درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
91/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
صحبت ما در ارتباط با آيات شريفه توحيدى آن چه كه در ارتباط با خداوند متعال از جهات مختلف در قرآن كريم مطرح است مسائلى گفته مىشد بحمد اللّه تا اكنون از فهرستى كه در ابتداى بحث مطرح شد بخش زيادى از آن فهرست بررسى شد كه از مسائل مهمه توحيدى محسوب مىشد با توجّه به تعطيلات بسيار، تاخيرهاى حقير، وضيعتى كه است ولى بحمد اللّه تا اكنون مجموعى از مطالب مربوط به بحث توحيدى به سبك بحثهاى كلامى مورد بررسى قرار گرفت بحثى كه امروز مطرح ميشود و ان شاء اللّه در ظرف دو سه جلسه به پايان خواهد رسيد بحث بسيار مبسوط نيست در عين اينكه بسيار مهم است مسأله تجلّى است نسبت به خداوند متعال و اينكه در ارتباط با حضرت حق در كلام خداوند متعال تجلّى نسبت به حضرت حق تعبير شده مقصود از اين تجلّى چيست؟ در اين آيهاى كه اساس صحبت و زمينه صحبت به خاطر آن آيه شريفه سوره اعراف آيه 143 ^فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً% آيهاى است كه معمولاً مورد نظر همه ما هست در اين آيه شريفه نسبت تجلّى به خداوند متعال داده شده ^فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% جريان حضرت موسى و داستان مفصّل، قوم حضرت موسى درخواست كردند كه شما از خدا درخواست كنيد كه خدا را ببنيم ايشان هم بر اثر اصرار قوم به اجازه پروردگار اين درخواست را كردهاند و پاسخ هم ^لَنْ تَراني% آمد آن داستان مفصّل و در ضمن آن جريان چنين گفته شد به حضرت موسى كه تجلّى براى جبل خواهد شد اگر اين جبل جاى خود مستقر بود ^فَسَوْفَ تَراني% ولى اگر چنانچه خير اين كوه از هم پاشيده شد متلاشى شد معلوم ميشود كه چنين چيزى ممكن نيست در اين مورد آيه شريفه است ^فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا% وقتى خدا تجلى كرد براى كوه خداوند متعال كه تجلى كرد برای كوه و كوه قطعه قطعه شد یا متلاشى شد به تعبيرى يا ذره ذره شد، و حضرت موسى هم افتادند، بيهوش شدند، بلكه بيشتر از بيهوشى ^وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً%[2] مورد ديگرى كه از اين ماده در قرآن كريم داريم كه مربوط به خدا نيست ولى ممكن است بررسى آن مورد بر معناى تجلّى نقشى داشته باشد كه معناى تجلّى مشخصتر بشود.
باز همان سوره اعراف آيه 187 ^قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ%[3] ^لا يُجَلِّيها% كه همين ماده است مورد ديگرى هم از اين ماده در قرآن كريم برخورد ميكنيم كه ^وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها%[4] سوره شمس آيه 3 اينها مواردى است كه اين ماده آمده و آن چه مورد بحث است اين است كه تجلّى خدا يعنى چه؟ خدا تجلّى كرد معنايش چي هست؟ اين تعبير در روايات متعدد هم نسبت به خداوند متعال داريم در احاديث موارد متعددى داريم.
در كتاب شريف بحار است «الْحَمْدُ لِلهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه» آيه شريفه ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% بود اينجا «الْحَمْدُ لِلهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ، الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِه»[5] اين يك حديث.
حديث ديگر كه در بحار جلد 4 صفحه 287 «فَتَجَلَّى لِخَلْقِه»[6] باز اين تعبير آمده تتمهاش هم هست بدون اينكه ديده بشود، بدون اينكه رويت بشود، «فَتَجَلَّى لِخَلْقِه» همچنين در خطبهاى از نهج البلاغه خطبه 147 اين تعبير آمده. «لَقَدْ تَجَلَّى اللهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِه»[7] خداوند متعال تجلّى فرمود در كتابش و باز در دعاء السمات كه در مفاتيح آمده مىخوانيم «وَ بِمَجْدِكَ الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِمُوسَى كَلِيمِكَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي طُورِ سَيْنَاء»[8] و همچنين در بحار شريف باز اين جمله شريفه آمده است جلد 4 صفحه 261 در خطبهاى از خطبات أميرالمؤمنين آمده «لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا»[9] تعبيرات خاصّى شده كه بعد بررسى بشود.
پس اين تعبير تجلّى كه مورد صحبت مان است نسبت به خداوند ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% در آيه شريفه و سوره اعراف 143 و 144 و در روايات متعدد چهار پنج تا حديث شد تجلّى براى خلق در دو تا حديث تجلى في كتابه در يك حديث بود به خصوص تجلى براى حضرت موسى در دعا سمات «تَجَلَّيْتَ» در اين جلمه آخر هم كه خواندم «لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ» اوهام به خداوند متعال احاطه ندارد، اوهام دركها و وسيلههاى درك حال هم اوهام اوهام اينجا صرفا معناى اصطلاحى كه وهمى كه مدرك جزئيات است مقصود نيست بلكه عقلى هم كه گفته ميشود مدرك كليات است همهاش اين قواى مدركه انسان اينها احاطه به حضرت حق نمىتواند داشته باشد «لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا» تجلى كرده خداوند براى عقول، براى اوهام و عقول تجلّى كرده «بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا» «بها» به خود اين اوهام «وَ بِهَا امْتَنَعَ مِنْهَا» به خود اين اوهام و قواى عقل و وهم باز اثبات اين ميشود كه خداوند ممتنع است كه معقول قرار بگيرد كه حالا اين جمله را ان شاء اللّه بعد ممكن است به بسط بيشترى صحبت ميكنيم «وَ إِلَيْهَا حَاكَمَهَا» حاكميت اين مطلب هم كه هم خداوند تجلى بر عقول و هم اينكه محاط براى عقل قرار نمىگيرد و عقل راهى در ذات مقدس حضرت حق ندارد اين مطالب هم باز بر خود عقل واگذار شده خودش حاكم در اين جهت است «لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا وَ بِهَا امْتَنَعَ مِنْهَا وَ إِلَيْهَا حَاكَمَهَا»[10] خوب پس تا اينجا در ارتباط با اصل بحثى كه مطرح كرديم مدارك وحيانى اشاره شد كه حدودا اينها است صحبت اين شد كه يكى از مطالب مربوط به مسائل توحيدى قرآنى كه عنوان صحبتمان بود اين است كه مسأله تجلى در ارتباط با پروردگار يعنى چه؟ كه در آيه شريفه سوره اعراف آمده و در اين چند حديثى كه خواندم تجلّى براى خلق، تجلّى براى كتاب، تجلّى براى عقول، اينها معنايش چيست؟
در اين مورد آن چه حال امروز به عرض مىرسد كه حداقل ان شاء اللّه دو سه جلسهاى اين صحبت بايد مطرح بشود عرض ميكنيم كه تجلّى به معناى مختلف استعمال شده است از نظر لغوى معناى تجلّى همان ظهوراست آشكار شدن «تجلّى أي ظَهَر» و تجلّى پذيرفتن ظهور يا خود ظهور از نظر لغت تجلّى أي ظَهَر پس معناى لغوى مشخص و در بعضی از آياتى هم كه خوانديم معنايش همين كه ^وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها%[11] سوگند به روز كه ظاهر ساخته است خورشيد را ^جَلاَّها%، پس جلى، تجلّى به معناى أي ظهر ^لا يُجَلِّيها% آن آيه شريفه ديگرى كه باز سوره اعراف بود ^قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ%[12] «أي لا يظهرها»، اظهار نمىكند وقت قيامت را پروردگار براى كسى.
خوب، پس معناى لغوى تجلّى كه معلوم است أي ظَهَر در استعمالات معانى متعددى برايش است گاهى گفته ميشود كه تجلّى يعنى ظهور بعد الخفاء به خصوص ظهور بعد الخفاء، «ظهر الشمس بنوره» وقتى بود آشكار شد ظهور بعد الخفاء.
گاهى گفته ميشود تجلّى و مقصود از تجلّى اين است كه علت و معلول با توجه به اينكه علت و معلولى باشند كه معلول مرتبه نازله علت باشد مثل بسيارى از علل طبيعى حرارت مرتبه نازله نار، نور خورشيد مرتبه نازله ازخود خورشيد، اين معلوليكه مرتبهاى نازله است اين معلول علت را روشن ساخته علت تجلّى پيدا كرده به خاطر اين معلول و اين معلولي كه درجه نازله اين علت است اين معلول تجلّى دهنده است علت را يا به تعبير دقيقترى علت به خاطر اين معلول تجلّى پيدا كرده.
گاهى هم تجلّى گفته ميشود معنايش اين است استعمالاتى دارند عرض ميكنيم، گاهى تجلّى گفته ميشود معنايش تطّور يك شىء است، يك شىء به صورتهاى مختلف متطِور ميشود از اين تطورات مختلفش تعبير ميشود به تجلّى مثلاً آب، اين آب بخار ميشود، اين آب يخ ميشود، اين آب موجهایی برايش به وجود مىآيد، اين تطّورات مختلفى كه برايش به وجود مىآيد از اين تطورات هم تجلّيات مختلف تعبير ميشود اين هم معنى سوم.
معنى چهارم تجلّى استعمال ميشود به مواردى كه فاعل عظمت خودش را به فعل خودش نشان بدهد، آيات عظيمهاى كه براى حضرت حق است ^إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ%[13] اين ها همه بگوئيم جلوهاى از خدا است يعنى آيتى از آيات نشان دهند عظمت خدا است آيات نشان دهنده عظمت ذو الآيه اينجا هم تعبير جلوه و تجلّى مورد دارد.
پنجم تجلّى آن شدت ظهور شىء بر نفس انسان شدت ظهور بدون اينكه تصّورى در كار باشد، بدون اينكه صورتى در كار باشد، كه در ارتباط با خداوند متعال اين ادّعاء ميشود كه مسأله فطرى بودن تعلق قلب به حضرت حق، و يافت خداوند متعال كه البته مورد بحث و اختلاف و صحبت بحث مفصل است اينجا هم گفته ميشود تجلّى پس كلمه تجلّى در اين موارد مختلف پنجگانه كه عرض كردم استعمال ميشود بد نيست كه يك دقت بيشترى هم بشود شما هم چيزى را نگاه كنيد و خود بنده باز يك تتبع بيشترى داشته باشم كه در غير اين موارد هم و به گونه ديگر معناى ديگر استعمال ميشود يا خير! پس تجلّى در اصل لغت معلوم أي ظَهَرَ و در استعمالات هم اين پنج معناى كه عرض كردم.
حالا در ارتباط با اين آيه شريفه ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% كدام يكى از اينها است و در ارتباط با آن روايات كه خواندیم «الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه»[14] و هم چنين «تجلّى بكتابه» و نيز «تَجَلَّيْتَ بِهِ لِمُوسَى كَلِيمِكَ»[15] و اين حديث آخرى كه عرض شد «لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا وَ بِهَا امْتَنَعَ مِنْهَا وَ إِلَيْهَا حَاكَمَهَا» تجلى در اين مواردى كه استعمال شده به كدام يكى از اين معانى است در ارتباط با آيه شريفه فعلاً تا بعد ان شاء اللّه جلسات بعد روايات هم بررسى بشود در ارتباط با آيه شريفه آن چه به نظر مىرسد اين است كه تجلّى به معناى ظهور بعد الخفاء كه شىء اين تعبير نسبت به او صادق باشد كه ظَهَرَ بعد خفاءٍ، در اين آيه شريفه مناسب نيست كه خداوند متعال «خَفِىَ على الجبل بعد ظَهَر على الجبل» اينها تشبيهاتى است که مطرح ميشود كه با تنزيه ذات مقدس حضرت حق از چنين تشبيهاتى تناسب ندارد معناى دوم هم كه مثل زديم به نور خورشيد و انوار خورشيد مراتب نورى خورشيد كه درجات نازله خود خورشيد است در حقيقت و علت تجلّى به معلولش تجلّى پيدا كرده این هم در ارتباط با خداوند متعال ربطى ندارد كه اينجا بگوئيم ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% هيچ تناسبى با اين معني ندارد و معناى سوم هم همين طور كه ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% اينجا تطّور در ارتباط با جبل حالا خودش يك بحثى است كه خودش يك بحثى بشود مفصل أمّا اينجا ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% باز مشخص است كه تناسبى ندارد با معناى چهارم كه ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% يعنى به فعل خودش عظمت خودش را رسانده است آشكار كرده است اين مىبينيم كه وجهى برايش است كه خداوند متعال كما اينكه در رواياتى كه داريم كه حالا روايات مربوطه هم بايد خوانده بشود كه نورى از انوار كرّوبين تجلّى كرده يعنى آيتى از آيات خداوند متعال، آيتى از آيات حق، ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ%، جبل طاقت تحمل و توان تحمل تابش آن نور را نداشته كه آيتى از آيات حضرت حق بود اين معناى مورد نظر است.
حالا فهرست بحث را داريم ميگویيم تفصیل بيشترى در جلسات بعد داده ميشود نتجتا اين معنایی است كه مناسب است باز معناى پنجم اينجا مناسب نيست چون بحث جبل است ^تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ% به معناى آن شدت ظهور كه يافتى باشد در انسان گفته ميشود وجدان كرد يافت به شدت ظهور اين حقيقت را اين هم مناسبت درستى ندارد از اين پنج معنایی كه گفتيم يك معنايش در ارتباط با اين آيه شريفه مناسب و معانى ديگرش غير مناسب بسط بيشتر، تك تك اين روايات هم بررسى كردن، روايات ذيل آيه شريفه هم رسيده است قرائت كردم جلسه بعد.