< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مراتب امربه‌معروف (تکالیف قلب / تفسیر هفتم و هشتم: اظهار کراهت و عدم رضا)

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تفسیر ششم از تکالیف قلب بود؛ اظهار کراهت قلبی، نتیجه این شد که دلیل مستندی دال بر وجوب پیدانشد.

 

0.0.0.1نتیجه تفسیر ششم: برائت

وقتی دلیلی بر وجوب کراهت پیدانکردیم، پس به نحو شبهه وجوبیه شک می‌کنیم: آیا اظهار کراهت نفسانی واجب است یا نه؟ طبق مسلک اصولی اعم از اصولیین و اخباریین، مرجع ما ادله‌ی «برائت» است.

0.0.1وجوب عقلی تخییری بین مصادیق یسیر تغییر

جمع بین دو چیز باعث می‌شود عقلاً مخیر باشیم بین اظهار عدم رضا و اظهار کرهت نفسانی و امور دیگر، که توضیحش را در مراتب امربه‌معروف خواهیم گرفت.

حاصل مطلب این است که در ادله عناوینی داریم مثل «تغییر»، «تأنیب» یا «تعذیل» که این دو به معنای ملامت و سرزش است.[1] و تفسیر پنجم و ششم هم از مصادیق «تغییر» بوده و درنتیجه «ما یُمتثل به التغییر» است.

وقتی واجبی داریم که مصادیق متعددی دارد، از باب حکم عقل، مخیَّر بین آن مصادیق هستیم؛ مثلاً اگر مولا بگوید: «صل صلاة الظهر»، شما می‌توانید با افراد مختلفی این امر را امتثال کنید مثل نماز در خانه، نماز در مسجد، نماز اول وقت، نماز آخر وقت، بین این افراد تخییر عقلی دارید.

از طرف دیگر کتاباً و سنةً ادله‌ای داریم بر این که تیسیر در این مراتب هم ملزوم الزامی شارع است، پس هم باید تغییربدهیم و هم باید مدارا داشته‌باشیم؛ پس اگر با یک رو ترش کردن می‌توانیم طرف را تغییر بدهیم، نباید راه‌های بالاتر را انتخاب کنیم. پس این مصادیق، مقدم بر مرتبه‌ی لسانی است.

بنابراین نسبت به مواردی مثل اظهار کراهت یا عدم رضایت، اولاً دلیلی بر وجوب خصوص این موارد نداریم، و ثانیاً ما موظف به تغییر هستیم و این موارد هم از مصادیق تغییر است، و ثالثاً موظف به مراعات تیسیر و تدریج هستیم، بنابراین مادامی که مواردی مثل اظهار کراهت یا عدم رضایت مؤثرند، به جای امربه‌معروف لسانی، نوبت به مرتبه‌ی لسانی نرسیده و عقلاً مخیر بین این مصادیق هستیم.

0.0.2تفسیر هفتم و هشتم: اظهار عدم رضایت یا اظهار کراهت

طبق این تفسیر، آنچه مهم است، اظهار عدم رضایت یا اظهار کراهت است، ولو در قلب هیچ کراهتی هم نداشته باشد و بلکه راضی هم باشد.

0.0.2.1قائلین

بزرگانی وظیفه‌ی قلبی را اینطور تفسیرکرده‌اند:

شهید اول در غایت المراد: «و يجب دفع المنكر بالقلب أوّلا كما إذا عرف أنّ فاعله ينزجر بإظهار الكراهية[2] .

علامه حلی در تحریر الاحکام الشرعیه: «فالأوّل يجب مطلقا و هو أوّل المراتب، فإذا علم أنّ فاعل المنكر ينزجر بإظهار الكراهية وجب[3] .[4]

علامه در قواعد، در یک تفسیر ترکیبی فرموده: اعتقاد و اظهار عدم رضا.[5]

0.0.2.2دلیلی بر وجوب نداریم

برای این دو عنوان که تفسیر هفتم و هشتم است، دلیلی پیدانکردیم که بگوییم: شارع تکلیفی به این موضوع گردن ما گذاشته‌است.

0.0.2.3دلیل بر حرمت

ممکن است ادعا بشود نه تنها دلیل بر وجوب نداریم، بلکه دلیل بر حرمت «اظهار کراهتی که در قلب نیست» داریم؛ چون مصداق نفاق و اغراء به جهل و کذب است. چرا کذب است؟ چون وقتی چیزی که در قلبت نیست را ابرازمی‌کنی، به زبانِ بی‌زبانی می‌گویی: «من راضی نیستم»، و این خلاف واقع است. اِخبار، یعنی پرده از روی واقعیتی برداری، چه به لفظ باشد یا به چیز دیگری. و اینجا اخبار می‌دهی بر خلاف واقع، پس کذب است.[6]

0.0.2.3.1جواب از کذب

مقوِّم اِخبار، قصد است. پس برای حل مشکل کذب، می‌توان بدون قصد «اخبار» تظاهر به کراهت کرد.

0.0.2.3.2جواب از نفاق و اغراء به جهل

در پاسخ تعارض با «اغراء به جهل» و «نفاق» باید توجه داشته باشیم که:

0.0.2.3.2.1اولاً دلیلی بر حرمت مطلق نداریم

اولاً دلیلی نداریم بر این که: «هر اغراء به جهل و هر مرتبه‌ای از نفاق، حرام است.»؛ نفاق و اغراء به جهل، به شرطی حرام است که موجب اضلال جامعه بشود.

0.0.2.3.2.2ثانیاً در مواردی مستحب است

ثانیاً روایاتی داریم دال بر این که در مواردی مستحب است انسان ظاهرش را بر خلاف باطنش قراربدهد:

مثل این که با سیلی صورت خودش را سرخ می‌کند و همه فکرمی‌کنند وضعش خوب است.[7]

«وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّا لَنَبْشِرُ فِي وُجُوهِ قَوْمٍ وَ إِنَّ قُلُوبَنَا‌ لَتَقْلِيهِمْ أُولَئِكَ أَعْدَاءُ اللَّهِ نَتَّقِيهِمْ عَلَى إِخْوَانِنَا وَ عَلَى أَنْفُسِنَا. وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع: بِشْرٌ فِي وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصَاحِبِهِ الْجَنَّةَ وَ بِشْرٌ فِي وَجْهِ الْمُعَانِدِ يَقِي صَاحِبَهُ عَذَابَ النَّارِ[8] . مسلّماً امیرالمؤمنین نفرت دارند نسبت به آن گروهی که اعداءالله هستند، ولی می‌فرمایند سیره‌شان بر این بوده که با آنها با روی خوش برخوردمی‌کرده‌اند. و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرمایند که با خوش‌رویی برخوردکردن با کسی که عناد و عداوت دارد، او را از عذاب آتش نگه می‌دارد؛ این رفتار ما به‌تدریج باعث می‌شود آنها به مذهب حق گرایش پیداکنند و از عذاب آتش محفوظ بمانند. البته واضح است که این دستور، مختص به زمانی است که آنها عداوت‌شان را بروزنداده‌اند و فقط در دل‌شان عداوت دارند.[9]

«مَنْ أَطَابَ الْكَلَامَ مَعَ مُوَافِقِيهِ لِيُؤْنِسَهُمْ وَ بَسَطَ وَجْهَهُ لِمُخَالِفِيهِ لِيَأْمَنَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ وَ إِخْوَانِهِ فَقَدْ حَوَى مِنَ الْخَيْرَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ الْعَالِيَةِ عِنْدَ اللَّهِ مَا لَايُقَادِرُ قَدْرَهُ غَيْرُهُ.»[10] : کسی که چنین تظاهری را در مقابل مخالفین داشته باشد تا خودش و برادران ایمانی خود را در امان نگه دارد، خداوند متعال درجه‌ای به او اعطا خواهدکرد که هیچ‌کس غیر از خدا نمی‌تواند قدر آن را بیان کند.

0.0.2.3.3نتیجه: عدم حرمت

پس نفاق به معنی «اختلاف ظاهر و باطن»، و اغراء به جهل، نه تنها حرام نیست، بلکه در مواردی هم مستحب است.

0.0.2.4نتیجه: اثبات وجوب عقلی

بنابراین اظهار کراهت و اظهار عدم رضایت، نه دلیلی بر وجوبش هست و نه دلیلی بر حرمتش، پس مورد برائت شرعیه است.

البته آن حرفی که در تفسیر پنجم و ششم گفتیم، اینجا هم می‌آید؛ اظهار کراهت و عدم رضایت، اگر از مصادیق «تغییر» است، از عِدل‌های واجب تخییری است و وجوب تخییری عقلی دارد، و اگر مقدمه‌ی تغییر باشد، وجوب عقلی مقدمی دارد. پس این وجوب، عقلی است.

0.0.3تفسیر نهم: بغض

0.0.3.1مقدمه

فیض کاشانی فرموده که تکلیف ما در مرتبه‌ی قلب، بغض نسبت به مرتکب معصیت است: «للإنكار مراتب: أولها بالقلب و هو أن يبغضه على ارتكاب المعصية، و هو‌ البغض في اللّه المأمور به في السنة المطهرة.»[11] .

در «ابواب الامر و النهی و ما یناسبهما» دو باب در «وسائل» وجود دارد که ممکن است از روایات آن دو باب برای اثبات این تفسیر استفاده بشود:

باب 15 : «وُجُوبِ الْحُبِّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِي اللَّهِ»[12] ،

و باب 18 : «وُجُوبِ حُبِّ الْمُطِيعِ وَ بُغْضِ الْعَاصِي»[13] .

از روایات این دو باب استفاده می‌شود که نسبت به خود شخص عاصی باید بغض داشته باشیم. در مقابل، از روایت زید نِرسی استفاده می‌شود که نباید نسبت به مؤمن و شیعه بغض داشته باشیم، بلکه فقط باید نسبت به فعل منکر صادر از او بغض داشته باشیم. در جمع بین این‌ها چه باید کرد؟


[1] - چه بسا بتوانیم بگوییم تأنیب و تعذیل چون هم به این دلیل واجب است که از مصادیق «تغییر» است. بنابراین ما فقط یک وظیفه داریم و آن «تغییر» است. مقرر.
[2] - غاية المراد في شرح نكت الإرشاد؛ المقدمة، ص: 61.
[3] - تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط - الحديثة)؛ ج‌2، ص: 241.
[4] - اگرچه جمله‌ی «فإذا علم» ظهور دارد در این که علامه درصدد تفسیر جمله‌ی قبلی و مرتبه‌ی قلبی است، ولی جمله‌ی اول که ‌فرموده: «مرتبه‌ی اول مطلقاً واجب است»، ظهور دارد در این که مرتبه‌ی اول را خالی از اظهار می‌داند؛ و الا باید مشروط به شروط امربه‌معروف مثل احتمال تأثیر و عدم ضرر می‌بود. کلام علامه در «قواعد» که مرتبه‌ی قلبی را مقید به «اظهار» نکرده‌است، مؤید استظهار از جمله‌ی اول است. مقرر.
[5] - البته علامه در «قواعد» حرفی از «اظهار» نزده: «و يجبان .بالقلب مطلقا، و أقله اعتقاد وجوب ما يتركه، و تحريم ما يفعله، و عدم الرضا به.». قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام؛ ج‌1، ص: 525 (مقرر)
[6] - نتیجه‌ی این تعارض، عدم اثبات وجوب اظهار نیست، بلکه تقیید آن است؛ آن اظهاری واجب است که در قلب هم باشد، و ایجاد کراهت در قلب، شرط واجب یا وجوب است. مقرر.
[7] - در «وسائل» بابی داریم قریب به این مضمون که مستحب است کسی که وضع مالی‌اش خوب نیست، تظاهرکند وضعش خوب است. مقرر.
[8] - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌12، ص: 261و262‌.
[9] - این «اختصاص به شرایط عدم بروز» را استاد بعد از کلاس درس فرمودند. مقرر.
[10] - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌12، ص: 262.
[11] - مفاتيح الشرائع؛ ج‌2، ص: 56و57.
[12] - بَابُ وُجُوبِ الْحُبِّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِي اللَّهِ وَ الْإِعْطَاءِ فِي اللَّهِ وَ الْمَنْعِ فِي اللَّهِ. وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 165.
[13] - بَابُ وُجُوبِ حُبِّ الْمُطِيعِ وَ بُغْضِ الْعَاصِي وَ تَحْرِيمِ الْعَكْسِ. وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 183.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo