< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: امر به معروف/مراتب امر به معروف /بررسی صدق امربه معروف بر مرحله قلبی و یدی / روایات باب هفتم

خلاصه مباحث گذشته:

پنجمین دلیلِ تنویع امر به معروف، استعمال آن در معنایی جامع به مدد روایات بود. به عبارت دیگر امربه‌معروف در لسان شارع، یا مرادف با مراتب قلبی و لسانی و یدی، (از باب همسانی در معنای لغوی «امر» یعنی «وادارکردن» )هستند. یا اگر هم ترادف ندارد، شارع در معنای آن توسعه داده و مراحل قلبی و یدی را مشمول معنای امر و نهی دانسته است. این توسعه می‌تواند به نحو مجاز،حقیقت شرعیه یا متشرعیه، و حتی حکومت تصویر شود. به طور مثال توسعه به شکل حکومت یعنی مصادیقی که واقعاً امر نیست را از باب «حکومت» مصادیق «امر» قرارداده‌است؛ کما این که فرموده: «الطواف بالبیت صلاة» و احکام نماز را بر طواف هم قرارداده‌است.

 

باب هفتم: وجوب هجر

بعضی از روایات این باب، دلالتش واضح‌تر از روایات سابق است.

روایت اول: منع از اعلان اسرار

روایت اول از کافی شریف است: «عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ وَ اللَّهِ مَا النَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَيْنَا مَئُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَيْنَا بِمَا نَكْرَهُ»: کسی که علیه ما جنگ راه می‌اندازد، امرش اشدّ نیست از کسی که حرف‌هایی را از قِبل ما پخش کند که ما راضی نیستیم، ولو آن حرف‌ها درست باشد.[1] «فَإِذَا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ إِذَاعَةً- فَامْشُوا إِلَيْهِ فَرُدُّوهُ عَنْهَا»: اگر دیدید کسی این کار را می‌کند، پس او را منع کنید. «فَإِنْ قَبِلَ مِنْكُمْ. وَ إِلَّا فَتَحَمَّلُوا عَلَيْهِ بِمَنْ يُثَقِّلُ عَلَيْهِ وَ يَسْمَعُ مِنْهُ»: و الا، کسی را بیاورید که مواجهه‌ی با او و رد کلام او، بر او ثقیل و سنگین باشد، به او بگویید که این شخص را نهی کند. «فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ يَطْلُبُ الْحَاجَةَ فَيَلْطُفُ فِيهَا حَتَّى تُقْضَى»: وقتی یک نفر از شما حاجتی دارید، لطایفی به خرج می‌دهید تا انجام بشود، «فَالْطُفُوا فِي حَاجَتِي كَمَا تَلْطُفُونَ فِي حَوَائِجِكُمْ»: همانطور که در حوائج خودتان دنبال هر راهکاری هستید، در حوائج منِ امام صادق هم همین کار را بکنید. «فَإِنْ هُوَ قَبِلَ مِنْكُمْ، وَ إِلَّا فَادْفِنُوا كَلَامَهُ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ»[2] : اگر قبول نکرد، سخن او را زیر قدم‌هایتان بگذارید[3] ؛ خودتان عامل انتشارش نشوید؛ اینطور نباشد که به همه بگویید او این کار را می‌کند.[4]

تقریب استدلال به این روایت شریفه، این است که با این که امربه‌معروف در ادبیات کتاب و سنت یک تعبیر رایج است، ولی حضرت نفرمود: «مروه بالمعروف»، بلکه امر به تکلیف دیگری (مثل لطافت به خرج دادن) می‌فرماید، بنابراین حدس اطمینانی زده می‌شود که آنچه حضرت فرمودند، همان چیزی است که «مروا بالمعروف» افاده می‌کند.

روایت دوم: اخذ بریء به ذنب سقیم

روایت دوم از امام صادق علیه‌السلام است: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لآَخُذَنَّ الْبَرِي‌ءَ مِنْكُمْ بِذَنْبِ السَّقِيمِ. وَ لِمَ لَا أَفْعَلُ»: چرا این کار را نکنم در حالی که مجوِّز عقلی برای این کار دارم: «وَ يَبْلُغُكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مَا يَشِينُكُمْ وَ يَشِينُنِي»: حرف‌هایی از او به شما می‌رسد که آن حرف‌ها هم او را زشت می‌کند هم من را، و شما اهمیت نمی‌دهید و «فَتُجَالِسُونَهُمْ وَ تُحَدِّثُونَهُمْ فَيَمُرُّ بِكُمُ الْمَارُّ فَيَقُولُ هَؤُلَاءِ شَرٌّ مِنْ هَذَا»: می‌گویند: این جعفری‌ها از این معصیتکاران بدترند؛ یعنی نفاق دارد؛ از یک طرف می‌گوید: «با جعفربن‌محمد هستم» از طرف دیگر با اینهاست! «فلَوْ أَنَّكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْهُ مَا تَكْرَهُونَ- زَبَرْتُمُوهُمْ وَ نَهَيْتُمُوهُمْ كَانَ أَبَرَّ بِكُمْ وَ بِي.»[5] : زبَرَ به معنای «نهی‌کردن» است: اگر او را نهی می‌کردید، نیکوتر بود، هم برای شما و هم برای من.

تقریب استدلال به این است که: حضرت نامی از «امربه‌معروف» نبردند، نه یعنی آن وظیفه اینجا نیست، بلکه تعبیر دیگری کردند؛ «زَبَر» یعنی منع‌کردن و اعم از نهی‌کردن است، ظاهر عطف هم مؤید همین معناست که غیر از معنای نهی است.

روایات معتبری تحت عنوان «اخبار مَن بلغ» داریم که اگر یک حدیث ضعیفی بر یک امر مستحبی داشتیم مبنی بر این که ثوابی بر فلان کار به شما می‌رسد، ثوابش به شما می‌رسد، ولو مخبِر دروغ گفته باشد. اینجا که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «وقتی کار بدی از کسی به شما رسید، با او ترک مجالست کنید.»، از آن جاهایی است که نمی‌توانیم «بلغکم» را از باب اخبار «من بلغ» بگیریم و بگوییم: «حتی اگر یک خبر ضعیفی رسید که فلانی فلان کار بد را کرده، با او ترک مراوده کنیم.»؛ به مجرد یک خبر ولو ضعیف‌السند نمی‌توانیم او را امرونهی کنیم؛ پس این «بلغ» در این روایت را، یا باید تقییدش کنیم به این که ثابت بشود، یا باید بگوییم: «بلغکم» به معنای ثابت‌شدن است.

از این روایت، به همان دو تقریبی که در دو روایت گذشته گفته شد، می‌توانیم مدعا را اثبات کنیم؛ که در موضع وجوب امربه‌معروف، از عنوان رایج امربه‌معروف استفاده نفرموده‌اند، پس امربه‌معروف یک معنای عامی است که شامل مراتبی از جمله قلبی و یدی هم می‌شود.

نکته : «زبَرتموهم» اعم است، ولو تهدید توخالی باشد. حتی اگر این عطف، عطف مترادفات به هم باشد، پس «زبرتموهم» اثبات می‌کند که «نهیتموهم» هم در معنایی اعم از «نهی لسانی» به کار رفته‌است.

نکته: اگرچه این روایت در حد دلالت بر مدعای ما (استعمال واژه امر در معنای جامع) نیست (چه اینکه اصلا از عنوان نهی استفاده شده نه امر) لکن در حد ایما و اشاره بوده و میتوان با انضمام آن به روایات دیگر به مطلوب خویش دست یابیم.

روایت سوم: حمل گناهان سفهاء توسط علماء

«عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَهُ لَأَحْمِلَنَّ ذُنُوبَ سُفَهَائِكُمْ عَلَى عُلَمَائِكُمْ»: گناهان مردم عادی را گردن علمایتان بگذارید. «إِلَى أَنْ قَالَ: مَا يَمْنَعُكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَ وَ مَا يَدْخُلُ عَلَيْنَا بِهِ الْأَذَى أَنْ تَأْتُوهُ فَتُؤَنِّبُوهُ وَ تُعَذِّلُوهُ وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلًا بَلِيغاً»: چه چیزی مانع می‌شود که وقتی کار بدی به شما می‌رسد، او را تأنیب و ملامت نکنید و به شدت با او برخوردنکنید؟! و چرا او را تعذیل و ملامت نمی‌کنید و قول بلیغ و رسایی که مرادتان را به او برساند نمی‌گویید؟! «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِذاً لَايَقْبَلُونَ مِنَّا، قَالَ اهْجُرُوهُمْ وَ اجْتَنِبُوا مَجَالِسَهُمْ.»[6] : ترک مجالست، یا مرتبه‌ی دیگری برای امربه‌معروف است، یا تکلیف دیگری است.

تقریب استدلال به این روایت هم شبیه روایات سابق است؛ که حضرت در موضع امربه‌معروف، از تعبیر رایج امربه‌معروف استفاده نکردند، بلکه تأنیب و تعذیل و امور اعمّی را نام بردند. پس جامع بین امربه‌معروف وظیفه‌ی ماست. اگر گفتیم: معنای امربه‌معروف همین است، وحدت پیدامی‌کند. اگر گفتیم: این، معنای عرفی امربه‌معروف است، این روایت قرینه می‌شود بر این که شارع در امربه‌معروف، یک معنای اعمّی مد نظرش است که با هر یک از این انحاء ثلاثه محقق می‌شود.

روایت چهارم: ایذاء حتی یترک

روایت بعدی مرسله‌ی جزمیه‌ی شیخ طوسی است که به طور جزم به امام صادق نسبت داده‌است[7] : «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع لِقَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِهِ إِنَّهُ قَدْ حَقَّ لِي أَنْ آخُذَ الْبَرِي‌ءَ مِنْكُمْ بِالسَّقِيمِ- وَ كَيْفَ لَا يَحِقُّ لِي ذَلِكَ- وَ أَنْتُمْ يَبْلُغُكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْكُمُ الْقَبِيحُ- فَلَا تُنْكِرُونَ عَلَيْهِ- وَ لَا تَهْجُرُونَهُ وَ لَا تُؤْذُونَهُ حَتَّى يَتْرُكَ.»[8] .

تقریب اول، مانند تقریب سابق است؛ که در موضع امربه‌معروف، از تعبیر «امربه‌معروف که یک تعبیر رایج است استفاده نفرموده و وظایف دیگری فرموده، پس آن وظایف، مصداقی از امربه‌معروف است.

تقریب دوم این است که عبارت «حتی یترکه» غرض را بیان می‌کند. در جلسات گذشته و غیر از این روایات، سه قرینه (در ارتباط با غرض شارع از امر به معروف مبنی بر قلع منکرات و اقامه فرائض) اقامه می‌کردیم برای این که بگوییم: «مقصود از امربه‌معروف اعم و جامع است»، در آن بحث اشکالِ نامشخص بودن محدوده غرض شارع مانع از استدلال می‌شد، اما اینجا آن اشکال نمی‌آید؛ زیرا این روایت ظهور دارد در این که غرض شارع ترک آن معصیت به شکل مطلق است. به قرینه‌ی این که راهکارهایی که برای این غرض فرموده مختلف است مثل ترک مجالست و آزاردادن، پس نمی‌توانیم بگوییم: «این، قرینه می‌شود بر این که آن جایی که امربه‌معروف را مطلق فرموده‌است، مقصودش یک معنای عامّی است.»، پس این روایت، علاوه بر تقاریری که برای روایات دیگر می‌گفتیم، یک دلیل اثباتی است برای آن دو راهی که قبلاً داشتیم و از راه غرض می‌خواستیم پیش برویم.

روایت پنجم: اجتناب

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ الرَّجُلِ شَيْ‌ءٌ تَمَشَّيْتُمْ إِلَيْهِ- فَقُلْتُمْ يَا هَذَا إِمَّا أَنْ تَعْتَزِلَنَا وَ تَجْتَنِبَنَا- وَ إِمَّا أَنْ تَكُفَّ عَنْ هَذَا»: یا از جمع ما برو بیرون، یا دست از این کارهایت بردار. «فَإِنْ فَعَلَ، وَ إِلَّا فَاجْتَنِبُوهُ»[9] . این روایت هم در موضع امربه‌معروف، از عنوان رایج امربه‌معروف استفاده نکرد، پس این وظیفه‌ی اجتناب، از مصادیق همان عنوان است. این روایت هم، یا مؤید است یا دلالتی دارد بر این که مفاد اعم است.

روایت حاجی نوری

مرحوم حاجی نوری در مستدرک روایاتی قریب به همین روایات آورده: مثلاً «قَالَ مَا يَمْنَعُكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَ مَا يَدْخُلُ عَلَيْنَا مِنْهُ الْعَيْبُ عِنْدَ النَّاسِ وَ الْأَذَى أَنْ تَأْتُوهُ وَ تَعِظُوهُ وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلًا بَلِيغاً قُلْتُ إِذَا لَايَقْبَلُ مِنَّا وَ لَايُطِيعُنَا قَالَ فَإِذاً فَاهْجُرُوهُ وَ اجْتَنِبُوا مُجَالَسَتَهُ».[10]

روایات دیگری هم شبیه همین روایت، مرحوم حاجی نوری آورده که لازم نیست بخوانیم. بررسی بیشتر این روایات و دلالت آنها بر مدعی إن‌شاءالله در جلسه فردا خواهد بود.


[1] - مثلاً در «مطاعن» در «بحار» روایاتی نقل شده. این روایات علنی نیست، کسی که این روایات را علنی کند، مشمول همین روایت است؛ اعلان این اسرار، کمتر از جنگ با ائمه نیست.
[3] این استعمال در زبان عرب شایع است به طور مثال در زمان مرحوم آیت‌الله حکیم مریدان‌شان در ترویج ایشان فعال بودند، حکیم نامه نوشت: «ادفن الحکیم و ارفع الاسلام»: برای اسلام کارکن، نه سید محسن حکیم!.
[4] - این، درسی است که مال امروز ما هم هست؛ نقل‌کردنِ این که: «فلانی این کار خلاف را کرد، رفتیم گفتیم، فایده نداشت.»، مصداق همین حدیث است و عامل انتشار است، درحالی‌که امام صادق می‌فرماید چنین واقعه‌ای را زیر پای خودتان بگذارید.
[7] - شیخ مفید هم این روایت را اسناد جزمی به امام صادق داده‌است. و مرسلات جزمی از طبقاتی که محتمل الحس و الحدس است، برای ما حجت است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo