< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد شب‌زنده‌دار

94/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بيان اشکال چهارم بر استدلال به اين آيه و بررسي آن/آيه‌ي اول: سوره آل‌عمران، آيه 104/دليل اول: کتاب/بحث اول: بيان ادله‌ي دال بر وجوب/مقام سوم: وجوب امر به معروف و نهي از منکر

خلاصه بحث جلسه قبل:

حاصل اشکال سوم اين هست که آيه شريفه در مقام بيان حکم امر به معروف و نهي از منکر نيست بلکه در مقام بيان اين هست که بايد يک امتي تشکيل بشود که اين کار را بکند پس آن که آيه دلالت بر وجوبش مي‌کند ايجاد امتي است که اين صفت را دارد که اين کار را مي‌کند يا يابد اين کار را بکند. اما حالا آن کار واجب هست يا واجب نيست در صدد بيان آن جهت اين آيه نيست. اشکال شد که اين «من»، «من» بيانيه است. کأنّ آيه اين گونه فرموده: بايد امتي باشد که اين امت خودتان هستيد و کسي ديگر نيست. پس خدا دارد مي‌فرمايد: بايد خودتان کساني باشيد که امر به معروف مي‌کنيد و نهي از منکر مي‌کنيد. بنابراين استفاده مي‌شود که خودتان بايد آمر به معروف باشيد. جواب داده شد که در لغت عرب به خصوص در کلمات فصحاء و بلغاء معهود نيست که «من» تبيين، قبل از مبيَّن ذکر مي‌شود. پس اين استعمال يا غلط است و يا اگر غلط هم نباشد يک امر بسيار بسيار خلاف ظاهري است که لايسار اليه الا بالقرينة. و ما هم که قرينه‌اي اين جا نداريم که دست از ظهور برداريم. استشهاد‌هاي گفته شده نيز نمي‌تواند قرينه باشد.

اشکال چهارم بر استدلال به آيه 104 از سوره آل‌عمران:

اشکال ديگري که به استدلال به آيه شريفه براي دلالت بر وجوب امر به معروف و نهي از منکر شده، اين هست که در اين آيه مبارکه خطاب به شخصي، به مکلفي، به کسي نشده که وظيفه‌اي، تکليفي به عهده او بگذارد. نفرموده «امروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» اين را نفرموده. فرموده «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» يعني بايد بوده باشند امتي که چنين صفتي را دارند. امتي که چنين صفتي دارند، اين بايد بوده باشد اما حتي نگفته ايجاد کنيد. نفرموده امر به معروف و نهي از منکر کنيد، نه حتي فرموده اين را ايجاد کنيد بلکه فرموده بودن امت اين چنيني لازم است. پس خطاب به کسي و امري به عهده کسي در آيه شريفه گذاشته نشده بلکه بيان يک امر ضروري و يک امر مصلحت‌دار را دارد مي‌کند که چنين چيزي لازم است. مثل اين که مثلاً عده‌اي از مصلحين و دلسوزان دور هم جمع مي‌شوند، جلسه تشکيل مي‌دهند، با هم ديگر مي‌گويند مثلاً چنين کاري لازم است. خب چنين کاري لازم است اما به کسي خطاب نمي‌کنند يعني مي‌گويند چنين کاري لازم است، ضروري است، بايد چنين کاري وجود داشته باشد اما حالا بايد چه کار کرد، چه راهکاري را براي اين کارِ لازم، شارع در پيش مي‌گيرد، اتخاذ مي‌کند، شارع شايد ببيند که اگر استحباب اکيد بکند چنين امتي وجود داشته باشند، خب ممکن است به تشويق و ترغيب و ثواب قرار دادن و امثال ذلک يک عده را تعيين مي‌کند بدون اين که واجب بکند و آن‌ها قهراً اقدام مي‌کنند پس اين که امتي باشند که يدعون الي الخير، درست مي‌شود. وقتي شارع وجود يک کاري را لازم مي‌بيند، دو راه دارد. يکي اين که بيايد آن کار را واجب بکند بر تک تک افراد يا آن افرادي که لازم مي‌بيند، امر بکند، دستور بدهد که شماها اين کار را انجام بدهيد. يک راه ديگرش اين است که وقتي اين کار را لازم مي‌بيند و از آن طرف مي‌بيند اگر تشويق کنند لامحاله عده‌اي اقدام خواهند کرد، مي‌شناسد مردم را، مي‌گويد وقتي من تشويق هم بکنم، مستحب هم بکنم، الزام نيايم بکنم، يک عده‌اي اقدام خواهند کرد پس مقصود من و منظور من و آن چيزي را که لازم مي‌دانم محقق خواهد شد. خب مي‌تواند از آن راه برود و نيايد امر بکند، دستور بدهد.

بنابراين اين آيه چيزي را که دلالت مي‌کند اين است که وجود يک امت و جمعيتي که اين صفت را دارند که يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر، لازم است باشد. حالا اين لازم است باشد، شارع در مقام عمل چه آمده کرده، نمي‌دانم. خب ما باشيم و آيه، نمي‌دانيم. البته از راه‌هاي ديگر، از ادله ديگر فهميدم بعداً که چه کرده، آمده واجب فرموده مثلاً. اما اگر ما بوديم و اين آيه و فقط اين آيه را مي‌شنيديم که خدا مي‌فرمايد اين کار لازمي است، خب مي‌گوييم حالا اين کار لازمي است، حالا چه کار کرده براي تحقق اين کار لازم؟ امر فرموده به نحو وجوب، امر فرمود به نحو استحباب و کنارش مشوقات قرار داده به جوري که لامحالة عده‌اي دنبال اين کار خواهند رفت. مثل اين که شارع مقدس مي‌گويد لازم است مسجد باشد، هيچ هم واجب نکرده مسجد ساختن را. چه کار کرده؟ «و من يعمر مساجد الله کذا، فلان، مکررا تشويقاتي کرده و اين همه مردم آمدند مسجد ساختند. اگر يک آيه‌اي بود که مي‌گفت بايد در جوامع مسجد باشد خب اگر يک آيه‌اي بود، روايتي بود که مي‌گفت پرستشگاه‌ها، مساجد لازم است در شهرها، در روستاها. ما از اين مي‌فهميديم پس بر ما مسجد ساختن واجب است؟ يا مي‌گوييم نه شارع دارد مي‌گويد مسجد بودن در شهرها و روستاها لازم است، حالا چه کار کرده براي اين؟ ممکن است واجب کرده باشد، ممکن است واجب نکرده باشد، مستحب فرموده باشد، مشوقات گذاشته باشد چون مي‌داند با اين دومي هم آن چيزي که لازم است محقق مي‌شود.

بنابراين اين اشکال هم اين است که ما در آيه هر چه تأمل مي‌کنيم جايي نمي‌بينيم تکليفي بر عهده شخص گذاشته باشد. آن چيزي که آيه دارد دلالت مي‌کند اين است که وجود امتي که اين صفت را دارند که يدعون الي الخير و يأمرون الي المعروف، لازم است. اين را دارد دلالت مي‌کند و اين اعم است از اين که آيا براي تحقق اين امرِ لازم واجب فرموده است به تک تک مردم که امر به معروف کنند يا ايجاد آن را بکنند علي الاختلافي که بود در معنا؟ و يا اين که نه واجب نفرموده، بلکه از راه‌هاي تشويقي و استحبابي و امثال ذلک که خودش مي‌داند اين راه‌ها هم تأمين کننده آن امر لازم هست و به اندازه لازم، امتي که اين کارها را بکنند، درست مي‌شود. پس بنابراين ما نمي‌توانيم از اين آيه استفاده اين مطلب را بکنيم.

سؤال: اين تفسير «منکم» در آيه نباشد خوب است ولي ...

جواب: نه «منکم» هم باشد هيچ فرقي نمي‌کند. چون «منکم» هم که باشد، اين منکم که مقدم بر امت شده در حقيقت اين جار و مجرور متعلق به عامل قدر باشد، حال باشد براي امتي که بعد هست، يعني بايد امتي که اين چنين صفتي را دارند در حالي که اين امت از شما البته هست. لازم است اين امت از شما باشد، در حالي که از شما است. خب وجود چنين امتي که از شما هست لازم است. يعني اين جهتش را هم دارد ذکر مي‌کند که اين امت از شما بايد باشد نه از بيرون از شما، از همين شما مسلمان‌ها بايد باشد نه بيرون شما. اين وجود «منکم» تغيير نمي‌دهد آن معنايي را که عرض کرديم.

سؤال: ...

جواب: اين خطاب دارد، درست است، اما اين خطاب براي چيست؟ براي آن امتي که مي‌گويد لازم است تشکيل بشود. مي‌گويد آن امت از ميان شماها بايد باشد. اما حالا به گردن شماها هم گذاشتم که ايجادش کنيد؟

سؤال: محبوبيت را که مي‌فهميم.

سؤال: من و شما بايد حتماً اين کار را بکنيم. ...

جواب: بله شما تحريف مي‌کنيد معناي آيه را. کجا گفته بايد اين کار را بکند. نگفته بکند. يدعون، صفتِ امت است. «و لتکن» هم صيغه امري است که مي‌گويد لازم است تحقق يافتن امتي از ميان شما که اين صفت را دارند.

سؤال: و محبوب من است.

جواب: محبوب من است حرف آخري است. آن تقريب دوم و سوم را بگذاريد کنار. حالا فعلاً از صيغه افعل مي‌خواهيم استفاده بکنيم، تقريب اول که «و لتکن» است. مي‌گوييم اين «و لتکن» فاعلش کيست؟ «أنت» در آن است؟ «انتم» در آن است؟ اين‌ها که در آن نيست. نمي‌گويد شما بايد اين جوي باشيد، شما بايد بکنيد. اين‌ها که نيست. مثل قمْ يا صلِّ يا صمْ که خطاب به انسان مي‌کند، به شخص مي‌کند، در اين آيه شريفه به حسب نصش، به حسب مدلول اولي‌اش تکليفي بر گردن احدي نگذاشته بلکه آن چيزي که دلالت مي‌کند اين است که بايد امتي که برخاسته از شما است و منکم هست که اين چنين صفتي دارند تحقق يابد. امت اين چنيني بايد تحقق يابد. خب چشم، بايد تحقق يابد، ما هم قبول مي‌کنيم. خدا وقتي مي‌فرمايد بايد تحقق يابد، معلوم است درسته، بايد تحقق پيدا کند. مثل اين که مي‌گويد مساجدي که مردم در آن نماز بخوانند بايد در شهرها و روستاها و مناطق مختلف ساخته شود، اين يک امر ضروري است اما نگفت مسجد برويد بسازيد. مي‌گويد اين بايد باشد. خب حالا که بايد باشد چه کار کرده، چه راهکاري براي اين کار مهيا کرده؟ واجب کرده، يا مشوق گذاشته؟ مشوق‌هايي که گذاشته، مي‌داند که با اين مشوق‌ها اين کار انجام خواهد شد، براي اين که عده زيادي مي‌روند سراغ مسجد ساختن بلکه فوق آن چيزي که لازم است. الان مي‌بينيد در بعضي جاها اين قدر مسجد زياد است، در هر محله‌اي چند تا مسجد است فلذا در اين قانوني که مجلس اخيراً درست کرده بود که البته رد شد، اين بود که مسجد ساختن هم تحت يک ضابطه در بيايد، مثلاً مثل نانوايي‌ها که تقسيم مي‌کنند و اين محله بيشتر از دو تا نانوايي نمي‌شود، نانوايي سوم را اجازه نمي‌دهد، مسجد ساختن هم همين جور باشد. اوقاف مي‌گويد اين شهر يا اين محله ديگر مسجد نمي‌خواهد، شما اگر مي‌خواهيد مسجد بسازي برو فلان جا مسجد بساز، اين جا ديگر زمينه‌اش نيست و لازم نيست. شارع مي‌بينيد همين که نگفته مسجد ساختن واجب است، تشويق کرده، فوق حقي هم که نياز دارد مردم مي‌سازند. حالا اين مسجد ساختن لازم است؟ بله، بله، «و لتکن» بايد مساجدي باشد براي عبادت مردم، خيلي لازم است، اما در عين حال با اين که لازم هست، شارع نيامده امر بکند، واجب بکند. بنابراين آن چه که در اين آيه شريفه استفاده مي‌شود اين است.

خب اين اشکالي است که به ذهن مي‌آيد که ممکن است کسي بگويد که از اين آيه شريفه ما وجوب نمي‌فهميم به اين بياني که عرض شد.

سؤال: در واجب کفايي هم خطاب به شخص خاصي نيست.

جواب: چرا چرا. در واجب کفايي خطاب به شخص خاص است، به همه است، حالا ان شاء الله بعداً خواهد آمد. اين از اشتباهاتي است که بعضي کرده‌اند که در واجب کفايي خطاب به همه نيست. در واجب کفايي خطاب به همگان است فلذا اگر هيچ کس انجام ندهد همگان عقاب خواهند شد اما با انجام بعضي، از ديگران ساقط مي‌شود. اما خطاب به همه است و وجوب بر گردن همگان است در آن جا.

خب البته در اين آيه‌ي «منکم» حرف‌هاي ديگري است که استدلال به اين آيه شده براي وجوب کفايي يعني اين وجوب کفائياً هست، آن جا عرائضي عرض خواهيم کرد که آيا اين چنين هست يا اين چنين نيست بنابر تسلّم دلالت.

سؤال: ...

جواب: چند بار اين را جواب دادم. اين تقريب چندم است؟ اين تقريب دوم يا سوم است. تقريب اول اين بود که از «و لتکن» که صيغه امر است داريم استفاده مي‌کنيم و فعلاً کلام ما در اين است. تقريب دوم اين است که بالاخره از مجموع اين آيه در مي‌آيد که اين کار محبوب خدا است. محبوب خدا مادامي که مرخصي براي آن پيدا نشده است، عقل عملي مي‌گويد بايد محقق بسازي آن را. اين هم يک بيان ديگري است. بيان سوم اين است که «اولئک هم المفلحون» در ذيل آيه است. فرموده اين‌ها تنها مفلح هستند يعني غير اين‌ها مفلح نيستند. پس معلوم مي‌شود اين، امر واجبي است که غير اين‌ها مفلح نيستند، امر مستحب که تارکش نمي‌شود مفلح نباشد. اين هم بيان سوم. حالا هر يک از اين تقاريب ثلاثه را ما بايد محاسبه کنيم، ببينيم تمام است يا تمام نيست. الان در تقريب اول هستيم. يعني اگر کسي منکر دو تقريب بعدي بود، آن تقريب رايج در کلمات همين تقريب اول است که فرمودند اين آيه دلالت مي‌کند بر وجوب امر به معروف و نهي از منکر، همين تقريب اول است که با «و لتکن» خواستند بگويند. آن تقريب دوم آن امري است که در نادر از کلمات است و من در کلام يک بزرگوار ديدم که مرحوم قطب راوندي در کنزل العرفان که آيات الاحکام را بحث مي‌کن،د او همان جور تقريب کرده. گفته از اين آيه محبوبيت درمي‌آيد، مقبوليت در مي‌آيد پس لازم است که آدم انجام بدهد. ايشان به اين شکل تقريب کرده. يک عده هم به اين ذيل آيه شريفه تمسک کردند و تقريب کردند. پس ما سه نوع تقريب داريم.

سؤال: عرف از اين جور خطابات تازه لزوم بيشتر و وجوب شديدتري مي‌فهمد نه اين که بگوييم وجوب نمي‌فهمد. مي‌گويند اهميتش اين قدر شديد هست که ديگر خطاب به مکلف خاص نمي‌کند. مي‌گويد يک چنين چيزي بايد انجام بشود، بايد اجراء بشود.

جواب: بايد بوده باشد. نه بايد انجام بدهيد. بايد بوده باشد. آيه اين است.

سؤال: ...

جواب: چگونه قرينه بشود؟

سؤال: ...

جواب: يأمرون. يعني مي‌گويد آدم‌هاي چنين صفت‌داري را ...

سؤال: ...

جواب: به خدمت شما عرض شود که آيه شريفه مي‌فرمايد بايد امتي که اين چنين صفت را دارند که يدعون الي الخير، چنين امتي محقق بشود. البته اين را هم بدانيد که اين امت که محقق مي‌شود، اين‌ها فقط فلاح دارند.

سؤال: ...

جواب: بايد ايجاد بشود، درسته. اصلاً خود اين آيه دارد مي‌گويد بايد ايجاد بشود اما چه کسي موجِدش است؟ به چه راهي، به چه راهکاري؟ از راهکار اين که بر شما واجب مي‌سازم يا مستحب مي‌کنم، مشوقات مي‌گذارم. چون او هم مي‌داند که به اين نتيجه يُنتج، به اين مطلب يصل. مثل اين که عرض کردم مي‌گويد بايد افرادي باشند که مسجد بسازند، حسينيه بسازند، حوزه‌هاي علميه بسازند، چنين افرادي لازم است وجود داشته باشند و فقط اين‌ها هم هستند که آن ثواب عظيم مسجدسازي را دارند. خب اما حالا واجب فرموده؟ نه.

سؤال: قيد مسجدسازي را از کجا آورديد؟ آن مفلحون گفته، نگفته که مفلحوني که ...

جواب: در آن مثال عرض مي‌کنم. آن جا دارد «هم الملفحون» يعني همين‌هايي که دارند ....

سؤال: همه دنبال رستگاري هستند. نهايت همه مي‌خواهند رستگار بشوند.

جواب: همين‌هايي که امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنند. اين‌ها مفلح هستند. حالا ان شاء الله خواهد آمد که اين آيه حتماً بايد يک قيدي در آن باشد، اين ظاهر آيه را که نمي‌توانيم ملتزم به آن بشويم.

سؤال: ...

جواب: اين چه اختلافي است؟

سؤال: ...

جواب: مسأله امر به معروف و نهي از منکر، «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» آن يک وظيفه است.

سؤال: ...

جواب: مي‌دانم، ببينيد آن يک وظيفه آخري است که «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» آن يک وظيفه آخري است، آن ديگر ربطي به اين ندارد، اين هم يک وظيفه آخري دارد بيان مي‌فرمايد. علاوه بر اين که شما مي‌دانيد اين آيات شريفه که الان کنار هم ديده مي‌شود، اين آيات عند النزول که کنار هم نبوده. آن آيه ممکن است ده سال يا پانزده سال بين آن آيه و اين آيه اصلاً فاصله باشد در نزولش. فلذا اين سياقي که در قرآن‌ خيلي‌ها به آن تمسک مي‌کنند اين سياق محل اشکال جدي است، براي اين که سياق وقتي بود که کلام واحد بود، با هم گفته مي‌شود نه اين که کلامي مثلاً ده سال پيش گفته شده و حالا به مناسبت ديگري خداي متعال کلام ديگري مي‌فرمايد. اين کلام بگوييم چون در سياق آن کلام است فلذا شما مي‌بينيد آيه تطهير در وسط کجا ذکر شده، ربط ندارد اصلا به قبل و بعد خودش.

سؤال: چينش از پيامبر نبوده؟

جواب: چينش باشد از پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و آن چينش هم از خداي متعال است چون پيغمبر اکرم کاري در شريعت نمي‌کند الا من الله تبارک و تعالي، اما باز اين چينش معنايش اين نيست که اين جور چيديم که با هم معنا بدهد. خب اين‌ها که از اولش به هم ربطي نداشت. فلذا اين سياق‌هايي که گفته مي‌شود، اين آيه در سياق آيات جهاد است مثلاً فلان است، اين‌ها محل کلام و محل اشکال است.

سؤال: چيزي که به هم ربط نداشته باشد چه جوري مي‌شود چيد. آيه قرآن آمده، از اول تا آخر بايد ربط داشته باشد.

جواب: قانون‌هاي مختلف در يک کتاب جمع شده. چه اشکالي دارد.

سؤال: يعني قانون قبلي مثلاً راجع به ديات است و بعدي راجع به ...

جواب: بله. همين است. خود اسرارِ اين‌ها چيست، عقايد به خداي متعال يک جوري قرار داده که در عينش امتحان است. خب يک جوري قرار داده يا يک جايي آمده قرار داده که دقت مي‌خواهد، تا ايمان به غيب بشود، دقت بايد بکني تا بفهمي و الا ظاهرش خب نه. خب آيه اين وسط آمده و چه دارد مي‌فرمايد. ناگهان آمده اين مطلب را مي‌فرمايد که اصلاً ربطي به آن ندارد.

سؤال: حاج آقا براي سياق هم شرط قرار دادند ...

جواب: احسنتم. آيا شما مي‌دانيد اين آيات کنار هم بودند؟ نمي‌دانيد. پس بنابراين تمسک به سياق در قرآن شريف مشکل است مگر جاهايي که معلوم باشد که اين‌ها معاً بودند در آن موقع.

سؤال: حاج آقا موضوع که به هر جهت همان موضوع است.

جواب: موضوع چيز ديگري است، اين امر به معروف است، اين چه ربطي به آن دارد.

جواب‌هاي اشکال چهارم:

اما آيا جواب مي‌توانيم از اين اشکال بدهيم.

جواب اول:

يک جوابي که ممکن است داده شود چون اين اشکالات طرح نشده که ما ببينيم جواب دادند يا نه. يکي از جواب‌هايي که حالا ممکن است ساخته بشود يا به ذهن‌ها بيايد عرض مي‌کنيم تا ببينيم.

يک جواب همين است که در ذهن بعضي از دوستان هست که اين سخن درسته ولي اين به دقت عقلي است. بله بالدقة العقليه در اين آيه خطاب به کسي نشده و امري بر عهده شخصي نهاده نشده است. اين درسته اما اين کنايه است که اين کنايه‌ي به اين شکل، تکليف مي‌شود نه در ظاهر لفظ، گاهي مثلاً انسان مي‌خواهد يک امري را به کسي بکند و از آن طرف هم نمي‌خواهد خطاب به او بکند، دستور به او بدهد. مثلاً کسي خيلي تشنه است، مي‌گويد اگر آب اين جا بود چقدر خوب بود. يعني بلند شويد آب بياوريد. الان نگفت آب بياوريد. اما چه جور بيان مي‌کند، مي‌گويد چقدر خوب بود اين جا آب بود. اين يعني پا شويد برويد آب بياوريد. عرف از آن اين را مي‌فهمد. اين جا هم خداي متعال که دارد مي‌فرمايد لازم است يک چنين جمعيتي باشد يعني برويد درستش کنيد.

ادعا مي‌شود که اگر آن دقت عقلي را بخواهيد بکنيد درست است. يادم آمد از اين داستان که مرحوم آيت‌الله آقاي سيد احمد حسيني زنجاني والد معظم آيت‌الله زنجاني، يک آقازاده‌اي داشتند به نام آقاي سيد ابراهيم که چند سال پيش به رحمت خدا رفت. هم آقاي زنجاني خودشان خيلي مرد خوش طبعي بودند رضوان الله عليه و هم اين آقازاده‌اش از آن آدم‌هاي خوش طبع بود. براي آقاي زنجاني مهمان آمده بود، گفت ابراهيم چايي بيار، خب چايي آورد. بعد که آقايان چايي‌شان را خوردند، آقاي زنجاني گفت: آقا ابراهيم بيا استکان‌ها را جمع بکن. آقا ابراهيم آمد و فقط استکان‌ها را برداشت. نعلبکي‌ها و قاشق‌هايش را گذاشت. به آقا مي‌گويد شما فرموديد استکان‌ها را جمع بکن. خب بيا نعلبکي‌ها را هم ببر، خب آمد قاشق‌ها را گذاشت زمين نعلبکي‌ها را برداشت رفت. خب اين بالدقة العقليه همين جور است. استکان ببر که نعلبکي را شامل نمي‌شود، قاشق را شامل نمي‌شود. اين دقت عقليه است. اما عرف وقتي مي‌گويند بيا استکان‌ها را ببر، عرف مي‌گويد يعني چه؟ يعني اين دستگاهي که چايي مي‌خوردند بردار ببر تا از شلوغي در بيايد اين جا. اين فهم عرفي است اما آن، دقت عقلي است که معلوم است آن مقصود نيست.

حالا در اين جا لقائلٍ أن يقول که بله اگر شما جمود کنيد به خود معاني تحت اللفظي آيه مبارکه، به عهده کسي نگذاشته، فرموده لازم است امت اين چنيني از ميان شما محقق شود. اين لازم است اما حالا به چه راهکاري خدا اين امر لازم را تحقق بخشيده؟ به اين که امر کرده يا نه مستحب کرده و مشوقات گذاشته؟ گفتيم اعم است، اين از داخل آن در نمي‌آيد. اين محاسبه عقليه است. اما عرف اين جور نيست. و مِن هنا لعل نه در تفسيري، نه در کلام فقيهي ما نديديم چنين اشکالي گفته بشود. اين معلوم است که فهم عرفي به صرافت عرفي وقتي به آيه نگاه مي‌کردند همه مي‌فهمند که اين کار لازم است، نه فقط بيان يک مصلحتي، بيان يک امر لازمي دارد مي‌شود بدون اين که بر عهده کسي گذاشته بشود.

پس بنابراين در حقيقت درست است در منطوق اين کلام و در معناي تحت اللفظي اين، تکليف به عهده کسي گذاشته نشده ولي اين کلام کنايةٌ عند التکليف. و مي‌خواهد بگويد اين کار را انجام بدهيد، اين را بر عهده داشته باشيد. اين طور کسي تخلص از اين اشکال پيدا بکند. اين يک جواب، ممکن است کسي اين جور جواب بدهد.

اشکال جواب اول:

خب البته اين جواب خالي از قوت نيست اگر چه لايخلو من شيء در نفس. نخير اگر دقت هم بکنيم اين جور نيست که ما بگوييم. ممکن است، يعني تاب آن را هم دارد. اگر بخواهيم ادعاي ظهور بکنيم که حجت باشد بيننا و بين ربنا، اگر ادله ديگري نبود و ما به اين بخواهيم اکتفاء بکنيم، اين خالي از دغدغه نيست. اين جور عبارات اگر نبود، براي احتياط واجب خوب است نه براي فتوا به ضرس قاطع دادن.

جواب دوم:

جواب دومي که ممکن است اين جا داده بشود اين است که از روايات مبارکات که ائمه عليهم السلام به اين آيه استدلال فرمودند براي وجوب. روايات متعدده‌اي داشتيم که از اين آيه ائمه عليهم السلام استفاده وجوب فرمودند حالا يا براي خودشان در آن روايات يا براي العالم المطاع کذا در بعضي روايات ديگر. مجموعاً بالاخره از اين روايات اين تکليف استفاده شد. بنابراين آن‌ها هم مي‌تواند قرينه باشد بر اين که اين جا تکليف مراد است و لعل توضيح همان استفاده‌هايي که آن روايات دارد، يک امر تعبدي نيست بلکه همين است که توضيح داديم که عرفاً اين از آن فهميده مي‌شود. آن فرمايش روايات براساس همين فهم عرفي باشد که توضيح داده شد.

سؤال: ...

جواب: نه، به لحاظ کل آيه ... الي ما ببالي حالا يک دقتي شما بفرماييد که تمام آيه هم خوانده نشده. همان «و لتکن منکم امة يدعون»، «اولئک هم المفلحون» را ندارد. يعني تا آن جا قرائت نفرموده، به همان مقداري که قرائت فرموده استدلال فرموده.

سؤال: ...

جواب: اشکال قبل چه بود که بايد امة...، نه، آن اتفاقاً مي‌گفت امت بايد باشد. مي‌گفتند خودمان هستيم يا مي‌گفتند آن است.

سؤال: ...

جواب: نه، آن دو تا مسأله است. يکي اين که از اين آيه تکليف در مي‌آيد يا نه؟ از اين روايت در مي‌آيد که تکليف درمي‌آيد. حالا اين تکليف علي مَن؟ علي الائمة، علي کل الناس، علي العالم المطاع، و کذا، علي القوي المطاع. آن يک حرف ديگري است. آن جا اين بود که بر چه کسي؟ خب آن مختلف بود لسانش. اما آن ما به الاشتراک تمام اين روايات اين است که از اين آيه تکليف درمي‌آيد، نه فقط بيان لزومِ يک چيز که در اين اشکال گفته مي‌شد که اين امر، لازم است.

سؤال: ...

جواب: نه، تکليف امر به معروف و نهي از منکر بر گروه يا بر خود ائمه يا بر همه.

سؤال: پس فرمايش ايشان جوابِ اشکال قبلي هم مي‌شود. مي‌فرماييد تکليف به امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند.

جواب: اشکال قبلي يعني کدام؟

سؤال: اشکالي که فرموديد تشکيل گروه و ...

جواب: ايجاد گروه. خب آن هم تکليف است.

سؤال: مستفاد از روايات ائمه تشکيل گروه است يا ايجاب امر به معروف ...

جواب: نه، تکليف بالاخره استفاده مي‌شود، تشکيل گروه يعني به گردن ما مي‌گذارد تشکيل گروه دادن را. اين جا اين است که اصلاً تکليفي در اين نيست نه براي امر به معروف کردن نه براي تشکيل گروه دادن. بله از آن روايات مبارکات اين مسأله از آن استفاده مي‌شود که بخواهيم بگوييم اگر اين مطلب هم از آن روايات استفاده مي‌شود که بله تشکيل گروه نمي‌گويد، بلکه مي‌گويد که ...، ولي آن‌هايي که مي‌گويد ائمه مقصود است خب همان تشکيل گروه است. ائمه همان گروه مي‌شوند. حالا اگر هم هست شما اضافه بفرماييد در آن.

سؤال: ...

جواب: نه، حالا خيلي مستبعد است چون «و لتکن» مي‌فرمايد، نمي‌فرمايد محبوب است پس بايد. آن باز يک مقدار اضافاتي لازم دارد. آن هم حالا کبرايش محل اشکال است که حالا بعداً عرض خواهيم کرد.

جواب سوم:

و جواب ديگري که ممکن است داده بشود اين است که ممکن است ادعا بشود کما اين که بسياري از مفسرين همين جور استظهار کردند «و لتکن منکم امة يدعون الي الخير» اين کان، کان ناقصه است. چون کان تامه قرينه مي‌خواهد، ظاهر کان هر وقت استعمال مي‌شود، آن معناي متبادر اولي از کان، کان ناقصه است. وقتي اين کان، کان ناقصه باشد به حسب تبادر اولي از اين ماده، قهراً امت مي‌شود چه؟ مي‌شود اسمش. خبرش کيست؟ يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف. پس مي‌گويد اين يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف، لازم است براي امت ثابت باشد. «و لتکن منکم امة» بايد امت دعوت به خير بکند. ديگر يدعون صفت نيست براي امت بلکه وظيفه‌اي است که دارد ثابت مي‌کند براي امت با کان. دعوت به خير کردن و اتصاف به اين صفت‌ها پيدا کردن اين‌ها را دارد لازم مي‌کند براي چه کسي؟ براي امت. پس بنابر اين که کان، کان ناقصه باشد مفادش اين است. آن اشکال بنابر اين است که شما بگوييد کان تامه است. مي‌گويد بايد محقق باشد امتي که ...، خب بله بايد محقق باشد امتي که اين صفت را دارد، به عهده کسي نگذاشته، مي‌گويد يک چنين چيزي لازم است. اما اگر گفت که بايد امت دعوت کند به معروف. حالا اگر بخواهيم راحت‌ترش کنيم يعني بايد امت آمر به معروف باشد، ناهي از منکر باشد. خب بايد اين چنين باشد پس بنابراين تکليف‌شان مي‌کند. چيزي به گردن‌شان مي‌گذارد، چيزي به عهده‌شان دارد مي‌گذارد. اين هم به اين شکل مي‌توان جواب داد از آن مناقشه.

اشکال جواب سوم:

منتها شبهه در اين است که واقعاً اين ادعا درست است که ما بگوييم که کان در همه جاها تبادرش کان ناقصه است و کان تامه قرينه مي‌خواهد يا نه جاهايي محتمل الأمرين هم مي‌شود. الان اين کان در اين جا خب مي‌شود...، و به نظر حقير مي‌آيد که ظاهر اين است که يدعون چون به شکل فعل ذکر شده تناسبش با صفت بودن براي امت بيشتر است و آن چه که از اين جمله تبادر مي‌کند اين است که انسان، يدعون را صفت امت مي‌بيند نه خبر کان ببيند. اگر بود «آمراً بالمعروف» يعني «و لتکن امة آمراً بالمعروف داعياً الي الخير» اين براي آن خوب بود.

سؤال: ...

جواب‌: من نديدم چنين تفسيري را که «منکم» بگويند خبر مقدم.

سؤال: ...

جواب: خيلي ديگر عجيب است. شما اگر پيدا کرديد به من اخبار کنيد چنين قولي را.

شما الان به آلوسي نگاه کنيد، آلوسي تقريباً در بين عامه اجمع تفاسير عامه است يعني هر چه هر کس هر جا گفته، ايشان در تفسير آلوسي که روح المعاني هست جمع کرده.

سؤال: ...

جواب: خبر مقدمِ تکن هست؟

سؤال: ...

جواب: آن ديگر خيلي معناي...، تازه عامل مقدر بگيري و بعد بگويي خبر و اين‌ها. وجهي ندارد بعد از اين که چيزي در کلام موجود است که مي‌تواند ...

سؤال: ... جار و مجرور که بخواهد خبر واقع بشود اين شايع است و هيچ ضرري به ترکيب وارد نمي‌کند.

جواب: نه، آخر اين در جايي است که ما چيزي که بتواند به آن تعلق داشته باشد نداشته باشيم. لزومي ندارد ما اين کار را بکنيم.

سؤال: ...

جواب: اشکالي ندارد.

سؤال: ...

جواب: نه اين جور نيست، اين که ملاک نيست. ما حالا با وجود کان اين جور نيست که اگر کان را برداشتيم ببينيم چه جوري مي‌شود. اين نيست.

حالا علي اي حالٍ آن چه که بيشتر تبادر به ذهن مي‌کند اين است که اين يدعون صفت براي امت باشد يا لااقل اين جا جوري است که ما نمي‌توانيم به آن طرف هم ملتزم بشويم. نهايت اين مي‌شود که در تقرير اشکال بايد يک مقداري اصلاح کنيم. چه جور بگوييم؟ بگوييم يا مفاد اين جمله، اين است يا آن است. اگر اين باشد تکليف گذاشته، اگر آن باشد تکليف نگذاشته پس مجمل مي‌شود، مردد مي‌شود و نمي‌توانيم استدلال کنيم. نه اين که استظهار کنيم جزماً آن است و بگوييم که تکليف هست چون آن هم تمام است و درست است.

سؤال: ...

جواب: يک وقت ما مي‌گوييم که بايد امت، يدعون الي الخير باشد. اگر ما اين را گفتيم يعني داريم تکليف مي‌کنيم که مي‌گوييم امت بايد اين جوري باشد يعني آمراً بالمعروف باشد. اما يک وقت مي‌گوييم که نه، امتي که اين صفت را دارد، بايد موجود باشد. اين دو تا با هم ديگر تفاوت مي‌کند.

خب اشکال پنجمي هم وجود دارد که ان شاء الله فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo