درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
96/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقام ششم: «مراتب امربهمعروف (مرتبهی قلبی / تفسیر سوم / کتاب / آیه دوم و سوم)
خلاصه مباحث گذشته:بحث در این بود که: آیا واجب است رضای به انجام معروف و حرا است رضای به انجام منکر؟ گفتیم برای اثبات این مطلب، به سه قسم دلیل استنادشده: کتاب و سنت و عقل. آیه183 آلعمران را عرض کردیم و روایاتی که ذیل این آیه نقل شدهبود مبنی بر این که کسانی که راضی به قتل انبیا هستند، آنها هم قاتل قلمداد شدهاند.
به حسب مبنای ما، یکی از روایاتی که در کافی است، سندش تمام است. صرف نظر از روایات، استظهار از آیه مشکل است؛ چون ممکن است اسناد قتل به این افراد، بر اساس این امر عرفی باشد که ادنی مناسبت مصحِّح اسناد است.
مناقشهی دوم: این آیه وجوب رضایت به واجب را اثبات نمیکند
إن قلت: این آیهی شریفه فقط بخشی از مدعا را اثبات میکند؛ کسی که راضی به قتل باشد، مشمول این آیه میشود. اما آیا واجب است رضای به مطلق فعل معروف؟
جواب اول: مناط اسناد «رضایت استاگر استظهار ما این شد که رضایت به حرام موجب اسناد است، فرقی بین «رضایت به حرام» با «رضایت به انجام واجب» نیست؛ چون ما یوجب الإسناد، رضایت است، نه متعلَّقش؛ متعلقش، چه فعلالحرام باشد، و چه فعلالواجب باشد، از این آیه و روایات ذیل آن استفاده میشود که «رضایت» مصحِّح اسناد است و این مناط را هم در هر دو باب داریم. پس اگر استظهار ما از این آیه این باشد که «رضایت به یک فعل، مصحِّح اسناد آن فعل به شخص راضی است.»، فرقی نیست در این که آن فعل، واجب باشد یا حرام.
جواب دوم: الغای خصوصیت عرفیهاگر منطوق این آیه این باشد که: «رضایت به حرام، مصحِّح اسناد آن عمل حرام به شخص راضی است.»، ممکن است ادعای الغاء خصوصیت عرفیه هم بشود؛ وقتی شارع میفرماید رضایت به حرام مصحِّح اسناد فعل حرام به شخص راضی است، پس رضایت به فعل واجب هم مصحِّح اسناد فعل واجب به شخص راضی است. یا بگوییم: ترک واجب هم حرام است، پس رضایت به ترک واجب را باید ترک کرد، و ترک رضایت به ترک واجب، ملازمه دارد با رضایت به واجب.[1]
اشکال: عدم امکان سرایت وجوب به ملازماتاین بیان، طبق مبانی سابقین از اصولیین، تمام است. اما طبق مسلک رایج عند المتأخرین اینچنین نیست؛ چون نمیتوانیم عنوان وجوب را به ملازمات حکم سرایت بدهیم.
نتیجه: عدم اثبات مدعا از نفس آیه[2]
بنابراین مناقشهی دوم به استظهار از این آیه تمام نیست؛ البته جواب دوم به این مناقشه هم تمام نیست، اما طبق جواب اول از این مناقشه عرف از این آیه استظهارش این است که «رضایت به یک فعل، مصحِّح اسناد آن فعل به شخص راضی است.» و فرقی بین فعل واجب با حرام نمیبیند.
اما به خاطر مناقشهی اول ممکن است این آیه صرفاً صحت اسناد را بیان میفرماید و نمیخواهد تمام آثار یک فعل (از جمله عقاب بر آن فعل) را به شخص راضی به آن فعل هم اسناد بدهد. بنابراین از این آیه وجوب رضایت قلبی به واجبات و ترک محرمات اثبات نمیشود.
2- پیکردن ناقهی صالح (شعراء:157 و شمس:14)آیهی دوم، آیهای است که دربارهی پیکردن ناقهی حضرت صالح است. این آیه هم در سورهی مبارکهی «شعراء» آمده و هم سورهی مبارکهی «شمس» هم داریم:
شعراء:﴿قَالَ هذِهِ نَاقَةٌ لَهَا شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿155﴾ وَ لاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿156﴾ فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ ﴿157﴾ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿158﴾
شمس:﴿فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿14﴾ وَ لاَ يَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿15﴾.
اینجا به قوم ثمود نسبت داده شده که آن ناقه را پی کردند، و حال این که کسی که این ناقه را پی کرده، یک نفر بوده؛ گویا نامش قداربنسالم بودهاست. پس این فعل حرام و قبیح را یک نفر از قوم ثمود انجام داده، اما در عین حال اسناد به همه داده شدهاست، و عذاب هم همه را فراگرفت. البته در ذیل این آیه بعضی روایات هست مبنی بر این که خداوند چهل سال این قوم را عقیم کرد و در زمان عذاب کودکی در آن قوم نبودهاست.
روایتی ذیل این آیهدر کتاب غیبت نعمانی: «أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِيُّ مِنْ كِتَابِهِ فِي الْمُحَرَّمِ سَنَةَ ثَمَانٍ وَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي يَزِيدُ بْنُ إِسْحَاقَ الْأَرْحَبِيُّ وَ يُعْرَفُ بِشَعِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُخَوَّلٌ عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ يَقُولُ: ... وَ إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ الْغَضَبُ.»: رضا و غضب، مردم را تحت یک گروه واحد درمیآورد، چه کسی که انجام داده و چه کسی که انجام ندادهاست؛ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ صَالِحٍ وَاحِدٌ فَأَصَابَهُمُ اللَّهُ بِعَذَابِهِ بِالرِّضَا لِفِعْلِهِ وَ آيَةُ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ. فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ وَ قَالَ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها وَ لايَخافُ عُقْباها.»[3] .
مضمون این حدیث در نهجالبلاغه هم هست، و اسناد جزمی داده شده.[4] سیدرضی، در ازمنهای بوده که کلامش محتمل الحس و الحدس است، پس طبق این مبنا از نظر سندی مشکلی نداریم.
دلالت آیه به قرینهی استشهاد امیرالمؤمنین تمام استبه خاطر این روایت شریفه، بنا بر این که سند روایت تمام باشد، استدلال به این آیه تمام است.
استدلال به نفس آیه تمام نیستاگر بخواهیم از خود آیه استفاده کنیم صرف نظر از این روایت، مشکل است؛ همانطور که در بعضی تفاسیر هم واردشده، گفته میشود تصمیم جمعی بوده، لکن مباشر یک یا چند نفر بودهاند. حضرت صالح از سن 16سالگی به رسالت مبعوث شدهاست، تا سن 120 سال در میان این قوم (بین مدینه و شام) بودند، هر چی ایشان ارشادفرمود اثری نداشت الا نادراً. اینها معجزهای خواستند که از این کوه، ناقهای با شرایط ویژه بیرون بیاور. خدای متعال این کار را کرد، اما آنچنان بتپرست بودند که نمیتوانستند قلباً ملتزم بشوند و زیر بار پرستش خدای متعال بروند. قراربود آب چشمهای که آنجا بوده، یک روز برای مردم باشد یک روز برای ناقه، آن روزی که نوبت ناقه بود، مردم حق استفاده از آب چشمه نداشتند[5] ، این برای امتحان مردم بوده، وگرنه ناقه مگر چقدر آب میخورد؟! اینها به صورت جمعی تصمیم گرفتند که باید مزاحمت ناقه را از سر خودمان بازکنیم. در روایت داریم که دو نفر در عالم اشقی الأولین و الآخرین است: یکی همین کسی که ناقهی صالح را پی کرد، و دیگری هم ابنملجم. رسالهی مستقله در این باب نوشته شده که خصوصیات این دو چه بودهاست.
اگر اینطور باشد که طبق این تفاسیر، به صورت جمعی تصمیم گرفتهاند، اسناد «عقروها» به همه، به خاطر مشارکتشان در این تصمیمگیری است، نه به صرف رضایت به پیکردن ناقه؛ مثل این است که کسی امر به قتل کند. بنابراین از نفس آیه نمیتوانیم استفاده کنیم صرف رضایت به امر حرام هم حرام است.
مناقشه: استشهاد حضرت استظهار استاگرچه استظهار ما این است که از این آیه استفاده نمیشود، اما هنوز این نکته محل تأمل است که امام استشهاد تعبدی نمیخواهند بفرمایند؛ کأن ظاهر روایت شریفه این است که بدون تفسیر من هم از این آیه استفاده میشود.
جواب: استشهاد حضرت را باید توجیه کنیموقتی استظهار ما از این آیه غیر از فرمایش حضرت است، استشهاد حضرت به این آیه را باید به نحوی توجیه کنیم؛ ممکن است حضرت برای بخشی از مطلب به این آیه استنادفرمودهاند؛ که مثلاً عذاب همه را فراگرفت، درحالیکه روشن است همه مباشر نبودهاند و حضرت میفرمایند غیرمباشر را هم عذاب شامل شدهاست.
نتیجه[6]
استدلال به این آیهی شریفه، به قرینهی روایت ذیل آن تمام است. الا این که ذیل آیهی بعدی مناقشهای دلالی مطرح خواهدشد که به استدلال به آن آیه هم وارد است.
3- فلا عدوان إلا علی الظالمین (بقره:193) ﴿وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ﴾ ﴿193﴾نفس این آیه هیچ دلالتی بر بحث ما ندارد؛ فقط به توسط برخی روایات وارده ذیل این آیه میتوان استدلال کرد، صاحب وسائل هم بعضی از این روایات را ذیل همین باب «وجوب رضا به معروف و حرمت رضا به حرام» پنجم آورده[7] .
دو روایت ذیل این آیهروایت پانزدهم از باب پنجم: «وَ عَنِ الْحَسَنِ بَيَّاعِ الْهَرَوِيِّ يَرْفَعُهُ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِي قَوْلِهِ فَلا عُدْوانَ إِلّا عَلَى الظّالِمِينَ قَالَ إِلَّا عَلَى ذُرِّيَّةِ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ ع.»[8] .
روایت شانزدهم: «وَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: قُلْتُ فَلا عُدْوانَ إِلا عَلَى الظّالِمِينَ قَالَ لَايَعْتَدِي اللَّهُ عَلَى أَحَد ٍإِلَّا عَلَى نَسْلِ وُلْدِ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ ع.»[9] .
دلالت آیه و روایتاگر ظاهر روایت این باشد که مراد جدی خداوند از «علی الظالمین» اینها هستند، پس حضرت میفرمایند: مراد خداوند از «ظالمین» در این آیه، یا فقط نسل قاتلین سیدالشهداست، یا این که اینها هم از مصادیقش هستند. نسل آن قاتلین تا روز قیامت، مباشر قتل نبودهاند، پس چرا به آنها گفته شده: «ظالمین»؟! و عدوان خدای متعال نسبت به آنها برای چیست؟ برای این که اینها راضی هستند به قتل سیدالشهداء از طرف آباءشان. در هر صورت از این آیه به کمک این دو روایت شریفه استفاده میشود که اگر انسان راضی به کار ظالم شد، چه آن ظالم در فعل ظالم باشد و چه در ترک ظالم باشد، ظالم شمرده میشود و مورد عدوان و تعدیِ خدای متعال قرارمیگیرد. و تعدی و عدوان خدای متعال، همان عذاب الهی است.
اشکال: تمام این روایات، دربارهی قتل است، آیا میتوانیم تعدی کنیم به سایر موارد؟
پاسخ: اگر بنا شد نفس رضایت بدون این که عمل خارجی دنبالش باشد مناط دخول در عنوان باشد، میتوانیم تعدی کنیم. و اگر شما این سه آیه را کنار هم بگذارید، اگرچه همهی اینها دربارهی قتل است، ولی معلوم میشود فرقی ندارد. این، وابسته به این است که شما مطمئن به این جهت بشوید.
سندجواب این است که خود این آیه دلالتی ندارد. اما با توجه به تفسیر، هر دو روایت، از تفسیر عیاشی است و علاوه بر این که سند محذوف است، همان مقدار مذکور هم مرسل است؛ چون «عن الحسن بیّاع الهِرویّ یرفعه» یا «إبراهیم عمن رواه» دارد.
البته روایت دوم در «کامل الزیارات» هم هست[10] ، اینها نقصانهای وسائل است؛ روایت اولی که دیروز خواندیم در کافی بود ولی صاحب وسائل سند کافی را نیاورد، این روایت را از تفسیر عیاشی نقل فرموده و اشاره نفرموده که در کاملالزیارات هم هست. در رجال «کامل الزیارات» شش قول بود، مختار ما (قول ششم) این بود که ایشان تضمین کرده که بین من و منبعی که حدیث را نقل میکنم، همه ثقات هستند، نه این که تمام سند یا مشایخ بلاواسطهام ثقات هستند، ولی باید در آن منبعی که ذکرکرده، دقت کنیم.
دلالت: عدم تعیین جهت ظالم شمردهشدناین که ذریهی قاتلین سیدالشهداء ظالم شمرده شدهاند، آیا وجهش رضایت است؟ یا وجهاش این است که ذریهی آنها هم ظلمهای آباء و اجدادشان را ادامه میدهند؟ از این جهت، نه آیه و نه دو روایت ذیل آن، در مقام بیان نیستند؛ ممکن است ظالم شمردهشدن ذریهی قاتلین سیدالشهداء، به صرف رضایت به ظلم اجدادشان نباشد، بلکه به این خاطر باشد که این ذریه هم به ظلمهایی از آن قبیل و کشتار مظلومان ادامه میدهند، یا لااقل هر جا ممکن شود، به چنین ظلمهایی کمک کنند و دامن بزنند.[11]
نقدی بر دلالت هر سه آیهاگر از این آیات و روایات ذیل آنها استفاده بشود که رضایت به قتل انبیاء و سیدالشهداء و پیکردن ناقهی حضرت صالح حرام است، آیا استفاده میشود که: «پس رضایت به هر کار حرام دیگری هم حرام است.»؟ اگر بگوییم: بیش از قتل انبیا را اثبات میکند، حداکثر دلالت این آیات، به نحو قضیهی مهمله است؛ شاید خدای متعال فقط رضایت به بعضی گناهان مثل قتل پیامبران را حرام فرمودهباشد، این احتمال را میدهیم.
در «رسائل» این بحث هست که: آیا قصد حرام هم حرام است؟ آنجا گفته میشود که حرام نیست. ممکن است کسی بگوید: «رضایت به حرام هم مثل قصد حرام است.»، بلکه به نظر برخی اهل معقول، هر قصدی مسبوق به رضایت است.
نتیجه: این مرتبه از تکلیف قلبی، از آیات استفاده نمیشود[12]
آنچه از این آیات و روایات ذیل آن استفاده میشود، این است که رضایت به قتل انبیا و سیدالشهداء و پیکردن ناقهی حضرت صالح، حرام است. بنابراین چون حداکثر مستفاد از این آیات که «رضایت به حرام، حرام است.»، مهمله است و سور ندارد که: «هر رضایت به حرامی حرام است»، بنابراین نمیتوانیم از این موارد به سایر گناهان تعدی کنیم.