< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

97/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: نکته تقدیم خاص بر عام/ تخصیص/ تعارض غیرمستقر/ تعارض ادله

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تخصیص قرار دارد که در مطالب پیشین بیان جمع بین عام و خاص، عرفی است. بحث دیگر در مورد تخصیص، نکته تقدیم خاص بر عام است که در مطالب آینده مورد بررسی قرار می گیرد.

1نکته تقدیم خاص بر عام

در مورد وجه تقدیم عام بر خاص اختلاف وجود دارد که آیا وجه تقدیم خاص منفصل بر عام، قرینیت نوعیه آن است و لذا خاص منفصل مطلقا بر عام مقدم خواهد شد که محقق نائینی و شاگردان ایشان قائل به این نظریه شده اند و یا اینکه خاص در صورتی بر عام مقدم خواهد شد که از نظر ظهور، أقوی از عام باشد که نظر بزرگانی مثل حاج شیخ عبدالکریم حائری، محقق داماد، امام قدس سره و صاحب کتاب مباحث الاصول است.

1.1ثمره تقدیم خاص از باب قرینیت یا اقوائیت

ثمره نزاع بین تقدیم خاص از باب قرینیت یا اقوائیت ظهور، در مواردی روشن می شود:

    1. مورد اول این است که عام ترخیصی مانند «لابأس بترک اکرام أیّ عالم» و خاص به صورت «اکرم النحوی» باشد. منشأ اختلاف بین این دو خطاب اطلاق امر در «اکرم النحوی» است که اقتضای وجوب دارد و الا اگر در امر اطلاقی وجود نداشته باشد که اقتضای وجوب داشته باشد، استحباب اکرام عالم نحوی، با عموم «لابأس بترک اکرام أیّ عالم» تنافی نخواهد داشت. بنابراین منشأ اختلاف، اطلاق خطاب «اکرم النحوی» است که با عموم «لابأس بترک اکرام أیّ عالم» تنافی دارد.

حال اگر منشأ تقدیم خاص، اقوائیت ظهور آن باشد، در اینجا خاص بر عام مقدم نخواهد شد بلکه بالعکس خواهد بود؛ چون عام دلالت وضعیه بر عموم دارد و از نظر ظهور اقوی از اطلاق است که ناشی از مقدمات حکمت است.

    2. مورد دوم در کلام شیخ عبدالکریم حائری در کتاب الصلاه بیان شده است که ایشان فرموده اند: در بحث نماز مسافر یک عام مانند «کل مسافر یقصر» وجود دارد و در قبال این عام، دلیل خاص وجود دارد که «من سمع الاذان أتم الصلاه» که طبق این دلیل دوم، کسی که از حد ترخص عبور نکرده است، باید نماز خود را تمام بخواند و بعد از عبور از حد ترخص نماز شکسته خواهد شد. در این مثال خطاب «من سمع الاذان أتم الصلاه» اخص مطلق از خطاب «کل مسافر یقصر» است؛ چون خطاب «کل مسافر یقصر» عام است و شامل مسافری هم که از حد ترخص عبور نکرده است، می شود. قدر متیقن از خطاب «من سمع الاذان أتم الصلاه» کسی است که از وطن خود خارج می شود، ولی به حد ترخص نرسیده است که باید نماز خود را تمام بخواند. اما در مورد کسی که در مکانی قصد اقامت ده روزه داشته و بعد از اقامت، از شهر محل اقامت خود خارج شده و هنوز از حد ترخص عبور نکرده است، اطلاق خاص حکم می کند که در این شرائط باید شخص، نماز خود را تمام بخواند؛ در حالی که طبق عموم «کل مسافر یقصر» وظیفه او شکسته است. عکس مثال هم قابل تصویر است که در مورد کسی که وارد شهر می شود، در مکانی که صدای اذان را می شنود، به اقتضای دلیل خاص نماز او تمام است، اما طبق دلیل عام نماز او شکسته است.

ایشان فرموده اند: عموم «کل مسافر یقصر» نسبت به ظهور اطلاق خاص اقوی است و لذا در مورد شخصی که ده روز اقامت داشته است، حد ترخص معتبر نیست و قبل از حد ترخص هم، نماز او شکسته خواهد بود؛ چون نکته تقدیم خاص اقوائیت ظهور آن است که در مورد فردی که ده روز اقامت داشته است، برای اطلاق خاص اقوائیت ظهور وجود ندارد و لذا عام مقدم خواهد شد.

شاگردان حاج شیخ عبدالکریم حائری مانند محقق داماد هم دقیقا این مبنا پذیرفته و از آن استفاده کرده اند.

    3. مورد سوم در مورد چند عام متعاضد و یک خاص است که در کلام محقق همدانی مطرح شده است. ایشان فرموده اند: اگر چند عام متعاضد وجود داشته و یک خطاب خاص وارد شود، به جهت تعدد عمومات، قوت دلالت بر عموم ایجاد می شود و لذا نمی توان گفت: خاص دارای ظهور اقوی از چند عام است. به عنوان مثال اگر مولی متعدد خطاب «اکرم کل عالم» را به کار برده و در هیچ یک از آنها مخصص متصل ذکر نکرده باشد و صرفا در یک مورد و به صورت منفصل خطاب «لاتکرم العالم الفاسق» را به کار ببرد، به صرف یک خاص نمی توان از عمومات رفع ید کرد.

1.2کلام شهید صدر در مورد مخصص

شهید صدر تبعا به تبعیت از محقق نائینی فرموده اند: به ارتکاز عقلایی، خاص مفسر عام است و در تبیین مراد از عام، به خاص اعتماد می شود. اما روش عقلاء اعتماد بر مخصص منفصل نیست و لذا در این جهت شارع مقداری از روش عقلایی فاصله گرفته و بر مخصص منفصل اعتماد کرده است، اما در اصل اینکه عقلاء طبق ارتکاز خود، مخصص و خاص را معدّ تفسیر مراد جدی از عام می دانند، مخالفت نداشته است و لذا نکته تقدیم خاص قرینیت آن خواهد بود؛ یعنی عقلاء در تفسیر مراد جدی از عام به خاص اعتماد می کنند و به صورت عکس عمل نمی کنند که از عام برای تفسیر خاص استفاده کرده و حکم کنند که به قرینه «لابأس بترک اکرام أیّ عالم»، خطاب «اکرم النحوی» حمل بر استحباب شود.[1]

1.2.1مناقشه مباحث الاصول در کلام شهید صدر

در تعلیقه مباحث الاصول در اشکال به کلام شهید صدر می فرمایند: اینکه نکته تقدیم خاص بر عام اقوائیت ظهور خاص نبوده، بلکه قرینیت نوعیه آن باشد، معقول نیست؛ چون اینکه عقلاء خاص را مفسر عام قرار می دهند و به عکس عمل نمی کنند که معنای قرینیت نوعیه است، نکته ای غیر از اقوائیت ظهور خاص ندارد. در موارد حکومت وجه تقدیم دلیل حاکم بر محکوم قرینیت و نظارت شخصیه دلیل حاکم است که خود متکلم در خطاب می فهماند که دلیل حاکم ناظر به دلیل محکوم است. اما در دلیل خاص این مطلب فهمانده نشده است، و اینکه ادعاء می شود که در سیره عقلاء در تبیین مراد جدی از عام به خاص اعتماد می کنند، وجهی غیر از اقوائیت ظهور خاص ندارد و لذا اگر در موردی خاص اقوائیت ظهور خود را از دست بدهد، وجهی برای تقدیم بر عام ندارد.[2]

1.2.1.1مناقشه در کلام مباحث الاصول

به نظر ما کلام مباحث الاصول دارای اشکال است؛ چون دو نوع اقوائیت ظهور وجود دارد؛ الف: اقوائیت ظهور از حیث اخص بودن موضوع است. ب: اقوائیت ظهور از حیث جمیع جهات.

اختلاف این است که آیا نکته قرینیت خاص، اقوائیت ظهور آن از حیث اخص بودن موضوع است ولو اینکه از حیث محمول دارای دلالت ضعیف تری باشد که محقق نائینی به این مطلب قائل شده اند و یا اینکه نکته قرینیت خاص، اقوائیت ظهور از حیث همه جهات است و الا کسی منکر نیست که منشأ قرینیت، اقوائیت ظهور است. بنابراین مهم این جهت است اقوائیت در چه صورتی موجب تقدیم خاص خواهد شد.

انصاف این است که طبق مرتکز عقلائی، اقوائیت ظهور خاص از حیث اخصیت موضوع ملاک تقدیم آن است و لذا در صورتی که جمع عرفی موجب تاخیر بیان از وقت حاجت شود، مثل اینکه امروز خطاب «لابأس بترک اکرام أیّ عالم» وارد شده و مدت ها عالم نحوی اکرام نشود و بعد خطاب «اکرم النحوی» بیان شود. در این صورت تخصیص برای عرف روشن نیست و لذا ممکن است که خطاب «اکرم النحوی» حمل بر استحباب شود. اما در صورتی که تاخیر بیان از وقت حاجت رخ ندهد، مثل اینکه در ابتدای جلسه خطاب «لابأس بترک اکرام أیّ عالم» و در انتهای جلسه خطاب «اکرم النحوی» بیان شود که تاخیر بیان از وقت حاجت رخ ندهد، در ارتکاز عقلاء چون موضوع خاص، محدود تر است، خاص نسبت به موضوع خود نص خواهد بود ولی عام نسبت به این موضوع نص نخواهد بود و لذا عرف خطاب خاص را ناظر به موضوع محدود خود دانسته و خاص بر عام مقدم خواهد شد. اطلاق خاص هم بر عموم عام مقدم است. بنابراین در مثالی که در کلام حاج شیخ عبدالکریم حائری ذکر شد، در ارتکاز عقلاء خاص بر عام مقدم خواهد شد؛ چون عقلا حکم می کنند که عام موضوع گسترده ای دارد اما خاص دارای موضوع محدودی است که حکم کرده مسافری که از حد ترخص تجاوز نکرده است، باید نماز خود را تمام بخواند که به همین مفاد اخذ خواهد شد.

البته اگر موضوع عام گسترده نباشد بلکه به عنوان مثال مثل «اکرم هؤلاء الثلاثه» باشد که بعد از آن خطاب «لاتکرم زیدا» وارد شود که زید هم جز همان سه نفر باشد، بین این دو خطاب تعارض خواهد شد؛ چون سعه عام به مقداری گسترده نیست که دلالت خاص مقدم بر آن باشد. اما عام هایی که اباء از تخصیص نداشته و موضوع آنها دارای گستردگی است، اگر در خطاب خاص، بر بعض افراد حکم دیگری مترتب شود، عقلاء در همان موضوع محدود به خاص عمل خواهند کرد. البته مطلب ذکر شده برهانی نیست، اما وجدان عقلایی بر این مطلب است.

1.3ذکر سه نوع مخصص در کلام شهید صدر

جناب شهید صدر در بحوث فرموده اند: مخصص منفصل همانند مخصص متصل است؛ یعنی همان طور که مخصص متصل قرینه بر مراد جدی از عام است، مخصص منفصل هم قرینه نوعیه برای تبیین مراد از عام است. البته بین مخصص متصل و منفصل تفاوتی وجود دارد که مخصص منفصل صرفا حجیت ظهور عام را از بین می برد، اما مخصص متصل اساسا موجب از بین رفتن ظهور عام می شود.

ایشان در این قسمت فرموده اند: مخصص متصل به سه قسم تقسیم می شود:

الف: قسم اول مخصص از قبیل توصیف است؛ مثل «اکرم العالم الذی لیس بفاسق». در این قسم از مخصص ظهور تصوری عام محدود می شود.

ب: قسم دوم مخصص متصل به لسان استثناء است؛ مثل «اکرم کل عالم الا الفساق منهم». در این قسم ظهور تصوری در عموم شکل خواهد گرفت که اکرام همه علماء واجب است و تعبیر «الا الفساق منهم» بعد از اتمام نسبت تامه جمله مستثنی منه ذکر شده است و لذا این جمله ظهور سیاقی ایجاد می کند که مولی به صدد استثناء از خطاب «اکرم کل عالم» بوده است.

البته در این قسم بهتر بود که شهید صدر بفرمایند: تعبیر «الا الفساق منهم» بالاتر از ظهور سیاقی است و ظهور وضعی در استثناء دارد؛ چون لفظ «الا» برای نسبت استثنائیه وضع شده است.

ج: قسم سوم از مخصص این است که جمله مستقلی به دنبال عام ذکر شود و بر خلاف حکم عام دلالت داشته باشد؛ مثل «اکرم کل عالم و لاتکرم العالم الفاسق».

در این قسم دو ظهور مخالف هم شکل می گیرد که ظهور تعبیر «اکرم کل عالم» در موجبه کلیه و «لاتکرم العالم الفاسق» در سالبه جزئیه است و ظهور خطاب دوم موجب از بین رفتن ظهور خطاب اول نمی شود بلکه ظهور تصوری و استعمالی آن هم منعقد خواهد شد. اما اگر این تعبیر از متکلم ملتفت صادر شود، عرف جمله دوم را در عین اینکه ظهور دو جمله فی حد ذاته مختلف هستند، به جهت اخص بودن، قرینه نوعیه برای تفسیر جمله اول می داند و لذا مشخص خواهد شد که اراده جدیه بر عموم وجود نداشته است. نتیجه این است که اگر انسانی خواب باشد و کلام «اکرم کل عالم و لاتکرم العالم الفاسق» را به کار ببرد، عرف می گوید که کلام دوم قرینیت بر کلام اول ندارد؛ چون قرینیت به لحاظ تفسیر مراد جدی است و فردی که در خواب است یا فردی که به شوخی سخن می گوید، مراد جدی ندارد، در نتیجه شنیدن خطاب «اکرم کل عالم و لاتکرم العالم الفاسق» از فرد خواب یا کسی که شوخی می کند، دو جمله متنافی خواهد بود بر خلاف قسم اول و دوم که حتی اگر جمله «اکرم العالم الذی لیس بفاسق» از فرد در خواب صادر شود، مدلول تصوری ضیق خواهد شد و یا در مورد خطاب «اکرم کل عالم الا الفساق منهم» ظهور سیاقی به ذهن مستمع خطور خواهد کرد.

در مورد قسم سوم بیان شد که مخصص متصل مانع ظهور «اکرم کل عالم» در بیان اراده جدیه می شود. اما اگر همین قسم به صورت منفصل بیان شود، یعنی خطاب «اکرم کل عالم» در یک روز و خطاب «لاتکرم العالم الفاسق» در روز دیگر بیان شود، خطاب خاص حتی مانع ظهور عام در بیان اراده جدیه هم نمی شود بلکه ظهور خطاب «اکرم کل عالم» در عموم تصوری و استعمالی و اراده جدی منعقد می شود. تنها اثر مخصص منفصل این است که با وجود مخصص دیگر ظهور در اراده جدیه طبق عام حجت نخواهد بود و حجیت عموم عام را از بین می برد.[3]

1.3.1بررسی کلام شهید صدر در تقسیم مخصص

کلام ذکر شده تحلیل جناب شهید صدر از مخصص است.

در مورد کلام ایشان به نکته ای اشاره می کنیم و آن اینکه عرف عادت کرده و انس پیدا کرده است وقتی دو خطاب به صورت «اکرم کل عالم» و «لاتکرم العالم الفاسق» را می شنود، جمله دوم را مخصص جمله اول قرار می دهد. حال اگر این دو کلام حتی از متکلم ملتفت هم صادر نشود، در مقام ظهور تصوری، عامی را به نحوی که تخصیص خورده است، لحاظ می کند، در حالی که در کلام شهید صدر مطرح شد که قرینیت برای تفسیر مراد جدی است و در مورد کسی قرینیت وجود خواهد داشت که دارای اراده جدیه باشد. کلام ما این است که حتی در جایی هم که متکلم دارای اراده نیست، انس ذهنی به این صورت است که در دو خطاب «اکرم کل عالم» و «لاتکرم العالم الفاسق» عامی تصور می شود که بر آن تخصیص زده شده است. البته این بحث تحلیلی است و ثمره عملیه ندارد.

1.4نکته ای در مورد صدور عام و خاص از ائمه علیهم السلام

در جلسه گذشته بیان شد که باید عام و خاص از متکلم واحد صادر شود و در صورتی که عام از یک متکلم و خاص از متکلم دیگر صادر شود، بین این دو خطاب جمع عرفی وجود ندارد.

در اینجا نسبت به عام و خاص هایی که از ائمه علیهم السلام صادر شده است، اشکال ایجاد می شود که در جلسه گذشته بیان شد که ائمه علیهم السلام سخنگویان یک مکتب هستند و عقلاء سخنگویان یک مکتب را به منزله متکلم واحد حساب می کنند. ممکن است بیان ذکر شده برای برخی از افراد قانع کننده نباشد و لذا بیان دیگر ذکر می کنیم که عقلاء وقتی ملاحظه می کنند که در کلمات ائمه علیهم السلام وارد شده است که «حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ وَ حَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ وَ حَدِيثُ الْحَسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»[4] «مَا سَمِعْتَ مِنِّي فَارْوِهِ عَنْ أَبِي.»[5] معنای این کلمات این است که سخنان ائمه علیهم السلام واحد است و شاید معنای اینکه ائمه علیهم السلام نور واحد هستند، هم همین معنا باشد که خود ائمه فرموده اند که سخنان آنها واحد است و لذا سیره عقلاء بر این است که همانند عام و خاص از یک متکلم حساب می کنند و یا اگر این گونه نباشد ظاهر این روایات این است که امر کرده اند که مکلفین شرعا موظف هستند که با کلمات ائمه علیهم السلام همانند کلمات متکلم واحد برخورد کنند و لذا از این جهت مشکلی وجود ندارد، مخصوصا اینکه ائمه علیهم السلام معصوم و بریّ از خطا هستند و تعارضی بین کلمات آنها نیست.

بحث بعد این است که اگر نسبت بین دو خطاب از جمیع جهات لحاظ شود، نسبت عموم من وجه است و اگر موضوع رئیسی لحاظ شود، نسبت عموم و خصوص مطلق است؛ مثل اینکه در یک خطاب وارد شده است که «القاتل لایرث من الدیه» و خطاب دیگر بیان کرده است که «القائل خطأً یرث» که موضوع رئیسی خطاب دوم، قائل خطایی است که اخص است اما اگر مجموع دو خطاب محاسبه شود، اطلاق خطاب «القائل خطأً یرث» حکم به ارث بردن از دیه می کند اما خطاب «القاتل لایرث من الدیه» مختص نفی ارث از دیه است ولی موضوع آن اعم از قائل خطایی است. لذا این بحث با توجه به سیال بودن در فقه باید مورد بررسی قرار گیرد که معیار در عموم و خصوص مطلق، کدام یک از موضوع رئیسی یا مجموع قیود در خطاب است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo