< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

97/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تفصیل بین اهل و غیر ایشان در مرتبه سوم /مرتبه سوم (یدی) /مراتب امر به معروف و نهی از منکر

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مورد استثناء اهل از مرتبه ی سوم بود که نسبت به غیر اهل مرتبه ی سوم بدون اذن حاکم جایز نبود اما اهل از این عدم جواز استثناء شده بود.

برای این استثناء ادله ای ذکر گردیده است که اولین این ادله، آیه ی شریفه ﴿ قوا انفسکم و اهلیکم نارا﴾ [1] بود و در جلسه ی گذشته بدان پرداخته شد و نتیجه بررسی این آیه نشان داد که این آیه برای مدّعا صلاحیت تمسّک را ندارد.

 

دلیل دوم بر استثناء «اهل» : آیه ی ﴿ اضْرِبُوهُنَ ‌﴾ و روایات ضرب صبی و عبد

دلیل دیگر بر استثناء اهل، آیه ی 34 سوره مبارکه نساء است که خداوند متعال چنین می فرمایند :

﴿وَ اللاَّتي‌ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ عِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَ‌ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيرا﴾ [2]

خداوند متعال در این آیه ی شریفه جواز ضرب بعض اهل ( زوجه ) را بیان فرموده است . همچنین روایاتی در مورد ضرب صبیّ و عبد وجود دارد[3] که با الغای خصوصیت از این ادله می توان جواز ضرب اهل را استفاده نمود.

1اشکال های وارد بر این دلیل

این دلیل قابلیت دلیل بر مدّعا شدن را ندارد و بر آن اشکال می شود .

1.1اشکال استدلال به آیه : خاصّ بودن

در رابطه با این آیه باید گفت :

اولا آیه شریفه در مورد منکر خاصی «نشوز زن در روابط زناشویی» است و نمی توان از آن الغای خصوصیت نمود و به سایر منکرات تعدّی کرد.

ثانیا متعلّق این حکم «زوجه» است و از این متعلق خاص نمی توان به سایر افراد اهل الغای خصوصیت نمود.

ثالثا با توجه به روایات، « ضرب » در این آیه ضرب خاصّی است که جهت تنبیه و تحقیر مضروب در نظر گرفته شده است نه ضرب در مراتب امر به معروف و نهی از منکر ؛

«في المجمع عن الباقر عليه السلام أنه الضرب بالسواك فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا بالتوبيخ و الإيذاء إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً فاحذروه فانه أقدر عليكم منكم على من تحت أيديكم. »[4]

بنابراین از این آیه در مورد سایر معاصی زن نمی توان الغای خصوصیت نمود تا چه رسد به سایر اهل غیر از زوجه .

1.2اشکال استدلال به روایات: خروج از بحث امر به معروف و نهی از منکر

در مورد روایات ضرب صبیّ باید گفت که ضربی که برای صبیّ بیان شده است، در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر نیست چرا که صبیّ، تکلیفی ندارد و از باب تأدیب جواز ضرب او صادر شده است. همچنین در موارد جواز ضرب او شرایطی بیان شده است مثل آنکه تعداد آن نباید از سه یا پنج و یا شش ضرب بیشتر شود.[5]

ضرب عبد نیز به جهت انجام تکالیف الاهی نیست بلکه از جهت اطاعت از مولاست تا در انجام وظایفش دچار نشوز نشود.

بنابراین این روایات خصوصیتی دارند که به موجب این خصوصیات نمی توان از آنها به سایر موارد اهل تعدّی نمود.

2دلیل سوم: روایت جعفریات

در کتاب «جعفریات» روایتی است که می توان برای مدّعا بدان استدلال نمود؛ روایت چنین است:

«الْجَعْفَرِيَّاتُ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِي مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله

أَيُّمَا رَجُلٍ‌ رَأَى‌ فِي‌ مَنْزِلِهِ‌ شَيْئاً مِنَ‌ الْفُجُورِ فَلَمْ يُغَيِّرْ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى بِطَيْرٍ أَبْيَضَ فَيَظَلُّ بِبَابِهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَيَقُولُ لَهُ كُلَّمَا دَخَلَ وَ خَرَجَ غَيِّرْ غَيِّرْ فَإِنْ غَيَّرَ وَ إِلَّا مَسَحَ بِجَنَاحِهِ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ إِنْ رَأَى حَسَناً لَمْ يَرَهُ حَسَناً وَ إِنْ رَأَى قَبِيحاً لَمْ يُنْكِرْهُ.» [6]

مضمون روایت آن است که اگر کسی در منزل خود فجوری ببیند ولی تغییر ندهد خداوند پرنده ای را می فرستد که تا چهل صبح به او می گوید تغییر بده اما وقتی تغییر ندارد بال های خود را به صورت این شخص می کشد و بعد از آن دیگر کار نیک را نیک نمی بیند و کار قبیح را چون قبیح نمی بیند، انکار نمی کند.

بنابراین تغییر فجور در اهل لازم و واجب است و ضرب از مقدمات آن به شمار می آید و واجب می شود.

3اشکال های استدلال به روایت جعفریات

از چند جهت به این روایت اشکال وارد می شود:

3.1الف) اشکال صدوری

اموری در این مورد این روایت وجود دارد که صدور آن را مورد خدشه وارد می کند:

3.1.11. کتاب «جعفریات»

این کتاب نام های مختلفی دارد: «جعفریات»، «اشعثیات»، «موسویات» و «علویات»

از آن جهت که راوی‌ آن، محمد بن ‌محمد بن‌ اشعث است اشعثیات می‌نامند و چون اکثر روایات آن را امام کاظم علیه السلام از امام صادق علیه السلام و ایشان از اجدادشان علیهم السلام تا امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می‌کنند، به جعفریات، موسویات و علویات معروف شده است.

در رابطه با اعتبار این کتاب، در سال های گذشته به صورت مفصل بحث شد.[7] که در اینجا به طور خلاصه گفته می شود که اعتبار این کتاب در بین علما مورد اختلاف است:

- مرحوم صاحب جواهر اعتبار آن را نپذیرفته است.[8]

- مرحوم محدث نوری آن را کتاب معتبری دانسته و بر آن اعتماد کرده است.

- مرحوم امام در برخی کلماتشان مایل به اعتبار این کتاب، هستند.[9]

- از جامع المدارک مرحوم خوانساری، اعتبار آن استفاده می شود.

تألیف چنین کتابی توسط مؤلف قطعی است اما اطمینان به کتاب موجود که همان کتاب اصلی باشد مورد تردید جدّی است و وجوهی مانع اطمینان به این کتاب موجود می شود.

3.1.1.1وجوه ضعف کتاب «جعفریات» موجود

سه جهت ذیل مانع اعتماد به کتاب موجود می شود:

    1. اشتمال بر مطالب مخالف شیعه

    2. جناب سید بن طاووس در مورد این کتاب می فرمایند: «رَأَيْتُ وَ رُوِّيتُ فِي [مِنْ‌] كِتَابِ الْجَعْفَرِيَّاتِ وَ هِيَ أَلْفُ حَدِيثٍ بِإِسْنَادٍ وَاحِدٍ عَظِيمِ الشَّأْن‌»[10] یعنی تعداد روایات این کتاب را هزار حدیث بیان می کنند اما در کتاب موجود، هزار و ششصد روایت وجود دارد .

    3. راوی کتاب موجود، شخصی به نام «أبو محمّد عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه بن عثمان المعروف بابن السقّا» [11] است که او شیعی نبوده و عامی مسلک بوده است و ممکن است روایات مخالف مذهب را او وارد این کتاب کرده باشد. همانگونه که در یکی از نسخه های قدیمی مقنعه جناب شیخ مفید، به جای مسح، غسل ذکر شده که این به جهت عامی بودن ناسخ، این تغییر صورت گرفته است.

3.1.22. سند روایت

مانع دیگر از اطمینان به صدور این روایت، جهت سندی این روایت است چرا که این سند مشتمل بر افرادی است که وثاقت ایشان به اثبات نرسیده است.

3.1.2.1افراد واقع در سند

غیر از راوی کتاب که ثاقت او به اثبات نرسید، وثاقت دو راوی دیگر در این سند، جای بررسی دارد و عده ای گفته اند که وثاقت ایشان نیز به اثبات نرسیده است.

     موسی : این فرد، همان موسی بن اسماعیل، نوه ی امام کاظم علیه السلام است.

     پدر او : اسماعیل بن موسی علیه السلام.

استاد مرحوم حائری در مورد «موسی» گفته اند که مجهول است.[12]

اما در سابق،[13] وثاقت موسی بن اسماعیل و پدر ایشان را از طریق شهادت مرحوم سید بن طاووس که فرموده بودند « بإسنادٍ واحدٍ عظیم الشأن»[14] به اثبات رسید.

اما با صرف نظر از افراد واقع از سند، خود کتاب و راوی آن موجب می شود تا دیگر حجتی بر صدور این روایت باقی نمی ماند و صدور آن مورد اطمینان نباشد.

3.1.3مضمون روایت مؤیّد عدم اطمینان به صدور

گذشته از اشکال سندی، مضمون روایت نیز می تواند عدم اطمینان به صدور را تأیید نماید چرا که طبق این روایت، خداوند پرنده ای را می فرستد و به فرد خاطی می گوید «غیّر» این چه فایده ای دارد؟ مگر شخص صدای پرنده را می شنود و می فهمد چه می گوید که اگر بر طبق آن عمل نکند اثر بعدی مترتب می شود؟ بله اگر با روایت صحیح السندی این مضمون می رسید، تأویل آن به مثل الهام به قلب شخص، لازم می آمد ولی این روایت سندش تمام نیست و مضمون به عنوان مؤیّد عدم اطمینان آورده شد.

3.2ب) اشکال دلالی

علاوه بر اشکال صدوری که نسبت به این روایت بیان شد، اشکال دلالی هم وجود دارد که مانع از اثبات مدّعا با آن می شود.

3.2.11. مسببی بودن عنوان «تغییر»

اگر «غیّر» به معنای تغییر دادن باشد، از عناوین مسببی به شمار می رود، امر به عناوین مسببّی به معنای تحقق آن از هر سببی حتی اسباب غیر شرعی نیست بلکه به معنای لزوم تحقق آن از طریق راه ها و اسباب مشروع است و امر به عنوان مسبّبی موجب اطلاق به اسباب آن نمی شود. و اگر به این عنوان برای مشروعیت ضرب استناد شود، تمسّک به دلیل در شبهه ی مصداقیه ی خود دلیل می شود که همه بر عدم جواز آن اتفاق نظر دارند.

3.2.22. مورد خاصّ روایت (فجور)

با صرف نظر از اشکال گذشته، باز نمی توان به این روایت برای جواز مراتب خشن امر به معروف و نهی از منکر نسبت به اهل تمسّک نمود، چرا که مورد روایت، خاصّ و در رابطه با گناهی خاصّ است نه تمامی گناهان.

«فجور» در مورد گناهان خاصّی که مربوط به عفت و حیاست، به کار برده می شود.

3.2.33. احتمال دیگر در «غیّر»

با توجه به اشکال قبل که مراد از فجور، گناهی مثل «زنا» العیاذ بالله بود، احتمال می رود معنای «غیّر» غیرت به خرج بده.

در این صورت دیگر معنای حدیث، آن نیست که به هر طریقی حتی زدن، گناه را تغییر بده و مدّعا اثبات نمی شود.

بنابراین به این حدیث با وجود اشکال های صدوری و دلالیّ نمی توان تمسّک کرد.

شاهد بر اینکه مراد از این روایت، غیرت به خرج دادن است، آن است که در کتاب جعفریات این روایت در دو باب « بَابُ مَنْ يَشْفَعُ شَفَاعَةً حَسَنَةً وَ ذَمِّ مَنْ رَأَى فِي مَنْزِلِهِ الْفُجُورَ وَ لَمْ يُغَيِّر» و « بَابُ الذَّمِّ لِتَارِكِ الْغَيْرَة» ذکر شده است که باب دوم در مورد مذمت ترک غیرت می باشد.

4دلیل چهارم: روایت دعائم الاسلام

دلیل دیگر، روایتی است که محدّث نوری در مستدرک الوسائل از کتاب دعائم الإسلام از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:

« لَمَّا نَزَلَتْ ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً﴾ قَالَ النَّاسُ كَيْفَ نَقِي أَنْفُسَنَا وَ أَهْلِينَا قَالَ اعْمَلُوا الْخَيْرَ وَ ذَكِّرُوا بِهِ أَهْلِيكُمْ وَ أَدِّبُوهُمْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لِنَبِيِّهِ صلی الله علیه و آله ﴿وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها﴾ وَ قَالَ ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا﴾[15]

در این روایت، امر به تأدیب اهل شده است که برای تأدیب از زدن نیز می توان استفاده کرد. در انتهای روایت نمونه از پيامبران را ذکر می نماید که ایشان را در تربیت اهل، اسوه و الگوی خود قرار دهید.

5اشکال های این روایت

این روایت از دو جهت سند و دلالت مورد مناقشه قرار می گیرد.

5.1اشکال سندی روایت

از نظر سند دو اشکال به این روایت می شود :

    1. این روایت از کتاب دعائم الاسلام است. در رابطه با مذهب مؤلف این کتاب یعنی « ابو حنيفه، نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حَيُّون تميمى مغربى‌» اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی او را امامی دانسته اند که در مصر در تقیه زندگی می کرده است.[16] اما برخی او را عامی مسلک معرفی کرده اند.[17] به هر حال وضعیت او به صورت واضح مشخص نیست.

    2. روایات کتاب دعائم الاسلام مرسل است و سندی ندارد.

بنابراین این روایت سندی نداشته و قابل اعتماد نیست.

5.2اشکال دلالی: تأدیب غیر از ضرب است

فقره ای که در این حدیث صلاحیت استدلال بر مدّعا دارد، «أَدِّبُوهُمْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ» است و تأدیب به معنای ضرب نیست بلکه به معنای انتقال ادب است نه کتک زدن.[18] در روایت قبل از این روایت، چنین آمده است:

«لَا يَزَالُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ يُورِثُ أَهْلَ بَيْتِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ الصَّالِحَ حَتَّى يُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ»

این روایت هم نشان می دهد که مراد از تأدیب، انتقال ادب و تعلیم اهل است نه ضرب و جرح.بنا براین از نظر دلالت نیز نمی تواند مستند مدّعا واقع شود.

6دلیل پنجم: صحیحه عبدالله بن سنان

دلیل پنجم، که مرحوم استاد آیت الله تبریزی بدان تمسّک کرده اند، روایت مرحوم صدوق در «من لا یحضره الفقیه» است:

« وفی صحیحه عبدالله بن سنان و قال وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّ أُمِّي لَا تَدْفَعُ يَدَ لَامِسٍ‌ قَالَ فَاحْبِسْهَا قَالَ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ فَامْنَعْ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهَا قَالَ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ فَقَيِّدْهَا فَإِنَّكَ لَا تَبَرُّهَا بِشَيْ‌ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ تَمْنَعَهَا مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌.»[19]

در رابطه با این روایت در جلسه بعد به صورت مفصل بحث می شود.


[1] تحریم / 6.
[2] نساء /34.
[3] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج28، ص372، أبواب، باب، ح، ط آل البيت.. ابواب «بقیة الحدود و التعیزیر»، باب « بَابُ جَوَازِ تَأْدِيبِ الْمَمْلُوكِ عَلَى عِصْيَانِهِ لَا فِيمَا وَقَعَ عَلَى يَدَيْهِ وَ كَرَاهَةِ الزِّيَادَةِ فِي أَدَبِ الصَّبِيِّ وَ الْمَمْلُوكِ عَلَى خَمْسَةٍ أَوْ سِتَّةٍ وَ عَدَمِ جَوَازِ الْجَوْرِ فِي الْمُخَايَرَةِ بَيْنَ الصِّبْيَان‌ »
[4] تفسیر الصافی، ج1، ص449.
[7] درس خارج فقه حضرت استاد شب زنده دار، تاریخ 27/06/1395. در بحث اشتراط علم. http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/shabzendehdar/feqh/95/950627/.
[9] كتاب الطهارة، امام خمینی رحمه الله، ج‌1، ص518 : «مع احتمال اعتبار «الجعفريّات» في نفسها.».
[10] إقبال الأعمال (ط - القديمة)، سید بن طاوس، ج‌1، ص3.
[12] صلاة الجمعة (للحائري)؛ ص: 117؛ « و حال موسى مجهول».
[13] درس خارج فقه به تاریخ 18/7/96. http://old.mfeb.ir/taghrirat/181-shbf9697a/7466-feghsh.html.
[14] إقبال الأعمال (ط - القديمة)، سید بن طاوس، ج‌1، ص3.
[17] معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص126: « ليس بإمامي و كتبه حسان‌».
[18] مجمع البحرین، فخرالدین الطریحی، ج2، ص5..« " كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يُؤَدِّبُ أَصْحَابَهُ".أي يُعَلِّمُهم العلم و محاسنَ الأخلاق. و أَدَّبْتُهُ تَأْدِيباً: إذا عاقبته على إساءة، و منه‌قَوْلُهُ (علیه السلام):" مَنْ فَعَلَ كَذَا فَلْيُؤَدَّبْ".و أَدَّبْتُهُ فَتَأَدَّبَ: انتهى. و أَحسنُ التَّأْدِيبِ أن يكون من غير ضرب و عُنف بل بلُطف و تَأَنٍّ.»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo