< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

97/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: هدم اصل ظهور اطلاقی یا حجیت اطلاق با مقید منفصل/ تقیید/ تعارض غیر مستقر/ تعارض ادله

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تقیید به عنوان سومین مورد از موارد تعارض غیرمستقر است که یکی از مباحث مطرح در آن این است که آیا مقید منفصل ظهور مطلق در اطلاق را از بین خواهد برد و یا اینکه بعد از ورود مقید منفصل، صرفا حجیت مطلق از بین خواهد رفت.

1بررسی هدم اصل ظهور یا حجیت آن توسط مقید

در مورد اینکه مقید منفصل رافع اطلاق یا رافع حجیت اطلاق است، بین جناب شیخ انصاری و صاحب کفایه اختلاف وجود دارد.

1.1کلام صاحب کفایه

صاحب کفایه معتقد اند که مقید منفصل با ظهور خطاب مطلق نزاع نمی کند و لذا ظهور خطاب مطلق مانند «اعتق رقبة» در اینکه رقبه لابشرط واجب است، به لحاظ ظهور استعمالی و ظهور در اراده جدیه محفوظ خواهد بود و مقید منفصل صرفا حجیت ظهور اطلاقی «اعتق رقبة» را از بین می برد و لذا حتی بعد از ورود مقید منفصل هم، خطاب «اعتق رقبة» کاشف نوعی از این است که عتق رقبه لابشرط واجب بوده و مراد جدی عتق رقبه لابشرط است، اما با توجه به اینکه کاشف نوعی اقوی وجود دارد که مراد جدی مولی وجوب عتق رقبه مؤمنه است، دیگر اطلاق که کاشف نوعی دیگر است، حجت نخواهد بود، یعنی منجزیت و معذریت آن از بین می رود.

طبق کلام صاحب کفایه در فرض شک در وجود مقید منفصل، به خطاب مطلق عمل خواهد شد.

1.2کلام شیخ انصاری

در مقابل صاحب کفایه، شیخ انصاری فرموده اند: با ورود مقید منفصل، خود اطلاق خطاب مطلق از بین می رود. ظاهر کلام ایشان این است که تا زمان ورود خطاب مقید منفصل، ظهور اطلاقی شکل گرفته است، اما این اطلاق بقاءاً بعد از مقید منفصل از بین می رود.

در مورد کلام شیخ انصاری احتمال داده است که ایشان شکل گیری اطلاق را به نحو شرط متأخر بیان کرده اند؛ یعنی انعقاد ظهور اطلاقی در خطاب مطلق، به نحو شرط متأخر مشروط است که مقید منفصلی بعد آن ذکر نشود، و لذا بعد از وجود مقید منفصل کشف می شود که از ابتداء اطلاق منعقد نشده است.

به نظر ما این احتمال خلاف ظاهر کلام شیخ و خلاف صریح کلام موافقان ایشان مانند مرحوم آقای خویی است.

1.3ثمره کلام شیخ انصاری و صاحب کفایه

در مورد ثمره نزاع بین شیخ انصاری و صاحب کفایه گفته شده است که اگر یک خطاب عام و مطلق مثل «اکرم العالم» و «لاتکرم أیّ عالم» که دارای نسبت عموم و خصوص من وجه هستند، تعارض کنند، طبق نظر شیخ انصاری، با توجه به اینکه ظهور عام تنجیزی است، امّا ظهور مطلق تعلیقی و بقاءا معلق بر عدم بیان تقیید است، عام منفصل صلاحیت بیان بر تقیید را دارد و لذا عام موجب از بین رفتن اطلاق در مطلق خواهد شد، در حالی که مطلق، ظهور عام در عموم را که وضعی است، از بین نمی برد و لذا در مورد اجتماع، عام بر مطلق مقدم خواهد شد.

اما طبق کلام صاحب کفایه، ظهور خطاب مطلق به لحاظ مقید منفصل تنجیزی است و هیچ تفاوتی با عام ندارد و عام منفصل بالاتر از مقید منفصل نیست و لذا همان طور که مقید منفصل اطلاق را از بین نمی برد، عام هم موجب از بین رفتن اطلاق نمی شود و در نتیجه عملا خطاب مطلق با خطاب عام منفصل، تعارض و تساقط می کنند.

البته لازم به ذکر است که صاحب کفایه ظهور اطلاقی را مشروط به عدم مقید متصل می دانند؛ چون عدم مقید متصل از مقدمات حکمت است و لذا در صورتی که مقید متصل وجود نداشته باشد، ظهور اطلاقی شکل خواهد گرفت و مقید منفصل هم دیگر این ظهور را از بین نمی برد، بلکه صرفا موجب رفع حجیت آن خواهد شد.

1.4کلام مرحوم آقای خویی

مرحوم آقای خویی در کتاب مصباح الاصول فرموده اند: حق با مرحوم شیخ انصاری است و ظهور اطلاقی با وصول مقید منفصل از بین می رود؛ چون یکی از مقدمات حکمت عدم وجود مقید است، اعم از اینکه متصل یا منفصل باشد. البته مقید متصل با وجود واقعی خود مانع از انعقاد ظهور اطلاقی می شود ولی مقید منفصل با وصول خود کشف می کند که اطلاق مراد جدی مولی نبوده است. تعبیر ایشان در کتاب مصباح الاصول ج3 صفحه 377 به این صورت است: «أن العام المتصل مانع عن انعقاد الظهور في المطلق. و العام‌ المنفصل كاشف عن عدم تعلق الإرادة الجدية بالإطلاق من لفظ المطلق.» ایشان با این عبارت قصد تقویت کلام شیخ انصاری را داشته اند.

1.4.1مناقشه در کلام مرحوم آقای خویی

به نظر ما کلام مرحوم آقای خویی عجیب است و دو اشکال بر کلام ایشان وارد است:

1.4.1.1الف: عدم هدم ظهور با مقید منفصل

اگر مقصود ایشان این است که بیان منفصل، کاشف نوعی از ضیق مراد جدی در مطلق است که کسی این کلام را منکر نیست و حتی مخصص منفصل هم کاشف از ضیق مراد جدی در عام است. کلام در این است که آیا مقید منفصل ظهور خطاب مطلق در اینکه اطلاق مراد جدی است را از بین می برد و یا اینکه این ظهور همچنان باقی است، اما به جهت اینکه مقید منفصل کاشف نوعی اقوی از ضیق مراد جدی است، از ظهور خطاب مطلق رفع می شود؟ ادعای صاحب کفایه که ادعای صحیح است، این است که همچنان ظهور خطاب مطلق در این است که اطلاق، مراد جدی است و لذا اگر مرحوم آقای خویی بخواهند کلام جناب شیخ را تقویت کنند، باید بیان کنند که مقید منفصل، ظهور خطاب مطلق در مراد جدی بودن اطلاق، را از بین می برد، در حالی که این کلام وجهی ندارد؛ چون ظهور مطلق در اینکه مراد جدی است، ظهور ناشی از بیان نیست و بر خلاف عام که بیان است، در اطلاق ظهور ناشی از سکوت نسبت به بیان قید است و لذا باید منشأ این ظهور مورد لحاظ قرار گیرد که منشأ این ظهور این است که نوع عقلاء تمام مراد خود از یک حکم را با یک خطاب بیان می کنند و خلاف منهج عقلایی است که برای بیان تمام مراد از خطاب مقید منفصل استفاده شود. وقتی مولی هم خطاب «اعتق رقبة» را بیان کرده است، ظاهر حال او این است که از منهج عقلایی تخلف نکرده است و با خطاب واحد تمام مراد خود را بیان کرده است و لذا در خطاب ظهور شکل خواهد گرفت.

البته اگر از روش شارع فهمیده شود که بر خلاف منهج عقلایی عمل کرده و منش او این گونه بوده است که تمام مراد خود را با خطاب واحد بیان نمی کند، بلکه بر مخصص منفصل اعتماد می کند و مجموع خطابات بیانگر مراد او است، دیگر خطاب مطلق ظهور در اطلاق نخواهد داشت و لازمه این مطلب هم این است باید در مورد خطابات شرعیه، عدم مقید منفصل احراز شود و به عبارت دیگر مجموع خطابات مورد لحاظ قرار گیرد و در صورت عدم وجود مقید منفصل، مراد مولی مشخص گردد. در موارد شک در مقید منفصل مانند وجود مقید منفصل در روایت ضعیف و یا احتمال ذکر مقید منفصل در کتب تلف شده مانند کتب ابن ابی عمیر یا کتاب مدینة العلم شیخ صدوق، دیگر کشف نمی شود که مطلق تمام مراد مولی بوده است. برای حلّ این مشکل مرحوم آقای خویی فرموده اند: تا زمانی که خطاب مقید منفصل واصل نشود، مانع ظهور اطلاقی خطاب مطلق نخواهد شد و لذا هر فردی که علم به مقید منفصل داشته باشد، ظهور اطلاقی در خصوص او ساقط خواهد شد و هر فردی که علم به مقید منفصل نداشته باشد، ظهور اطلاقی کلام در حق او محفوظ خواهد بود. به نظر ما این کلام بلادلیل است؛ چون انعقاد ظهور نیازمند منشأ است و در مورد کلامی که می خواهد کاشف از مراد باشد، معنا ندارد که با لحاظ علم و جهل مخاطب، ظهور کلام تغییر کند. اگر ظاهر حال مولی این باشد که مانند سایر عقلاء تمام مراد خود را با خطاب واحد بیان می کند، ظهور اطلاقی شکل خواهد گرفت و مقید منفصل هادم این ظهور نخواهد بود؛ الا اینکه از تعابیری همچون «إِنَّا نُجِيبُ النَّاسَ عَلَى الزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَان»[1] استفاده شود که روش ائمه علیهم السلام متفاوت با منهج عقلایی بوده است و تمام مراد خود را با خطاب واحد بیان نکرده اند که دیگر برای مطلق نمی توان ظهور اطلاقی قائل شد و حجیت عقلائیه هم ثابت نمی شود، اما باید گفته شود که روایات ائمه علیهم السلام و سیره متشرعه اصحاب ایشان، برای خطاب های مطلق جعل حجیت کرده اند.

بنابراین ما دو ادعا مطرح می کنیم:

الف: احراز نشده است که روش ائمه علیهم السلام خلاف منهج عقلایی بوده است بلکه صرفا در موارد بسیار کم مخالفت وجود داشته است که اختلال به منهج عقلایی محسوب نمی شود و لذا ظهور حال امام علیه السلام این است که تمام مراد خود را با خطاب مطلق بیان می کند و این امر موجب شکل گیری ظهور می شود که مقید منفصل هم هادم این ظور نیست.

ب: اگر همانند شیخ عبدالکریم حائری کسی به این نتیجه برسد که منهج شارع بر خلاف منهج عقلایی است و کثیرا بر مقید منفصل اعتماد کرده است و لذا ظهور حال ائمه علیهم السلام بیان تمام مراد با خطاب واحد نیست، در این صورت اگر شک در مقید منفصل وجود ایجاد شود ولو اینکه این شک بعد فحص از مقید باشد، ظهور شکل نخواهد گرفت و حجیت عقلائیه هم ثابت نمی شود.

البته بعید نیست که گفته شود که ائمه علیهم السلام مفترض الطاعه اند و ظاهر حال ایشان در برخورد با اصحاب این است که با خطابات ایشان همانند خطابات عرف عمل شود. سیره اصحاب ائمه علیهم السلام هم بر همین روش بوده است و لذا حجیت تعبدیه ثابت می شود.

1.4.1.2ب: عدم تطابق کلام مرحوم خویی با مبنای ایشان

مطلب دوم در مورد کلام مرحوم آقای خویی این است که کلام ایشان در مصباح الاصول که جناب شیخ را تایید کرده اند، خلاف مبانی ایشان در مصباح الاصول است؛ چون ایشان در مصباح الاصول فرموده اند: اطلاق ظهور نیست بلکه حکم عقل است به اینکه وقتی مقدمات حکمت تمام می شود، خطاب حجتی بر اطلاق خواهد بود. البته ایشان بعدا در کتاب محاضرات و مباحث فقه خود مانند بحث حج، از این کلام برگشته و قائل شده اند که مقدمات حکمت سبب انعقاد ظهور شود.

علاوه بر اینکه ایشان در کتاب مصباح الاصول با بیان اینکه مقید متصل هادم ظهور اطلاقی و مقید منفصل، کاشف از ضیق مراد از مطلق است، قصد تایید جناب شیخ انصاری را داشته اند، در حالی که مطلب ذکر شده، تایید جناب شیخ انصاری نیست؛ چون شیخ انصاری فرموده اند: اطلاق از مقدمات حکمت ناشی می شود و ظاهر این کلام این است که اطلاق حکم عقل است و با این فرض، وقتی مقید متصل وارد شود، حکم عقل از بین خواهد رفت که انصافا هم با فرض اینکه اطلاق حکم ظهور نباشد، مطلب درستی است. البته ما اصل این مبنا را صحیح نمی دانیم؛ چون چه بسا در خطاباتی از قبیل «اعتق رقبة»، «اشرب دواءا» یا «قلّد المجتهد» در مقام بیان تفاصیل نباشد و این مطلب هم که اصل در مقام بیان بودن مولی است، مربوط به ظهور حال متکلم است و ربطی به عقل ندارد. عقل صرفا در مورد حسن و قبح حکم می کند و نسبت به حجت بودن اطلاق نسبت به تمام مراد یا عدم حجیت آن ادعایی ندارد، بلکه صرفا عقل در مورد حجیت قطع حکم می کند و حتی مواردی مانند اطمینان هم از حکم عقل به حجیت خارج است.

1.5حجت عقلائیه بودن اطلاق در کلام امام قدس سره

برخی همانند امام قدس سره به جای تعبیر به حکم عقل، تعبیر کرده اند که اطلاق ظهور نیست، بلکه حجت عقلائیه است. ایشان این مطلب را در مورد خطاب امر هم مطرح کرده و فرموده اند: صیغه امر ظهور در وجوب ندارد؛ چون خطاب امر در مورد مستحبات هم به کار رفته است، اما تا زمانی که ترخیص در ترک وجود نداشته باشد و به مکلف واصل نشود، خطاب امر حجت عقلائیه بر وجوب خواهد بود و لذا عقلا بر آن احتجاج می کنند.

بنابراین مطلق حجت عقلایی است که عقلاء برای حفظ نظام اجتماعی در کنار سایر حجج مانند قطع و ظهورات به آن قائل شده اند.

کلام امام قدس سره مبنی بر حجت عقلائی بودن مطلق، قابل فهم است، اما وجدان عقلایی ما مساعدت نمی کند که حجیت عقلائیه در خطاب مطلق ناشی از ظهور نباشد. شاهد این مطلب اینکه اگر شبهه عرفیه وجود داشته باشد که مولی در مقام بیان است، عقلاء به مطلق احتجاج نمی کنند. علاوه بر اینکه اگر متکلم دارای منهج مختلف با عقلا باشد و بر مخصص منفصل اعتماد کند، به اطلاقات او تمسک نخواهد شد.

بنابراین اطلاق، ناشی از ظهور حال متکلم است که «ما سکت عنه لم یرده» و به عبارت دیگر حال متکلم این است که به روش عقلایی سخن می گوید و تمام مراد خود را با خطاب واحد بیان می کند و این ظاهر حال منشأ ظهور خطاب خواهد شد. البته ظهور شکل گرفته در مطلق، ظهور ناشی از سکوت است و لذا نسبت به عام که ظهور ناشی از بیان است، ضعیف تر خواهد بود.

در مورد ثمره نزاع ذکر شده می توان گفت: شهید صدر در عین اینکه اطلاق را ظهور تنجیزی دانسته اند، اما عام را بر مطلق مقدم دانسته اند؛ چون مطلق دارای ظهور ضعیفی است که ناشی از سکوت و عدم تقیید است، اما ظهور عام قوی و ناشی از بیان است و لذا ظهور بیانی بر ظهور سکوتی مطلق مقدم خواهد شد. بنابراین تقدیم عام بر مطلق منحصر درکلام شیخ انصاری نیست.

اما به نظر ما حق این است که عام بر مطلق مقدم نیست؛ چون عام مقید منفصل محسوب نمی شود تا بحث شود که با وجود عام، مقدمات حکمت از بین می رود یا اینکه عام رافع ظهور خواهد بود. در این مورد عقلاء متحیر می شوند ولو اینکه عام از مطلق قوی تر باشد، کما اینکه در مورد تعارض مفهوم و منطوق این نکته وجود دارد.

مطلب بالاتر اینکه صاحب کفایه فرمودند: اگر عام متصل به مطلق بوده و خطاب به صورت «اکرم العالم و لاتکرم أی فاسق» باشد، عام بر مطلق مقدم خواهد شد، در حالی که به نظر ما در مورد عام متصل هم تقدیم روشن نیست بلکه در چنین مواردی تابع قرینه عرفیه است؛ چون اگر در مثال ذکر شده تعبیر «لاتکرم ای فاسق» مقدم بوده و بعد آن «اکرم کل عالم» ذکر شود، عرف حکم به تقیید «اکرم العالم» نمی کند بلکه حکم می کند که «اکرم العالم» تبصره ای بر عدم وجوب اکرام علماء است کما اینکه اگر تعبیر «اکرم العالم» مقدم باشد، عرف در مورد خطاب«لاتکرم أی فاسق» احساس تبصره بودن می کند.

بنابراین قانون کلی که عام بر مطلق مقدم باشد، صحیح نیست و چه بسا خود عرف در این موارد متحیر شود و لذا لازم است که قرائن خاصه مورد نظر قرار گیرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo