< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

97/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مراتب امربه‌معروف (تکالیف قلب / تفسیر دوازدهم: عزم / استدلال به آیه «فإن ذلک من عزم الامور»)

خلاصه مباحث گذشته:

واردشدیم در تفسیر دوازدهم تفسیر مرحوم حلبی در «کافی فی الفقه» که مجموعه‌ی کراهیت قبیح، و عزم بر «انکار متی تمکّن» بود، در تفسیر چهارم مفصلاً بحث کردیم که بر کراهت دلیل نداریم، پس این تفسیر ثابت نیست. ولی صرف نظر از ادعای ایشان، آیا قلباً مأمور هستیم بر «انکار منکر هر وقت توانستیم»؟ یا مأمور نیستیم؟

به آیه17 سوره «لقمان» تمسک کردیم: َ﴿بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾؛[1] به حسب این آیه، امربه‌معروف از امور معزومه است؛ یعنی مردم باید نسبت به این امور، قصد جدی داشته‌باشند، پس قصد «امربه‌معروف متی تمکّن» واجب است.

بر استدلال به این آیه، دو مناقشه عرض شد: اولاً احتمال دارد فاعلِ «امور معزومه» خدا باشد نه مردم؛ یعنی خداوند نسبت به این تکالیف، قصد جدی دارد و این تکلیف، از آن تکالیفی است که تخلف از آن به‌سادگی مورد عفو قرارنمی‌گیرد. و ثانیاً احتمال دارد «ذلک» به «صلات» یا به «صبر» برگردد و به مجموع برنگردد و لذا ثابت نشود که امربه‌معروف هم از امور معزومه است، از مناقشه‌ی دوم جواب دادیم به این که وقتی یک مجموعه می‌آوریم و سپس «ذلک» می‌آوریم، ظهور اولی این است که به تمام مجموعه‌ی سابق برمی‌گردد و مرجعْ «کل» یا «ما ذُکر» است.

مناقشات بعدی به استدلال به این آیه، بحث امروز ماست.

 

0.0.0.0.0.0.1مناقشه سوم: موعظه

آیه13 می‌فرماید: ﴿وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ﴾[2] ، پس این مطالب، مطالبی است که حضرت لقمان، در مقام «موعظه» به فرزندشان می‌فرمایند. در مقام «موعظه» مطالبی ارائه می‌شود که در «ارتقای موعظه‌شونده» دخیل است، ممکن است واجب باشد، و ممکن است عُقلایی یا اخلاقی باشد؛ این قسمت اخیر مواعظ، ممکن است تضمینی باشد برای محقق‌کردن مواعظ سابق.

حتی اگر در مقام موعظه نبودند، همین تعبیر «پسرکم»، یعنی در یک مقام ابراز احساسات هستند و روشن نیست که در این مقام، واجبات الهی را دارند می‌فرمایند.

0.0.0.0.0.0.2مناقشه چهارم: احتمال دستورالعمل خصوصی

حتی اگر از این آیه برداشت بشود که این دستورالعمل ایشان به فرزندشان الزامی است، احرازنمی‌شود در مقام بیان واجب الهی برای همه است؛ چون این دستورالعمل‌ها را خطاب به فرزندشان دارند می‌فرمایند، نه خطاب به مردم یا امت آن زمان. وقتی مخاطب، یک نفر است، احتمال دارد دستورالعمل، مختص آن مخاطب باشد و برای دیگران نسخه‌ی الزامی نباشد.[3]

0.0.0.0.0.0.3مناقشه پنجم: استصحاب شرائع سابقه

حتی اگر از این آیه استفاده بشود که این دستورالعمل، برای امت آن زمان واجب بوده، ثابت نمی‌شود برای ما هم واجب باشد؛ چون ممکن است این حکم، مال امت قبل باشد. الا این که کسی استصحاب در احکام و در شرائع سابقه را قبول داشته باشد.

ان قلت: «خدا نقل می‌کند، پس برای ما هم هست.»، قلنا: این مواعظ، گاهی به خاطر جهت دیگری است؛ مثلاً الگو بدهد که چطور مطالب حکمت‌آمیز به فرزندش می‌گفته، شما هم درس بگیرید. مثلاً اگر گفت: «یوم السبت صیدنکن»، یعنی برای ما هم هست؟! پس نقل احکام شرائع سابقه، به معنای تأیید همان احکام برای امت ما نیست.

0.0.0.0.0.1نتیجه: عدم تمام‌بودن استدلال به این آیه

پس به این آیه‌ی مبارکه نمی‌توانیم استدلال کنیم برای وجوب عزم بر امربه‌معروف.[4]

0.0.0.0.1دلیل دوم: از مقتضیات ایمان است

دلیل دوم، فرمایش شهیدثانی است که فرمودند: «لأنّ ذلک من مقتضی الإیمان»، فلذا نتیجه گرفتند که: اختصاصی به باب دین و قرض هم ندارد: «کما يجب العزم على أداء كل واجب و ترك كل محرم»[5] .

0.0.0.0.1.1مناقشات

این که چیزی از لوازم ایمان است، به چه معناست؟ آیا به این معناست که اگر شارع ایمان را واجب کرد، باید این لازمه را هم واجب کند.»؟ یا به این معناست که: «از لوازم قهری است و لذا هر کس ایمان داشت، قهراً عزم بر انجام واجبات دارد.»؟ در صورت اول، مناقشه‌ی اول وارد است، و در صورت دوم مناقشه‌ی دوم.

0.0.0.0.1.1.1مناقشه اول: لوازم ایمان، لازم نیست لزوم شرعی داشته باشد

اگر مقصودشان از «من مقتضی الایمان» این است که شارع برای «عزم بر انجام واجبات» وجوب شرعی جعل کرده، مناقشه‌ی این استدلال، این است که بین «وجوب یک چیز» با «وجوب شرعی لوازم آن» ملازمه‌ای نیست، پس بعید است که مقصودش این باشد.

0.0.0.0.1.1.2مناقشه دوم: لازمه‌ی قهری ایمان، مستلزم کافربودن فاسق است

اگر مقصودشان از «من مقتضی الایمان» این است که از لوازم قهری ایمان است، پس چون انتفای لازم دلیل بر انتفای ملزوم است، باید ملتزم بشویم به این که: «اگر کسی بنای انجام واجبات را ندارد، مؤمن نبوده و کافر است.»، ولی کسی ملتزم نمی‌شود چنین کسی مؤمن نباشد، پس عزم بر انجام واجبات، از لوازم قهری ایمان هم نیست. البته ایمان اقتضاء این عزم را دارد، ولی علت تامه نیست؛ ممکن است موانعی جلویش را بگیرد.[6]

0.0.0.0.2دلیل سوم: محکم‌کننده‌ی ایمان

شهیدثانی در «مسالک» در استدلال به وجوب نیت ادای قرض فرموده: «لأن ذلك من احكام الايمان»[7] .

ظاهر این عبارت، این است که «أحکام» است؛ یعنی ایمان، موضوع بعضی احکام است از جمله این که هر کسی که ایمان داشته باشد، واجب است عزم بر امربه‌معروف داشته باشد. این، همان مدعا و محل نزاع است، نه استدلال؛ محل نزاع ما این است که: آیا عزم بر امربه‌معروف واجب است؟

ولی اگر اشتباه[8] بخوانیم و بگوییم فرموده: «إحکام الإیمان»، دلیل دیگری بر وجوب عزم است؛ عزم بر انجام واجبات و ترک محرمات، «إحکام الإیمان» است؛ یعنی این قصد، چیزی است که ایمان انسان را محکم و استوارمی‌کند؛ چون همانطور که یکی از آثار «معصیت» این است که منجر به ضعف ایمان و از بین رفتن آن می‌شود، یکی از آثار عمل صالح از جمله «عزم» هم این است که ایمان را تقویت می‌کند. پس این عزم، واجب است.[9]

0.0.0.0.2.1مناقشه: هر محکم‌کننده‌ای لازم نیست

مناقشه‌ی این استدلال، این است که اینطور نیست که هر چیزی که ایمان را تقویت می‌کند، واجب باشد؛ کما این که تمام مستحبات باعث تقویت ایمان می‌شود ولی واجب نیستند.

0.0.0.0.3دلیل چهارم: عزم، مقدمه‌ی صدق عنوان «تابع» است

دلیل چهارم، از فرمایش صاحب جواهر در «وجوب نیت قضا» ذیل بحث «دین» اقتباس می‌شود: «لأنه من أحكام الإيمان، بمعنى توقف صدق التبعية عرفا على العزم على امتثال أوامر المتبوع و نواهيه.»[10] ؛ تبعیت از شرع واجب است، و تابع بودن هم صادق نیست الا به این که عزم داشته باشیم که امر و نهی را اطاعت کنیم، پس بر ما واجب است که عزم داشته باشیم.

0.0.0.0.3.1مناقشات

اولاً معلوم نیست که صدق عنوان «تبعیت» واجب باشد؛ مثلاً در نمازجماعت گفته‌اند: «مأموم باید تابع امام باشد»، اما آیا واجب است عنوان «تابع امام» بر مأموم صدق کند؟! در شریعت از ما خواسته‌اند در واجبات و محرمات از پیامبر و ائمه تبعیت کنیم، اما تا به حال به دلیلی برخوردنکرده‌ام که «تبعیت» را به صورت یک عنوان مستقل اثبات کند.

ثانیاً لو سلّمنا که تابع پیامبر و ائمه بودن، واجب شرعی است، آیا مقدمه‌ی صدق عنوان «تبعیت» این است که از الآن عزم داشته باشیم هر گاه موقعیت تبعیت پیش آمد، تبعیت کنیم؟! «تابع» یک عنوان قهری است که بعد از امتثال ایجادمی‌شود، و لذا مقدمه‌ی آن، «عزم سابق» نیست.[11]

ثالثاً لو سلّمنا که تابع بودن واجب شرعی است و مقدمه‌ی صدق این عنوان هم «عزم سابق» است، ولی مقدمه‌ی واجب، واجب نیست، پس وجوب شرعی برای «تبعیت» اثبات نمی‌شود.

0.0.0.0.4نتیجه: عدم وجوب عزم

بنابراین عزم سابق واجب نیست، کافی است هر گاه موقعیت امتثال پیش آمد، در همان موقعیت عزم کنیم و امتثال کنیم. پس کسی که نمی‌تواند امربه‌معروف کند، واجب نیست عزم بر «امربه‌معروف متی تمکّن» داشته باشد.

0.0.0.1نتیجه: عدم اثبات این تفسیر

پس این تفسیر ترکیبی مرحوم حلبی هم لا دلیل علیه؛ نه تنها مجموعه‌ی کراهت، و عزم بر «امربه‌معروف متی تمکّن» واجب نیست، بلکه هیچ‌کدام‌شان واجب نیستند.


[3] - در نامه‌ای که آ سید احمد کربلایی برای محقق اصفهانی نوشته، بعضی توصیه‌ها واجب است، و بعضی مستحب، بعضی اخلاقی است، و بعضی اختصاص به این آقا دارد مثل این که فلان ساعت بخوابد و در روز، فلان کار را بکند. نمی‌شود استفاده کرد که ما هم باید این کار را بکنیم. داستان دیگری به سند اَعلایی: شیخ مرتضی حائری به قلم شریف خودش این را در دفتر خاطراتش نوشته‌بود که: کسی به شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه گفت: «چیزی بگویید که ما آدم بشویم»، حاج‌شیخ گفت: «شما سحرها بلندشو بگو: «فلانِ لق دنیا» و بخواب.»، این، دستور خاص اوست؛ حاج‌شیخ فهمید که آن شخص، ذوق‌زده‌ی دنیاست، دید باید کاری کند که ذوق‌زده‌ی دنیا نباشد، و دید که آن شخص هم در حدی نیست که سحرها بلندبشود نمازشب بخواند، لذا به او فرمود که سحرها بیدار بشود و به همین جمله اکتفاکند. نمی‌شود الآن هر طلبه‌ای که به تبلیغ رفت، کسی این سؤال را کرد، همین را جواب بدهد!.
[4] - یکی از فضلای درس، اشکال دیگری هم به استدلال به این آیه‌ی مبارکه مطرح فرمودند؛ که «فلان کار، از اموری است که مردم باید نسبت به آن قصد جدی داشته‌باشند.»، حداکثر دلالتش به این مقدار است که: «هر وقت شرایط آن کار فراهم شد، عزم جدی نسبت به آن باید کنند و آن کار را انجام دهند.»، لذا این عبارت ظهور ندارد در این که: «الآن که شرایط آن کار نیست، عزم بر آن کار را از الآن هم در خودت داشته‌باش.»، و لذا این جمله دلالت بر مانحن‌فیه ندارد. مقرر.
[5] - الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى - سلطان العلماء)؛ ج‌1، ص: 342.
[6] - صاحب «مفتاح الکرامه» در همان «کتاب الدین» بعد از این مطلب علامه که «یجب نیة القضاء» را فرموده، در ذیلش کلمات بزرگان را نقل می‌کند از جمله شهیدثانی در «مسالک»، این مناقشه را ایشان به این فرمایش شهیدثانی می‌فرمایند: «و في «المسالك» أنّ ذلك من أحكام الإيمان. و فيه‌ نظر ظاهر. نعم اعتقاد وجوب الأداء، من أحكام الإيمان، لا قصد الأداء و فعل الواجب، و إلّا لكفر من اعتقد وجوب الصلاة و لم يقصد فعلها أو لم يفعلها.». .مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)؛ ج‌15، ص: 15
[7] - مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام؛ ج‌3، ص: 457.
[8] - به تعبیر استاد: خلاف ظاهر.
[9] - استاد این فرمایش را به عنوان دلیل مستقلی نفرمودند، بلکه ذیل مناقشه بر فرمایش شهیدثانی در «لمعه» فرمودند. مقرر.
[10] - جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌25، ص: 42.
[11] - استاد این «ثانیاً» را تصریح نفرمودند. مقرر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo