درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
96/12/27
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
0.0.0.0.0.0.1دلالت روایات دستهی اول، آبی از این جمع است0.0.0.0.0.1طریق دوم: تفاوت در حیثیت حبّ و بغض
0.0.0.0.0.1.1قرائنی بر این جمع
0.0.0.0.0.1.1.1قرینهی اول: دلالت یا اشارهی عناوین مأخوذ در دو طایفه
0.0.0.0.0.1.1.2قرینهی دوم: تصریح به تعلیل به وصف عنوانی
0.0.0.0.0.1.1.3قرینهی سوم: مصالح عامه
0.0.0.0.0.1.1.4قرینهی چهارم: محبت جبلّی و فطری
0.0.0.0.0.1.1.5قرینهی پنجم: تصدیق اثر فطریبودن این محبتها
0.0.0.0.0.1.2نتیجه: پذیرش این طریق
موضوع: تکالیف قلب (تفسیر نهم: بغض / مقتضای ادله / جمع بین روایات / طریق دوم: تفاوت درحیثیت)
خلاصه مباحث گذشته:در «وجوب بغض» گفتیم: دو دسته روایت داریم: دستهی اول سه طایفه روایت است دربارهی وجوب بغض نسبت به شخص عاصی، و دستهی دوم دوازده طایفه روایت است دربارهی عدم وجوب بغض نسبت به شخص عاصی، و یا حتی حرمت بغض مؤمن مطلقاً ولو عاصی باشد. در جمع بین این دو دسته گفتیم: سه راه داریم.
راه اول، برگرفته از روایت طایفهی پنجم از روایات دستهی دوم (عدم وجوب بغض) بود؛ به حسب این روایت، نسبت به «معصیت» باید بغض داشته باشیم نه نسبت به «شخص عاصی»؛ گفتیم به قرینهی این روایت، برداشت میکنیم که در روایات دستهی اول که دربارهی بغض نسبت به شخص عاصی بود، مقصود، بغض نسبت به «معصیتِ» شخص عاصی است.
گفتیم برای این که این جمع تمام باشد، باید سند این روایت و دلالت آن روایات را بررسی کنیم ببینیم: «آیا تاب چنین حملی را دارند یا نه؟». روایت دال بر عدم وجوب بغض، از کتاب زید نَرسی بود. گفتیم: دربارهی این سند سه بحث داریم؛ نتیجه این شد که وثاقت زید نرسی به خاطر نقل ابنابیعمیر از او ثابت است، و به خاطر شهادت شیخ و نجاشی هم ثابت است که کتاب داشته، ولی ما طریق صحیحی به کتابش نداریم، خصوصاً که مزخرفاتی در این کتابی که به دست ما رسیده هست که نمیتوانیم ملتزم بشویم از امام معصوم صادر شدهاست؛ مثل همان روایتی که گفتهبود خدا در روز عرفات سوار بر شتر به میان حجاج میآید و ملائکه دعامیکنند حجاج آسیب نبینند و خدا هم میگوید: «آمین یا رب العالمین»!
نتیجه این شد که به علت ثابتنبودن کتابی که این روایتی که شاهد جمع است از آن نقل شده، «جمع اول»مان تمام نیست.
0.0.0.0.0.0.1دلالت روایات دستهی اول، آبی از این جمع است
اشکال دوم این است که روایات دستهی اول جداً تأبّی از این حمل دارد؛ آن روایات میگوید: «اهل معاصی را ابغضوهم»، این روایات میگوید نسبت به عملشان باید بغض داشته باشیم. این که بگوید: «أبغضهم» ولی مرادش این باشد که «اَبغِض فِعلَهم»، مثل وصف به حال متعلَّق است؛ که بگوییم: «زیدٌ عالم»، ولی به قرینهی منفصله روشن کنیم منظورمان این است که: «زید عالمٌ ابوه»، این خلاف ظاهر است؛ چون ظاهر اِسناد به امور، اسناد الی ما هو له است.[1]
خصوصاً که در بعضی نصوص ماضیه وحدت سیاق هم همین را اقتضامیکرد؛ «وَ وَاخِ الْإِخْوَانَ فِي اللَّهِ وَ أَحِبَّ الصَّالِحَ لِصَلَاحِهِ وَ دَارِ الْفَاسِقَ عَنْ دِينِكَ وَ أَبْغِضْهُ بِقَلْبِكَ وَ زَائِلْهُ بِأَعْمَالِك.»[2] ؛ همهی این ضمیرها، به خود آن شخص برمیگردد. این که بگوییم: «مفعول و ضمیر مفعولی، در همهی این فعلها «شخص» است، ولی در «أبغضه»، «فعل» است.»، خلاف وحدت سیاق است.
خلاصهی این طریق و نتیجه[3]
روایاتِ دستهی اول ظهور دارد در این که نسبت به «شخص عاصی» باید بغض داشته باشیم، روایت طایفهی پنجم از دستهی دوم صریح است در این که در مورد معصیت شیعیان و محبّین اهل بیت، نسبت به «فعل» باید بغض داشته باشیم نه نسبت به «فاعل»، به قرینهی طایفهی پنجم دست از ظهور روایات دستهی اول در «وجوب بغض نسبت به شیعهی عاصی» برمیداریم. نتیجه این میشود که به خاطر روایت طایفهی پنجم (و اولویت نسبت به غیرشیعه) نسبت به گناه باید بغض داشته باشیم مطلقاً چه گناه صادر از شیعیان و چه گناه صادر از دیگران، و نسبت به شخص گناهکار هم باید بغض داشتهباشیم (به خاطر روایات دستهی اول) الا این که شیعه باشد (به خاطر روایت طایفهی پنجم).[4]
اما این طریق، تمام نیست؛ چون نه سند روایت طایفهی پنجم تمام است[5] ، و نه دلالت روایات طوایف دستهی اول این جمع را برمیتابد.[6]
0.0.0.0.0.1طریق دوم: تفاوت در حیثیت حبّ و بغض
راه دوم برای جمع بین این دو دسته، این است که: حبّ و بغض، نسبت به شیعیان حیثی است؛ یعنی حیثیت این حبّ و بغض، متفاوت است؛ نسبت به شیعهی عاصی، از حیث عصیانش بغض داشته باش به حسب روایات دستهی اول، و از حیث ذاتش و تشیّعش حبّ داشته باش به حسب روایات دستهی دوم.
طریق اول این بود که به قرینهی روایات دستهی دوم که میگوید: «شیعهی عاصی را محبوب بدارید»، مقصود از این که روایات دستهی اول میگوید: «شخص عاصی را مبغوض بدارید»، این است که: «معصیت شیعهی عاصی را مبغوض بدارید، نه شخصش را.». به طریق اول اشکال شد که روایات دستهی اول ابای از این جمع دارد؛ نمیشود دستهی اول بگوید: «خودشان را» و دستهی دوم بگوید: مقصود، این است که «عملشان را». آن اشکال، بر این جمع وارد نمیشود؛ چون طبق این جمع، هر دو دسته میگوید: «خودشان را».
0.0.0.0.0.1.1قرائنی بر این جمع
پنج قرینه ما را به صحت این جمع رهنمون میکند[7] :
0.0.0.0.0.1.1.1قرینهی اول: دلالت یا اشارهی عناوین مأخوذ در دو طایفه
وصف، مشعر به علیت است؛ وقتی میگویند: «عالِم را دوست بدار»، واضح است که وجهش عالمیت است. یا وقتی میگویند: «سخی را دوست بدار»، حیثش «سخاوت» است. یا وقتی میگویند: «باتقوا را دوست» بدار، حیثش «تقوی» است.
در مانحنفیه هم عناوین مأخوذه در دو طایفه، به تناسب حکم و موضوع، دلالت یا اشاره به این جمع دارد؛ «حضرت عیسی فرمود: «تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي»[8] یا حضرت رضا علیهالسلام فرمود: «مَنْ أَحَبَّ عَاصِياً، فَهُوَ عَاصٍ.»[9] . این عناوینِ مأخوذ در موضوع، نشان میدهد مطلق ذات اینها مقصود نیست، بلکه «ذاتشان از حیث عصیان» مقصود است.[10] و روایات دال بر «حرمت بغض» موضوع را «حبیب آل محمد» یا «محبّ آل محمد» قرارمیداد؛ این عناوین مأخوذ در موضوع نشان میدهد مطلق ذات اینها مقصود نیست، بلکه «ذاتشان از حیث اطاعت و محبت» مقصود است.
0.0.0.0.0.1.1.2قرینهی دوم: تصریح به تعلیل به وصف عنوانی
قرینهی دوم این است که آن مطلبی که در قرینهی اول گفتیم ظهور یا اشعار بعضی روایات است، در بعضی روایات تصریح به تعلیل به آن وصف عنوانی شدهاست. مثلاً حضرت امیر در وصیتشان به امام مجتبی علیهما السلام فرمودند: «وَ دَارِ الْفَاسِقَ عَنْ دِينِكَ، وَ أَبْغِضْهُ بِقَلْبِكَ»[11] . جملاتِ قبلیِ[12] این روایت از «امالی شیخ مفید»: «وَ أَحِبَّ الصَّالِحَ لِصَلَاحِه»[13] ؛ در این روایت شریفه تصریح شده به این که صالح را به خاطر «صلاح»ش دوست بدار. و به قرینهی «مقابله» میفهمیم که شخص فاسق را هم «أبغضه لِفسقه»؛ یعنی از این که حضرت «فاسق» را در مقابل «صالح» قراردادهاند، میفهمیم همانطور که علت لزوم حب به صالحْ «صلاح»ش است، همانطور هم علت لزوم بغض قلبی به فاسق هم فسقش است.[14]
0.0.0.0.0.1.1.3قرینهی سوم: مصالح عامه
محبت به نزدیکان، مثل محبت بین زوجین و محبت نسبت به فرزندان یا والدین، مصالح عظیمی دارد[15] که نباید با چند گناه از بین برود، وگرنه اختلال نظام لازم میآید.[16] به خاطر این «مصلحت عامه» اینجور نیست که به مجرد این که کسی اهل معصیت شد، شارع بفرماید: باید نسبت به خودش بغض داشته باشی.
0.0.0.0.0.1.1.4قرینهی چهارم: محبت جبلّی و فطری
بسیاری از محبتها، امر فطری و جبلّی است، و به این مطلب در آیات و روایات تصریح شدهاست؛ مثل «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ»[17] ،[18] و «طُبِعَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَسَاءَ إِلَيْهَا.»، و «جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِّ مَنْ نَفَعَهَا وَ بُغْضِ مَنْ ضَرَّهَا»[19] پس به مجرد چند گناه، شارع مقدس نمیگوید: «باید به صورت قسری، بر خلاف فطرتت حرکت کنی و از این محبت فطری و جبلّی دل بکنی.».[20]
0.0.0.0.0.1.1.5قرینهی پنجم: تصدیق اثر فطریبودن این محبتها
در بعضی روایات، خداوند اثر جبلّیبودن را تصدیق کرده و مثلاً فرموده: «لَا لَوْمَ عَلَى مَنْ أَحَبَّ قَوْمَهُ وَ إِنْ كَانُوا كُفَّاراً.»[21] . همان تقریب قرینهی چهارم اینجا هم میآید؛ که از این روایات میفهمیم این محبت، یک امر طبیعی است و خدای متعال ذات انسان را به نحوی آفریده که چنین خواسته و عادتی دارد، پس به مجرد چند گناه نمیگوید: «باید برخلاف این امر فطری حرکت کنی».[22]
0.0.0.0.0.1.2نتیجه: پذیرش این طریق
پس به این قرائن داخلی و خارجی، روایات دستهی اول که میگوید: «أبغضهم»، یعنی خودشان را، اما از حیث عصیان و هتک خداوند متعال، و روایات دستهی دوم که میگوید: «احبهم»، یعنی خودشان را از حیث محبت اهل بیت و اطاعت خداوند متعال. پس این دو دسته روایات با یکدیگر تنافی ندارند.[23]
راه سوم، با تنقیح مسأله و جمعبندی إنشاءالله جلسهی آینده.