< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال به استصحاب /برائت /اصول عملیه

خلاصه مباحث گذشته

بحث در استدلال به استصحاب برای اثبات برائت شرعیه در شبهات حکمیه بود، همانطور که گفته شد به لحاظ متیقن های متعددی که فرض می شود تقاریب مختلفی برای استصحاب وجود دارد که آن تقاریب به همراه برخی از اشکالات آنها بیان شد.

اشکال ششم به تقاریب اول و دوم و سوم استصحاب: لزوم تحصیل حاصل

اشکال دیگری که به تقاریب سه گانه استصحاب وارد شده اشکالی است که محقق نائینی«ره» در اجود التقریرات آن را بیان کرده و آن اینکه در این موارد قرینه عقلیه ای وجود دارد که دلالت می کند اطلاقات ادله استصحاب شامل این موارد(استصحاب عدم حکم) نمی شود و آن قرینه عقلیه این است که اثبات امری به تعبد در صورتی که آن امر بالوجدان حاصل است تحصیل حاصل بلکه اردأ اقسام تحصیل حاصل است، چون گاهی علم وجدانی به چیزی داریم اگر بخواهند دوباره ما را عالم وجدانی به آن چیز کنند محال است اگر چه اردأ نباشد و گاهی نیز علم تعبدی به امری وجود دارد و می خواهند ما را عالم تعبدی به آن کنند این نیز محال است چون حاصل است ولی اردأ نیست اما گاهی چیزی را بالوجدان می دانیم ولی می خواهند ما را عالم تعبدی به آن کنند این مورد، هم تحصیل حاصل و هم اردأ اقسام آن است. حال در مانحن فیه گفته اند اینچنین تحصیل حاصلی پیش می آید، چون موضوع عدم استحقاق عقاب، بعد از فحص و یأس، نفس شک در واقع است یعنی همینکه مکلف فحص از حکم کرد و مایوس از ظفر به دلیل شد در اینصورت شک او در حکم واقعی نزد عقل تمام الموضوع برای حکم به عدم استحقاق عقاب است، پس در صورت شک در حکم واقعی بعد از فحص و یأس فقیه یقین به عدم استحقاق عقاب دارد، حال اگر شارع بگوید من تو را متعبد می کنم به اینکه این وجوب یا حرمت مشکوک وجود ندارد تا همین عدم استحقاق عقاب را مترتب نماید در اینصورت معنی این تعبد این است که در مورد وجود علم وجدانی، شارع ما را متعبد به همان چیزی کرده که به آن علم داشتیم و این تحصیل حاصلی است که اردأ اقسام تحصیل حاصل است، در نتیجه اطلاقات ادله «لا تنقض الیقین بالشک» این صور را شامل نمی شود؛

«إذ هو مترتب على نفس الشك و عدم الإحراز فموضوعه محرز في ظرف الشك بالوجدان فيكون الحكم محرزا كذلك فيرجع إحرازه بالتعبد الاستصحابي إلى تحصيل‌ الحاصل‌ بل إلى أردأ اقسامه و هو تحصيل المحرز الوجداني بالأصل (فتحصل) عدم صحة التمسك باستصحاب عدم الحكم في المقام و ان صح التمسك به في غيره من الموارد في الجملة»[1] .

جواب های اشکال ششم

جواب اول: عدم اردأ بودن ما نحن فیه

این سخن اخیر که این اردأ اقسام است تمام نیست چون اگر استصحاب را جاری بدانیم این اثر می شود اثر وجدانی واقعی قطعی، پس اینکه گفته شده نتیجه استصحاب اثر تعبدی است توهمی است که واقع شده است چون همانطور که قبلا توضیح داده شد اگر شارع ما را متعبد کند به اینکه در اینجا وجوب یا حرمت وجود ندارد و فرض این است که یقین به حجیت دلیل استصحاب داریم پس ما یقین داریم که شارع حجت اقامه کرده بر اینکه آن عدم وجوب یا عدم حرمت الان نیز هست، حال وقتی یقین به اقامه حجت بر عدم وجوب یا عدم حرمت داریم، در نتیجه یقین پیدا می کنیم به قبیح بودن عقاب ترک یا فعل مشکوک الحکم، در نتیجه یقین به عدم استحقاق عقاب پیدا می کنیم و این فرق می کند با جاییکه یقین داریم آبی با هیچ عاملی از عوامل تنجیس ملاقات نکرده، که اگر شارع در این مورد ما را متعبد به استصحاب بقاء طهارت آن آب نمود در اینصورت اشکال اردأیت پیش بیاید چون ما وقتی یقین به طهارت آب داریم تعبد کردن به طهارت آب تحصیل حاصلی است که اردأ اقسام تحصیل حاصل است. اما در مانحن فیه اینگونه نیست چون عقل به صورت قطعی حکم می کند که اگر شارع شما را متعبد به عدم وجوب و عدم حرمت کرد نتیجه خود استصحاب - نه مستصحب - این است که استحقاق عقاب وجود ندارد بنابراین این بخش از سخن محقق نائینی«ره» مورد مناقشه است.

جواب دوم: عدم لزوم تحصیل حاصل طبق مبنای حق الطاعه

امر دوم این است که تارتا تمسک به استصحاب می کنیم برای اثبات برائت شرعیه در قبال کسی که برائت عقلیه را قبول دارد و تارتا می خواهیم بوسیله استصحاب، برائت شرعیه را اثبات کنیم در قبال کسی که قائل به حق الطاعه است مثل محقق داماد«ره» و شهید صدر«ره» که می گویند عقل ما حتی بعد الفحص نیز حکم به برائت نمی کند یعنی همانطور که قبل از فحص همه حق الطاعه ای هستند به نظر این افراد بعد الفحص نیز حق الطاعه وجود دارد و جلوی برائت را می گیرد، حال طبق مبنای حق الطاعه تمسک به استصحاب اشکالی ندارد و تحصیل حاصل پیش نمی آید، بنابراین نمی توان گفت تمسک به استصحاب در باب اثبات برائت شرعیه غلط است و تحصیل حاصل است چون طبق مبنای حق الطاعه تمسک به استصحاب نافع است و اثر دارد.

جواب سوم: عدم بقاء موضوع قبح عقاب بلابیان با جریان استصحاب عدم حکم

محقق خویی«ره» جواب دیگری به استاد خود می دهد و آن اینکه با جریان استصحاب موضوع قاعده قبح عقاب بلابیان از بین می رود پس تحصیل حاصل پیش نمی آید، به عبارت دیگر جریان قاعده قبح عقاب بلابیان متفرع بر این است که در اینجا استصحاب نباشد و اگر استصحاب وجود داشت معنایش این است که موضوع قاعده قبح عقاب بلابیان وجود نداشته باشد، ایشان می گوید اگر اثری برای اعم از واقع و شک در واقع بود مثل مانحن فیه که اثر عدم وجوب و عدم حرمت، عدم استحقاق عقاب است و نیز اثر شک در وجوب و حرمت بعد از فحص و یأس نیز عدم استحقاق عقاب است، در این موارد اشکال تحصیل حاصل پیش نمی آید چون با تعبد شارع به عدم وجوب و عدم حرمت عملا شک در وجوب و حرمت از بین می رود و وقتی شک در وجوب و حرمت از بین رفت در اینصورت حکمی که مترتب بر شک می شد یعنی عدم استحقاق عقاب وجود ندارد، در نتیجه اشکال تحصیل حاصل وارد نمی شود چون با جریان استصحاب، موضوع برائت عقلی از بین می رود، به این دلیل که استصحاب اگر در کنار حفظ موضوع برای قاعده قبح عقاب بلابیان بود به گونه ای که علم وجدانی به وجود موضوع برای ما حاصل می شد در اینصورت تحصیل حاصل بود ولی این دو در کنار هم نیستند بلکه استصحاب مُذهِب موضوع برائت است، بنابراین اشکال مستحیل بودن تحصیل حاصل که محقق نائینی«ره» وارد کرد یک اشکالی است که استحاله آن به عقل نظری است نه به عقل عملی تا قبیح باشد.

مناقشه در جواب سوم: عدم رفع موضوع قبح عقاب بلابیان توسط استصحاب

ممکن است در جواب محقق خویی«ره» این مناقشه وارد شود که استصحاب عدم حرمت یا عدم وجوب، موضوع قبح عقاب بلابیان را از بین نمی برد چون عقاب بلابیان علی الوجوب و یا عقاب بلابیان علی الحرمة بوسیله بیان بر وجوب و بیان بر حرمت از بین می رود نه بوسیله بیان بر عدم وجوب و بیان بر عدم رحمت، چون قاعده قبح عقاب بلابیان در جایی است که مولا می خواهد بر وجوب یا حرمت عقاب نماید در اینصورت بدون بیان بر وجوب یا حرمت قبیح است مولا عقاب نماید حال اگر مکلف استصحاب عدم حرمت یا عدم وجوب کند موضوع از بین نمی رود بلکه موضوع بیشتر تثبیت می شود، بنابراین گویا دقت کافی در این جواب اعمال نشده است.

به عبارت دیگر معنا ندارد که گفته شود حکم شرع حاکم می شود و موضوع حکم عقل را از بین می برد چون عقل می گوید هر جا شما وجدانا شک دارید و شارع تعبد به حکم نکرده است در اینصورت عقاب وجود ندارد و در اینجا شک وجدانی ما از بین نرفته است شارع نیز تعبد به وجود حکم نکرده است، چون اگر هم تعبد کرده تعبد به عدم حکم است نه تعبد به حکم، پس چیزی که موضوع حکم عقل است این است که شما شک وجدانی داشته باشید و شارع نیز تعبد به حکم نکرده باشد، دراینصورت عقاب قبیح است و استحقاق عقاب نیز وجود ندارد حال بوسیله استصحاب این حکم عقل از بین نمی رود، استصحاب شک وجدانی را از بین نبرده است و همچنین یقین به عدم تعبد به وجوب و حرمت از بین نمی رود چون ما یقین داریم تعبدی به وجوب و حرمت نداریم بنابراین نمی توان گفت استصحاب حاکم بر قاعده قبح عقاب بلابیان است و یا موضوع آن را از بین می برد.

جواب چهارم: عدم تحصیل حاصل به دلیل فرق بین «ماهو حاصل» و «ما یحصل بالاستصحاب»

جواب دیگر به اشکال محقق نائینی«ره» این است که اینجا تحصیل حاصل پیش نمی آید، چون ما هو حاصل غیر از ما یحصل است، توضیح مطلب این است که دو قاعده در اینجا وجود دارد؛ یکی قاعده قبح عقاب بلابیان و دیگری قاعده قبح عقاب مع البیان علی العدم، ملاک قاعده دوم نیز از منظر عقل با قاعده اول فرق می کند و اقبح از آن است اثر آن نیز طبق مبنای حق الطاعه روشن می شود چون قائلین به حق الطاعه درست است که قاعده اول را قبول ندارند اما قاعده دوم را می پذیرند.

بنابراین در صورت شک در تکلیف قاعده اول جاری می شود اما در صورت تعبد بر عدم تکلیف قاعده دوم جاری می شود و این دو با یکدیگر تفاوت دارند به همین دلیل موضوع «ما هو حاصل» که مطابق با قاعده اول است عدم البیان است به خلاف «ما یحصل بالاستصحاب» که مطابق با قاعده دوم است و موضوع آن بیان بر عدم می باشد که ملاک آن خلف وعده است و اقبح می باشد، بله جامع بین این دو امنیت از عقاب است که حاصل است اما حقیقت این دو قاعده با یکدیگر تفاوت دارند.

جواب دیگری از محقق تبریزی«ره» است که در جلسه آینده به آن خواهیم پردخت.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo