< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:حجیت قول لغوی

قول لغوی فقط از قبیل إخبار حسی نیست فلذا اگر کسی بگوید مثل خبر و نقل قول است تا وثاقت بر آن مترتب شود و اطلاق ادله حجیت خبر ثقه شامل موضوعات و احکام می شود و چون قول لغوی از قبیل إخبار از موضوعات است و خبر حسی است، پس اطلاقات ادله خبر ثقه شامل قول لغوی هم می شود لذا باید وثاقت لغوی اثبات شود تا فقیه بتواند قول لغوی را اخذ کند!

عرض ما این است که این درست نیست، و اخذ قول لغوی، از قبیل اخذ قول خبره است، زیرا درست است که لغوی لفظی را شنیده و دیده است ، اما برای تمییز و تشخیص آن لفظی را که دیده و شنیده، در اینکه از قبیل معنای حقیقی است یا مجازی، إعمال نظر می کند و لغوی باید بر قواعد حقیقت و مجاز و علامات و قرائن آن و سایر قواعد علم لغت، مسلط باشد. و چون عقلا قول لغوی را از باب قول اهل خبره اخذ می کنند باید دیده شود که وقتی عقلا، قول لغوی را اخذ می کنند وثاقت را شرط می کنند یا نه؟

با تأمل فهمیده می شود که عقلا وثاقت را ملاحظه نمی کنند چون امر تخصصی است و خبره و متخصص (چه لغوی، چه غیرلغوی) سالها زحمت کشیده و علم و هنر و تخصص را کسب کرده، طبعا و قطعا به تخصص خودش احترام می گذارد و هرگز برخلاف تخصص خودش دروغ نمی گوید و داعی ندارد که برخلاف آنچه را تخصصش اقتضا دارد ابراز کند.

سئوال: اصالة الصحة در اینجا جاری می شود؟

اصالة الصحة در جایی است که صحت و بطلان راه داشته باشد.

صحت بر دو معناست:

1-حمل فعل بر عمل حلال و جایز است که در خیلی از روایات به این معناست، «ضع امر خیک علی احسنه»[1] ؛ این منظور فقها نیست

2- حمل بر صحت در عملی که دارای شرایط و اجزاء باشد و در آن صحت و بطلان راه داشته باشد (نه مثل دروغ و خیلی از معاصی که در آن صحت و بطلان راه ندارد).

در قول لغوی صحت و بطلان راه ندارد تا مجرای اصالة الصحة باشد. فطرت و عقل و غریزه اهل خبره اقتضا دارد مطابق تخصصش صحبت کند اما در اصالة الصحة، بحث خبره نیست و بحث سر عمل مطابق اعتقاد شخص است. تخصص کاری به دین و مذهب ندارد و ممکن است در علم شیمی و طب و ... باشد. سیره عقلا بر اخذ قول خبره جاری است زیرا خبره داعی ندارد برخلاف خبرویت خودش نظر بدهد و دروغ بگوید.

سئوال: آیا اینجا فقط عالم علم لغت مراد است یا مثل سیدرضی را هم شامل می شود؟

استاد: رئیس دانشگاه الازهر گفته که مثل سید رضی عالم به لغت نداریم که در «مقدمات مجازاة النبویة» آمده است، مراد متخصص و عالم لغت است، چه اینکه یک فقیهی هم متخصص لغت باشد و چه اینکه غیرفقیه متخصص علم لغت باشد. این بحث در همه رشته هاست، و نظر هر کسی در رشته و تخصصش، مورد قبول است زیرا در تخصص و رشته اش داعی بر دروغ ندارد.

اشکالی در اینجا هست: مجرد ذکر معنای لفظ در کتب لغت، اثبات نمی کند که معنای حقیقی است زیرا وجدان ما شاهد است که در رجوع به کتب لغت، بسیاری از معانی را که ذکر می کنند موارد استعمال است لذا ما چطور احراز کنیم که کدامیک معنای حقیقی است؟

جواب: کلام اهل لغت دو قسم است، بعضی از کلمات آنها ظهور در معنای حقیقی دارد. مثلا جوهری می گوید: «الصَّفْقُ: الضربُ الذى يُسْمَعُ له صوت»[2] زدنی که دارای صدا باشد، گاهی دستها را به هم میزنید که صدا ندارد و گاهی هم صدا دارد. این معنا ظهور در معنای حقیقی دارد. یا « الصَّدَاقُ و الصِّدَاقُ: مَهْرُ المرأةِ»[3] اینجا ظهور دارد که مراد معنای حقیقی است. یا «الْوَرِكُ: ما فوق الفخذ»[4] این هم ظهور در معنای حقیقی دارد، بعضی از کلامها هم ظهور در معنای حقیقی ندارد. نوعا در ابتدای لغت، اینگونه تعابیر، معنای حقیقی است و بعد از آن موارد استعمال ذکر کرده اند، مثلا تعابیر دیگر: جاء ایضا بهذا المعنی، او اطلق علی هذا المعنی ایضا او استعمل فی ذلک المعنی.

بعضی از معانی خیلی مفید هستند مثلا در کلام خلیل، در بحث مسافر خیلی مفید است: « المَحَلّة: منزل القوم»[5] ، در بلاد کبیره ثمره دارد که وقتی آخر محله گفته می شود کجاست، آیا آخر منازل است یا نه؟ وقتی لغوی می گوید منزل القوم، یعنی نه منطقه و نه همه بلاد. ممکن است اطراف منزل، دشت و بیابان و مزرعه داشته باشد، اما منزل نداشته باشد، پس آن را منزل نمی گویند تا کسی آن را داخل در ترخص بداند.

بنابراین اگر جایی کلام لغوی، ظاهر در یک معنایی بود حجت در تعیین معنای حقیقی است.

اینکه سیره جاری باشد بر حجیت قول لغوی، مبتنی بر دو ملاک است که باید اثبات شود:

1- اتصال به زمان شارع 2- عقلا با اهل لغت معامله اهل خبره کنند. اینجا را وجدان شاهد است و از قدیم کتب لغت بوده است و به اقوال لغویون استشهاد می شده است و الان هم همینگونه است و سیره عقلا جاری است.

اگر کسی بگوید که رجوع به قول لغوی بعد از عصر شارع حادث شده است زیرا که قبایل و طوایف زیاد شدند و کتب زیاد شدند و زبانها زیاد شدند لذا نیاز به کتب لغت احساس شده است.

عرض ما این است که این بیان درست نیست، کتب لغت در زمان شارع بوده است و به آن استشهاد می کردند، اقدمین لغویین و مفسرین به اشعار عرب و کلمات لغویین برای تفسیر آیات و روایات استشهاد می کردند. در همین مجازات النبویه، پر است از استشهاد به کلمات اهل لغت و اشعار عرب؛ در مجمع البیان، برای معنا کردن به اشعار عرب استشهاد شده است.

سئوال: ممکن است کسی بگوید که از زمان خلیفه دوم، حرکات و اعراب برای خط کوفی قرار داده شد، چطور لغوی کتاب داشته است؟ اینکه نقطه و حرکت نبوده، چگونه کتابت بوده؟

استاد: اینکه خط کوفی را علامت گذاری کردند و قرآن را طبق آن نوشتند حرف دیگری است، اما کتابت قبلا وجود داشت، در تاریخ متواتر هست که سلاطین به هم نامه می نوشتند. اگر هم نقطه و حرکت نداشته، بهرحال لفظ مُفهِم معنا بوده است، زبانها مختلف بوده و اگر از یک زبان دیگر می خواسته معنای لفظی را بفهمد باید به اهل لغت مراجعه می کرده تا معنای این لغت را بفهمند.

ملاک این است که قبائل مختلف بودند و هر قومی یک زبان داشت و طبق آن صحبت می کرد، قرآن هم از آن خبر می دهد: ﴿جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ [6] ، وقتی کسی از زبان دیگر می خواست معنای لغتی را بفهمد باید به خبره که همان لغوی بوده مراجعه کند.

منشأ این سیره، رجوع جاهل به عالم و اهل خبره است و منشأ این رجوع بالمآل عقل است که می گوید اگر علم نداری به عالم رجوع کن.

سئوال: اگر کسی به عالم رجوع نکند و معنای آن لغت را پیدا کند عقل ، او را تقبیح نمی کند!

استاد: اگر جاهلی به عالم رجوع نکند و بر این موضوع ثواب و عقاب مترتب باشد و براساس آنچه خیال می کند دراین موضوع عمل کند، و خلاف واقع باشد معذور نیست و حجت ندارد. حتی اگر قاضی بدون حجت حکم کند ولو با واقع مطابق باشد، جایگاه این قاضی جهنم است.

وجود معاجم لغات زیادی در زمان نبی مکرم و ائمه، به تواتر و دلیل قطعی ثابت شده است، این صاحبان معاجم از سلاطین صله می گرفتند زیرا این معاجم محل رجوع بوده و مشتری داشته است و مردم خیلی نیاز داشتند و دارای ارزش بوده است، و این کتابها در فن خودش، محل رجوع برای فهم الفاظ بوده است، لذا این دلیل است که سیره عقلا رجوع به کتب لغوی بوده است و مصدر و مرجع برای نوشتن کتب و فهم لغات بوده است.

اگر در یک معنای لغتی بین اهل لغت اختلاف شود، در این حال فقیه باید کدام را اخذ کند؟

شرایطی برای حجیت قول لغوی بیان شده است که ضابطه را بیان می کند :

قول لغوی که در فهم خطابات شرعی قدمت داشته باشد، و الا مثل المنجد و فرهنگ عمید و ...وجود دارند و برای فهم معانی الفاظ الان کافی است و قدمت لازم نیست، اما چون غرض علم اصول، تحصیل حجت شرعی است و ما نیاز به فهم خطابات شرعی داریم لذا باید معاصرت بین لغوی و شارع باشد تا ارتکاز و تبادر و انسباق زمان شارع فهمیده شود زیرا که شارع بنابر ارتکازات زمان خودش تکلم کرده است.

چنانچه هر دو لغوی هم عصر یا معاصر شارع باشند؛ آن معنایی که اکثر اهل لغت می گویند اقرب به مرتکزات و متبادرات عرفی است. درست است که بحث نظری است، اما یک بحث نظری را که اکثریت می گویند و دیگری شاذ است، این اکثریت تعیین کننده است. قول لغوی نباید شاذ باشد زیرا درصدد اثبات معنایی هستیم که متبادر و منسبق زمان است در حالی که این معنا بر اکثر اهل لغت مخفی مانده است.

اما در جایی که دو دسته باشند و هر کدام یک معنایی را بگویند، در اینجا مرجع، سیاق و قرائن داخلیه خطاب است که ظهور می دهد. حتی اگر معنایی را از اهل لغت نتوانیم استخراج کنیم سیاق می تواند کاشف معنا باشد. حتی اگر معنای حقیقی با معنای سیاق در تعارض باشد، قرینه داخلیه سیاق که همان «قرینه مناسبت حکم و موضوع» است، مقدم است.

اگر در الفاظ مشترک، لغوی چند معنا را ذکر کند، تعیین کننده معنای خطاب، قرینه سیاق است، «بکت العین» مراد عین جارحه است و عین نابئه نیست، و «جرت العین» مراد عین نابئه است مگر اینکه به مجاز و کنایه استعمال شود مثل جری المیزاب، در این جریان خود اشک استعمال شود.

سوال:تمام مواردی که اهل خبره با هم اختلاف می کنند چون برگشتش به سیره عقلا است و سیره عقلا ریشه در حکم عقل دارد، به احتیاط منجر می شود، ودر صورتی که به احتیاط منجر شود، در هر علمی اهل خبره موارد احتیاط را متفاوت می بینند.

جواب:سیره عقلا همان گونه که اخذ قول اهل خبره و اخذ لغوی است، ودر جایی اگر قول لغوی برایشان معلوم نباشد، مرجعشان در فهم خطاب، خود قرائن داخلیه خطاب است. اگر این خطاب یک سیاقی داشته باشد و قرینه مناسبت حکم و موضوعی داشته باشد همان را تعیین کننده معنا می بینند مگر اینکه شما بگویید سیاقش هم ظهور ندارد که در این صورت خطاب مجمل می شود.

عقلای عالم، خطابات مجمل را رها می کنند و این خطاب را از حجیت ساقط می دانند و لذا برای فقیه هم در صورتی که کلام مجمل باشد، حجیت ندارد، مگر اینکه یک خطاب دیگری از همین متکلم در جای دیگری وارد شود که آن قرینه خارجیه صلاحیت داشته باشد که خطاب را از اجمال بیرون بیاورد.

اگر خطاب مجمل شد فقیه باید به اصل عملی رجوع کند، گاهی به احتیاط و گاهی به برائت و گاهی به .....

*در دو مورد از شهرت، سیره عقلا جاری است:

یکی شهرت روایی است یعنی یک خبری را یک شخص بدهد، در اینجا وثاقت خود مخبر اثبات نشده است. اما وقتی این خبر، مشهور بین مردم شد، مثلا یک نفر برای او خبر آورده است ولی بعدا از دیگران و دیگران شنیده است و همه را هم نمی شناسد، اما مشهور شده است، مثلا شما در تلویزیون خبری را می شنوید، نه عدالت و وثاقت اخبار گو برای شما ثابت شده است و آن ناقلینی را که در اخبار نقل می کنند را نمی شناسید ولی آنقدری می دانید که از مشهورات بین عالم شده است. در اینجا عقلا چنین مشهوری را اخذ می کنند، چون نقل است و خبر حسی است و حدسی نیست.

همچنین اگر دو خبر ثقه باشند و یکی مشهور باشد و دیگری غیر مشهور، عقلا این مشهور را اخذ می کنند. فلذا گفتیم که تعلیل حضرت، «فإنّ المجمع علیه لاریب فیه»[7] ارشاد به همین سیره عقلایی در خبر مشهور است. این در شهرت نقل است.

اما در شهرت فتوائیه اگر استنادیه باشد عمل مشهور که جبر ضعف سند می کند بر طبق سیره عقلاست، برای اینکه شما یک قوم و طائفه ای را در نظر بگیرید، که یک شخصی از افراد قوم برای رئیسشان خبر آورده است که رئیس طائفه این طور دستور داده است، این شخص اگر این آقا را ثقه بداند حرفش را اخذ می کند و اگر وثاقتش برایش ثابت نشده است وقتی که رجوع کند و علم پیدا کند که معتمدین و اکابر این قوم، همه به این خبر ترتیب اثر می دهند، عقلا در این جا به چنین خبری ترتیب اثر می دهند و دیگر نگاه نمی کنند که آیا قائل این خبر ثقه است یا نه، و در نظر عقلا، ضعف این راوی و سند به عمل مشهور این طائفه، جبران می شود.

عرض ما این است که : قدمای اصحاب ما ـ نه متاخرین ـ از این قبیل اند ؛ قدمای اصحاب داخل در تابعین و اصحاب ائمه هستند، چون قریب به عصر آنها هستند و منفک از آنها نیستند و قرائن حسیه در دستشان است و مخفی نشده است، مثل زمان الان ما نسبت به زمان آیت الله بروجردی یا شیخ عبد الکریم حائری، زیرا ما وسائطی داریم که حسی هستند و نمی توان گفت که حرف های ایشان از حسی بودن خارج است، بلکه وسائطی را که نقل می کنیم حسی است یعنی طوری است که این قرائن داخل در حسی است.

اما وقتیکه چندین قرن بگذرد، بعدی ها باید به نقل واسطه ها اکتفا کنند ولی در عصر قدما اینگونه نبوده چون قدما با توجه به دیدَن خاصی هم که داشتند کاملا معتمدند زیرا بغیر نص و رویات فتوا نمی دادند و بر حفظ روایات تعمد دارند، فلذا اینها به مثابه همان معتمدین و اکابر قوم هستند که وقتی که به خبری عمل کردند یعنی اعتقاد و علمشان این است که این خبر از رئیس قوم است، لذا است که وقتی عقلا ببینند معتمدین عمل کرده اند حالا راوی این خبر هم ضعیف باشد نگاهی به ضعف آن نمی کنند.

سوال: شهرت روایی را که فرمودید سیره عقلا بر آن است، نهایتا جزء مشهورات است و مشهورات هم جزء مظنونات است و مظنونات هم که در شرع از آن نقل شده است و این سیره عقلایی را که می فرمایید ردع شده است از جانب شارع.

جواب: مشهوراتی که عقلا عمل می کنند برای این است که برای اینها وثوق می آورد و از حد ظن هم بالاتر است، چون مشهور شد وثوق می آورد.

آن مشهوراتی هم که باشد ما می خواهیم بگوییم که کلاً در مشهورات بلا استثناء مورد ردع شارع نیست. چون سیره عقلا بر کل مشهورات جاری است...

سوال: این جمله مشهوری است که «رب شهرة لا اصل لها» و این خودش یک سیره عقلایی است.

جواب: این حرف در یک شهرتی که احتمال حدوثش را بعد از عصر شارع بدهید درست است اما در مشهوراتی که احتمال حدوثش نیست اینگونه نیست و آنهایی که ریشه و اغراض عقلایی دارد احتمال حدوثش بعد از عصر شارع داده نمی شود.

سوال: اتفاقا استدلال کرده اند که آیات قرآن در بسیاری از موارد می گوید چرا اینکار را می کردید می گوید پدران یا قوم ما می گفتند.

جواب: این کلام در حدسیات است و تمام آیاتی که در این زمینه وارد شده است همه در حدسیات و اعتقادیات است. یعنی اینها در اعتقادیات تابع آباء و اجداد خودشان می شدند و لذا گفته است که ﴿أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾[8] پس در حسیات نیست.

در مشهورات هم آنچه که سیره عقلا بر آن جاری شده و مشهور شده است، اغراض عقلا بما هم عقلا است و آنهایی که لا یعقلون هستند خارج هستند زیرا بما هم عقلا نیستند.

خیلی از اشخاص در عالم هستند که فکر می کنند عاقل اند ولی عقلا باید نظر بدهند که این افراد عاقل هستند یا نه. همیشه عقلا بما هم عقلا اگر سیره ای داشتند و داشته باشند همیشه مورد تأیید شارع بوده چون رئیس عقلاست و نمی تواند خارج از اغراض عقلایی باشد. سیره ی او بر وفق همان اغراض عقلایی است چون عقلش اقتضا می کند مگر در جایی که عقلا خطا بکنند چون احاطه بر همه مصالح و مفاسد ندارد که در آنجا شارع آن را ردع می کند. وقتی که ردع ثابت نشد طبعا اتحاد عقلائیت شارع برای بقیه عقلا اقتضا می کند که مسلکشان هم در مواردی که سیره عقلائی جاری است متحد باشد.

در شهرت روایی، حس است یعنی عین نص و لفظ کلام معصوم را شنیده و در کتاب روایی دیده و دارد نقل می کند و راوی از خودش نظر نمی دهد.

سوال: اگر در اینجا هم احتمال خطا ندهد و بالاخره به وجود این خبر ظن دارد

جواب: کلام این است که در این موارد، احتمال خطا که قطعا موجود است اما وقتی که این کثیر شود و به حد شهرت برسد، این درصد احتمال خطا به حدی ضعیف می شود که عقلا به این درصد احتمال اعتنا نمی کنند. شواهد زیادی در شرع داریم مثلا در موارد رؤیت هلال و اثبات فتوای مجتهد و غیره، که شارع به مشهور در نقل اعتماد کرده است، مخصوصا شهرت روایی در نقل که مقدم می شود، علاوه بر این که ردع نرسیده بلکه ادله لفظیه بر امضای مشهور داریم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo