درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
94/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی ادلة عدم وجوب امر به معروف/ دلیل چهارم: روایت نهجالبلاغه/ بحث سندی
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در ادلة معارض با وجوب امربهمعروف رسیدیم، سه آیه را بحث کردیم، به روایت اول رسیدیم. وجه دلالت روشن است. دو جواب اجمالی از این روایت را مرورکردیم، وارد جوابهای تفصیلی به این روایت شدیم. جواب تفصیلی به این روایت را از دو منظر «صدور» و «دلالت» بررسی میکنیم.
جواب تفصیلی
بحث سندی (از نظر صدور)
این روایت را سیدرضی در نهجالبلاغه از تاریخ طبری نقل میکند. یمکن أنیقال که این روایت، مشتمل بر دو ارسال است، و همچنین مشتمل بر دو فرد مجهولالحال است، بنابراین صدور این کلام از مولا امیرالمؤمنین ثابت نمیشود.
دو ارسال
پس یک ارسال در ابتداست؛ بین ناقلِ برای ما تا صاحب تاریخ، و یک ارسال هم بین صاحب تاریخ و منقولمنه یعنی عبدالرحمن بن ابیلیلاست. پس لو فرضنا که همة اینها هم ثقات باشند، ولی چون واسطهها را نمیشناسیم، پس این سند معتبر نیست.
1- بین سیدرضی و طبری
آن دو ارسال، یکی ارسال بین خود سیدرضی و محمدبنجریرطبری است.دو تا محمدبنجریر طبری داریم، یکی که صاحب تاریخ است و سیدرضی هم فرموده که از او نقل میکند. محمدبنجریربن طبری که مورخ است، در 224 در آمل به دنیا آمده و در 310 هجری از دنیا رفته. مرحوم سیدرضی، در سال 359 متولد شده، پس چند دهه بعد از فوت محمدبنجریرطبری به دنیا آمدهاست و لذا نمیتواند مستقیماً از او نقل حدیث کند. قهراً بین این دو باید یکیدو نفر واسطه باشند ولی ایشان این وسائط را نام نبرده، پس یک ارسال در اینجاست.
2- بین طبری و ابنابیلیلاء
محمدبنجریر طبری که در تاریخش از عبدالرحمن نقل میکند، بین این دو هم فاصلة بعیدی است؛ چون محمدبنجریرطبری در سنة 310 فوت کرده اما عبدالرحمن بن ابی لیلا از اصحاب امیرالمؤمنین بوده و در سال 81 یا 83 فوت کرده، حدود دویست سال بین این دو فاصله است و لذا نمیتواند بدون واسطه از عبدالرحمن نقل حدیث کند.
البته بین ما تا سیدرضی هم فاصلة زیادی است، ولی چون نهجالبلاغه مشهور است، اشکالی ندارد.
دو مجهولالحال
1- طبری
و گفتیم که محمدبنجریر طبری هم دو تا داریم: محمدبنجریر بن رستم آملی ابوجعفر طبری، که شیخ طوسی دربارة او گفته: «دَیِّنٌ فاضل (و لیس هو صاحب التاریخ فإنه عامی المذهب)، فله کتب.»، باز در رجالش این را فرموده.
و اما محمدبنجریر طبری که صاحب تاریخ است، عامیالمذهب است و هیچ توثیقی دربارهاش گفته نشده. پس یک قدح دارد به سبب مذهبش، و در وثاقتش هم هیچکسی از بزرگان شهادت به وثاقتش ندادهاند.
البته خود شیخ گفته که: «له کتاب غدیر خم و شرحه»، و از این کتاب هم استفاده نمیشود که «او شیعه است»؛ چون غدیر مشهور بوده و آنها به ولایت تعبیرش میکردهاند، خصوصاً بعد از تصریح شیخ به مذهبش این قرینه خیلی ضعیف است. بنابراین ما نمیدانیم نقلهایش چقدر دقیق است و لذا نمیتوانیم به نقلش اعتمادکنیم.
کتابش در تاریخ خیلی ستوده شده، ولی چون سند ندارد، قابل استناد برای یک استدلال فقهی نیست.
و علامه امینی هم در جلد دوم الغدیر فرموده که طبری جنایاتی بر حدیث کرده که اگرچه فقط به حذف بوده، ولی چون مخل به مطلب است دلیل بر عدم وثاقت است، پس نه تنها مجهول است وثاقتش، بلکه معلوم است عدم وثاقتش.
2- ابنابیلیلاء
«عبدالرحمن بن ابی لیلا»ی فقیه در تعدادی از جنگها با امیرالمؤمنین بودهاست، و به خاطر همین وصفش هم معلوم است که اهل فضل بوده. نجاشی دربارهاش گفته: «عربی کوفی یمنی»، ولی هیچکس نگفته: «ثقة». پس ایشان هم مجهولالحال است.
راه اول برای تخلص از اشکالات سندی
آیا میتوان از این چهار مشکل تخلص پیداکرد یا نه؟
1- ارسال بین سیدرضی و طبری
سیدرضی اسناد جزمی به تاریخ طبری میدهد که: «فی تاریخ الطبری»، و چون محتمل است که طریق داشته، پس مشکل این ارسال حل میشود. ما حتی بالاتر از این هم رفتهایم و گفتهایم تمام مرسلات نهجالبلاغه با همین بیان حجت است.[1]
2- ارسال بین طبری و ابنابیلیلاء
نهجالبلاغه اینطور نقل میکند که: «طبری از عبدالرحمن بن ابی لیلاء نقل کرده»، پس میگوید که اسناد جزمی داده. ولی تاریخ طبری سند نقل میکند و افرادی در آن سلسله هستند که معلومالوثاقه نیستند. پس مشکل این ارسال حل نمیشود.
3- طبری
اما مجهولیت طبری، سر جای خودش باقی است؛ چون کسی نگفته: ثقه است. اگر نگوییم: «آن حذفها دلالت بر عدم وثاقتش میکند»، پس یا مجهول است وثاقتش، یا معلوم است عدم وثاقتش.
4- ابنابیلیلاء
مسلماً حسن است
عبدالرحمن بن ابی لیلا مسلماً حسن است؛ درست است که کسی نگفته: «ثقةٌ»، اما مواردی که در جنگها از او نقل شده، نشان میدهد که مدح و حسن دارد. اگر کسی خبر حسن را حجت بداند، میتواند به اخبارش اخذکند. ولی اگر کسی خبر حسن را کافی نداند، باید وثاقتش را به نحوی اثبات کند.
شهادت علامه بر وثاقت
علامه قدس سره (به حسب نقل مستدرکات الرجال) فرموده که: «مِن خواصّ امیرالمؤمنین بودهاست.»، کسی که از خواص حضرت باشد، ثقه است و شهادت او برای ما کفایت میکند.
البته مرحوم ... شهادت علامه را برای اصحاب ائمه حجت نمیداند؛ چون فاصله زیاد است. و ما بارها عرض کردهایم که محتملالحس و الحدس است؛ چون علامه و ابنداود، تلمیذ ابنطاوس بوده و شبیه عصر شیخ طوسی بوده که کتب اصحاب و مدارک و منابع، در حوزههای شیعی فراوان بوده و لذا خود ابنطاوس هم دارای کتب فراوانی بودهاست.[2] آن زمان، این کتابها بوده، این دو بزرگوار هم که به کتابخانة ابنطاوس راه داشتهاند. خود علامه هم رجال کبیر داشته که متأسفانه فقط خلاصةالاقوالش به دست ما رسیده و در آن خلاصةالاقوال خودش میگوید که رجال کبیر دارد. و بارها فرموده که رجال شیخ طوسی به خط خود شیخ نزد من است. پس شهادات این دو بزرگوار به نظر ما فرقی با شهادات شیخ طوسی ندارد. پس شهادت علامه بر این که عبدالرحمن بن ابی لیلا از خواص حضرت باشد، برای ما کافی است و لااقل عدالت و عدم خیانت و عدم تعمد بر کذب فهمیده میشود.
اثبات وثاقت
اما آیا وثاقت هم از آن فهمیده میشود که سهو و نسیان هم نداشته باشد؟ این را از کجا درست کنیم؟ این را بارها گفتهایم: از راه اصالتالسلامت عقلائی اثباتش میکنیم؛ تا ثابت نشود که فلانی حواسپرتی دارد، عقلا به نقلهایش اعتمادمیکنند و بنا را بر صحتش میگذارند.
پس تحرز از کذب را از شهادت علامه که فرموده از خواص حضرت بوده کشف میکنیم، و سهو و نسیان نداشتنش را به اصالتالسلامه احراز میکنیم، از ضم این دو، وثاقتش اثبات میشود.
از باب تأیید هم خوب است که کتاب «تاریخ بغداد» فرموده: ثقه است.
جمعبندی
پس بعض اشکالات حل شد، ولی کل اشکالات حل نشد؛ اشکال واسطة بین طبری و عبدالرحمن بن ابیلیلا باقی ماند. و این که وثاقت خود طبری هم ثابت نیست. پس، از چهار اشکال سندی، دو اشکالش (ارسال سیدرضی تا طبری، و عدم اثبات وثاقت ابنابیلیلاء) حل شد و دو اشکالش (ارسال طبری تا ابنابیلیلاء، و عدم اثبات وثاقت طبری) باقی ماند.
راه دوم تخلص: مرسلات نهجالبلاغه حجت است
راه دوم که این اشکال را حل کند، این است که جناب سیدرضی قدس سره این روایت را تحت عنوان «باب المختار من حِکم امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل فرموده؛ یعنی منتخبشدههای از حکم امیرالمؤمنین است، یعنی دارد شهادت میدهد که این سخنان، حکمتهای امیرالمؤمنین است. مثل ما و شیخ انصاری یا صاحب جواهر است؛ ما الآن احوالات شیخ و صاحبجواهر را مطمئنیم. من یادم است که مرحوم آقای بروجردی، نه از کفایه، بلکه از خود مرحوم آخوند نقل میکرد. پس شما الآن میتوانید با دو واسطه از مرحوم آخوند مطلب نقل کنید. به خصوص که آن زمان مجالس نقل حدیث و سماع و قرائت هم متوفر بودهاست، بنابراین احتمال حسیت فراوان داده میشود که جناب سیدرضی از راه حسی فهمیده که این کلام، کلام حضرت است. یعنی همان حرفی که در کافی میزنیم که مضامین برای مرحوم کلینی ثابتشده بوده، همین حرف را دربارة نهجالبلاغه هم میتوانیم بزنیم؛ که از آن قبیل مرسلاتی است که حجت است.
اشکال: برای این روایت سند نقل کرده
اللهم الا این که بگوییم: «اینجا ایشان سند نقل کرده، این جایی که سند نقل میکند، یعنی به من اعتمادنکنید.». آن جایی که سند نقل نکرده و اسناد جزمی میدهد، آن حرف ما که محتملالحس و الحدس است جاری میشود. اما آن جایی که سند نقل کرده و میگوید: «طبری در تاریخش نقل کرده»، آیا مانع است یا نه؟
پاسخ: حتی با سند ناقص هم حجت است
انصاف این است که مانع نمیشود. مثل این است که من بگویم: «میخواهم حرفهای آقای بروجردی را نقل کنم»، بعد بگویم: «استادم فرمود آقای بروجردی فرمود»؛ آیا این سندی که نقل کردم، باعث میشود مخاطب اینطور بفهمد که این نقلم را اسناد جزمی ندادم؟! پس این سند گفتن، منافات ندارد با این که مضامین را به حضرت امیر اسناد جزمی دادهاست.
الا این که کسی بگوید: «مضامین منقوله» مرادش بوده و قضاوتی نکردهاست. هر کس باید ببیند: «این مطالبی که نقل شد را در علم رجال کافی میداند یا نه؟».