< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: استدلال به کتاب/آیه جهاد /احتیاط /اصول عملیه

دو مطلب تکمیلی از مرحوم سید

استدلال به آیات آمره به تقوا بر وجوب احتیاط در شبهات حکمیه پایان یافت، اما مرحوم سید دو مطلب در پایان بحث از آیات فرموده است که بیان می شود؛

مطلب اول: منسوخ بودن آیه «اتقوا الله حق تقاته»

مطلب اول این است که در بعضی از روایت وارده شده و برخی از مفسرین نیز قائل شده اند که آیه شریفه «اتقوالله حق تقاته» منسوخ به آیه «اتقوا الله مااستطعتم» شده است، به این معنا که رعایت حق تقوای الهی زمانی بر مسلمانان واجب بوده اما خدای متعال تخفیف داده و فرموده هر مقدار که توانستید تقوا پیشه کنید، در اینصورت استدلال به آن آیه ناتمام است.

اشکال به مطلب اول

جواب این است که اولا استدلال متوقف بر این آیه نمی باشد بلکه آیات متعددی وجود دارد که در آنها امر به تقوا شده است پس با صرف نظر از اشکالات دیگر استدلال به این آیات عقیم نمی شود.

و ثانیا نسخ این آیه شریفه ثابت نیست چون روایاتِ دال بر نسخ این آیه سند ناتمامی دارد مثل روایتی که از تفسیر عیاشی نقل شده که سند ندارد، البته عیاشی خود سند را مرسل نیاورده اما کسی که آن کتاب را خلاصه کرده و اسناد آن را حذف نموده آن را مرسل نموده است، مثل بزرگواری که اسناد وسائل را حذف کرد و فقط متن روایات را نقل نمود که اگر چه دسترسی به روایات را آسان کرد ولی اسناد روایات از بین رفت[1] .

مطلب دوم: تفسیر آیه شریفه به معنای غیرمربوط به مقام

در برخی از روایات این آیه شریفه تفسیر شده به اینکه معنای «اتقواالله حق تقاته» این است که خدا اطاعت شده و معصیت نشود وذکر شود و فراموش نشود: «يطاع و لا يعصى و يذكر فلا ينسى و يشكر فلا يكفر» و این در جایی است که علم به امر و نهی شارع وجود داشته باشد، بنابراین در شبهات حکمیه بعد از اینکه خود شارع به حسب ادله برائت شرعیه ترخیص داده است مراعات نکردن شبهات حکمیه منافاتی با تقوا ندارد چون خروج از اطاعت در اینصورت صدق نمی کند.

بنابراین با توجه به این تفسیر استدلال به این آیه از طرف اخباریون صحیح نیست به خصوص اخباریونی که قائل به این هستند که ظواهر قرآن حجت نیست مگر اینکه تفسیری در ذیل آن از طرف معصوین علیهم السلام صادر شده باشد و تفسیر ذیل این آیه عبارت است از «يطاع و لا يعصى» که به دلیل وجود ادله برائت، احتیاط نکردن در موارد شبهه حکمیه مصداق معصیت خدا نمی شود؛

«هذا كله بملاحظة الجمود على لفظ الآية بنفسه، و إلّا فقد حكى المحدّث الكاشاني في تفسيره‌ في ذيل الآية في سورة آل عمران أنه ورد في المعاني و العياشي سئل الصادق (عليه السلام) عن هذه الآية «قال: يطاع و لا يعصى و يذكر فلا ينسى و يشكر فلا يكفر» و العياشي أنه (عليه السلام) سئل عنها «فقال (عليه السلام) منسوخة، قيل و ما نسخها؟ قال (عليه السلام) قول اللّه: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‌ انتهى، ثم بعد ذلك يذكر رواية أخرى عن العياشي يظهر منها أنّ المراد من التقوى الاعتقادات الحقة، و قريب منها ما في مجمع البحرين‌ فراجع.

و مع هذا كله كيف تطمئن النفس بظاهر الآية الجمودي لو كان حتى يصحّ الاستدلال بها للمقام»[2] .

آیه ششم: آیه آمره به جهاد فی الله(و جاهدوا فی الله حق جهاده[3] )

تقریب استدلال به این آیه شریفه این است که جهاد از ماده «جهد» به معنای استفراغ وسع است یعنی هر چه توان دارید در راه خدا به کار بگیرید و مخصوصا وقتی به دنبال آن عبارت «حق جهاده» ذکر شد این توصیه مضاعف می شود و تاکید می گردد، در اینصورت در شبهات حکمیه که احتمال حکم وجوبی یا تحریمی خداوند وجود دارد به حکم آیه شریفه حق جهاد یا اصل جهاد اقتضا دارد که تمام همت گماشته شود بر اینکه خدای متعال اطاعت شود پس نباید اکتفا به مواردی که علم یا علمی وجود دارد شود بلکه مواردی که احتمال تکلیف وجود دارد نیز مشمول این آیه می شود و احتیاط در آن واجب می گردد.

اشکالات استدلال به آیه جهاداشکال اول: عدم وجوب جهاد در شبهات حکمیه به سبب ادله دال بر برائت شرعیه

اشکال اول همان اشکالی است که در آیات آمره به تقوا داده شد به اینکه وقتی خدا با ادله ترخیص اذن در ارتکاب شبهات داد در اینصورت ترک محتمل الوجوب یا ارتکاب محتمل الحرمه مخالفت با آیه جهاد ندارد، مثل اینکه ترک مستحبات و انجام مکروهات منافاتی با آیه جهاد ندارد چون خود خدا اذن در مخالفت با آنها داده است، بله اگر برائت شرعیه ثابت نمی شد ممکن بود به این آیات تمسک شود مخصوصا بنابر مسلک حق الطاعه، چون با قاعده قبح عقاب بلابیان به تنهایی نمی توان از این آیات تخلص جست به این دلیل که برائت عقلیه و قاعده قبح عقاب بلابیان متوقف بر عدم بیان خدای متعال است و این آیه به منزله بیان خدای متعال می باشد.

اشکال دوم: اجمال آیه شریفه یا ظهور آیه در معانی دیگر

این اشکال از شهید صدر«ره» است با این توضیح که این آیه شریفه یا مجمل است و یا ظاهر است در معنایی که استدلال به آن صحیح نیست، با این توضیح که عبارت «جاهدوا فی الله» بدون اینکه مقدری را در نظر بگیریم معنای محصّلی ندارد چون جهاد کردن در ذات خدای متعال معنا ندارد، پس به دلالت اقتضا یک چیزی باید مقدّر باشد که مجاهده مربوط به اوست که آن چیز شأنی از شئون خدای متعال است مثل «جاهدوا اعداء الله»، یا «جاهدوا فی طاعة الله» و یا «جاهدوا فی معرفة الله» و یا «جاهدوا فی نصرة دین الله» همه این موارد محتمل است، حال اگر مراد جهاد در معرفت یا نصرت دین خدا باشد ربطی به احتیاط ندارد و چون این آیه ظهور در هیچ یک از این احتمالات ندارد مجمل می شود و نمی توان به آن استدلال نمود؛

«و فيه أولا: ان الجهاد الّذي أمر به في الآية قد حذف متعلقه المباشر، إذ لا إشكال بان مصب المجاهدة لا يمكن ان يكون الباري تعالى مباشرة بل لا بد و ان يكون أمرا و شأنا من شئونه فلا بد من ان يكون النّظر إلى حيثية مقدرة هي في الواقع متعلق‌ الجهد، و في مقام تحديد تلك الحيثية كما يمكن افتراض انها إطاعة اللَّه يمكن إبداء احتمال انه نصرة اللَّه و الدفاع عن الإسلام و قتال أعدائه كما يحتمل ان تكون معرفة اللَّه حق معرفته، فان هذه الاحتمالات الثلاثة لا معين لأحدها في قبال الآخر»[4] .

اگر هم از این صرف نظر کنیم و نگوییم مجمل است لکن برخی از قرائنی وجود دارد که دلالت می کند بر اینکه این آیه ظهور در معنایی دارد که صلاحیت استدلال به آن وجود ندارد و آن این است که اگر سیاق آیات ملاحظه شود معلوم می شود که این آیه شریفه در سیاق آیات مبارزه با دشمنان قرار گرفته به همین دلیل ممکن است گفته شود ظهور در «جاهدوا فی نصرة دین الله» دارد[5] و ممکن است گفته شود این آیه ظهور در معرفت دارد تا وزان آن وزان آیه ﴿و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا﴾[6] گردد.

ایشان می گوید این احتمال از یک جهت اقرب از احتمالات دیگر است چون معرفت شیئ با خود شیئ فرقی نمی کند و یا اگر همان نباشد ولی نزدیک تر است پس به این قرینه «جاهدوا فی الله» در معنای «جاهدوا فی معرفه الله» ظهور پیدا می کند؛

«ان لم يدع ظهور الآية بحسب سياقها في الثالث لأنها واردة في سياق الرد على العقائد الباطلة فتكون على وزان قوله تعالى «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا»، بل هذا المعنى هو الألصق بظاهر الآية لأن‌ الجهاد لمعرفة اللَّه‌ كأنه جهاد في اللَّه لعدم الاثنينية بين الشي‌ء و معرفته، و لو تنزلنا عن هذا الاحتمال فالاحتمال الثاني اقرب من الأول لأنه أنسب مع التعبير بالجهاد»[7] .

دو نکته نکته اول: «فی» در آیه شریفه به معنای تعلیل

شهید صدر چون می گوید «فی الله» معنا ندارد مضافی را در تقدیر می گیرد اما بسیاری از مفسرین حتی ادبای از مفسرین مثل زمخشری یا زجاج می گویند مضاف در اینجا در تقدیر نیست بلکه مفعول در تقدیر است، با این بیان که «فی الله» در این آیه شریفه به معنای «لله» و «لاجل الله» می باشد یعنی «فی» به معنای «لام» آمده است، پس معنای آیه می شود: «جاهدوا لله» یعنی «خالصا» به این معنا که به قصد قربت خدای متعال مجاهده کنید در اینصورت مجاهده نیاز به مفعول دارد و آن «جاهدوا اعدائه» می باشد.

در برخی تفاسیر اینگونه آمده: «معنی «فی» التعلیل ای «لاجل الله» کقول النبی صلی الله علیه و آله: «دخلت امرأة النار فی هرة حبستها لا هی اطعمتها و لا هی ارسلتها تاکل من حشاش الارض حتی ماتت غزلا»، در این روایت «فی» به معنای تعلیل است.

معمول مفسرین نیز «فی الله» را اینگونه نگفته اند که چیزی در تقدیر باشد بلکه به معنای تعلیل گرفته اند و فقط مفعول را مقدر گرفته اند مثل تفسیر مراغی که این آیه را به «فی سبیل الله» معنا کرده و گفته: «أي و جاهدوا فى سبيل اللّه جهادا حقا خالصا لوجه»[8] .

نکته دوم: عدم صحت استدلال به آیه حتی طبق احتمال «طاعة الله»

شهید صدر«ره» گویا قبول کرد که اگر آیه شریفه ظهور در «طاعة الله» داشته باشد استدلال تمام است ولی چون آیه مجمل است و یا ظهور در معنای دیگری دارد استدلال تمام نیست، در حالیکه حتی طبق احتمال «طاعة الله» نیز نمی توان به آیه شریفه بر وجوب احتیاط استدلال نمود چون وجوب طاعة الله در جایی است که خود شارع اذن در ترک نداده باشد، حتی اگر کسی بگوید معنای جامع استظهار می شود نیز همینگونه است چون راه خدا برنامه ای است که او برای انسان ترسیم کرده است و آن برنامه این است که در صورت شک در شبهات حکمیه برائت ثابت است.

پس اگر برائت شرعیه ثابت شود حتی معنای طاعة الله و سبیل الله نیز وجوب احتیاط را ثابت نمی کنند تا با ادله برائت معارضه نمایند بلکه ادله برائت شرعیه حاکم یا وارد بر این آیه شریفه می شود.

اشکال سوم آیه جهاد: ارشادی بودن امر به جهاد

اشکال اخیر که شهید صدر«ره» مثل آیه قبل وارد دانسته این است که اوامر مجاهده فی الله بر فرض قبول ارشادی هستند چون مسلما شامل معلوم الوجوب و الحرمة می شوند و نیز مواردی که حجت بر وجوب یا حرمت آنها قائم است را نیز شامل می شوند و همچنین شبهات حکمیه قبل از فحص را هم شامل می شوند، در این موارد نیز عقل مستقل به وجوب اطاعت است پس این امر می شود امر ارشادی که تابع مرشد الیه می باشد در نتیجه هر جا الزامی از ناحیه عبد وجود دارد اطاعت واجب است و هر جا الزامی وجود ندارد اطاعت در آنجا واجب نیست.

جواب به اشکال سوم: احتمال تاکیدی بودن امر به جهاد

جوابی که در آیه قبل داده شد در اینجا نیز می آید و آن اینکه این دلیل بر ارشادی بودن نمی شود چون راه دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه این امر مولوی تاکیدی باشد، علاوه بر اینکه با توجه به ارتکاز متشرعه بعید نیست آیات جهاد انصراف به حمایت از دین و دفاع از دین داشته باشد.

پس همانگونه که غیر واحدی از مفسرین فرموده اند آیات جهاد ظهور در جهاد در راه خدا و حمایت از دین دارد و ربطی به شبهات حکمیه و موضوعیه ندارد.

 


[1] - البته در آن زمان یکی از بزرگان کار ایشان را توجیه می کرد و می گفت وسائل بیست جلدی با این تلخیص8 جلد شده و راحت تر در اختیار محققین قرار می گیرد، مخصوصا در آن زمان که این معجم ها و وسائل جستجوی سریع وجود نداشت.
[2] - حاشية فرائد الأصول، ج‌2، ص: 129.
[3] - .حج78
[4] - بحوث في علم الأصول، ج‌5، ص: 84.
[5] - اقول: فرمایش استاد دام ظله مطابق آنچه در بحوث از شهید صدر«ره» نقل شده بیان گردید اما تعبیر مباحث به نظر می رسد واضح تر مراد شهید صدر«ره» را بیان کرده است و معلوم می شود برخی موارد برداشت استاد دام ظله از عبارت شهید صدر «ره» نیاز به تصحیح دارد مثلا به تعبیر استاد دام ظله سیاق آیه شریفه ظهور در «نصرة فی دین الله» دارد ولی مباحث تصریح می کند به اینکه سیاق ظهور در معنای «معرفة فی دین الله» دارد و معنای «نصرة» مطابق با ظهور ماده «جهاد» است نه سیاق آیه، که البته استاد دام ظله در خارج مجلس درس این مطلب را مطابق آنچه در مباحث آمده تصحیح فرمودند. عبارت مباحث بدین شرح است:«و يرد عليه أوّلا: أنّه لمّا لم يمكن فرض إرادة الجهاد في اللّه من دون تقدير شي‌ء، فلا بدّ من تقدير شي‌ء، و كما يحتمل أن يكون المقدّر هو الطاعة، كذلك يحتمل أن يكون المقدّر هو النصرة، و يؤيّده أنّ ذلك يناسب مادّة الجهاد المستعمل غالبا في مقام القتال، و إعلاء كلمة الشرع و التبليغ بأعلى مراتبه الّذي يستوجب بذل النّفس، و على هذا الاحتمال لا علاقة للآية بما نحن فيه.و من المحتمل أيضا أن يكون المقدّر معرفة اللّه كما فسّر بذلك قوله (تعالى): «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»، و يؤيّد ذلك أمران: الأوّل: أنّ المقدّر كلّما كان ألصق بالمبرز يكون أقرب إلى الفهم العرفي، فمثلا في‌ سْئَلِ الْقَرْيَةَ يقدّر (الأهل) لا الجيران، لأنّ الأهل ألصق بالقرية من الجيران، و كذلك في المقام تكون المعرفة بالشي‌ء ألصق بذلك الشي‌ء عرفا من نصرته، أو طاعته باعتبار أنّ الكشف يرى بالعناية كأنّه عين المنكشف، و ليس بروز الاثنينيّة و التعدّد بين الكشف و المنكشف بقدر بروزها بين الطاعة و المطاع، أو النصرة و المنصور. و لعلّ هذا هو السّر في أنّه حينما يقصد بالمجاهدة المجاهدة في سبيل معرفة اللّه لا في طاعته أو نصرته لا يؤتى بكلمة سبيل، أو طريق، أو غير ذلك، بل يجعل اسم الجلالة مباشرة متعلّقا لهذه المجاهدة، فهذا يكون باعتبار أنّ انكشاف الشي‌ء كأنّه لا يزيد على نفس ذلك الشي‌ء». مباحث الأصول -قواعد ( قاعده ميسور قاعده لاضرر )، ج‌3، ص: 391.
[6] -عنکبوت 69.
[7] - بحوث في علم الأصول، ج‌5، ص: 85.
[8] - .تفسير المراغي، ج17 ص14

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo