درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
96/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط پنجم: عدالت (منهج تفصیلی در پاسخ به ادلهی اشتراط / اشکالات استدلال به روایت دوم)
خلاصه مباحث گذشته:بحث، در تصحیح سند روایت دوم بود از طریق راه پنجم، یعنی تصحیح روایات کتاب جعفریات. گفتیم: این کتاب، دو مشکل عمده دارد: مشکل اول این است که: این کتابی که به دست ما رسیده، آیا همان کتابی است که اسماعیل بن موسی نوشته و پسرش نقل کرده؟ یا کتاب دیگری است؟ و مشکل دوم این است که: اگر ثابت شد که این کتاب، همان کتاب است، نویسندهی این کتاب و افراد دیگری که در سند این کتاب واقع شدهاند، آیا ثقه هستند یا خیر؟ مشکل اول را جلسهی گذشته بررسی کردیم، نتیجه حجیت جزئیهی این کتاب شد؛ یعنی این کتابی که به دست ما رسیده، همان کتابی است که اسماعیل بن موسی نوشته، اما اطمینان نداریم که تکتک روایات این کتاب، همان روایاتی باشد که اسماعیل بن موسی نوشته، بلکه ممکن است چندصد روایت به آن افزوده شدهباشد.
حل مشکل دوم: بررسی سند کتاب جعفریات
تتمیماً للبحث، باید مشکل دوم را هم بررسی کنیم؛ که اگر فرض کردیم طبق مقدماتی که دیروز عرض کردیم برای کسی ثابت شد که: «این کتاب، همان کتابی است که محمد بن محمد بن الاشعث از موسی بن اسماعیل بن موسی از پدرش از امام کاظم نقل کردهاست.»، به این سندی که در این کتاب وجود دارد، یا به خود اسماعیل بن موسی آیا میتوان اعتمادکرد؟ صرف این که فرزند امام است، دلیل وثاقت نیست. چند راه برای اثبات وثاقت جناب اسماعیل بن موسی وجود دارد:
راه اول: کامل الزیارات
نام اسماعیل، در اسناد «کامل الزیارات» آمده، و به خاطر شهادتی که ابنقولویه در مقدمهی کتاب دادهاست، روات این کتاب ثقه هستند.[1] و محقق خوئی، در معجم رجال حدیث، بر اساس همین مبنا قائل به وثاقت اسماعیل بن موسی هستند.[2]
در کامل الزیارات پنج مبنا گفته شده:
مبنای اول: همهی روات این کتاب، ثقات هستند. صاحب وسائل این مبنا را قبول داشته، محقق خوئی هم تا این اواخر، همین مبنا را قبول داشتند الا این که در اواخر عمر شریفشان از این مبنا عدول کردند.
مبنای دوم: این توثیق، فقط برای مشایخ بلاواسطه است، و اینجا بلاواسطه نیست و درنتیجه وثاقت اسماعیل بن موسی از این طریق اثبات نمیشود.
مبنای سوم: این توثیق، نه برای همه است نه خصوص مشایخ، بلکه مقصود این است که ما در این کتاب، در هر بابی، یک حدیث معتبر آوردهایم و درنتیجه لااقل «عنوان باب» معتبر است. آقای شیخ جواد تبریزی، بعد از این که سالها شدیداً تابع استادشان آقای خوئی بودند، در اواخر عمر شریفشان قائل به این مبنا شدند.
مسلک چهارم: مقصود ابنقولویه از آن شهادت، این است که این اخبار را نُقاد خبر و بزرگان حدیث، در کتابهایشان آوردهاند، محقق سیستانی قائل به این است.
مبنای پنجم: مختار ما این است که مقصود ابنقولویه این است که: رجال بین من و منبعی که این خبر را از آن منبع نقل میکنم، ثقات هستند. از این ناحیه صحیح است، مابقیاش را خودتان تحقیق کنید. شامل مشایخ بلاواسطه میشود، و بعضاً بیشتر را هم شامل میشود؛ وسائط بین خودش و منابع را توثیق میکند. مثل این است که کسی بگوید: «من هر چیزی که از کافی نقل میکنم، از آدمهای ثقهای شنیدهام.». طبق این مبنا هم وثاقت اسماعیل بن موسی اثبات میشود.
شاید چندهزار روایت با مبنای اول حجت میشود. مشایخ بلاواسطه (طبق مبنای دوم) شاید هزار روایت را حجت کند. لذا این، از آن مباحثی است که لازم است و در تعطیلات باید روی اسناد کامل الزیارات و تفسیر علی بن ابراهیم کارکنید.
راه دوم: امام جماعت نماز صفوان
راه دوم این است که کشّی در ترجمهی صفوان بن یحیی روایتی نقل میکند که وقتی فوت شد، امام جواد سلاماللهعلیه در سنهی 210 اسماعیل بن موسی که عموی حضرت بود را فرستادند که بر جنازهی صفوان نمازبخواند.[3] صفوان، از مشایخ بزرگ آن زمان بودهاست؛ شبیه مرجعی است که از دنیا برود، و لذا این نماز هم نمازجماعت است و عدهی زیادی در این نماز حاضر میشوند. پس عادل است که حضرت او را امام جماعت قرارمیدهند و درنتیجه تحرّز عن الکذب دارد، تحرز از سهو و نسیان را هم به اصالتالسلامه اثبات میکنیم.
این هم راه خوبی است الا این که مرحوم آقای خوئی فرمودهاند: خود این روایت، در سندش کسی هست که لمیثبت وثاقته.[4]
راه سوم: اثبات فضیلت برای تمام فرزندان امام موسی کاظم
راه سوم برای توثیق اسماعیل، فرمایشی است که شیخ مفید در ارشاد راجع به فرزندان امام کاظم نوشتهاست: «أنّ لکل منهم فضلاً و منقبة مشهورة». [5]
این را، هم محقق تستری در قاموس الرجال و هم محقق خوئی اشکال کردهاند. محقق تستری فرموده: ظاهراً مقصودش منقبت دینی نیست، بلکه مقصودش فضل و منقبت انسانی مثل شجاعت و سخاوت است؛ چون اگر دینی باشد، باید موارد عدیدهای را خارج کنیم مثل سعایتهایی که برخی فرزندان حضرت از ایشان داشتهاند و برخی از زندانهای امام کاظم به خاطر همان سعایتها بودهاست.[6] بنابراین این عبارت شیخ مفید نشان نمیدهد که تمام فرزندان ایشان ثقه بودهاند. مرحوم آقای خوئی هم همین را میگوید: «لا دلالة فیها علی الوثاقه و لا علی الحسن»[7] .
راه چهارم: شهادت سید بن طاوس
راه اخیر که از قلم محقق خوئی افتاده، ولکن حاجی نوری در خاتمهی مستدرک آورده، عبارت سید بن طاوس است: «رأیت و رُوّیتُ من کتاب الجعفریات و هی الف حدیث بإسناد واحد عظیم الشأن إلی مولانا موسی بن جعفر عن مولانا ... »[8] . این حدیث را به «عظیم الشأن» مدح کرده، حداقل شرایط عظیم الشأن این است که شرایط اعتبار را داشته باشد و حداقل شرایط اعتبار «وثاقت روات» است. پس ابنطاوس شهادت میدهد که این سند تا موسی بن جعفر عظیم الشأن است، و این ملازمه دارد با اعتبار تمام روات.
بعضی بزرگان اشکال کردهاند به این که: این مدح «عظیم الشأن»، به لحاظ طبقهی فوق یعنی موسی بن جعفر از پدرانشان است. ولکن این، توهم عجیبی است؛ چون آنچه ایشان توصیف کرده، سند تا موسی بن جعفر است، نه از موسی بن جعفر تا امیرالمؤمنین. به علاوهی این که راجع به ائمه، تعبیر «سند» را به کار نمیبرند. بنابراین خیلی واضح است که این توصیف، به لحاظ آنها نیست.
پس ما با این تیر، دو نشان بلکه سه نشان میتوانیم بزنیم؛ سید بن طاوس، با این شهادتش، نه تنها اسماعیل را تصحیح کرد، بلکه موسی را هم توثیق کرد، و بلکه محمد بن محمد بن الاشعث را هم توثیق کرد. نتیجه این میشود که اگر ما به توثیقات ابنطاوس ارج بنهیم و معتبر بدانیمش و نگوییم: «از متأخرین است و معتبر نیست»، شهادت او برای ما حجت است.
اما کسی که سید بن طاوس را متأخر از آن عصر میداند، این توثیق برایش کافی نیست، الا این که در «رجال» قائل به جواز تقلید باشد، که به چنین اجتهادی «اجتهاد متوسط» میگویند و در عروه هم این بحث مطرح است و محقق خوئی هم میفرماید: چنین اجتهادی جایز است، اما کسی نباید تقلیدش کند.
ولی ما گفتیم که عصر سید بن طاوس، و به تبع آن، ابنداود و علامه، همان عصری است که محقق خوئی برای اعتبار توثیقات نجاشی و شیخ و برقی میفرماید، و آن ملاک (زیستن در آن عصر) در همهی این بزرگان وجود دارد. بیانی که برای تصحیح توثیقات شیخ و نجاشی میآورند با این که با بعضی رواتی که توثیقشان میکنند چهار قرن فاصله دارند، همین است که: آن زمانه، به حدی در احوالات رجال کتب رجالیه وجود داشته که شهادتشان عنحسٍّ محسوب میشود؛ تا آن موقع صد کتاب رجالی داشتهایم. به علاوهی این که چون نیاز به احوالات روات بوده برای عملکردن به روایات، احوالات روات، سینهبهسینه از استاد به شاگرد نقل میشدهاست. مثلاً ما همه میدانیم که میرزای قمی از اعاظم بودهاست، و حدسی هم نیست؛ سینهبهسینه به ما رسیده و ما الآن اطمینان داریم. فلذا اخبارات اینها محتمل الحس و الحدس است و درنتیجه حجت است.
مرحوم مجلسی، هیچی بیش از ما نداشتهاست. پس اگر کسی را توثیق کند، خودمان باید دربارهی آن شخص اجتهادکنیم. اما علامه و ابنطاوس تا زمان اینها ولو کتب رجالی کم شدهبود، ولی ادامه داشت و لذا ابنطاوس یک کتابخانهی مهم و مثالزدنی داشته و بعضی مستشرقین دربارهی کتابخانهاش کتاب نوشتهاند. در «سَعد السُعود» اسم کتابهایی را میبرد که الآن اثری از آن کتابها نیست. پس ما اعتماداً بر توثیق جناب ابنطاوس، وثاقت اسماعیل بن موسی، موسی بن اسماعیل، و محمد بن محمد بن الاشعث را یکجا اثبات میکنیم.
نتیجه: حل مشکل دوم
پس راه اول (کامل الزیارات) و چهارم (مدح سید بن طاوس) تمام است و درنتیجه اگر ثابت بشود که این کتابی که به دست ما رسیده، همان کتابی است که محمد بن محمد بن الاشعث از موسی بن اسماعیل بن موسی نقل کرده، از ناحیهی سند مشکلی نخواهیم داشت.
نتیجه: عدم تمامیت راه پنجمپس اگر چه مشکل دوم حل شد و سند ما به این کتاب تمام است، ولی چون مشکل اول تماماً حل نشد بلکه تنها فیالجمله حل شد و ثابت شد که این کتابِ ما بأیدینا فیالجمله همان کتاب اسماعیل بن موسی است ولی روایاتی به آن افزوده شده، بنابراین نمیتوانیم از طریق کتاب تصحیح اشعثیات، این روایت را تصحیح کنیم.
نتیجه: صحت سنداز میان پنج راهی که گذشت، راه سوم و چهارم تمام بود و درنتیجه این روایت مشکل سندی ندارد.
روایت سوم که در منهج تفصیلی باید بررسی کنیم، روایت «وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ، وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ، وَ إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْيِ بَعْدَ التَّنَاهِي.»[9] است، روی این روایت فکرکنید تا جلسهی بعد إنشاءالله این روایت را بررسی کنیم.