ فی زجاج» یا «ماءٌ فی الکوز» تصور می‌شود، تصور هر فرد موجب ایجاد یک تصور ظرفیه در ذهن خود او خواهد شد و بین نسبت ظرفیتی که در ذهن افراد وجود دارد و نسبت ظرفیت بین آب و کوزه در خارج، اشتراک لفظی وجود دارد، اما طبق تقریب سوم وجود «فی» در ذهن هر یک از افراد با یکدیگر متفاوت است، اما ذات طرفین یکی است و در هر کجا موجود شود، آب و کوزه است و با توجه به یکسان بودن ذات طرفین، نسبت ظرفی هم که متقوم به این طرفین است، یکی خواهد بود. این مفهوم می تواند در خارج یا ذهن موجود شود، اما مستقل در مفهوم نیست بلکه متقوم در طرفین است.

طبق این تقریب ادعای محقق نائینی ادعای صحیحی است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo