< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

97/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: اخبار من بلغ /تنبیهات /اصول عملیه

دو دلیل دیگر برای اثبات اینکه ثواب مترتب بر ذات عمل است وجود دارد؛

0.0.0.1دلیل دوم بر تعلق ثواب به ذات العمل: بیان محقق اصفهانی«ره»

این بیان دارای چند مقدمه است؛

مقدمه اول این است که از روایات باب استفاده می شود که ثواب مذکور در اخبار من بلغ همان ثوابی است که در ادله دیگر بیان شده است و خودش جعل ثواب مستقلی نمی کند، نقطه افتراق بیان ایشان با بیان محقق خراسانی«ره» نیز در همین مطلب است چون مستند محقق خراسانی«ره» خصوص روایت هشام بود اما محقق اصفهانی«ره» می گوید همه روایات چنین ظهوری دارند.

مقدمه دوم این است که در آن روایات، ثواب بر ذات عمل مترتب شده مثلا گفته شده که «من قرأ سورة کذا فله کذا» که ثواب، متعلق به خواندن سوره شده است، پس آنچه در روایات دیگر وجود دارد ثواب بر ذات العمل است.

مقدمه سوم این است که طبق دو مقدمه قبل اگر مفاد اخبار من بلغ این باشد که همان ثواب به نفس عمل داده می شود در اینصورت ثواب جدیدی تعلق نمی گیرد اما اگر مفاد این باشد که ثواب تعلق به انقیاد یا عمل انقیادی تعلق می گیرد در اینصورت ثواب جدیدی ثابت می شود پس اگر بخواهیم بگوییم ثواب تعلق به انقیاد یا عمل انقیادی دارد خلاف مقدمه اول می شود که دلالت می کرد بر اینکه ثواب موجود در اخبار من بلغ همان ثواب موجود در روایات دیگر است.

پس با این سه مقدمه ثابت می شود که آنچه که این روایات در صدد آن است که آن را تثبیت کند ثواب بر نفس عمل است.

ان قلت: این مطلب که ثواب به ذات عمل تعلق می گیرد در صورتی درست است که قرینه بر خلاف آن وجود نداشته باشد در حالیکه در اینجا قرینه داخلیه فاء تفریع وجود دارد یعنی این عمل متفرع بر آن بلوغ است پس باید گفت این ثواب متعلق به انقیاد یا عمل انقیادی است.

قلت: محقق اصفهانی«ره» از این اشکال پاسخ می دهد پاسخ ایشان بیان جدیدی در «فاء» تفریع است ایشان می گوید «فاء» تفریع به دو گونه استعمال می شود؛

یکی جایی است که ما بعد «فاء» معلول ما قبل «فاء» است مثلا می گویند: «اذا طلعت الشمس فالنهار موجود» حال چه علت فاعلی باشد و چه علت غایی باشد البته در این اخبار علت غایی است چون بیان داعی است.

یک وقت نیز وقتی فاء تفریع می آید بدین منظور است که اعلام شود این عمل بعد از آن واقع شده است نه اینکه بخواهند بگویند مسبب از آن است لکن ربط آن به این است که ما قبل فاء زمینه ای را برای ما بعد فاء ایجاد کرده است مثلا اگر کسی گفت: «من سمع الاذان فبادر الی المسجد فله کذا» در اینجا آیا سماع اذان علت مبادرت است یا ادله ای که ترغیب به حضور در مسجد کرده علت مبادرت است؟ پاسخ این است که اذان سبب مبادرت به مسجد نیست ولی اذان موجب می شود که او بفهمد که موضوع آن ادله محقق شده است ایشان می گوید در مانحن فیه نیز همینگونه است پس فاء ظهور در سببیت درست نمی کند تا دست از ظهورات جزمی که بوسیله مقدمه دوم و سوم حاصل شد برداشته شود.

این بیان حقیقتا بیان دقیقی است .

0.0.0.1.1اشکال به بیان محقق اصفهانی«ره»: عدم ظهور اخبار من بلغ در وحدت شخصیه با روایات دال بر ثواب

این اشکال بیانی است که در منتقی الاصول ذکر شده است، قبل از بیان اشکال ذکر این نکته لازم است که منتقی الاصول بیان محقق اصفهانی«ره» را تقریری بر کلام محقق خراسانی«ره» قرار داده است ولی اینگونه نیست چون مراجعه به کلام محقق اصفهانی«ره» نشان می دهد که این بیان کلام خود ایشان است نه اینکه تقریری بر کلام استادشان در کفایه باشد.

اشکال منتقی این است که این سخن در صورتی درست است که شما یک مقدمه دیگری نیز بتوانید اضافه کنید و آن اینکه ظاهر روایات من بلغ این است که همان ثوابی که به شخصه و به تمام خصوصیاتش -هم به لحاظ کمّ و هم به لحاظ کیف و هم به لحاظ موضوع- در آنجا هست در اینجا نیز وجود دارد در اینصورت بیان محقق اصفهانی«ره» تمام است اما اگر ظاهر این روایات این باشد که جنس آن ثواب داده می شود بیان ایشان تمام نیست مثلا اگر در روایتی آمده باشد که کسی که قرآن بخواند درجه ای از بهشت را به او خواهند داد در حالیکه کمیتش این است که دارای صد غرفه است و کیفیت آن نیز این است که مجاور با امیرالمؤمنین علیه السلام است در اینصورت اگر مراد از اخبار من بلغ این باشد که عین همین ثواب داده می شود که موضوع آن ذات العمل است در اینصورت کلام محقق اصفهانی«ره» صحیح است و در اخبار من بلغ نیز ثواب مترتب بر ذات العمل می شود اما اگر مراد از اخبار من بلغ این باشد که جنس ثواب داده می شود نتیجه این می شود که اصل ثواب با چنین کمیت و کیفیتی داده می شود اما لازم نیست حتما تعلق به ذات العمل پیدا کند بلکه ممکن است متعلق به انقیاد یا عمل انقیادی باشد.

در حالیکه ما از این روایات نمی فهمیم وحدت شخصیه بین آنها وجود دارد بلکه وحدت نوعیه را ثابت می کند و لااقل اخبار من بلغ بیش از وحدت نوعیه را ثابت نمی کند در نتیجه ثابت نمی شود که ثواب متعلق به ذات العمل است؛

«و هذا هو مركز إشكالنا، فان ظهور الكلام في وحدة الثواب لا يعنى إرادة الوحدة الشخصية المتحققة بالمحافظة على تمام الخصوصيات البالغة من حيث‌ المتعلق و غيره، بل يراد به الوحدة من حيث الجنس، بمعنى ان نفس‌ ذلك‌ الثواب‌ يحصله المكلّف سواء كان على نفس ذلك العمل أم على أمر آخر ملازم له، فالمنظور إثبات الثواب البالغ بكمه و كيفه لا أكثر. فتدبر».[1]

پس بیان محقق اصفهانی«ره» نمی تواند ثابت کند که ثواب متعلق به ذات العمل است.

0.0.0.1.2پاسخ به اشکال منتقی: ظهور عرفی این اخبار در وحدت شخصیه

در منتقی پس از این اشکال می گوید: «فتدبر» که ممکن است اشاره به این باشد که این مطلب که این روایات ظهور در وحدت شخصیه ندارد یک دقت عقلی است ولی عرف وقتی این روایات را می بیند می گوید همان ثوابی که در آن روایات برای عمل گفته شده همان ثواب در اینجا نیز ثابت است یعنی عرف از این روایات می فهمد که ثواب در اخبار من بلغ به ذات العمل تعلق گرفته است نه به عملی که قید انقیاد را داشته باشد و نه به چیز دیگری مثل انقیاد، بنابراین بیان محقق اصفهانی«ره» بیان دقیقی است که می توان طبق آن ثابت کرد که ثواب به ذات العمل تعلق می گیرد اما آن چیزی که خواسته اند از این بیان استفاده کنند که بتوان با آن فتوا به استحباب ذات العمل داد مطلب دیگری است که در مقام بعد مورد بررسی قرار می گیرد اما اینکه ظاهر این روایات این است که ثواب متعلق به خود عمل است مورد قبول است.

0.0.0.2دلیل سوم بر تعلق ثواب به ذات العمل: بیان منتقی الاصول

این بیان از صاحب منتقی الاصول«ره» است که می فرماید مراد محقق خراسانی«ره» در کفایه مطابق با بیان ماست اگر چه برخی از مقدمات آن در کفایه نیامده و مطوی است.

بیان ایشان مشتمل بر سه مقدمه است؛

مقدمه اول این است که در مواردی که فاء متخلل می شود می خواهد بگوید حکمی که بعد از فاء ذکر شده است مدخول فاء در آن حکم دلالت دارد مثلا در اینجا «فعمله فله ذلک» دلالت دارد بر اینکه عمل کردن به آن فعل در حکم «له ذلک» یعنی تعلق ثواب دخالت دارد و همچنین این فاء دلالت می کند بر اینکه ما قبل فاء از باب توطئه و تمهید برای بعد از فاء ذکر شده است پس فاء یک دلالت نسبت به بعد از خود و یک دلالت نسبت به قبل از خود دارد.

مقدمه دوم این است که ظاهر اینکه با واو عاطفه چیز دیگری بر شرط عطف نشده دلالت دارد بر اینکه خود آن شرط، علت است پس معلوم می شود که این شرط جزء العله نیست بلکه تمام العله است حال در این روایت وقتی می فرماید: «فعمله» ظاهرش این است که خود عمل کردن سبب تعلق ثواب است نه اینکه قید انقیاد نیز داشته باشد و یا اینکه چیز دیگری سبب تعلق ثواب باشد.

مقدمه سوم حرفی است که در کلام محقق خراسانی«ره» نیز وجود داشت و می گفتیم یا وجدانا و یا برهانا قابل اثبات است و آن اینکه هیچ عملی از ناحیه داعی خود متعنون نمی شود پس «فعمله» یعنی به آن فعل عمل کرده است نه اینکه عمل کرده است به این عنوان که محتمل المطلوبیه است پس مقدمه سوم این است که داعی احتمال ثواب و احتمال مطلوبیت موجب نمی شود که انجام آن عمل متعنون به داعی بشود این به حسب وجدان و اما به حسب برهان نیز ذکر شد که آن عنوان متاخر از عمل است به همین دلیل نمی تواند مقوّم آن عمل باشد؛

«و التحقيق في توجيه مرام الكفاية: أن يقال: إن تمامية ما أفاده تبتني على مقدمات غير موضحة بتمامها في الكفاية، بل قد طوي بعضها و هي:أولا: ان الظاهري في موارد العطف بفاء التفريع على مدخول أداة الشرط، هو ارتباط الحكم الثابت في الجزاء بمدخول الفاء، و ان ما قبله ذكر توطئة و تمهيدا، كما لو قال: «إذا رأيت زيدا فاحترمته كان لك كذا»، فان ظاهر الكلام ان رؤية زيد ذكرت توطئة لذكر موضوع الحكم.و ثانيا: ان ظاهر الكلام في مثل ذلك أن ما يكون مدخول الفاء هو تمام الموضوع بلا دخل لغيره فيه.و ثالثا: ما تقدم من أن متعلق الداعي يمتنع ان يكون معنونا بعنوان من قبل الداعي، و قد أوضحنا ذلك فلا نعيد.

إذا تمت هذه المقدمات نقول: ان مقتضى المقدمة الأولى هو دخالة العمل في ترتب الثواب الّذي هو مدخول الفاء. و مقتضى المقدمة الثالثة ان مدخول الفاء هو ذات العمل لا العمل الخاصّ، لأن الخصوصية ناشئة من قبل الداعي فلا يعقل ان تكون مأخوذة في متعلق الداعي. و مقتضى المقدمة الثانية هو كون الثواب مترتبا على ذات العمل و إن جي‌ء به بداعي الأمر، لتمحض مدخول الفاء في الموضوعية بلا دخل لغيره. و المفروض ان مدخول الفاء هو ذات العمل».[2]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo