درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
90/06/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
بحثى كه روزهاى چهارشنبه انجام مىشد در ارتباط با آيات توحيدى قرآن كريم و به اصطلاح تفسير كلامى در اين مورد مسائلى گفته شد فهرستى ابتداى بحث به عرض رسيده است كه به تدريج آن فهرست مطرح و مسائل مربوطه بحث مىشد.
امروز كه روز شروع بحث هست به نظر رسيد كه تذكّر كوتاهى در اهتمام به اين بحث به اين مسأله بشود به طور كلّى به عرض برسد تا انشاءاللّه تتمّه فهرستى كه ابتداء به عرض رسيده است انشاءاللّه مطرح بشود و آن تذكّر كوتاه ما اين است كه خيلى به جا است بلكه لازم است اهتمام بدهيم ما كه در مسير فهم دين به صورت تخّصصي قرار گرفتيم و از افتخاراتمان بايد بدانيم روحانى شدن را و در اين جهت قرار گرفتن را كه هيچ اشتغالى از اين اشتغال مهمتر وجود ندارد اهتمام بورزيم به اينكه هر چه بيشتر با قرآن در ارتباط باشيم، تدبّر در اين كتاب مقدَّس همراه با بيانات خود پيامبراكرم9، بيانات حاملين وحى ائمّه معصومين و اكتفا نشود به اينكه حاله چه اين بحث چه بحثهاى ديگرى هفتهاى يك جلسه يا هفتهاى بيشتر از يك جلسه مسائلى مطرح بشود و در حدّى بررسى بشود اكتفا نشود، بلكه هر چه بيشتر اهتمام داشته باشيم كه يك اشتغال جدّى به تدبر در اين كتاب مقدس بر اساس صحيح و همان استفاده كردن خود آيات در ارتباط با آيات كه «الْقُرْآنُ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضا»[2] و استفاده كردن از بيانات پيامبر اكرم9 و ائمّه معصومين: كه «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي [مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً]»[3] .
تمسّك به هر دو موجب هدايت است به همين روشى كه مشخّص است روش فهم قرآن است استفاده از تعقّل، استفاده از تدبّر، همراه با بررسى جدّى نسبت به خود آيات شريفه قرآن و بيانات پيامبر اكرم و ائمّه معصومين اكتفاء نشود به مقدار مباحثى كه انجام میگیرد بلكه همت بر اين باشد كه از اين منبع نورانى بىنظير هر چه بهتر انسان استفاده كند حال كه تكليف ما اين شده افتخار ما اين شده كه در جهت فهم دين به صورت تخصّصى در كار باشيم از مسائل قطعى مربوط به اين هدف همين استفاده كردن جدّى است از قرآن كريم و بيانات معصومين به صورت تدبر تعقل با همان بهرهگيرى از چراغ عقل كه خداوند متعال مرحمت كرده است كه هميشه بهرهگيرى از اين چراغ عقل مطرح است و البته مسلما همين است كه وقتى كه اينچنين به اين كتاب مقدس برخورد كنيم آنوقت است كه بهرهمان از اين كتاب فراوان خواهد بود.
پس تذكر امروزمان در جهت اهتمام بيشتر در تدبر و تعقل در قرآن كريم و بيانات معصومين و اين دوتا حديث را امروز به عنوان تذكر اين موردى كه عرض شد به عرضتان مىرسد كه با توجه به وضع حال كه هست مناسب نديدم كه از آن فهرست مطلب تازهاي را مطرح كرده باشم تا انشاءاللّه هفته آينده اميدواريم كه خداوند كمك كند و بشود كه بحث به گونه خاص خودش ادامه پيدا كند اين حديثى كه به عرضتان مىرسد در نهجالبلاغه شريف خطبه 176.
«وَ اعْلَمُوا أَنَ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ وَ الْهَادِي الَّذِي لَا يُضِل»، مشخص است اين كتاب شريف اين قرآن مجيد در نصيحتش هيچ غِشّى و غَشى وجود ندارد همهاش خير خواهى محض در هدايتش هيچ اشتباهى نيست گمراهى در كار نيست.
«وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِي لَا يَكْذِب»، حديث كنندهاى است كه دروغى در كارش نيست «وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَان» هر كه با اين كتاب مقدس همنشين شد انس پيدا كرد ارتباط با درستى پيدا كرد اينچنين خواهد بود «وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ» ، مگر وقتى اين مجالست او انجام گرفت به اين نتيجه میرسد «إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيَادَةٍ فِي هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى» يا در جهت هدايت تقويت میشود يا از گمراهياش كم میشود، زيادى در هدايت و كم شدن از ضلالت نتيجه اين همنشينى.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى»[4] ، هيچ كس به قرآن نياز ندارد مگر همين كه قرآن به ايشان اشاره كرده كه بيانات خود پيامبراكرم9 وائمه معصومين باشد كه مكرر صحبت شده ^بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ%[5] و بيانات خود پيامبرگرامى9 باز به حكم اين آيه شريفه كه ^وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ%[6] اتقى آيه تنها نيست ^لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ% و همچنين «وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى» قبل از قرآن هم كسى به بىنيازى نرسيده يعنى هيچ مكتبى توانائى بىنياز كردن انسان در ارتباط با آنچه كه لازم است بداند كفايت نمىكند و توانش ندارد اين كتاب مقدس است كه اين توان را دارد «وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ وَ اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِكُم».
مرضهاى معقولى را مرضهاىتان را از اين قرآن شفاء بگيريد، و مشكلاتتان را از اين قرآن كمك بگيريد «فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلَال» بدترين مرض مرض كفر نفاق سرگردانى ضلالت كه قرآن شفاء از اينها است «فَاسْأَلُوا اللهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَيْهِ بِحُبِّهِ وَ لَا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ» که علاقهمندى به اين كتاب هر چه بيشتر به خداوند توجه پيدا كنيد اين وسيله سؤال از خلق نباشد بلكه وسيله به تقرب خود حضرت حق باشد، «إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَى اللهِ تَعَالَى بِمِثْلِه» هرگز به مثل قرآن چيزى وسيله توجه به پروردگار نيست «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّع» شفيعى است كه شفاعتش قبول است «وَ قَائِلٌ مُصَدَّق» گويندهاى كه تصديق شده «وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيه» هر كه قرآن شفاعتش كند شفاعت قرآن قبول میشود درارتباط با او «وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صُدِّقَ عَلَيْه»[7] كسي كه قرآن تصديقش كند يوم القيامه تصديق میشود.
«وَ إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْمَتِينُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْم» بهار دل و روشنى دل معنويت يافتن دل، به وسیله اين كتاب است و منابع علم در اين كتاب است، مركز حقائق و معارف حقّه و ينابيع العلم، «وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَيْرُه»[8] جلاء حقيقى در ارتباط با اين كتاب مقدس است پس اهتمام به اين جهتى كه تذكر داده شد خيلى به جا است اكتفا نكردن به بعضى از اين قبيل جلسات خيلى ضرورت دارد كه اكتفا نكند انسان به جدّى اهتمام فراوان به فراگيرى اين كتاب داده بشود.
و اين حديث هم حديث دوم است كه مناسب با همين قسمت است كه عرضتان میرسد حديث دومّى كه هست در احتجاج طبرسى جلد 1 صفحه 369 «ثُمَّ إِنَّ اللهَ جَلَّ ذِكْرُه» تقسيم خيلى مناسب و لطيفى در اين حديث شريف نسبت به قرآن كريم است كه بعضى از اين كتاب بعض از آيات اين كتاب براى همه روشن است بعضى براى آنها كه اهل دقت هستند اهل فكر هستند اهل تعقل بيشترى هستند و صفاى روحى پيدا كردهاند و جلائى نفسى پيدا كردند بهتر مىتوانند از اين آيات استفاده كنند و بعضى در انحصار خود معصومين است كه آنها بايد بيان كند اين تقسيم در اين حديث شريف شده است.
«ثُمَّ إِنَّ اللهَ جَلَّ ذِكْرُهُ لِسَعَةِ رَحِمَتِهِ وَ رَأْفَتِهِ بِخَلْقِه» چون خداوند مهربان است به خلق و از آن طرف ميدانست كه عدّهاى حرفهاى باطلى را مخلوط میکند به دين «وَ عِلْمِهِ بِمَا يُحْدِثُهُ الْمُبَدِّلُونَ مِنْ تَغْيِيرِ كِتَابِه» لذا اين تقسيم در اين كتاب انجام گرفته چون چنين است «قَسَّمَ كَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَام» هم به خاطر رحمت و هم به خاطر اينكه جمعى از مبطلين حرفهاى پوچ و باطل را مخلوط میکند در ارتباط با اين كتاب براى اينكه جلوگيرى از اين خلط شده باشد چه كرده خداوند؟ «قَسَّمَ كَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِل» قسمى را عالم و جاهل مىفهمند منظور از جاهل يعنى كسي كه از نظر معمولى گفته نمىشود كه اين از علماء است كارهاى علمى كرده باشد، كارهاى تخصصى كرده باشد، نه جاهل به اين معنى نه اينكه سرش نمىشود همينقدر كه او بيت عرب را بلد هست لسان عرب را بلد باشد، قواعد عربى را بلد باشد، بسيارى از آيات قرآن مىتواند استفاده كند، «وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ» جمعى كه ذهنشان صفا پيدا كرده روحشان تزكيه شده لطافتى پيدا كردهاند دقتى در تفكرشان و در تعقلشان است، تعقل دارند، آنها مىفهمند كه البته مشخص است آنچه كه مىفهمند چيزى نخواهد بود طبعا كه با اصول خود قرآن مخالف باشد اگر يك وقتى چيزى كسى به ذهنش بيايد كه با اصول خود قرآن مخالف باشد ديگر معنى ندارد كه گفته بشود كه به خاطر صفاى ذهنش چنين شده باشد مشخص است بلكه آن اصول قطعى هميشه محفوظ است و هيچى در ارتباط با آن اصول نبايد تضاد پيدا كند و بعضى از قرآن اين جورى است كه در ارتباط با كسانى است كه، «شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا اللهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم» قسمى هم منحصر به معصومين است كه بايد از آنها گرفت.
اين نكته لطيفى در اين قسمت است «وَ إِنَّمَا فَعَلَ اللهُ ذَلِكَ لِئَلَّا يَدَّعِيَ أَهْلُ الْبَاطِلِ مِنَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَى مِيرَاثِ رَسُولِ الله» آنهایی که غصب خلافت كردهاند آنهایی که حق را كنار زدند و شخص باطلى را و خلیفهاى باطلى را تثبيت كردهاند، كه بيشتر مقصود توجه به آنها است و به طور كلى ولى مصداق روشن آنها هستند، «لِئَلَّا يَدَّعِيَ أَهْلُ الْبَاطِلِ مِنَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَى مِيرَاثِ رَسُولِ اللهِ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ مَا لَمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُم».
مدعى نشوند چيزى را كه خداوند براي آنها قرار نداده و معلوم میشود جهل آنها مشخص بشود كه نمىفهمند مشخص بشود كه احتياج دارند به معصومين: «وَ لِيَقُودَهُمُ الِاضْطِرَارُ إِلَى الِايتِمَارِ لِمَنْ وَلَّاهُ أَمْرَهُم»[9] تا اينكه مضطر بشود به اينكه مراجعه كند به معصومين كه خداوند آنها را ولىّ امر قرارداده است آنها را وسيله فهم اين كتاب و لذا بايد به اين صورت عرض بشود كه مطالبى كه در اين كتاب مقدس و در دين به طور كلى داريم به سه بخش تقسيم میشود.
1. مطالبى است كه ما خودمان هم مىفهميم دين هم نمىفرمود ما مىفهميم عدالت خوب است، ظلم بد است، صداقت خوب است، دروغ بد است، امانت خوب است، خيانت بد است، اگر دين هم نمىگفت ما مىفهميديم.
2. بخشي مطالبى است كه مشكل است كه خودمان با عقل خودمان بفهميم صعب است، دشوار، أمّا وقتى دين بيان كرده و لذا گاهى هم میشود يك غفلت میشود يك اختلاف میشود، و نظرات مختلف امّا وقتى دين بيان میکند مىبينيم كه مىفهميم تعبير نمىكنيم مىفهميم يعنى خيلى از مباحث معارفى است وقتى دين بيان میکند بله عقلمان هم مىفهميد «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»[10] تا عقلى كه داريم اين شكوفه میشود به بياناتى كه از دين مىرسد مىبينيم، بله، بله، درست، درست، مىفهميم.
3. بخشى هم هست كه نه نمىفهميم دين هم كه بيان میکند باز دليل عقلى روشن نداريم إلاّ اينكه چون دين را قبولش كرديم از قبيل عالم فروع، از قبيل عوالم قبل از اين عالم، بسيارى از خصوصيات عالم بعد از اين عالم اين چنين میشود اينها حتى پس از اينكه دين هم بيان میکند از باب اينكه دين را به وسیله عقل قبول كرديم قبول میکنیم و إلاّ بحث از اين نيست كه استدلال عقلى روش بشود خير، استدلال عقلى روشن نمىشود، أمّا در عين حال قبول میشود چرا چون اصلش به وسیله عقل قبول شده است.
اين سه بخشى كه در اين به اصطلاح در حديث شريف آمده، تا انشاءاللّه تتمه فهرست را هفته آينده بيان میکنیم.