< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

97/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مراتب امربه‌معروف (مرتبه سوم / جرح و قطع و تعییب / روایات طایفه چهارم تا دهم)

خلاصه مباحث گذشته:

در بحث مرتبه سوم امربه‌معروف (مرتبه یدی)، اعمال قدرتی که منجر به جرح یا قطع یا تعییب (مثل اسیدپاشی) بشود، گفتیم: ادله‌ی امربه‌معروف شامل این قسم نمی‌شود؛ نه به معنای عرفی، نه طبق حقیقت شرعیه، و نه بر اساس فهم مراد شارع، پس باید طوایف پانزده‌گانه‌ای که برای اثبات صنف غیرآمرانه از مرتبه‌ی لسانی استقصاکردیم را بررسی کنیم ببینیم: «آیا شامل این صنف می‌شود؟». سه طایفه از این روایات را بررسی کرده‌ایم و وجوب این مرتبه، با این طوایف اثبات نشده‌است. طوایف بعدی، بحث امروز ماست.

 

0.0.0.0.0.14- ازاله منکر به هر وجهی

باب هفتم از ابواب امرونهی وسائل: «بَابُ وُجُوبِ هَجْرِ فَاعِلِ الْمُنْكَرِ وَ التَّوَصُّلِ إِلَى إِزَالَتِهِ بِكُلِّ وَجْهٍ مُمْكِنٍ»، حدیث اول: «فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ يَطْلُبُ الْحَاجَةَ فَيَلْطُفُ فِيهَا حَتَّى تُقْضَى، فَالْطُفُوا فِي حَاجَتِي كَمَا تَلْطُفُونَ فِي حَوَائِجِكُمْ[1] : همانجور که در حوائج خودتان الطاف به خرج می‌دهید و چاره‌جویی می‌کنید، درباره‌ی حوائج ما هم لطائف به خرج دهید. پس در مقابل عاصین، باید نهایت تلاش‌مان را به کار بگیریم و همانطور که در حوائج خودمان (مثل تربیت اولاد یا مجازات مجرمین یا وصول بدهی‌ها یا جواب‌کردن مستأجری که مدت اجاره‌اش تمام شده و خانه را ترک نمی‌کند)، احیاناً به‌وسیله‌ی این اصناف چاره‌جویی می‌کنیم، در نهی‌ازمنکر هم باید از همین امور استفاده کنیم.

0.0.0.0.0.1.1مناقشه سندی

عبدالاعلی اگر عبدالاعلی آل سام باشد، وثاقتش ثابت است. ولی اگر شخص دیگری باشد، وثاقتش ثابت نیست.

محمد بن سنان، هم توثیقات قوی دارد، هم تضعیفات قوی دارد. مرحوم امام در حاشیه عروه تضعیفش می‌کند اما در بیعش توثیقش می‌کند؛ یعنی وضعش جوری است که حتی فقیه واحد گاهی مایل به توثیقش شده و گاهی مایل به تضعیفش شده. قبلاً هم عرض کردم مختار ما این است که: جرح و تعدیلش تعارض دارند و لذا امرش مشکل است و وثاقتش ثابت نیست.

پس در حجیت صدوری اگر کسی «کافی» را کافی نداند، این روایت برای به خاطر محمد بن سنان حجت نیست. اما ما چون کافی می‌دانیم، این مشکل را نداریم.

0.0.0.0.0.1.2مناقشه دلالی

لطف، یعنی لایه‌ها را طی‌کردن و تا آخر امر پیش رفتن.[2] حضرت می‌فرمایند: «همانطور که برای برآوردن حوائج خودتان تا آخر کار پیش می‌روید، برای برآوردن حوائج ما هم همین کار را کنید.»، ولی مردم برای رسیدن به حوائج‌شان گناه هم می‌کنند، پس مسلماً حضرت مقصودشان همه‌ی راهکارها نیست، منظور حضرت این است که از راه‌های مشروع استفاده کنید. پس یعنی آن کارهای مشروعی که برای رسیدن به حوائج‌تان به کار می‌گیرید را برای برآوردن حوائج ما هم به کار بگیرید.

آیا جرح و قطع و کسر هم که مردم برای رسیدن به حوائج‌شان استفاده می‌کنند، مشروع است؟ اگر بخواهیم برای پاسخ به این سؤال، به این دلیل تمسک کنیم، تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌ی دلیل کرده‌ایم![3]

مؤید این استظهار، این است که حضرت خودشان فرمودند: افرادی را بفرستید که برایش سنگین است، و ادامه ندادند که: «اگر فایده نبخشید، بزنید.»؛ اگر مراتب دیگر هم مقصود بود، حضرت نام می‌بردند.

0.0.0.0.0.25- زبر عاصی

ما تدل علی وجوب زبر العاصی

فَلَوْ أَنَّكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْهُ مَا تَكْرَهُونَ، زَبَرْتُمُوهُمْ وَ نَهَيْتُمُوهُمْ، كَانَ أَبَرَّ بِكُمْ وَ بِي.[4]

زبَره، یعنی منَعه. یکی از مصادیق منع‌کردن، ضرب است.[5]

0.0.0.0.0.2.1مناقشات عام دلالی

همان جواب‌های عام اینجا هم می‌آید:

انصراف از این مصادیق، به خاطر استبعاد عرفی عام؛ یعنی عموم مردم بعید می‌دانند این فرمایش شامل این مرتبه بشود[6] ، نه این که یک شخص خاصی مستبعد بشمرد. این استبعاد، یا موجب انصراف است، یا لااقل موجب عدم احراز اطلاق است.

فساد عظیم: همانطور که صاحب جواهر فرمود، اینجور امور را اگر شارع در اختیار مردم گذاشته باشد، فساد عظیم لازم می‌آید. و این، قرینه‌ی لبّیه است بر این که اگر هم بدواً ظهوری داشته باشد، تقییدبشود.

احتمال معتنابه قرینه: در اثر فرمایش شیخ طوسی که: «ظاهر شیوخناالامامیه، این است که این صنف، یا مال امام معصوم است یا مال کسی است که امام به او اذن داده باشد.»، به قرینه‌ی این فرمایش شیخ، و این استبعادات، احتمال می‌دهیم که حین صدور این روایات، یک قرینه‌ی عامه‌ی ارتکازیه‌ای در ذهن متشرعه وجود داشته که باعث شده شارع به همان قرینه اکتفاکرده‌باشد و کلامش را مقیدنکرده‌باشد. پس یکی از شروط مقدمات حکمت یعنی عدم‌القرینه احرازنشده و درنتیجه اطلاق احرازنمی‌شود. و اصالت عدم قرینه هم جاری نمی‌شود؛ چون دلیل این اصل، سیره عقلاست، و عقلا با وجود احتمال معتنابه، چنین اصلی جاری نمی‌کنند.

مناقشه سندی

سهل بن زیاد، در کلام غیرواحدی از رجالیین، دارای تضعیف جدی است. و ظاهراً توثیق هم ندارد. بعضی به خاطر کثرت نقل کافی از او گفته‌اند: «ثقةٌ». ولی این دلیل، بالاتر از این نیست که کلینی گفته‌باشد: «ثقةٌ ثقةٌ»، این توثیق مرحوم کلینی، معارضه می‌کند با تضعیفات دیگر، پس امرُه لیس بسهل؛ چون معارض‌های قوی دارد. بنابراین سهل و محمد بن سنان، با این که روایات کثیر و خوبی هم دارند، متأسفانه روایات‌شان تمام نیست.[7]

الا این که این روایت، در کافی است و درنتیجه مشمول شهادت کلینی است مبنی بر این که از ائمه صادر شده‌است. بنابراین طبق مبنای ما مبنی بر حجیت روایات کافی، سند این روایت تمام است. البته این حرف (یعنی حجیت صدوری این روایت)، به معنی توثیق رواتش از جمله سهل نیست.[8]

0.0.0.0.0.36- وعظ و تذکیر

0.0.0.0.0.47- قول بلیغ

عدم دلالت این دو طایفه بر مانحن‌فیه واضح است.

0.0.0.0.0.58و9- تأنیب و تعذیل

«مَا يَمْنَعُكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَ وَ مَا يَدْخُلُ عَلَيْنَا بِهِ الْأَذَى أَنْ تَأْتُوهُ فَتُؤَنِّبُوهُ وَ تُعَذِّلُوهُ وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلًا بَلِيغاً؟!»[9] . أنّبه، یعنی عنّفه، یعنی با شدت با او برخوردکرد.[10] یکی از مصادیق «برخورد به شدت»، ضرب و جرح و کسر است. تعذیل، یعنی ملامت و نکوهش کردن، فلذا ظهوری ندارد طوری که ضرب و جرح را شامل بشود.

0.0.0.0.0.5.1مناقشه

ولکن همان اشکالات ثلاثه (که ذیل طایفه پنجم گفتیم)، اینجا هم وجود دارد: استبعاد عرفی، قرینه‌ی لبّیه‌ی فساد عظیم، احتمال معتنابه.

به‌علاوه‌ی این که محفوف به کلامی است که بعید می‌سازد مقصود حضرت، عرض عریضی باشد که شامل کسر و قطع عضو هم بشود؛ این که «و تقولوا له قولاً بلیغاً» را حضرت بعد از «تأنیب» آورده‌اند، ظهور دارد در این که تأنیب، اخفّ از قول بلیغ است؛ تأنیب اگر اینقدر شدت دارد، باید جایش بعد از قول بلیغ باشد. این که بگوید: «قطع عضو کنید» سپس بگویید: «و تقولوا له قولا بلیغا» خلاف ظاهر است. پس معلوم می‌شود تأنیب و تعذیل، از همین سنخ است؛ کأن تفسیر همان قبل است؛ چطور تأنیب کنیم و با شدت برخوردکنیم؟ سخن سفت بگویید، نه این که بگویید: «خواهش می‌کنم». پس علاوه بر سه مطلب گذشته، خود لسان این روایت هم تأییدمی‌کند.[11]

0.0.0.0.0.610- وجوب ایذاء

روایت چهارم همین باب ص506 :

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع لِقَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِهِ إِنَّهُ قَدْ حَقَّ لِي أَنْ آخُذَ الْبَرِي‌ءَ مِنْكُمْ بِالسَّقِيمِ. وَ كَيْفَ لَايَحِقُّ لِي ذَلِكَ وَ أَنْتُمْ يَبْلُغُكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْكُمُ الْقَبِيحُ فَلَاتُنْكِرُونَ عَلَيْهِ وَ لَاتَهْجُرُونَهُ وَ لَاتُؤْذُونَهُ حَتَّى يَتْرُكَ. وَ رَوَاهُ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ أَيْضاً مُرْسَلاً.[12]

این روایت، مرسله جزمیه شیخ مفید در مقنعه، و شیخ طوسی در تهذیب است و لذا مشکل سندی ندارد.

دلالت این روایت در شمول «ایذاء» نسبت به جرح و قطع و کسر، نسبت به روایات سابق قوی‌تر است؛ به حسب این روایت شریفه، ایذاء، نه تنها جایز، بلکه واجب است و به همین خاطر حضرت حق مؤاخذه دارد. به اطلاقش شامل تمام جرح و قطع و کسر می‌شود.

0.0.0.0.0.6.1مناقشه

همه‌ی آن قرائن استبعاد عرفی و فساد عظیم و احتمال معتنابه (که در طایفه پنجم توضیح دادیم)، اینجا هم هست.

مضافاً بر این که شیخ مفید در «اختصاص» هم این روایت را نقل کرده ولی «تؤذونه» را نیاورده[13] ، پس احتمال داده می‌شود که در همه‌ی نقل‌ها «تؤذونه» وجود نداشته باشد. و مستبعد است که این روایت، وقائع متعدده باشد و حضرت یک بار «تؤذونه» را فرموده باشند و بار دیگر نفرموده باشند. پس این کلمه‌ی «لاتؤذونه» چون در نقل‌های مشابه وجود ندارد، اطمینان به وجودش نداریم.

پنج طایفه دیگر فردا إن‌شاءالله.


[1] - «بَابُ وُجُوبِ هَجْرِ فَاعِلِ الْمُنْكَرِ وَ التَّوَصُّلِ إِلَى إِزَالَتِهِ بِكُلِّ وَجْهٍ مُمْكِنٍ»، حدیث اول: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ وَ اللَّهِ مَا النَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَيْنَا مَئُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَيْنَا بِمَا نَكْرَهُ؛ فَإِذَا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ إِذَاعَةً، فَامْشُوا إِلَيْهِ فَرُدُّوهُ عَنْهَا. فَإِنْ قَبِلَ مِنْكُمْ، وَ إِلَّا فَتَحَمَّلُوا عَلَيْهِ بِمَنْ يُثَقِّلُ عَلَيْهِ وَ يَسْمَعُ مِنْهُ. فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ يَطْلُبُ الْحَاجَةَ فَيَلْطُفُ فِيهَا حَتَّى تُقْضَى، فَالْطُفُوا فِي حَاجَتِي كَمَا تَلْطُفُونَ فِي حَوَائِجِكُمْ. فَإِنْ هُوَ قَبِلَ مِنْكُمْ، وَ إِلَّا فَادْفِنُوا كَلَامَهُ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ.» وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 144.
[2] - ظاهراً لطافت به معنی مطلقِ «تا انتها پیش رفتن» نباشد، بلکه لطافت و نرمی باید در آن وجود داشته باشد. لذا این روایت، نه تنها دلالتی بر مانحن‌فیه ندارد، بلکه چه بسا از معارضات قراربگیرد. مقرر اللطيف: الشي‌ء الذي لايتجافى، من الكلام و غيره. كتاب العين؛ ج‌7، ص: 429اللَّطَفُ: البِرُّ و التَّكْرِمَةُ. و ما أَلْطَفْتَ به أخَاكَ من تُحْفَةٍ. و اللَّطِيْفُ: الرَّفِيْقُ المُدَاري. المحيط في اللغة؛ ج‌9، ص: 177و اللُّطْفُ فى العمل: الرِفقُ فيه. ... و أَلْطَفَهُ بكذا، أى بَرَّهُ به. الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية؛ ج‌4، ص: 1426أصلٌ يدلُّ على رِفق و يدلُّ على صغَر في الشَّي‌ء. فاللُّطف: الرِّفق في العَمل. معجم مقائيس اللغة؛ ج‌5، ص: 250اللُّطف: الرفق في العمل. شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم؛ ج-9، ص: 6053ألطفه: أي بَرّه. شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم؛ ج-9، ص: 6058يَلْطُفُ لُطْفا، إذا رفق به. النهاية في غريب الحديث و الأثر؛ ج‌4، ص: 251أَلْطَفَهُ و أَلْطَفْتُهُ: أَتحَفْته. و أَلْطَفَه بكذا أَي بَرَّه به. لسان العرب؛ ج‌9، ص: 316اللطف في العمل: الرفق به. مجمع البحرين؛ ج‌5، ص: 119أَنا أَلْطُفُ بِهِ: إذا أَرَيْتَهُ مَوَدَّةً و رِفْقًا في مُعامَلةٍ. تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج‌12، ص: 479و قالَ ابنُ الأَثيرِ في تفْسيرِه: اللَّطِيفُ: هو الَّذي اجْتَمَعَ له الرِّفْقُ في الفعْلِ، و العلْمُ بدَقائق المَصالحِ، وَ إِيصالها إلى من قَدَّرَها لَهُ من خَلْقِه. تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج‌12، ص: 479أَلْطَفَه بكَذا: إذا بَرَّه بِهِ. تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج‌12، ص: 479و أَلْطَفَه إِلْطافاً: أَتْحَفَه. تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج‌12، ص: 479و التحقيق‌ أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو دقّة مع رفق، و يقابله الغلظة و الخشونة. و من لوازم الأصل و آثاره: البرّ و التكرمة و المودّة و الرأفة و الإهداء و التخشّع و التوجّه الى الجزئيّات. التحقيق في كلمات القرآن الكريم؛ ج‌10، ص: 192.
[3] - علاوه بر این مناقشه، مناقشات عام دلالی که در طایفه پنجم می‌آید نیز به این طایفه هم وارد است. مقرر .
[4] - وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ‌ يَحْيَى عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لآَخُذَنَّ الْبَرِي‌ءَ مِنْكُمْ بِذَنْبِ السَّقِيمِ. وَ لِمَ لَا أَفْعَلُ وَ يَبْلُغُكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مَا يَشِينُكُمْ وَ يَشِينُنِي فَتُجَالِسُونَهُمْ وَ تُحَدِّثُونَهُمْ فَيَمُرُّ بِكُمُ الْمَارُّ فَيَقُولُ هَؤُلَاءِ شَرٌّ مِنْ هَذَا. فَلَوْ أَنَّكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْهُ مَا تَكْرَهُونَ، زَبَرْتُمُوهُمْ وَ نَهَيْتُمُوهُمْ، كَانَ أَبَرَّ بِكُمْ وَ بِي. وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 144و145.
[5] - استاد توضیح ندادند که: «چطور از «کان أبر بکم و بی» می‌توان «وجوب» را استفاده کرد؟». مقرر .
[6] - این که برای هر معصیتی شارع اجازه داده باشد که: «اگر نصیحت‌مان اثرنکرد، بتوانیم قطع عضو کنیم.»، این چنین اذنی، در عرف عام متشرعه، و بلکه در ذهن غیرمتشرعه خیلی بعید است. این که اگر مثلاً جواب سلام نداد و با نهی‌ازمنکرمان هم منتهی نشد، شارع اجازه بدهد پایش را بشکنیم، خیلی بعید است.
[7] - البته به این نکته دقت داشته باشید که «ضعیف است»، به این معنی نیست که عادل نبوده، بلکه به این معنی است که در باب «روایت» نمی‌شود به او اعتمادکرد؛ این بی‌اعتمادی، ممکن است به این خاطر باشد که حافظه‌ی خوبی نداشته‌است.
[8] - به فرموده‌ی بعضی بزرگان از جمله آیت‌الله بروجردی، بسیاری از این کتب، برای مرحوم کلینی یا شیخ طوسی، مسلّم بوده، ولی سندها را برای این که ارسال پیش نیاید ذکرمی‌کرده‌اند. بلکه شیخ طوسی تصریح کرده به این که سندها را به این دلیل ذکرکرده که ارسال پیش نیاید، وگرنه کتابْ مسلّم بوده‌است و نیازی به ذکر سند تا آن کتاب نبوده‌است. سهل بن زیاد را هم از همین باب در سند می‌آورده‌اند که تضاعف در اعتبار بشود، لذا اگرچه این روایت مشکل صدوری ندارد، ولی دلیل بر حجیت سایر روایات سهل در سایر کتب نمی‌شود. اشکالی که ما به فرمایش این بزرگان داریم، این است که بعضی کتاب‌ها اینطور بوده، اما ما احرازنمی‌کنیم همه‌ی کتب اینطور بوده که مسلّم بوده و سند را صرفاً به جهت عدم ارسال ذکرکرده‌اند، فلذا بررسی سند تا این اشخاص هم لازم است. بنابراین این فرمایش (که سند را برای عدم ارسال ذکرمی‌کرده‌اند)، فرمایشی نیست که همه جا به ما کمک کند، تنها به این درد می‌خورد که: «چطور ممکن است مثلاً مرحوم کلینی بر صدور همه‌ی این روایات قرینه داشته باشد؟»؛ می‌گوییم: چون آن زمان خیلی از این کتب مشهور بوده، فلذا نقل این محدثین از این کتب، از باب محتمل الحس و الحدس حجت است؛ برای مثلاً وافی، راه‌های فراوانی بوده و می‌توانسته در آن عصر از راه‌های مختلفی به دست بیاورد که امام صادق فرموده یا نه. بنابراین شهرت کتب در آن زمان، تنها به درد حجیت روایات‌شان از باب «محتمل الحس و الحدس» می‌خورد، ولی از این جهت که «پس بررسی سند این روایات لازم نیست» تمام نیست.
[9] - وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَطَّابِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَهُ لَأَحْمِلَنَّ ذُنُوبَ سُفَهَائِكُمْ عَلَى عُلَمَائِكُمْ إِلَى أَنْ قَالَ: مَا يَمْنَعُكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَ وَ مَا يَدْخُلُ عَلَيْنَا بِهِ الْأَذَى أَنْ تَأْتُوهُ فَتُؤَنِّبُوهُ وَ تُعَذِّلُوهُ وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلًا بَلِيغاً؟! قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِذاً لَايَقْبَلُونَ مِنَّا، قَالَ: اهْجُرُوهُمْ وَ اجْتَنِبُوا مَجَالِسَهُمْ. وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 145.
[10] - البته در کتب لغت، در معنی این کلمه، یا فقط ملامت‌کردن گفته شده، یا اگر تعنیف گفته شده، عطف به ملامت‌کردن شده. چه بسا این مطلب، قرینه بشود بر این که تأنیب، شدت لسانی است و لذا دلالتی بر ضرب و جرح و کسر نداشته‌باشد. مقرر أنّبْته تأنيباً أى وبَّخته و لُمته. معجم مقائيس اللغة؛ ج‌1، ص: 143التَّأْنِيْبُ: التَّوْبِيْخُ و اللَّوْمُ. المحيط في اللغة؛ ج‌10، ص: 410أَنَّبَهُ تَأْنِيباً، عَنَّفَهُ وَ لَامَهُ. الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية؛ ج‌1، ص: 89أنّبْته تأنيباً أى وبَّخته و لُمته. معجم مقائيس اللغة؛ ج‌1، ص: 143 [أَنَّبَه]: إِذا عيَّره و شتمه. شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم؛ ج‌1، ص: 343أَنَّبَ الرَّجُلَ تأْنِيباً: عَنَّفَه و لامَه و وَبَّخَه. لسان العرب؛ ج‌1، ص: 216التَّأْنِيبُ المبالغة في التوبيخ و التعنيف و منه فَتُؤَنِّبُونَهُ. مجمع البحرين؛ ج‌2، ص: 8أَنَّبَهُ تَأْنِيباً: عَنَّفَه و لَامَه و وبَّخَه أَو بَكَّتَه و التَّأْنِيبُ: أَشَدُّ العَذْلِ و هو التَّوْبِيخُ و التَّثْرِيبُ. تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج‌1، ص: 306.
[11] - البته «برخورد با شدت» که اخفّ از «قول بلیغ» باشد، ضربی که منجر سرخ‌شدن بشود را هم شامل می‌شود.
[12] - وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 145.
[13] - حقیر قسمت‌های ختلف این روایت را جستجوکردم، ولی این روایت را در «اختصاص» پیدانکردم. و در «مقنعه»ی شیخ مفید هم عبارت «تؤذونه» وجود دارد. مقرر .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo