< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مراتب امربه‌معروف (تکالیف قلب / تفسیر نهم: بغض / مقام سوم: مقتضای ادله / روایت سوم)

خلاصه مباحث گذشته:

گفتیم نسبت به تفسیر نهم از تکالیف قلب، طوایفی از روایات دلالت بر بغض دارد. از طایفه‌ی اول استفاده می‌شود بغض نسبت به فاعل معصیت واجب است مطلقاً ولو قبل از نهی‌ازمنکر، طایفه‌ی دوم وجوب بغض را مقید کرده به این که نهی‌ازمنکر اثر نکند، طایفه‌ی سوم روایاتی است که اصل این حب و بغض را به نحوی اثبات می‌کند. از روایات طایفه‌ی اول دو روایت را خواندیم، به روایت سوم رسیدیم.

 

0.0.0.0.0.13- و أبغضه بقلبک

شیخ طوسی از شیخ مفید در امالی، و اِربِلی در «کشف الغُمّه»، روایت مفصل و بسیار خوش‌مضمونی نقل کرده‌اند؛ وصیت مبارک امیرالمؤمنین به امام حسن. فرازی از این وصیت: «وَ دَارِ الْفَاسِقَ عَنْ دِينِكَ، وَ أَبْغِضْهُ بِقَلْبِكَ»[1] ؛ در این جمله حضرت می‌فرمایند که با شخص فاسق و گناهکار، در ظاهر مدارا کن، ولی در قلبت بغض او را داشته‌باش. پس بغض به شخص عاصی، به حسب این روایت شریفه واجب است.

0.0.0.0.0.1.1مناقشه اول: احتمال خروج از دین

در تعبیر «الفاسق عن دینک» دو احتمال هست:

احتمال اول: کسی که از تکالیف دین تو عصیان کرده و فاسق شده‌است اعم از این که دینش حق است یا حتی کافر است.

احتمال دوم: خصوص کسی که از دین تو منحرف شده و مخالف یا کافر شده‌است.

آنچه استدلال به این روایت را تمام می‌کند، احتمال اول است؛ اگر تنها از تعبیر «فاسق» استفاده می‌کرد، می‌توانستیم بگوییم: «ظهور دارد در معنای شرعی»، ولی به قرینه‌ی «عن» معنای لغوی اراده شده[2] و لذا این روایت ظهور در احتمال دوم دارد. یا لااقل مردد بین دو احتمال است، پس احتمال دوم اثبات نشده، بغض نسبت به مطلق عاصی را اثبات نمی‌کند. پس وزان این روایت، وزان بعض روایات باب 17 ابواب امر و نهی است: «كُلُّ مَنْ لَمْ يُحِبَّ عَلَى الدِّينِ وَ لَمْ يُبْغِضْ عَلَى الدِّينِ، فَلَا دِينَ لَهُ[3] .

0.0.0.0.0.1.2مناقشه دوم: مقام وصیت

این روایت شریفه، در وصیت حضرت به امام حسن مجتبی وارد شده‌است؛ مقام وصیت، مقامی است که موصی، فرزندش را به آنچه دوست دارد سفارش می‌کند، فارغ از این که در شرع مستحب است یا واجب است؛ مثل این که هر شب جمعه برای او فاتحه بخوانند. پس، از وصیت حضرت حداکثر می‌توانیم اصل خوب‌بودن این امور را بفهمیم، نه وجوب تمام فقرات را.

و شاهد بر این که این وصیت فقط بر واجبات نیست، امور مستحبی است که در این وصیت هست: «ثُمَّ إِنِّي أُوصِيكَ يَا حَسَنُ ... الْزَمْ بَيْتَكَ»؛ معلوم است که این یک دستور شخصی است که حضرت در منزل بمانند. «وَ ابْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ»؛ واضح است که بکاء بر خطا واجب نیست. «وَ الِاقْتِصَادِ»، میانه‌روی در معیشت واجب نیست، «وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضَاءِ وَ الْغَضَبِ، وَ حُسْنِ الْجِوَارِ، وَ إِكْرَامِ الضَّيْفِ، وَ رَحْمَةِ الْمَجْهُودِ وَ أَصْحَابِ الْبَلَاءِ، وَ صِلَةِ الرَّحِمِ، وَ حُبِّ الْمَسَاكِينِ وَ مُجَالَسَتِهِمْ، وَ التَّوَاضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَفْضَلِ الْعِبَادَةِ، وَ قَصْرِ الْأَمَلِ، وَ اذْكُرِ الْمَوْتَ، وَ ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا، فَإِنَّكَ رَهِينُ مَوْتٍ، وَ غَرَضُ بَلَاءٍ، وَ صَرِيعُ سُقْمٍ. وَ أُوصِيكَ بِخَشْيَةِ اللَّهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِيَتِكَ، وَ أَنْهَاكَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ، وَ إِذَا عَرَضَ شَيْ‌ءٌ مِنْ أَمْرِ الْآخِرَةِ فَابْدَأْ بِهِ، وَ إِذَا عَرَضَ شَيْ‌ءٌ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا فَتَأَنَّهُ حَتَّى تُصِيبَ رُشْدَكَ فِيهِ، وَ إِيَّاكَ وَ مَوَاطِنَ التُّهَمَةِ وَ الْمَجْلِسَ الْمَظْنُونَ بِهِ السَّوْءُ، فَإِنَّ قَرِينَ السَّوْءِ يَغُرُّ جَلِيسَهُ[4] ، واضح است که بسیاری از این فرازها واجب نیست. نمی‌خواهم به «وحدت سیاق» تمسک کنم (که شما اشکال کنید: «اشکالی ندارد که تکالیف واجبی در خلال تکالیف مستحبی گفته شود.»)، می‌خواهم به مقام «وصیت» تمسک کنم.

إن قلت: امیرالمؤمنین بعث فرموده‌اند، و طبق مسلک حضرت امام و مرحوم نائینی هر جا قرینه و ترخیصی پیدانکردیم، اطاعت عقلاً واجب است. اینجا هم امر به بغض فرموده‌است، پس اگر دلیلی بر ترخیص نداشته باشیم واجب است.

قلنا: حکم عقل طبق این مسلک، فقط در مقام «شارعیت» و «بیان حکم الهی» است. ولی در مانحن‌فیه اولاً احرازکرده‌ایم که مقام «وصیت» است نه «شارعیت»، و ثانیاً اگر چنین جزمی نداشته باشیم، لااقل احرازنکرده‌ایم در مقام بعث شرعی و حکم مولوی است و این حکم عقل فقط جایی جاری می‌شود که احرازکرده‌باشیم مقام «شارعیت» است.

نمی‌توانید بگویید: «این وصیت، دستورالعمل سلوکی است، پس وظیفه‌ی همه است.»؛ چون در دستورالعمل‌های سلوکی، اولاً همه‌ی دستورات واجب نیست، و ثانیاً حتی نمی‌توان دستورالعمل سلوکی را عام دانست مگر روشن باشد که دستور سلوکی عام می‌دهند.

0.0.0.0.0.1.3مناقشه سوم: ضعف سند

اشکال سوم به استدلال به این روایت، ضعف سند است؛ چون کسانی که این روایت را نقل کرده‌اند، مجهول‌الحال هستند:

الفجیل العقیلی: نه توثیقی دارد نه جرح

ابی بکر بن عیاش: لا توثیق له و لا جرح

ابو معمر: لا توثیق له و لا جرح

بنابراین ولو تا اینجا سند تمام باشد، ولی این سه نفر به خصوص راوی مباشر، آدم‌های مجهول‌الحالی هستند.

0.0.0.0.0.1.3.1پاسخ: اسناد جزمی

فقط یک راه برای تصحیح این سند هست؛ که إربِلی اسناد جزمی داده‌است. وی معاصر ابن‌طاوس است و درنتیجه خبر و روایات او، محتمل الحس و الحدس است. طبق مختار ما، اصالت‌الحس جاری شده و درنتیجه خبر او حجت است. اگر کسی این مبنا را قبول نداشته باشد، راهی برای تصحیح این سند وجود ندارد.


[1] - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌12، ص: 238.
[2] - فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ، أى خرج. الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية؛ ج‌4، ص: 1543و .فَسَقَ عن أَمر ربه أَي خرج. لسان العرب؛ ج‌10، ص: 308
[3] - وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 177.
[4] - الأمالي (للشيخ الطوسي)؛ ص: 7.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo