درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
89/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در فهرست مربوط به مسائل اعتقادى توحيدى آيات شريفه قرآن به اين مطلب رسيديم كه از آيات شريفه استفاده مىشود كه سنخيَّت، بين خالق و مخلوق نيست بلكه تباين است و بينونيّت، از ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[2] استفاده شد و از آيههايى كه تسبيح حضرت حقّ در آنها مطرح است و بعد هم روايات كه نصّ در بينونت بودند از جمله «مُبَايَنَتُهُ إِيَّاهُمْ و مُفَارَقَتُهُ أَيْنِيَّتَهُم»[3] .
بعد هم از نظر دليلهاى مثبت سنخيَّت بيان مىشود كه همان مسأله سنخيَّت است بين علّت و معلول با توجّه به اينكه سنخيَّت معنی شد به همان معناى اشتراك در حقيقت، اشتراك در سنخ وجود كه تصريح به اين جهت شده است در بيانات كسانى كه قائل به سنخيَّت هستند كه مقصود از سنخيَّت اين است، سنخ هم به معناى اصل است و دليل بر سنخيَّت اينكه گفته مىشود بين علّت و معلول بايستى اين سنخيَّت باشد «وإلاَّ لَصَدَرَ كَلُّ شيءٍ مِنْ كُلِّ شيء» اگر چنانچه اين سنخيَّت بين علَّت و معلول نباشد نتيجه اين مىشود كه هر چيزى ممكن است كه علَّت براى هر چيزي شود و هر چيزى معلول براى هر چيزى باشد و اين هم روشن است كه نيست مثلاً گندم علَّت بشود براى وجود تخم مرغ، جو علّت شود براى وجود گلابى، گلابى معلول وجود سيب باشد و هكذا، بايد علّت و معلول در يك حيثيّتى باشند كه همين هم معنى سنخيَّت است چرا؟ زيرا اگر اين اشتراك بين علّت و معلول نباشد بايد جايز باشد صدور هر چيزى از هر چيزى «وإلاَّ لَصَدَرَ كَلُّ شيءٍ مِنْ كُلِّ شيء» بنابراين بحث ما كه مسأله خالق و مخلوق است به حكم اين دليل لزوم سنخيَّت بين علَّت و معلول است حضرت حقّ علّت و كائنات، معلول و بايستى بين آنها سنخيَّت باشد.
پاسخ اين دليل عقلى هم اين است كه اين سنخيَّت بين علّت و معلول كه لازم است «وإلاَّ لَصَدَرَ كَلُّ شيءٍ مِنْ كُلِّ شيء» در علّتى است كه علّت ارادى نباشد يعنى آنچه كه علّت است فاعليَّتش بِالارادة نباشد بلكه علَّت طبيعى باشد مثل آتش و حرارت كه در اينجا سنخيَّت لازم است امّا اگر فاعل، فاعل بالارادة شد و جهت فعل آن فاعل اراده او شد آنجا خير، آنجا هيچ سنخيَّتى لازم نيست و اينجا خالق متعال و كائنات به خاطر اينكه از اين قرار است كه فاعليّت حضرت حق، فاعليّت بالارادة است ذات حضرت حقّ مِنْ الذّات كه مىگوئيم علّت است يعنى كلمه علّت را هم كه به كار ببريم به معناى همان فاعل كه مىگوئيم فاعلّيت بالارادة دارد چون بالارادة است لزومى ندارد كه سنخيَّتى در كار باشد.
حالا اين عبارتى كه مىخوانم كاملاً روشنگر مطلب است در نهاية الحكمة مرحوم علاّمه طباطبائى رَحْمةُ اللّه عليه، ايشان در بحث علّت و معلول در ارتباط با قاعده «الواحدُ لا يصْدُرُ منه إلاَّ الواحِد» آنجا كلمه سنخيَّت را بين علّت و معلول آوردهاند و مقصود از سنخيَّت در شرحى كه به بيان ايشان زده شده آمده است، اين عبارت را مىخوانيم مبنى بر اينكه يكى از شواهدى است كه سنخيَّت است چون شايد يك كسى بگويد كه كى گفته كه سنخيَّت است اصلاً، پس آنچه كه نسبت داديم كه جمعى گفتهاند سنخيَّت است بين خالق و مخلوق يك موردش اينجا است ايشان قاعده الواحد را كه مىخواهند تبيين بفرمايند مىفرمايند «بيانٌ : اَنَّ المَبدأ الذي يَصْدُرُ عنه وجود المَعْلُول هو وجود العِلَّة الذي هو نفس ذات العِلَّة»، مبدئى كه معلول از آن صادر مىشود آن مبدأ وجود علَّتى است كه خود آن ذات علّت است «فَالْعِلَّةُ هي نفس الوجود الذي يَصْدُرُ عنه وجودُ المعلُول وإنْ قُطِعَ النَّظَر عن كُلِّ شيءٍ ومِنَ الواجب أنْ يكونَ بينَ المعلول وعلَّتِهِ سِنْخِيةٌ ذاتَّيةٌ هي المُخَصِّصَة لصدوره عنها» و اگر اين سنخيَّت نباشد مىشود «وإلاَّ لَصَدَرَ كَلُّ شيءٍ مِنْ كُلِّ شيء» كه مىشود غلط، پس هم دليل براى سنخيَّت گفته شد و هم تصريح به معناى سنخيَّت شد.
و امّا مقصود از سنخيَّت چيست؟ گفتيم اشتراك در وجود است اين هم باز به آن تصريح شده و همان در حيثيّت واحدهاى بايد با هم مشترك باشند اين هم در موارد مختلف آمده از جمله در شرحى كه بر عبارت ايشان زده شده اينجور آمده كه و از طرفى بايد ميان علَّت و معلول سنخيَّت ذاتى برقرار باشد و همين سنخيَّت ذاتى ميان علّت و معلول خاصّ صدور معلول معيَّن از يك علّت معيّن را موجب مىگردد و اگر در علّيّت سنخيَّت ميان علّت و معلول لازم و معتبر نبود هر چيزى مىتوانست علّت براى هر چيزى واقع شود و هر شيئی مىتوانست معلول هر شيئی باشد، مقصود از سنخيَّت ذاتى ميان علّت و معلول آن است كه هر علّتى از آنجا كه افاضه كننده هستى معلول و كمال وجودى آن است در مرتبه عاليترى واجد كمال معلول خود مىباشد يعنى يك حيثيّت واحدى است كه مرتبه نازله آن در معلول وجود دارد و مرحله كامل آن در علّت يافت مىشود مُجدّد در عبارت ديگرى باز اين مطلب گفته شده.
مقصود از وحدت، وحدت در سنخ وجود است .. نتيجه اين شد كه عرض شد در ارتباط با اين بحثى كه عنوان كرديم حضرت حقّ و كائنات سنخيّتى ندارند.