< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

98/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 


موضوع:
دلیلیت عقل بر شرطیت عدم اکراه /شرطیت عدم اکراه /شروط متعاقدین


خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه ی گذشته بیاناتی راجع به دلیلیت عقل در شرطیت عدم اکراه مطرح شد. در این جلسه نیز به دو بیان دیگر از بزرگان در این رابطه پرداخته می شود.

0.1بزرگداشت مقام سردار سرافراز حاج قاسم سلیمانی

حادثه ی غم انگیز و مولمه ی شهادت سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی و جناب المهندس و همراهان بزرگوارشان را خدمت بقیه الله الأعظم و رهبری معظم و همه ی شیعیان و موالیان اهل بیت علیهم السلام بلکه همه ی آزادی خواهان جهان تسلیت عرض می کنیم و به خود آن ارواح مطهره تبریک می گوییم. حقیقتا حاج قاسم مالک اشتر زمان بود. وقتی خبر شهادت مالک اشتر به جناب امیر المومنین علیه السلام واصل شد آن بزرگ مردی که کالجبل الراسخ بود در مقابل این مصیبت به حسب نقل تاریخ خیلی متأثر شدند و گریان شدند. و این نبود جز آنچه که حضرت در برخی از عبارات راجع به مالک اشتر فرمودند که هنگام اعزام به مصر فرمودند:

«سَلَامٌ عَلَيْكُمْ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي قَدْ وَجَّهْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ حِذَارَ الدَّوَائِرِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ لَا يَأْتِي الضَّرِيبَةَ وَ لَا كَلِيلَ الْحَدِّ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُحْجِمُوا فَأَحْجِمُوا فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ إِلَّا بِأَمْرِي وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ عَصَمَكُمْ رَبُّكُمْ بِالْهُدَى وَ ثَبَّتَكُمْ بِالْيَقِين‌»[1] .

این مجاهد فی سبیل الله نیز از کسانی بود که این اوصاف جدا در مورد او صادق بود. رضوان خدای متعال بر او و بر شهیدان راه اسلام، شهیدان مدافع حرم و انقلاب و همه ی شهدایی که در راه اعلام کلمه ی حق جان خود را تقدیم کردند. این شهادت بسیار سنگین است أما همانطور که امام رحمه الله در فقدان فرزند بزرگوارشان فرمودند این از الطاف خفیه الهی است که ظاهر یک ظاهر مصیبت باری است أما دارای آثار و نتایج بزرگی است. آن فقدان باعث شد که تنور انقلاب شعله ور شد و اگر آن فقدان نبود شاید سالیان متمادی پیروزی انقلاب طول می کشید. آن فقدان باعث شد که احساسات به حدی فوران کرد که مردم دیگر شب و روز را نمی شناختند و در صحنه بودند تا طاغوت زائل شد. الان با این شهادت مردم عراق می بینید که چگونه صدای هیهات من الذلۀ سر می دهند و انسجام دارند. این برکت این شهادت بود که باعث شد آن ها یک پارچه شدند و همه ی اقشار مختلف از مردم ایران نیز می بینید که بدون فرق بین گروه های مختلف، ابراز احساسات می کنند و این در حقیقت همان فرمایش خدای متعال است که ﴿ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا﴾[2] این عمل صالح باعث شده که این علاقه مندی عمیق را در دل همه ی افراد نسبت به آن ها قرار دهد که این علاقه مندی ها قهرا موجب اقتداء می شود و امیدواریم که این یک انقلاب دومی را باعث شود و در پرتو این شهادت ها راه هموار تر برای رسیدن به مقاصد عالیه انجام شود.

1بررسی دلیلیت عقل نسبت به شرطیت عدم اکراه در متعاقدین

بحث در دلیل عقل بر بطلان عقد مکره بود. گفتیم برای این دلیل بیانات مختلفی وجود دارد. تا کنون چند بیان عرض شد.

1.1بیان پنجم در دلیلیت عقل

بیان دیگری که وجود دارد بیانی است که شیخنا الأستاذ در ارشاد الطالب به عنوان لایقال ذکر کرده و جواب داده اند. بیان ایشان چنین است:

روشن است که از نظر عقلی تحقق بیع و سایر عناوین معاملی و همچنین تحقق عنوان عقد متوقف بر قصد است. بدون قصد عنوان بیع صادق نیست، مگر اینکه اطلاق مجازی از باب مشاکلت گفته شود وگرنه حقیقت بیع بدون قصد تحقق پیدا نمی کند. فرض کنید که کسی در خواب بدون قصد یا همینطور برای تمرین اینکه واژه ها را یاد بگیرد، الفاظ بیع را بگوید، هرگز بر او صادق نیست که بیع کرده است.

بلی، ممکن است گاهی به عنوان مجاز مشاکلت و به علاقه مشاکلت بیع گفته شود ولی واقع این ها توقف بر قصد دارد، همانطور که در گذشته نیز عرض شد. گفته می شود که ولو اینکه ما خودمان نتوانیم بگوییم که مکره قاصد نیست ولی شارع اخبار داده یا تعبد کرده است که مکره قاصد نیست. وقتی مکره قاصد نبود، عقلاً عنوان بیع منتفی است و حکم آن نیز که عبارت از نفوذ و انتقال است منتفی خواهد بود، انتفاء اثار به انتفاء موضوع عقلی است و انتفاء موضوع نیز به انتفاء قصد است که روایات دال بر آن هستند.

عبارت ایشان چنین است:

«لا يقال قد ورد في روايات أنه لا طلاق الا ما أريد به الطلاق و مقتضى تلك الروايات عدم القصد في مورد الإكراه»[3] .

روایاتی که ایشان اشاره فرموده اند در باب 11 از ابواب مقدمات و شرایط طلاق آمده است[4] :

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنِ الْيَسَعِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ فِي حَدِيثٍ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا طَلَّقَ عَلَى سُنَّةٍ وَ عَلَى طُهْرٍ مِنْ غَيْرِ جِمَاعٍ وَ أَشْهَدَ وَ لَمْ يَنْوِ الطَّلَاقَ لَمْ يَكُنْ طَلَاقُهُ طَلَاقاً».

می فرماید اگر قصد طلاق نکند طلاق او طلاق نیست. روایت دوم چنین است:

«وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنِ الْيَسَعِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُمَا قَالا لَا طَلَاقَ إِلَّا لِمَنْ أَرَادَ الطَّلَاقَ».

روایت سوم:

«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا طَلَاقَ إِلَّا مَا أُرِيدَ بِهِ الطَّلَاقُ».

روایت چهارم:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الرَّبِيعِ الْأَقْرَعِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا طَلَاقَ إِلَّا لِمَنْ أَرَادَ الطَّلَاقَ».

روایت پنجم:

«وَ عَنْهُ عَنْ أَخَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ الْمُخْتَارِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَا طَلَاقَ إِلَّا لِمَنْ أَرَادَ الطَّلَاقَ»

بعد صاحب وسائل فرموده است:

« أَقُولُ:وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ هُنَا وَ فِي الظِّهَارِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ‌»

1.1.1تقریب استدلال به روایات در کلام نقل شده توسط محقق تبریزی

ظاهر این روایات این است که شخص قصد نکرده باشد؛ لذا ربطی به اکراه نخواهد داشت؛ لعل تقریب استدلال بر این روایت چنین باشد که اینکه کسی که اصلا قصد ندارد، روایات بخواهد ناظر به این افراد باشد کاللغو است، یا اینکه ناظر به کسی باشد که برای کسی دیگر طلاق را انشاء می کند آن هم روشن است که طلاق امثال خودش را قصد نکرده، اگر شارع این ها را بخواهد بگوید توضیح واضحات و لغو است. لذا تنها جایی که توهم می رود که صحیح باشد و روایات در مقام جواب بدان صادر شده اند در جایی است که شخص انشاء طلاق می کند، لکن بر اساس اکراه و الجاء افراد است که این کار را می کند. پس قهرا این روایات ناظر به مکره است، لذا می فرماید این ها به دلیل اینکه قصد ندارند طلاقشان نیز طلاق نیست. بنابراین به قرینه اینکه نباید لغو صادر شده باشند، حمل می شوند بر موردی که انشاء طلاق از روی اکراه باشد.

بنابراین قهرا نظر این روایات به دلالت اقتضاء که کلام معصوم را از لغویت خارج می کند، می رساند که ناظر به موارد اکراه است. بنابراین از این روایات استفاده می شود که مکره نیت ندارد و وقتی نیت نداشت کالعدم است.

1.1.2جواب محقق تبریزی از بیان مذکور

جوابی که خود ایشان مطرح می کنند این است که گرچه اصل مسئله ناظر به جایی است که یک طلاقی انشاء شده باشد، لکن گاهی شخص ممکن است برای اینکه زوجه را تأدیب کند، تظاهر به طلاق می کند و صیغه ی طلاق هم بدون اراده ی جدیه خوانده می شود، تا به ذهن زوجه بیاورد که طلاق می دهم تا اینکه او دست از اشتباه خود بردارد. این روایات می خواهد بفرماید اگر شما چنین طلاق هایی را به خاطر تأدیب دادید، طلاق شما منعقد نمی شود. بنابراین اینطور نیست که اگر روایات را حمل بر اکراه نکنیم، أمر لغو لازم بیاید.

علاوه بر اینکه فرمایش امام معصوم علیه السلام مبنی بر اینکه طلاق در جایی که اراده نباشد محقق نمی شود، ممکن است مراد ایشان اراده ای که نافع در مقام است باشد، چون اصل اراده روشن است که باید باشد، لذا شاید می خواهد بفرماید که اراده ای که در مقام به درد می خورد، اگر نباشد طلاق منعقد نمی شود، حال اینکه آن اراده ی به درد بخور در مقام چیست از دلائل دیگر فهمیده شود.

سپس ایشان می فرمایند شاهد بر اینکه این روایات ناظر به اکراه نیست و ناظر به اراده ی اینچنینی است این است که صاحب وسائل این روایات را در باب اشتراط الطلاق بالقصد بیان کرده اند نه باب اشتراط الاختيار في الطلاق؛

بنابراین معلوم می شود که صاحب وسائل نیز از این روایات اینگونه فهمیده است که ارتباطی به اکراه ندارد:

«فإنه يقال لم يظهر أن الروايات المشار إليها قد وردت في طلاق المكره و بيان بطلانه بل لا يبعد كونها ناظرة الى ما يصدر عن الزوج أحيانا لتخويف زوجته من الإتيان بصورة الطلاق جلبا لطاعتها و في مثله لا يكون إنشاء الفرقة بينه و بين زوجته حقيقة فمدلول تلك الروايات أن لا أثر للتكلم التخويفى المزبور الذي في حقيقته تلفظ بصيغة أنت طالق و نحوها من غير قصد الإنشاء لمضمونها بل يكون التلفظ بها‌ مع إمرار المتكلم معناها الى ذهن السامع فقط و ربما يكون ذلك في مورد الإكراه أيضا بأن يتلفظ المكره بالفتح بصيغة الإيجاب في الطلاق و نحوه من غير قصد الإنشاء و هذا لا يترتب عليه ما سنذكر من تمام البيع بلحوق الإجازة و غيره من الأحكام.و يشهد لعدم نظر تلك الروايات إلى صورة الإكراه على الطلاق ان صاحب الوسائل (ره) أوردها في باب اشتراط الطلاق بالقصد لا في باب اشتراط الاختيار في الطلاق بل في حسنة يحيى بن عبد الحسن عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال سمعته يقول لا يجوز طلاق في استكراه و لا تجوز يمين في قطيعة رحم الى ان قال و انما الطلاق ما أريد به الطلاق من غير استكراه و هذه الحسنة قرينة واضحة على ان المراد بإرادة الطلاق غير الطلاق بغير الإكراه»[5] .

سوال: این استدلال به عقل نیست.

جواب: اگر مفروض نباشد که عقل می گوید اگر اراده نباشد عقد باطل است، چنین استدلالی پای نمی گیرد.

1.2بیان ششم بر دلیلیت عقل

أما بیان آخر برای دلیل عقلی بیانی است که برخی از بزرگان فرموده اند. توضیح اینکه:

در مورد اکراه گاهی مکرِه کاری می کند که اراده ی مکرَه مقهور اراده ی مکرِه می شود، به صورتی که اراده ی مکره از مبادی موجود در نفس خود مکرَه تحقق پیدا نمی کند که او محاسبه کرده باشد، بعد دیده باشد که فروش بهتر از عدم فروش است و حب به فروش پیدا کرده باشد و این حب او اشتداد پیدا کند و به سر حد اراده برسد، بلکه مقهور اراده ی مکرِه است. در این موارد بیعی که صادر می شود درحقیقت اسناد به مکرِه دارد، مانند اینکه در مواردی که مباشر و سبب داریم، اگر سبب اقوی از مباشر باشد، در اینجا گفته می شود فعل منسبوب به سبب است ولو اینکه از مباشر سر زده است، ولی اسناد به مباشر داده نمی شود؛ مثلا اگر یک کسی یک دیوانه ای را و یا یک بچه ی غیر ممیزی را شمشیر بدهد و بگوید به سر این شخص بزن، قتل را به آمر نسبت می دهند؛ چرا که این بچه ی غیر ممیز، مقهور اراده ی سبب شده است.

برخی از بزرگان مانند مرحوم آقا سید مصطفی خمینی و تاجایی که در خاطر است احتمالا در کلمات محقق حجت کوه کمره ای نیز آمده باشد که فرموده اند که مکره ها دو قسم هستند: گاهی اراده ی آن ها مقهور اراده ی مکره است، گاهی نیز مقهور نیستند و خودشان تصمیم اصلی را گرفته اند. در صورت دوم بیع مکره صحیح است، أما اگر مکره مقهور اراده ی مکره باشد معامله اش صحیح نیست؛ زیرا خودش اراده ندارد و اسناد بیع به مکره داده می شود. آن وقت این بیع باطل است از جهت اینکه انشاء کننده ی آن مالک تصرف نیست. پس به دلیل فقدان شرط مالک تصرف بودن باطل است. یکی از شرایط متعاقدین این است که باید مالک تصرف باشند یعنی اختیار داشته باشند که تصرف کنند، ایشان می فرماید بطلان بیع مکره در جایی که مقهور است به دلیل این است که مالک تصرف نیست؛ لذا دلیل بطلان آن اکراه نیست. بنابراین نتیجه ی کلام ایشان این می شود که اگر ولیّ کسی مولی علیه را اکراه بر فروش کند باید بگوییم بیع صحیح است زیرا بیع اوست و مالک تصرف نیز می باشد. سپس خود ایشان ان قلتی را مطرح کرده اند که در این صورت باید معمول بیع مکره ها صحیح باشد، چرا که در غالب موارد اراده ی مکره مقهور اکراه کننده نیست، در جواب می فرمایند: گرچه در نظر عقلی چنین است، ولی در نظر عرف می گویند اراده ی مکرَه ها نسبت به مکره مقهور است. عبارت ایشان چنین است:

«و الذي هو التحقيق: صحّة بيع المكره، إلّا إذا كانت إرادته معلولة إرادة المكره، فتكون إرادته بإلقاء نفس الآخر عليه، و لا تكون حاصلة في أفق ذهنه بالمبادئ الموجودة عنده، فعند ذلك يبطل البيع، لاستناد البيع إلى المكره بالمجاز، و إلى المكره بالحقيقة، و يرجع وجه البطلان إلى فقد مالكيّة العوضين، كما لا يخفى.إن قلت: بناء عليه يلزم صحّة بيع المكره إلّا في الصورة الواحدة الشاذّة.قلت: كلّا، فإنّه كثيرا ما و إن لم تكن إرادة المباشر معلولة إرادة المكره حقيقة، و لكنّها معلولتها عند العرف، و لا يجد العرف المباشر مستقلّا في إرادته، بخلاف المضطرّ، فإنّه لا تستند إرادته إلى غيره.و إن شئت قلت: تارة، تكون الإرادة معلولة الدواعي النفسانيّة و المصالح و المفاسد المعلومة للمريد.و اخرى: تكون معلولة الأجنبيّ عرفا، و يستند البيع إليه أحيانا.و ثالثة: يكون المكره مع إكراه الأجنبيّ، غير خارج من الاستقلال العرفيّ، و غير فانية إرادته في إرادة المكره. ففي الصورتين الاولى و الأخيرة تصحّ المعاملة، دون الصورة الوسطى»[6] .

آیا این فرمایش و این راه تمام است یا خیر در جلسه ی بعد بررسی می شود. و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین.

 


[3] . ارشاد الطالب، ج2 ص236.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo