درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
96/10/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی صدق امربه معروف بر مرحله قلبی و یدی / روایات باب سوم /مراتب امر به معروف /امر به معروف
خلاصه مباحث گذشته:پنجمین دلیلِ تنویع امر به معروف، استعمال آن در معنایی جامع به مدد روایات بود و گفتیم: در باب مواجهه با منکرات، شارع تعبیرات مختلفی فرمودهاست؛ گاهی فرمودهاست تغییربدهید، گاهی فرموده: تغیّرکنید، گاهی فرموده تأنیت (ملامت شدید) کنید، گاهی فرموده تأذیب کنید و بیازارید، گاهی فرموده تعزیل کنید که همان ملامت شدید است، سپس فرموده اگر نتیجه نگرفتید، از این افراد فاصله بگیرید. ما باید مجموع این روایات را بخوانیم ببینیم، روایات باب سوم را خواندیم، امروز روایات باب چهارم را میخوانیم:
باب چهارم: وجوب تغییر منکر روایت اول: تعذیب عامّه به ذنب خاصّه
«عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ اللَّهَ لَا يُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ- إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ سِرّاً- مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ- فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ جِهَاراً- فَلَمْ تُغَيِّرْ ذَلِكَ الْعَامَّةُ- اسْتَوْجَبَ الْفَرِيقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»[1] . امیرالمؤمنین میفرمایند: خداوند همه را به خاطر گناه یک عده عذاب نمیکند اگر آن عده مخفیانه گناه میکنند، مگر جایی که عموم مردم فهمیده باشند که آن عده دارند آن گناه را انجام میدهند و آن گناهشان را تغییرندادهباشند؛ در این صورت، هم آن عده مستوجب عذاب هستند و هم عموم مردم که نسبت به آن گناه ساکت بودهاند. از این روایت مبارکه استفاده میکنیم که پس آنچه مهم است، «تغییر» است به هر نوعی که باشد. ؛
اللهم الا أن یقال که از این روایت، اصل «تغییر» فهمیده میشود، نه کیفیت آن؛ کما این که اگر فرمود: «صل»، در مقام بیان کیفیت صلات نبودهاست. اینجا هم فرموده: «تغییربدهد»، اما چطور تغییربدهد؟ امر و نهی کند؟ یا بزند و حبس کند؟ در مقام بیان این مقدار از وظیفهی ما نیست.
البته اگر شارع امری یا نهیای داشت و راهکار خاصی بیان نکرد و در جای دیگری هم توضیح نداد، وظیفهی ما در کیفیت امتثال آن امر و نهی را به اطلاق آن کلامش واگذارکردهاست؛ مثلاً اگر فرموده: «اغسلوا ثوبکم من ابوال ما لایؤکل» ولی شیوهی خاصی برای «شستن» بیان نفرمود، پس شیوهاش را به عهدهی ما گذاشتهاست.
ولی مانحنفیه، از این قبیل نیست؛ چون در کیفیت امربهمعروف، روایات بسیاری داریم. پس نمیتوانیم برای کفایت امربهمعروف غیرلسانی و درنتیجه اثبات انواع مختلف داشتن، به اطلاق یک روایت تمسک کنیم.
ما نمیخواهیم به اطلاق یک روایت تمسک کنیم، بلکه میخواهیم مجموع ادله را ببینیم: لسان این ادله آیا در مقام بیان مصادیق امربهمعروف است؟ آیا امربهمعروف، همان تغییردادن است؟ یا وظایف غیرلسانی وظایف دیگری است؟ این را باید از مجموع ادله به دست بیاوریم.
سؤال: این راه، آیا همان راه فهمیدن غرض است؟
پاسخ: خیر، از راه غرض نیست، از راه تعبیرات شارع است؛ با این که اینجا جای امربهمعروف است، چرا شارع اسمی از امربهمعروف نمیبرد؟! معلوم میشود که این، همان است.
این روایت، در «عقاب الاعمال» یک تتمهای هم دارد: «وَ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ مِثْلَهُ وَ زَادَ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْمَعْصِيَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً- لَمْ تَضُرَّ إِلَّا عَامِلَهَا- فَإِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِيَةً- وَ لَمْ يُغَيَّرْ عَلَيْهِ أَضَرَّتْ بِالْعَامَّةِ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُذِلُّ بِعَمَلِهِ دِينَ اللَّهِ- وَ يَقْتَدِي بِهِ أَهْلُ عَدَاوَةِ الله.[2] »: وقتی کسی سرّاً معصیت کند، فقط به خودش ضرر میزند. ولی کسی که علنی گناه میکند و کسی به او اعتراض نمیکند، به همه ضررمیزند؛ چون کسی که علنی گناه میکند، دین خدا را در چشمها خوارمیکند. این، از آن نکات مهم تربیتی است؛ فطرتهای مردم، فطرتهای الهی است و از این مسائل تأثیر میپذیرد. گناه، یعنی به حرف خدا و معصومین ارزش قائل نشدن، و علنی انجامشدنش، باعث میشود برای دیگران هم الگو بشود. و اگر چنین کسی لباس دین و روحانیت را هم به تن داشتهباشد، اهمیت بیشتری دارد.
به حسب این روایت شریف آنچه مهم است، تغییر است. شیوهی این تغییردادن چیست؟ اگر بگوییم: «شیوهی تغییر دادن، همان امرونهی لسانی است.»، انواع متعدده از این روایت اثبات نمیشود. اما اگر بگوییم: «این که در روایات بسیاری تعبیر به امربهمعروف فرمودهاند، و در روایات دیگری در همان موارد تعبیر به «تغییر» کردهاند، تفنّن درعبارت است.»، معلوم میشود امربهمعروف، یک عنوان عامی است که تعبیر دیگرش «تغییر» است.
روایت بعدی از عقاب الاعمال:در «عقاب الاعمال» بعد از این که همین حدیث را نقل میکند که: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ»، سپس میفرماید: «لَايَحْضُرَنَّ أَحَدُكُمْ رَجُلًا يَضْرِبُهُ سُلْطَانٌ جَائِرٌ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً وَ لَا مَقْبُولًا وَ لَا مَظْلُوماً إِذَا لَمْ يَنْصُرْهُ- لِأَنَّ نُصْرَةَ الْمُؤْمِنِ فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ فَإِذَا هُوَ حَضَرَهُ وَ الْعَافِيَةُ أَوْسَعُ مَا لَمْ يَلْزَمْكَ الْحُجَّةُ الْحَاضِرَةُ قَالَ وَ لَمَّا وَقَعَ التَّقْصِيرُ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ جَعَلَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ يَرَى أَخَاهُ عَلَى الذَّنْبِ فَيَنْهَاهُ فَلَا يَنْتَهِي فَلَا يَمْنَعُهُ مِنْ ذَلِكَ أَنْ يَكُونَ أَكِيلَهُ وَ جَلِيسَهُ وَ شَرِيبَهُ حَتَّى ضَرَبَ اللَّهُ تَعَالَى قُلُوبَ بَعْضِهِمْ بِبَعْضٍ وَ نَزَلَ فِيهِمُ الْقُرْآنُ حَيْثُ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ- لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ. كانُوا لايَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ.»[3] . اگر سلطان جائر کسی را میزند، ما یا نباید در آن مجلس حاضر شویم، یا اگر حاضر شدیم باید یاریاش کنیم. حضرت میفرمایند: عافیت و آسایش اوسع است مادامی که یک حجت واضحی ما را وادار به وظایفی نکند.[4] بعد حضرت میفرمایند: در بنیاسرائیل وقتی کسی میدید دیگری گناهی مرتکب شده، او را نهی میکرد ولی اثرنمیگذاشت و مرتکب منکر گناهش را ترک نمیکرد، و آن شخص ناهی از منکر ارتباطش را با او قطع نمیکرد، همین باعث شد که این عده از زبان حضرت داود لعنت بشوند.
بنابراین به حسب این روایت شریف اگر امربهمعروف اثر نکرد، ما یک وظیفهی دیگری داریم؛ که ترک مجالست با فرد گناهکار است.
روایت سوم: تغییر منکرروایت سوم همین باب میفرماید: «قَالَ: مَا أَقَرَّ قَوْمٌ بِالْمُنْكَرِ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ لَا يُغَيِّرُونَهُ- إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ مِنْ عِنْدِهِ[5] .»وقتی منکری در مقابل ما انجام میشود، باید درصدد تغییر آن باشیم. آن قومی که این کار را نکند، نزدیک است که به عقابی از جانب خدای متعال گرفتاربشوند.
در این روایت شریف هم وظیفهای که بر عهدهی ما میگذارد، «تغییر» است، و تغییر هم انواعی دارد اعم از امر و نهی لسانی.
باب پنجم: وجوب انکار منکر بالقلبعمدهی روایات این باب، دربارهی انکار قلبی است.
روایت هشتم: زمانی که قلب مؤمن ذوب میشودما فقط روایت هشتمش را میخوانیم: «عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَذُوبُ فِيهِ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ فِي جَوْفِهِ- كَمَا يَذُوبُ الْآنُكُ فِي النَّارِ يَعْنِي الرَّصَاصَ- وَ مَا ذَاكَ إِلَّا لِمَا يَرَى مِنَ الْبَلَاءِ وَ الْأَحْدَاثِ فِي دِينِهِمْ- وَ لَايَسْتَطِيعُونَ لَهُ غَيْراً.»[6] «آنُک» یعنی سُرب. زمانی میآید که قلب مؤمن از غصه ذوب میشود.[7] در این روایت هم آنچه مهم است و این عده چون این وظیفه را نمیتوانند انجام دهند قلبشان از غصه ذوب میشود، «تغییر» است. و تغییر، اعم است از امر و نهی لسانی.
روایت هفدهم: انکار مهم استاین روایت مقدمهای دارد دربارهی اقوال گذشته و بنیاسرائیل؛ وقتی عذاب عمومی آمد، علما جمع شدند «فَلَمَّا حَدَّثَهُمُ اجْتَمَعَ الْعُلَمَاءُ- فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا ذَنْبُنَا نَحْنُ- وَ لَمْ نَكُنْ نَعْمَلُ بِعَمَلِهِمْ- فَعَاوِدْ لَنَا رَبَّكَ إِلَى أَنْ قَالَ- ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ قُلْ لَهُمْ- لِأَنَّكُمْ رَأَيْتُمُ الْمُنْكَرَ فَلَمْ تُنْكِرُوهُ- فَسَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ بُخْتَنَصَّرَ- فَصَنَعَ بِهِمْ مَا قَدْ بَلَغَكَ الْحَدِيثَ.»[8] . ما که این گناهان را نکردهایم، ما چرا عذاب بشویم؟! خداوند وحی فرمود: علتش این است که شما منکر را دیدید ولی انکارش نکردید.
این روایت هم وظیفهی آنها را «انکار» قرارمیدهد، پس در مواجهه با منکر، وظیفهی ما یک عنوان عامی است که امر و نهی لسانی هم مصداقی از آن عنوان عام است.
باب ششم: وجوب اظهار کراهت روایت اول«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِي- بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ.[9]
درهمکشیده و عبوس. البته آیا این حکم حکم سلطانی و رسول خدا به عنوان این که «حاکم» است آن را انجام داده و در نتیجه قابل تطبیق برای عموم مردم و مکلفین نیست[10] ؟ یا به عنوان یک مسلمان آنر انجام داده اند و در نتیجه همیشگی و همگانی (قابل استدلال و استناد برای مثل بحث ما) میباشد؟ به خاطر همین تردید ما به این روایت استدلال نمیکنیم.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَدْنَى الْإِنْكَارِ- أَنْ تَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِي بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍحداقل مراتب انکار همین چهره در هم کشیدن است پس اینجا حکم رفته روی انکار نه تعبیر عامِ امر به معروف، لذا معلوم میشود این دو یکسان هستند
روایت دومفَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي انْتَهَيْتُ إِلَى الْمَدِينَةِ- فَوَجَدْتُ عَبْدَكَ فُلَاناً يَدْعُوكَ وَ يَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ- فَقَالَ امْضِ لِمَا أَمَرْتُكَ بِهِ- فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ يَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَيْظاً لِي قَطُّ.[11]
با اینکه امر به عقاب اطلاق داشت[12] ولی ملک عذاب به خاطر استبعاد عرفی آن شک کرد چراکه شخص عابدی بود. خدای متعال فرمود او به خاطر اینکه هیچ گاه برای خدا از غیض گناهان دیگران چهره درهم نکشیده است
البته میتوان احتمال داد که این فرد امر به معروف میکرده ولی خصوص این چهره درهم کشیدن را انجام نمیداده یا بالکل ترک نهی از منکر میکرده معلوم نیست اما داقل مطلب این است که تنسبت به تحقق معاصی احساس ناراحتی نداشته است.