< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

96/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: ادامه مسأله دوازدهم/مسأله سیزده و چهارده /احکام اوقات /کتاب الصلاة

خلاصه مباحث گذشته:

متن خلاصه ...

 

احکام اوقاتادامه مسأله دوازدهم

راجع به روایت شیخ طوسی از عیّاشی:

وَ عَنْهُ عَنْ حَمْدَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَامَ فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ- فَصَلَّى رَكْعَةً وَ هُوَ يَنْوِي أَنَّهَا نَافِلَةٌ- فَقَالَ هِيَ الَّتِي قُمْتَ فِيهَا وَ لَهَا وَ قَالَ- إِذَا قُمْتَ وَ أَنْتَ تَنْوِي الْفَرِيضَةَ فَدَخَلَكَ الشَّكُّ بَعْدُ- فَأَنْتَ فِي الْفَرِيضَةِ عَلَى الَّذِي قُمْتَ لَهُ- وَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ فِيهَا وَ أَنْتَ تَنْوِي نَافِلَةً- ثُمَّ إِنَّكَ تَنْوِيهَا بَعْدُ فَرِيضَةً فَأَنْتَ فِي النَّافِلَةِ- وَ إِنَّمَا يُحْسَبُ لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ الَّتِي ابْتَدَأَ فِي أَوَّلِ صَلَاتِهِ.[1]

این فقره در روایت ذکر شده بود: «إنما یحسب للعبد من صلاته الّتی ابتداً فی أول صلاته»؛ بحث در این بود که اگر کسی در أثنای نماز عصر اعتقاد پیدا کند که نماز ظهر را نخوانده است و به نماز ظهر عدول کند و یک رکعت را به نیّت ظهر به جا بیاورد و بعد یقین کند که نماز ظهر را خوانده بود، و دوباره به نماز عصر عدول کند؛ آیا این فقره از روایت صحّت این فرض را ثابت می کند یا نه؟

لقائل أن یقول که این فقره از روایت اطلاق دارد؛

یک فرض روایت این است که انسان نماز صبح را نیّت می کند و بعد حواس او پرت می شود و فکر می کند که نیّت نافله کرده است که این فرض قدر متیقّن از روایت است که این نماز، نماز صبح است و نافله نمی شود.

فرض دیگر برای روایت، همین محل بحث است که انسان قصد نماز عصر می کند و وسط نماز اعتقاد پیدا می کند که نماز ظهر را نخوانده است و چون عدول بر او واجب است به نماز ظهر عدول می کند و بعد از خواندن یک رکعت می فهمد اشتباه کرده است و نماز ظهر را خوانده بود. که در اینجا هم نیّتی در ابتدای نماز داشت و بعد در ادامه نیّت او تغییر می کند که روایت و فقره مذکور در روایت می گوید مهم نیّت ابتدای نماز است.

البته این فرض با فرض قبلی فرق دارد زیرا در فرض قبلی، اشتباهاً فکر می کند که ابتدای نماز نیّت نافله کرده ولی در اینجا می داند که ابتدای نماز نیّت نماز عصر داشته است و بعد نیّت ظهر داشته است و اشتباه او در این است که فکر کرد نماز ظهر را نخوانده است.

و لذا اطلاق روایت محتمل است و مرحوم خویی به این روایت اشکال دلالی نکرده است و تنهااشکال سندی کرده است که ما اشکال سندی را جواب دادیم.

ولی به نظر ما روایت اشکال دلالی دارد و اطلاق ندارد.

توضیحی راجع به الغای خصوصیت از مورد

و چون بحث مهمی است کمی مطلب را توضیح می دهیم؛

این که معروف است مورد، مخصّص نیست اطلاق این کلام مشکل دارد و مورد در خیلی از موارد ما یصلح للقرینه و مخصص است. دو مثال بیان می کنیم؛

مثال أول: شخصی سؤال می کند: ما هو حکم الجیران، و در جواب گفته می شود: من کان عالماً فأکرمه؛ آیا کسی به اطلاق جواب تمسّک می کند که اگر همسایه هم نبود ولی عالم بود، این خطاب شاملش می شود؟ یا نه، ممکن است مراد از خطاب، من کان عالماً من جیرانک فأکرمه، باشد

مثال دوم: سألته عن حکم الجیران، و در جواب گفته شود: یجب اکرام العالم، اکرم العالم؛ در این جا شبهه اطلاق قوی تر است زیرا «من کان عالماً» که در جواب أول آمده بود اسم موصول و مبهم است و ممکن است از این اسم مبهم با سؤال رفع ابهام شود. ولی در جواب مثال دوم، اسم مبهمی نداریم، ولی آیا عرف به اطلاق اکرم العالم تمسّک می کند یا می گوید شاید مراد «اکرم العالم منهم» باشد؟! اینجا اطلاق شکل نمی گیرد؛ شما می پرسید: همسایه ها را اکرام کنیم؟ جواب می دهد که دانشمند را اکرام کن؛ این جمله ما یصلح للقرینیه دارد که دانشمند از جیران را اکرام کن و بیش از این اطلاق ندارد. و اگر در جواب از «سألته عن حکم الجیران» بگوید: العالم یجب اکرامه، باز اطلاق ثابت نمی شود و سؤال ما یصلح للقرینیه است.

و به طور کلی؛ هر جا سؤال، مقسم برای دو حصه باشد و در جواب یک حصه بیان شود؛ در اینجا نمی توان به اطلاق جواب برای غیر مورد سؤال تمسّک کرد؛ در مثال مذکور، جیران که در سؤال آمده است مقسم برای عالم و غیر عالم است و در جواب اکرام عالم ذکر شد.

و در غیر این فرض نیز، نمی شود به اطلاق جواب برای غیر مورد سؤال تمسّک کرد مگر این که قرینه خاصه ای وجود داشته باشد مثل عدول از مورد سؤال: سألته عن اکرام العالم العادل، قال اکرام العالم واجب؛ در اینجا معلوم است که الغای خصوصیت از مورد سؤال می کند زیرا از اکرام عالم عادل سؤال شد و در جواب، اکرام العالم ذکر شد. در این گونه موارد است که می گوییم قدر متیقّن در مقام تخاطب مانع از اطلاق نمی شود.

و با توجّه به مطالب بیان شده، راجع به روایت محل بحث می گوییم؛

مورد روایت این بود که شخص، وسط نماز اشتباه می کند و فکر می کند ابتدای نماز، نیّت نافله داشته است و در ادامه نیّت نافله می کند که امام علیه السلام می فرماید: هی الّتی قمت فیها؛ همان نیّت أول نماز مهم است و وقتی مورد سؤال فرض فراموش کردن نیّت ابتدای نماز، می باشد دیگر نمی توان به اطلاق «إنما یحسب للعبد من صلاته الّتی ابتدأ فی أول صلاته» تمسّک کرد.

بله خطای در تطبیق بحث دیگری است:

طبق نظر صاحب عروه خطای در تطبیق صادق است: یعنی اگر می فهمید نماز ظهر را خوانده است نماز را ادامه می داد و این طور نیست که اگر می فهمید نماز ظهر را خوانده است این نماز را رها می کرد. و لذا اگر روایت هم نبود، نماز صحیح می بود.

و لکن خطای در تطبیق در عناوین قصدیه به نظر ما اشکال دارد مگر این که به خطای در اعتقاد یا خطای در توصیف برگردد که وفاقا للسید الخویی و السید السیستانی در این فرض نماز را صحیح می دانیم؛ یعنی خصوصیّت را در منویّ ادخال نمی کند و امتثال أمر فعلی را قصد می کند ولی توصیف می کند که این أمر فعلی به ظهر تعلّق گرفته است ولی بعد معلوم می شود که این أمر به عصر تعلّق گرفته است. (آقای سیستانی در تعلیقه عروه این معنا را بیان کرده اند. و مرحوم خویی نیز در کتاب الأجاره در این مسأله که: شخص أجیر می شود که از طرف زید نماز بخواند ولی فکر کرد از طرف عمرو أجیر شده است و یکسال نماز خواند، که مرحوم خویی در اینجا فرمودند این خطای در اعتقاد است و قصد أجیر این بوده است که از طرف منوب عنه و من استؤجر عنه نماز بخواند و خطا کرد و فکر کرد کسی که از طرف او أجیر شده است عمرو بوده است.)

مسأله سیزدهمالمراد بالعدول أن ينوي كون ما بيده هي الصلاة السابقة‌ بالنسبة إلى ما مضى منها و ما سيأتي‌

صاحب عروه در مواردی عدول را تجویز کرد؛ عدول از لاحقه به سابقه در نماز أدایی مثل عدول از نماز عصر به نماز ظهر همان روز، در فرضی که فهمید نماز ظهر را نخوانده است، یا عدول در نماز قضا : مثلاً از نماز عصر قضایی به نماز ظهر قضایی همان روز، و مورد سوم عدول از نماز أدا به نماز قضا بود.

ابتدا نکته ای راجع به مورد سوم یعنی عدول از نماز أدا به قضا مطرح می کنیم و بعد معنای عدول را بیان می کنیم؛

دلیل بر عدول از نماز أدا به قضا صحیحه زراره و روایت معلی بن محمد بود؛ که راجع به این بود که وسط نماز مغرب می فهمد نماز عصرش قضا شده است که وسط نماز مغرب به عصر قضایی عدول می کند و یک رکعت دیگر هم می خواند و به عنوان نماز عصر قضایی می شود.

صحیحه زراره؛ علِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا نَسِيتَ صَلَاةً أَوْ صَلَّيْتَهَا بِغَيْرِ وُضُوءٍ وَ كَانَ عَلَيْكَ قَضَاءُ صَلَوَاتٍ فَابْدَأْ بِأَوَّلِهِنَّ فَأَذِّنْ لَهَا وَ أَقِمْ ثُمَّ صَلِّهَا ثُمَّ صَلِّ مَا بَعْدَهَا بِإِقَامَةٍ إِقَامَةٍ لِكُلِّ صَلَاةٍ وَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ صَلَّيْتَ الظُّهْرَ وَ قَدْ فَاتَتْكَ الْغَدَاةُ فَذَكَرْتَهَا فَصَلِّ الْغَدَاةَ أَيَّ سَاعَةٍ ذَكَرْتَهَا وَ لَوْ بَعْدَ الْعَصْرِ وَ مَتَى مَا ذَكَرْتَ صَلَاةً فَاتَتْكَ صَلَّيْتَهَا وَ قَالَ إِنْ نَسِيتَ الظُّهْرَ حَتَّى صَلَّيْتَ الْعَصْرَ فَذَكَرْتَهَا وَ أَنْتَ فِي الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَ فَرَاغِكَ فَانْوِهَا الْأُولَى ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ فَإِنَّمَا هِيَ أَرْبَعٌ مَكَانَ أَرْبَعٍ فَإِنْ ذَكَرْتَ أَنَّكَ لَمْ تُصَلِّ الْأُولَى وَ أَنْتَ فِي صَلَاةِ الْعَصْرِ وَ قَدْ صَلَّيْتَ مِنْهَا رَكْعَتَيْنِ فَانْوِهَا الْأُولَى ثُمَّ صَلِّ الرَّكْعَتَيْنِ‌ الْبَاقِيَتَيْنِ وَ قُمْ فَصَلِّ الْعَصْرَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ ذَكَرْتَ أَنَّكَ لَمْ تُصَلِّ الْعَصْرَ حَتَّى دَخَلَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ وَ لَمْ تَخَفْ فَوْتَهَا فَصَلِّ الْعَصْرَ ثُمَّ صَلِّ الْمَغْرِبَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ صَلَّيْتَ الْمَغْرِبَ فَقُمْ فَصَلِّ الْعَصْرَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ صَلَّيْتَ مِنَ الْمَغْرِبِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ ذَكَرْتَ الْعَصْرَ فَانْوِهَا الْعَصْرَ ثُمَّ قُمْ فَأَتِمَّهَا رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ سَلِّمْ ثُمَّ تُصَلِّي الْمَغْرِبَ فَإِنْ كُنْتَ قَدْ صَلَّيْتَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ نَسِيتَ الْمَغْرِبَ فَقُمْ فَصَلِّ الْمَغْرِبَ وَ إِنْ كُنْتَ ذَكَرْتَهَا وَ قَدْ صَلَّيْتَ مِنَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَكْعَتَيْنِ أَوْ قُمْتَ فِي الثَّالِثَةِ فَانْوِهَا الْمَغْرِبَ ثُمَّ سَلِّمْ ثُمَّ قُمْ فَصَلِّ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ نَسِيتَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ حَتَّى صَلَّيْتَ الْفَجْرَ فَصَلِّ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ إِنْ كُنْتَ ذَكَرْتَهَا وَ أَنْتَ فِي رَكْعَةِ الْأُولَى أَوْ فِي الثَّانِيَةِ مِنَ الْغَدَاةِ فَانْوِهَا الْعِشَاءَ ثُمَّ قُمْ فَصَلِّ الْغَدَاةَ وَ أَذِّنْ وَ أَقِمْ وَ إِنْ كَانَتِ الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ قَدْ فَاتَتَاكَ جَمِيعاً فَابْدَأْ بِهِمَا قَبْلَ أَنْ تُصَلِّيَ الْغَدَاةَ ابْدَأْ بِالْمَغْرِبِ ثُمَّ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنْ خَشِيتَ أَنْ تَفُوتَكَ الْغَدَاةُ إِنْ بَدَأْتَ بِهِمَا فَابْدَأْ بِالْمَغْرِبِ ثُمَّ بِالْغَدَاةِ ثُمَّ صَلِّ الْعِشَاءَ فَإِنْ خَشِيتَ أَنْ تَفُوتَكَ الْغَدَاةُ إِنْ بَدَأْتَ بِالْمَغْرِبِ فَصَلِّ الْغَدَاةَ ثُمَّ صَلِّ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ ابْدَأْ بِأَوَّلِهِمَا لِأَنَّهُمَا جَمِيعاً قَضَاءٌ أَيَّهُمَا ذَكَرْتَ فَلَا تُصَلِّهِمَا إِلَّا بَعْدَ شُعَاعِ الشَّمْسِ قَالَ قُلْتُ لِمَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّكَ لَسْتَ تَخَافُ فَوْتَهَا.

روایت معلی بن محمد؛ وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‌ عَنْ رَجُلٍ نَسِيَ صَلَاةً- حَتَّى دَخَلَ وَقْتُ صَلَاةٍ أُخْرَى- فَقَالَ إِذَا نَسِيَ الصَّلَاةَ أَوْ نَامَ عَنْهَا صَلَّى حِينَ يَذْكُرُهَا- فَإِذَا ذَكَرَهَا وَ هُوَ فِي صَلَاةٍ بَدَأَ بِالَّتِي نَسِيَ- وَ إِنْ ذَكَرَهَا مَعَ إِمَامٍ فِي صَلَاةِ الْمَغْرِبِ أَتَمَّهَا بِرَكْعَةٍ- ثُمَّ صَلَّى الْمَغْرِبَ ثُمَّ صَلَّى الْعَتَمَةَ بَعْدَهَا- وَ إِنْ كَانَ صَلَّى الْعَتَمَةَ وَحْدَهُ فَصَلَّى مِنْهَا رَكْعَتَيْنِ- ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّهُ نَسِيَ الْمَغْرِبَ أَتَمَّهَا بِرَكْعَةٍ- فَتَكُونُ صَلَاتُهُ لِلْمَغْرِبِ ثَلَاثَ رَكَعَاتٍ- ثُمَّ يُصَلِّي الْعَتَمَةَ بَعْدَ ذَلِكَ.

آقای سیستانی فرموده است ما احتیاط می کنیم؛ وجه احتیاط هم این است که احتمال می دهند فقره دوم صحیحه زراره، یعنی «و قال ان نسیت الظهر...» ، فتوای زراره باشد یعنی حریز می گوید قال زراره و ربطی به کلام امام علیه السلام ندارد. و ایشان می گوید معلی بن محمد توثیق ندارد بر خلاف حسین بن محمد أشعری که نجاشی او را توثیق کرده است.

البته ما از باب اکثار روایت أجلّاء، معلی بن محمد را توثیق کردیم.

دو مطلب در اینجا بیان می کنیم؛

مطلب أول: ظاهر روایت أمر به عدول است؛ آیا عدول از نماز أدایی به قضایی واجب است؟ برخی قائلند که واجب است زیرا ظاهر أمر واجب است و این بحث در کتاب القضاء مطرح می شود که «هل یجب العدول من الحاضرة إلی الفائتة أم لایجب». به به نظر ما از مجموع روایات به دست می آید که عدول واجب نیست وفاقاً للسید الخویی، که این مطلب را در جای خودش بحث می کنیم.

مطلب دوم: اطلاق فتوای علما که «یجب یا یستحبّ العدول من الحاضرة إلی الفائتة» مشکل است زیرا این روایت که دلیل مسأله است راجع به نماز مغرب است که از آن به نماز عصر قضایی همان روز عدول می کنیم و نهایت این است که به نماز ظهر تعدّی کنیم که اگر فهمیدی نماز صبح قضا شده است از نماز ظهر أدایی قبل از دخول در رکوع رکعت ثالثه، به نماز صبح عدول کن. و بیش از این الغای خصوصیّت نمی توان کرد.

و لذا این که به طور مطلق این فتوا را بیان کنیم دلیل ندارد؛ مثلاً اگر نماز مغرب می خوانم و فهمیدم نماز صبح امروزم یا نماز صبح دیروزم یا روز های قبل، یا نماز صبح در أیام جوانی قضا شده است اینجا دلیلی بر جواز عدول نداریم. و لذا از مرحوم خویی که عدول را خلاف قاعده می دانند تعجّب است زیرا مستند جواز عدول را صحیحه زراره می دانند (و روایت معلی بن محمد را مطرح نکرده اند و اگر مطرح می کردند هم فرقی نمی کرد و مثل صحیحه زراره می شد.) در حالی که این روایت جزئی است و از آن این فتوای کلی ثابت نمی شود.

لذا آقای سیستانی مطلقاً احتیاط می کنند ولی ما می گوییم فی اطلاقه اشکالٌ.

معنای عدول

بعد از بیان این نکات به بحث مسأله سیزدهم بر می گردیم که:

صاحب عروه فرموده اند: مراد از عدول این است که نیّت کند نمازی که می خواند نماز قبلی باشد. مثلاً این نماز عصرش نماز ظهر باشد و نسبت به کل نماز یعنی از أول تا آخر آن نماز ظهر باشد؛ در صحیحه حلبی هم چنین تعبیر کرد: «فلیجعلها الأولی» (عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَمَّ قَوْماً فِي الْعَصْرِ- فَذَكَرَ وَ هُوَ يُصَلِّي بِهِمْ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ صَلَّى الْأُولَى- قَالَ فَلْيَجْعَلْهَا الْأُولَى الَّتِي فَاتَتْهُ- وَ يَسْتَأْنِفُ الْعَصْرَ وَ قَدْ قَضَى الْقَوْمُ صَلَاتَهُمْ) و صحیحه زراره هم گفت: «فانوها الأولی»که ظاهر این دو این است که کل نماز از ابتدا تا آخر را نیّت نماز قبل کند نه این که رکعات باقیمانده را نیّت نماز قبلی کند که نماز ظهر دو رکعتی می شود و تلفیق بین ظهر و عصر می شود؛ ظاهر تعبیر این است که تلفیق نباشد. و این مطلب درستی است و مشکلی نداریم.

تنها اشکالی که داشتیم نیّت بعد از نماز بود که:

صحیحه زراره می گفت اگر بعد از اتمام نماز عصر هم متوجّه شدی که نماز ظهر را نخوانده ای اینجا هم نیّت کن نماز قبلی نماز ظهر بوده است «فانوها الأولی»؛ مرحوم خویی فرمود طبق این روایت باید یک لحظه تصمیم بگیرد که این نماز، نماز ظهر باشد ولی ما به این اشکال کردیم که خلاف ظاهر است و وقتی نماز تمام شده است و تعبیر می کنند که «فانوها الأولی»، مراد احتساب عملی است یعنی این نماز، نماز ظهر است بخواهی یا نخواهی.

زیرا اگر بگوییم تا نیّت نکنیم که این نمازی که خوانده شد، نماز ظهر باشد نماز ظهر نمی شود ممکن است کسی بگوید من نیّت نمی کنم که این نماز، نماز ظهر باشد؛ در اینجا محتمل نیست که نیّت کردن واجب نفسی باشد و نهایت واجب شرطی است و عدم نیّت باعث می شود این نماز باطل شود؛ و این خلاف ظاهر است که اگر بعد از نماز عصر نیّت نکنم که این نماز، نماز ظهر محسوب شود به این خاطر که نه ظهر محسوب می شود و نه نماز عصر محسوب می شود، نماز باطل باشد؛ این خلاف ظاهر است و با تعلیل هم نمی سازد که «فإنما هی أربع مکان أربع».

ما این گونه بیان کردیم که مراد از «فانوها الأولی» بعد از نماز، این است که خداوند حکم کرده است که این نماز، نماز ظهر است و به عنوان نماز ظهر حساب کرده است و ارشاد به همین مطلب است. (دقّت شود که در وسط نماز، نیّت کردن لازم است زیرا اگر نیّت صورت نگیرد نماز را بدون نیّت خوانده است و باطل است.)

شبیه آنچه در روایات حجّ افراد و حجّ تمتّع است که اگر قصد حجّ تمتّع کردید ولی به أعمال عمره تمتّع نرسیدید: در این صورت «فلیجعلها حجاً مفردا»، یا اگر قصد حجّ کردید ولی به وقوفین عرفات و مشعر نرسیدید و فوت شد که روایت می گوید: «فلیجعلها عمرة مفردة»؛ اگر کسی نخواهد عمره مفرده قرار دهد چه می شود؟ باطل می شود؟ اگر باطل شود که کارش آسان تر می شود و از احرام خارج می شود. مراد این نیست بلکه مراد این است که این، عمره مفرده می شود و خود به خود احرامش مبدّل به عمره مفرده می شود.

مسأله چهاردهمإذا مضى من أول الوقت مقدار أداء الصلاة بحسب حاله في ذلك الوقت‌ من السفر و الحضر و التيمم و الوضوء و المرض و الصحة و نحو ذلك ثمَّ حصل أحد الأعذار المانعة من التكليف بالصلاة كالجنون و الحيض و الإغماء وجب عليه القضاء و إلا لم يجب و إن علم بحدوث العذر قبله و كان له هذا المقدار وجبت المبادرة إلى الصلاة و على ما ذكرنا فإن كان تمام المقدمات حاصلة في أول الوقت يكفي مضي مقدار أربع ركعات للظهر و ثمانية للظهرين و في السفر يكفي مضي مقدار ركعتين للظهر و أربعة للظهرين و هكذا بالنسبة إلى المغرب و العشاء و إن لم تكن المقدمات أو بعضها حاصلة لا بد من مضي مقدار الصلاة و تحصيل تلك المقدمات و ذهب بعضهم إلى كفاية مضي مقدار الطهارة و الصلاة في الوجوب و إن لم يكن سائر المقدمات حاصلة و الأقوى الأول و إن كان هذا القول أحوط‌

اگر کسی بعد از اذان ظهر تنها به اندازه چهار رکعت نماز ظهر وقت دارد و بعد از این وقت اسباب ارتفاع تکلیف مثل حیض و جنون و إغماء حادث می شود؛

گاهی بعد از اذان تمام مقدمات نماز ظهر فراهم است و وضو گرفته و آماده است که اینجا باید چهار رکعت نماز ظهر را بخواند و اگر نماز را عمداً یا سهواً نخواند باید قضای نماز را به جا بیاورد.

و گاهی بعد از اذان مقدمات را فراهم نکرده است و وضو یا تیمّم نگرفته است و وقت تنها به اندازه چهار رکعت نماز وسعت دارد و فرصت وضو و تیمّم هم ندارد؛ در اینجا صاحب عروه فرموده است اینجا قضا واجب نیست زیرا بعد از اذان متمکّن از امتثال واجب نیست و این شخص نمی تواند بعد از اذان طهارت از حدث را فراهم کند و نماز بخواند زیرا فرصت ندارد و لذا فریضه ای داخل وقت ندارد و بعد از دخول وقت وجوبی ثابت نمی شود تا فوت کند و قضا بر او واجب شود.

مرحوم خویی در اینجا مطالبی بیان کرده است و به بحثی در حیض ارجاع داده است. در اینجا اشتباهاتی رخ داده است که در جلسه بعد بیان می کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo