< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

97/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مراتب امربه‌معروف (تکالیف قلب / تفسیر سیزدهم و چهاردهم / و مرتبه‌ی لسانی)

خلاصه مباحث گذشته:

در تکالیف قلب، دوازده تفسیر از مراتب قلبی امربه‌معروف را بررسی کردیم، به تفسیر سیزدهم رسیدیم.

 

0.0.1تفسیر سیزدهم: جمع بین «اعتقاد به وجوب و حرمت» با «ابتهال»

تفسیر سیزدهم که ممکن است مقصود فاضل مقداد باشد،[1] جمع بین دو عنصر است: اعتقاد به وجوب و حرمت، و ابتهال.

دلیل ایشان، این است که: از طرفی، در روایات، یکی از مراتب امربهمعروف، «قلب» است. از طرف دیگر به مجرد یک حالت قلبی بدون اظهار، «امر» نمی‌گویند تا «امربه‌معروف» صادق باشد، پس به دلالت اقتضاء می‌فهمیم منظور این است که علاوه بر اعتقاد، دعا برای هدایتش هم بکند؛ چون دعا برای هدایت، شبیه واداشتن غیر است بالتسبیب، کما این که امربه‌معروف هم واداشتن غیر است.

اما همانطور که در تفسیر اول و دوم و دهم گذشت، نه دلیل بر وجوب «اعتقاد به وجوب معروف یا وجوب امربه‌معروف» داریم، نه دلیل بر وجوب «ابتهال»، پس وجوب مجموع‌شان هم ثابت نیست.

0.0.2تفسیر چهاردهم: اراده و عدم رضایت و اعتقاد قبح

مقدس اردبیلی در «مجمع الفائدة و البرهان» فرموده: «و يجب إرادة إيجاد المعروف و ترك المنكر و عدم الرضا بعدم الأول و فعل الثاني بالقلب، مع اعتقاد قبحهما مطلقا.»[2] . پس مرتبه‌ی قلبی، طبق تفسیر ایشان ترکیبی از سه عنصر است: اراده‌ی ایجاد معروف و ترک منکر، عدم رضایت به ترک معروف و انجام منکر، و اعتقاد به قبح آن دو.

درباره‌ی عنصر اول، منظور ایشان از «اراده‌ی انجام معروف» که بر عهده‌ی آمر است، چیست؟ این که آمر، «انجام معروف توسط مأمور» را اراده‌ی تکوینی کند، معقول نیست. اراده‌ی تشریعی، به این معنی که به او امرکند، معقول است، ولی اگر مقصودش این است، چرا عبارتش را گنگ آورده؟! به‌علاوه‌ی این که در تفسیر دوازدهم مفصلاً بررسی شد که خود امتثال واجب است، اما عزم و اراده بر آن، واجب مستقلی نیست. اگر مقصود این است که اراده کند: «معروفی که مأمور ترک کرده را خودش اتیان کند»، در همه جا قابل تصور نیست؛ اگر مردی دید زنی حجابش را رعایت نمی‌کند، باید خودش سرش را بپوشد؟! یا مثلاً تمکین زوجه را چطور نیت کند؟! و در آن مواردی هم که معقول و قابل تصور است، همانطور که در بررسی تفسیر دوازدهم گذشت، دلیلی بر وجوبش نداریم؛ آنچه واجب است، امتثال خارجاً است که مسبوق به اراده است. اما این که همیشه این در خاطرش باشد، دلیلی بر وجوبش نیست.

عنصر دوم (عدم رضایت) و سوم (اعتقاد قبح) را تفصیلاً بحث کردیم و گفتیم: دلیلی بر وجوبش نیست.

0.0.3تفسیر پانزدهم: اظهار انزجار قلبی

آخرین تفسیر، از حضرت امام در تحریرالوسیله است: «المرتبة الأولى، أن يعمل عملا يظهر منه انزجاره القلبي عن المنكر، و أنه طلب منه بذلك فعل المعروف و ترك المنكر.»[3] . پس اولاً نشان دهد انزجار قلبی دارد، و ثانیاً نشان دهد که با این کارش، از او می‌خواهد که فاعل معروف یا تارک منکر باشد.

چرا اینطور تفسیر کرده‌اند؟ چون این تعبیرِ «بالقلب» در روایات، به تناسب حکم و موضوع (که بحث «امربه‌معروف» است) اعتقاد صِرف نیست، بلکه انزجار است. و به تناسب حکم و موضوع، روشن است که: «انزجار قلبی صِرف که اثری در فاعل منکر نمی‌گذارد، امربه‌معروف نیست.»، پس به این قرینه باید این انزجار قلبی‌اش را به نحوی اظهارکند که در مأمور اثربگذارد، پس باید به نحوی اظهارکند که نشان دهد دارد از او طلب می‌کند. پس اولاً انزجار داشته باشد تا قلبی باشد ثانیاً اظهارکند تا امربه‌معروف باشد.

این فرمایش، انصافاً اقرب از سایر تفاسیر است. ولی همانطور که گذشت، دلیل معتبری پیدانکردیم بر این جهت که باید انزجار قلبی داشته باشیم[4] .

0.0.4نتیجه: عدم اثبات مرتبه‌ی قلبی

آن ادله‌ای که صِرف یک عمل قلبی را اثبات می‌کرد، سنداً یا دلالتاً ناتمام بود. حداکثر چیزی که اثبات شد، این بود که باید اظهار کراهت و انزجار کند و چهره‌اش را عبوس کند. پس ما دلیلی که بتواند مرتبه‌ی اول (که در کلمات فقها مشهور است) را اثبات کند، پیدانکردیم و لذا این مرحله باید از مراتب امربه‌معروف حذف بشود.

و دلیلی هم پیدانکردیم بر این که خود این تکالیف، صَرف نظر از «امربه‌معروف» واجب است، الا این که نسبت به حرمت رضایت به ترک معروف یا انجام منکر، احتیاط واجب[5] کردیم.[6]

اشکال: کثرت روایاتِ مرتبه‌ی قلبیِ امربه‌معروف، آیا در حدی نبود که به قطع برسیم؟

پاسخ: نه.

سؤال: آیا اجماع بر مرتبه‌ی قلبی نداریم؟

پاسخ: اولاً اجماع نداریم، بلکه شهرت است. ثانیاً بر امر واحدی اجماع نداریم؛ پانزده تفسیر داشتیم! لذا اجماع محقق نمی‌شود. اگر هم اجماع باشد، حداکثر چیزی که ثابت می‌کند، این است که غیر از مرتبه‌ی یدی و لسانی، مرتبه‌ی دیگری هم داریم، اما قدر متیقَّنی ندارد تا به آن تمسک کنیم.

0.1مرتبه‌ی لسانی

تذکر لسانی آیا تحت عنوان «امربه‌معروف» واجب است؟ این نوع، دارای دو صنف است: امر، و غیرامر (مثل نصیحت یا تهدید به نحوی که همان فایده‌ی امرونهی را داشته باشد و باعث بشود دست از منکر بردارد). صنف اول (که جمله‌ای بگوید که عرفاً امرونهی باشد)، قدر متیَّقن از ادله‌ی امربه‌معروف است.

0.1.1شمول امربه‌معروف نسبت به صنف غیرامری

این که صنف دوم (که از طریق جمله‌ی امری نگوید) نیز امربه‌معروف باشد، مبنی است بر این که: «امرونهیِ در روایات، به چه معنایی است؟»:

اگر احرازکردیم که امربه‌معروف مستعمَل در روایات به معنای عرفیِ آن است[7] ، شامل این موارد نمی‌شود؛ چون واضح است که مثلاً نصیحت یا تهدید، مصداق امربه‌معروف نیست؛ حتی ممکن است کسی بگوید: «من به شما امرنمی‌کنم؛ من کجا و امر به شما کجا! یک نصیحت برادرانه می‌کنم.»؛ یعنی این موارد، نسبت به «امر»، صحت سلب دارد.

اگر احرازکردیم امرونهیِ مستعمل در روایات، به معنای وادارکردن است[8] کما این که قبلاً این را تقویت کردیم، این موارد هم مصداق امرونهی است و درنتیجه آمرْ مخیَّر است که امربه‌معروف را از طریق جمله‌ی امری بگوید یا از طریق نصیحت یا تهدید بگوید، الا این که بگوییم: «مراتب باید رعایت شود» که در این صورت صنفی که جسارتش ایسر است را را باید برگزیند.

اگر هیچ‌کدام را احرازنکردیم بلکه شک کردیم که: «امر و نهی در لسان شارع، آیا به معنای لغوی است؟ یا به معنای وادارکردن است؟»، برای اثبات وجوب چنین عملی نمی‌توانیم به ادله‌ی امربه‌معروف تمسک کنیم؛ چون تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌اش است. ولی وادارکردن به انجام معروف یا ترک منکر، اگر مصداق امربه‌معروف نباشد، آیا واجب است؟ این را باید بحث کنیم.


[1] - اعتقاد الوجوب لايكفي في وظيفة القلب، بل وظيفته الابتهال الى الله بقلبه أن يوفق ذلك الشخص و يهديه الى فعل المعروف و الانتهاء عن المنكر حتى يكون له مدخل في الأمر و النهي و ان لم يكن منهما. التنقيح الرائع لمختصر الشرائع؛ ج‌1، ص: 594.
[2] - مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌7، ص: 540.
[3] - فان لهما مراتب لايجوز التعدي عن مرتبة إلى الأخرى مع حصول المطلوب من المرتبة الدانية بل مع احتماله. المرتبة الأولى، أن يعمل عملا يظهر منه انزجاره القلبي عن المنكر، و أنه طلب منه بذلك فعل المعروف و ترك المنكر، و له درجات كغمض العين، و العبوس و الانقباض في الوجه، و كالاعراض بوجهه أو بدنه، و هجره و ترك مراودته و نحو ذلك. تحرير الوسيلة؛ ج‌1، ص: 476.
[4] - البته در تفاسیری که گذشت، خصوص «انزجار» بررسی نشد، الا این که مقصود «کراهت» باشد که در تفسیر چهارم بررسی شد. مقرر.
[5] - تعبیر «احتیاط واجب»، از مقرر است با توجه به فرمایشات قبلی استاد.
[6] - البته استاد در انتهای جلسه53 تفسیر اول و دوم را پذیرفتند و فرمودند که «تسلیم قلبی» نسبت به تصدیق اجمالیِ «ما جاء به النبی» واجب مطلب است، و نسبت به تصدیق تفصیلیِ «تکلیف» یا «حجت بر تکلیف»، مشروط به حصول «علم به تکلیف» یا «علم به حجت بر تکلیف» است. مقرر.
[7] - لذا حضرت امام در «تحریر الوسیله» احتیاط واجب کردند که به صیغه‌ی امری باشد، پس در ذهن ایشان قوت دارد که به همان معنای لغوی است.
[8] - در دو صورت، ممکن است امربه‌معروفِ مستعمل در روایات، به معنای اعمی باشد که شامل غیر جملات امری هم بشود: صورت اول: به نحو حقیقت شرعیه، معنای اعمی مراد است؛ و این حقیقت شرعیه، یا به نحو وضع تعیینی است، یا لااقل به نحو وضع تعیّنی و در اثر کثرت استعمال در معنای اعم است. صورت دوم: مستعملٌ‌فیهِ امربه‌معروفِ مستعمَل در روایات، معنای اعم نیست، ولی از مجموع قرائن می‌فهمیم که مراد شارع، معنای اعم است ولو به سرحد حقیقت شرعیه نرسد، که قبلاً وفاقا لصحاب جواهر این را تقویت کردیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo