< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:سیره عقلائیه

اگر چنانچه در مصب سیره عقلا، دلیل لفظی از آیه یا روایتی وجود داشته باشد که این سیره را امضا کرده باشد مثل ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا﴾[1] ، در اینجا دلیل لفظی، دلیل مستقلی است و وقتی فقها می خواهند در این موارد استدلال کنند به اطلاقات و عمومات مثل ﴿إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ﴾[2] ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[3] استدلال می کنند، با اینکه اینها در مصب سیره عقلا هستند ، زیرا دلیل مستقل هستند.

سیره عقلا در چنین مواردی دلیل مستقل نیست و حجیتش را از آیه و روایت می گیرد لذا شایسته نیست برای فقیه در این موارد به سیره عقلا استدلال کنند.

بعضی از اعاظم گفته اند که این نصوص امضایی، ارشاد به سیره عقلا است و نتیجه گرفته اند که نطاق اینگونه نصوص امضائیه را باید سیره عقلا تعیین کند زیرا ارشاد به سیره عقلا است و کیفیت سیره عقلا به این نص ظهور می دهد و حتی مراد شارع از این نصوص را هم سیره عقلا تعیین می کند، همانطور که در مواردی که ارشاد به حکم عقل است، مفسر و تعیین کنده نطاق، عقل است.

عرض ما این است که این حرف درست نیست زیرا سیره عقلا فی نفسه برای تعیین نطاق و مراد از آیه و نص حجیت ندارد، ، یا باید حجت مستقل باشد یا حجت اقوا باشد.

ارتکازات عرفی تعیین کننده محدوده روایات هستند اما در خصوص نصوصی که موضوعات یا متعلقات آنها عناوین عرفیه باشد مثل اکل و شرب و سفر و ...، که اکثر عناوین شرعی اینگونه است.

در اینجا کثرت استعمال و وضع تعینی و وضع تعیینی یا ارتکاز محاوری، به این نصوص ظهور می دهد و مثلا بخاطر کثرت استعمال، انس ذهنی ایجاد می شود و با اطلاق لفظ، عرف اینگونه می فهمد، اما اگر به این حد از ارتکاز نرسد سیره عقلا فی نفسه حجیت ندارد و نمی تواند مدلول و ظهور این نصوص را تعیین کند، مثلا در جایی که سیره عقلا بر این است که قول ثقه را در جایی که ظن بر خلاف وجود دارد اخذ نمی کند یا حداقل احراز نمی کند، بسیاری از فحول به سیره عقلائی برای اثبات حجیت خبر ثقه استدلال می کنند و نصوص را امضای سیره می دانند. در جایی که مخاطب ظن شخصی بر خلاف داشته باشد در این سیره تشکیک می شود و ممکن است عقلا در اینجا قول ثقه را اخذ نکنند بلکه شاید اصلا اخذ نکنند، ولی شارع می فرماید «فإنه لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما يرويه عنا ثقاتنا»[4] . اگرچنانچه ظن شخصی هم برخلاف قول راوی ثقه داشته باشد این ظن شخصی نمی تواند جلوی اطلاق این روایت را بگیرد، اما اگر سیره عقلا می توانست تحدید کند باید اطلاق این روایت را تقیید بزند و اطلاق حجیت خبر ثقه نباید حجت باشد، اما کسی به این تحدید ملتزم نیست.

تعبیر اینکه نصوص امضائیه لفظی، ارشاد به سیره عقلاست صحیح نیست و خارج از فن است، زیرا اینکه در مصب آنها سیره عقلا جاری است دلیل نمی شود و ارشاد به اینگونه نیست که سیره عقلا قرینه برای تحدید مفاد نص باشد.

نصوص ارشادی مثل ﴿اطیعوا الله و اطیعوا الرسول﴾[5] است و در اینگونه موارد حکم عقل وجود دارد لذا این نصوص ارشاد به حکم عقل است، زیرا از نظر شارع، عقل بدیهی حکم و حجت مستقل است، حتی اگر حکم عقل خلاف ظاهر نص باشد عقل به این نص ظهور می دهد.

قرینه عقلیه یکی از قرائنی است که جلوی ظهور خطاب شرعی را در مخالف قرینه عقلیه سلب می کند، اما سیره عقلا حجت مستقل نیست و تعبیر ارشاد برای نصوصی که در مصب آن سیره عقلا وجود دارد خلاف فن است مثلا در مطلق و مقید؛ مقید چون نص است و حجت است می تواند مطلق را تقیید بزند.

در جایی که دلیل لفظی باشد خودش حجت مستقل است و هرچند این امضاء سیره عقلا هم هست اما خودش حجیت مستقل دارد، و نوبت به سیره عقلا نمی رسد زیرا سیره عقلا فی نفسه حجیت ندارد و بدون نص هیچ است.

در جایی که سیره عقلا به دلیل عدم ردع حجت باشد آنجا سیره عقلا دلیل مستقل است زیرا در عدم ردع، دلیل لفظی وجود ندارد و با قطع نظر از سیره عقلا، عدم ردع بنفسه هیچ گونه دلیلیت ندارد و قابل تصور نیست، هر فقیهی که می خواهد به سیره عقلائیه استدلال کند در چنین جاهایی است نه در جایی که نصوص امضائی وجود دارد.

تقاریب حجیت سیره عقلائیه

*از کلمات محققین برای اثبات حجیت سیره عقلائیه دو تقریب فهمیده می شود:

سکوت

تقریر

در کلام شهید صدر دو وجه برای تقریب تقریر بیان شده: یک وجه عقلی و یک وجه ظهور حال.

وجه عقلی

اگر چنانچه شارع مسلکی خلاف مسلک سیره عقلا داشته باشد و نسبت به آن تنبّه ندهد و نصی هم نیاورد و سکوت کند، عقلا از سکوت، هم مسلکیِ شارع با عقلا را درک می کنند، نفس این سکوت و عدم ردع، در جایی که مسلک شارع خلاف مسلک عقلاست ،خلاف مقتضای عقل است و عقل این را مصداق عقاب بلا بیان می داند زیرا شارع مسلک عقلا را حرام می داند و مرتکبین به این حرام را عقاب می کند، در حالیکه هیچگونه تنبیهی نیاورده است. لذا این عدم ردع، قبح عقاب بلابیان و اضلال ناس و اغراء به جهل را در بر دارد، و این محاذیر عقلی از شارع حکیم مستحیل و قبیح است. این تقریب عقلی وجه اول اثبات تقریر است.

ظهور حال

هر کسی که در شأن قانونگذاری و تقنین و رئاست باشد، اگر در محضر او مرئوسی کاری را انجام دهد و او منع نکند، عرف از ظهور حال، تقریر را می فهمد، زیرا قدرت و توان نهی داشته و از او توقع می رود که اگر عمل زشتی است یا مورد رضای او نیست نهی کند لذا از عدم نهی و سکوت، معلوم می شود که او راضی است. در جایی که سلطانی یا رئیسی باشد و جمعی از رأیت جلوی او فعلی را انجام دهند که قابلیت امر و نهی داشته باشد و سلطان نهی نکند، نشانه از رضایت اوست که این عرف عقلائی است، شارع هم همینگونه است و عقلای عالم در مرئی و مسمع او هستند وقتی که نهی نکند، این سکوت و نهی نکردن که ظاهر حال است ظهور عرفی دارد که راضی است و آن را قبول دارد. مثلا در مسئله ازدواج، در روایت آمده است که از زوجه می پرسند که آیا حاضر به ازدواج هستی و او حرفی نمی زند، در روایت آمده است که «سکوتها رضاها»، زیرا عرف از سکوت، رضایت را می فهمد. از کسی که توقع قبول یا رد می رود وقتی سکوت کند قبول و رضایت فهمیده می شود.

شارع رئیس عقلاست لذا مسلکش بالذات متحد با عقلاست و مغایرت نیاز به اثبات دارد و وقتی ردعی نرسیده، این اتحاد ثابت می شود و سیره عقلا همان سنت می شود و آن موردی از مسلک عقلا را که شارع مسلک خودش قرار بدهد سنت می شود.

از کلام ایشان استفاده می شود که تقریب دوم اشکال دارد. ایشان می گوید ما می بینیم اکثراً رؤسای قوم و حکّام و سلاطین، مسلکشان متحد با مرئوسین آنها نیست، لذا چنین اتحاد مسلکی را در سیره عقلا نیافتیم.

جواب به ایشان: منظور ما از رئیس عقلا، رئیس اقوام و حکام و سلطان نیست، بلکه مراد کسی است که خالق عقل و اعقل العقلاست و کسی است که همه را به تعقّل دعوت کرده است ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾[6] و « إن لله على الناس حجتين حجة ظاهرة وحجة باطنة، فأما الظاهرة فالرسل والأنبياء والأئمة، وأما الباطنة فالعقول » [7] و ....؛ وقتی شارع ؛ رئیس عقلاست و امر به تعقل می کند پس مسلک عملی او مغایرت با مسلک عقلا ندارد و این ربطی به ثقافات و اقوام و طوائف و حکّام ندارد!

اشکال دیگر ایشان: این می گویید شارع، فقط خداست و خدا شبیه خلق نیست! مسلک خالق، خصوصیاتی دارد که با خصوصیات بنده تفاوت دارد!

جواب اشکال: شارع فقط خدا نیست بلکه امر تشریع را به نبی تفویض کرده، و بنابر اعتقاد ما، علی الاقوی به ائمه هم تفویض شده و قرآن و روایات نبی و روایات ائمه را از نظر حجیت یکی می بینیم. این اشکال اخص از مدعاست.

اگر هم کلام را روی ذات مقدس حق ببریم، خدای متعال در جعل و تشریع و آیات شریفه و آیات احکام فقهی، وقتی حکم شرعی را تشریع می کند ملاحظه عباد و بندگان می کند و خودش را با بندگان قیاس نمی کند و خصوصیات خودش را در نظر نمی گیرد.

گاهی بین تقریب اول و دوم فرق گذاشته می شود که اینکه تقریب دوم (تقریر)، اثبات سنت نمی کند زیرا چون رئیس عقلاست مسلکش مطابق با سایر عقلاست و این سنت را اثبات نمی کند بخلاف تقریب اول (سکوت)، اگر هر آئینه مسلکی که عقلا دارندو برخلاف شرع بود باید ردع می کند زیرا می خواست عقاب کند، پس مطابق شرع است و مطابقت سیره عقلا با شرع و سنت اثبات می شود پس کاشف از سنت است. تقریب تقریر بوجهیه که شارع از عقلاست و مسلک عقلا را دارد، فوقش این است که او یکی از عقلاست و این دخلی به سنت ندارد.

جواب اشکال: وقتی که شما می گویید که چون شارع متحد المسلک با عقلا است مگر نگفتید که اگر مسلک او مخالفت با عقلا داشت ردع می کرد، به عبارت دیگر آیا قبول دارید که ربما شارع مسلک عقلا را ردع می کند با اینکه متحد المسلک هم است؟!

چون ما می دانیم و علم داریم که شارع در بسیاری از موارد، مسلک عقلا را ردع کرده است پس وقتی که اینجا ردع نکرده یعنی همان مسلک را به عنوان دین قبول دارد.

به قول شیخ طوسی این است که «استمرّ علیه الفعل».ـ مثل سن الماء، وقتی که از آبشار آب می ریزد همین طور متصل این آب پایین می ریزد.ـ این جا فرقی نمی کند که مطابق با عقلا باشد، شارع برای خودش مسلک مطابق با عقلا را انتخاب کرده است و عدول نکرده، این دین می شود، بنابراین فعل و مسلک او سنت است. ، نمی توان به این ملتزم شدکه بسیاری از افعال نبی مکرم ص که همیشه انجام می داد چون مطابق عقلا بود پس سنت نیست زیرا سنت یعنی همان فعلی را که معصوم انجام داده است، وقتی فعل معصوم بما أنه معصوم در مصدر تشریع صادر می شود سنت است:« لکم فی رسول الله اسوة حسنة». سنت در تمام افعال معصوم ثابت می شود.

بعضی گفته اند که عدم ردع در غیر الزامیات اثبات سنت نمی کند و عدم ردع برای امضای سیره عقلا کافی نیست و می گویند ما تفصیل می دهیم. اگر الزامیات مثل واجب و حرام باشد، امضا است زیرا در صورت تأمل، در آن تقریبی که گفته بودید اگر سیره عقلا مسلک دیگری غیر از سیره شارع داشت و تنبیه نکند عقاب بلا بیان لازم می آید، پس این تقریب در غیر الزامیات که فی نفسه ذاتا عقاب ندارند، تام نیست.

جواب این است: در تقریب دوم؛ اگر شارع و عقلا متحد المسلک باشند، مادامیکه ردع نکنند، عین مسلک شارع اثبات می شود و عین مسلک شارع همان سنت است، و فرقی بین الزامیات و غیر الزامیات نیست.

ثانیا حتی در تقریب اول؛ دین منحصر در الزامیات نیست و رسالت نبی هم فقط بیان احکام الزامی نبوده است بلکه مجموعه دین بوده است. تبلیغ دین وظیفه رسول و ائمه ع و واجب است، لذا در غیر الزامیات هم باید اگر سیره عقلا طور دیگری عمل کردند و بر خلاف احکام مستحب بود باید تنبیه بدهند و دین اینطوری بیان می شود، بیان دین و تبیین احکام و تبلیغ دین فرع بر تنبیه در این گونه موارد است.

منتهی محذوری که پیش می آید عقاب بلا بیان نیست بلکه اغراء به جهل است. یعنی وقتی که سکوت می کند مردم خیال می کنند که همان رسمی که دارند همان دین است و گرنه اگر از غیر این بود ردع می شد، همینطور اضلال ناس هم پیش می آید از این جهت که دین برای مردم مشتبه می شود و خیال میکنند که دین همین است و در خیلی از کارهای خودشان را به عنوان مرغوبات و مندوبات شارع می گیرند پس بر شارع واجب است که بیان کند.

سوال: آیا لازمه اش بدعت است؟

جواب: بله. لازمه بدعت، ادخال ما لیس من الدین فی الدین است و اختصاصی به الزامیات ندارد. فلذا به یک نحوی بدعت است. مثل اینکه بعضی ها می گویند اگر چهل روز فلان دعا را بخوانی حضرت ظهور می کند که در همه اینها بدعت است چون تحدید و تعیین زمان و مکان و عدد دعا توقیفی از جانب شرع است و باید حجت داشته باشند و کسی که حجت نداشته باشد و همین طوری بگوید فلان عارف این طوری گفته است، همه اینها بدعت می شود و باید حجت قائم بشود. اصل دعا تردّ القضاء اما آن خصوصیاتی را که داری به شارع نسبت می دهی، ﴿قل آلله اذن لکم أم علی الله تفترون﴾[8] این اختصاص به الزامیات ندارد و جمیع احکام را شامل می شود که بخواهند به حساب دین بگذارند.

بین مواردی که سیره عقلا با سیره متشرعه متحد المسلک هستند، یک فرقی گذاشته می شود بین آن سیره هایی که منشأ عقل دارد به غریزه و فطرت و بین آن سیره هایی که منشأ عقلانی ندارد. می گویند اتحاد مسلک در آنجایی که منشأ عقل دارد دلیل بر این است که آن سیره عین سنت است. چون اگر بخواهد رد بکند، عقل را رد می کند که شارع هم هرگز عقل را رد نمی کند. ولی در آنجاهایی که ریشه در عقل ندارد و در تجربه و غیره دارد، به حسب تجربه شان یک سیره ای دارند و حتما لازم نیست که شارع با آنها متحد المسلک باشد. شما گفتید که چون رئیس عقلا است عقل اقتضا می کند متحد المسلک باشد. آنجایی که ریشه در عقل ندارد چه ؟

این یک اشکال سنگینی است که ریشه اساس این تقریب دوم استدلال را می زند. جوابش این است که حتی آنجایی که مصب سیره عقلا بعینه متعلق حکم عقل نیست، بالاخره ما استقرّ علیه سیرة العقلاست و اغراض عقلایی دارد. مثل حفظ نظام و معاش و نظیر ذلک، یا رفع صعوبت در عیش، یا اغراض مختلف دیگر. این اغراض عقلایی را شارع هم تصحیح و اتخاذ کرده و اغراض عقلایی دارد .

ما یقین داریم چون اغراض عقلایی هم ناشی از عقل است منتهی عقل گاهی به نحو بدیهی به الزام چیزی حکم می کند و گاهی هم آن را تحسین می کند. به قول شیخ طوسی همیشه متعلق حکم عقل، الزامیات نیست گاهی هم محسّنات است. پس این اغراض عقلایی همه داخل در محسنات عقلایی هستند که در بحث حسن و قبح عقلی همیشه محسنات عقلایی اینها از قبیل حکم عقل الزامیات نیستند و محسنات عقلایی اند و اغراض عقلایی دارند و شارع در این اغراض عقلایی هم متحد است فلذا گفتیم که این اختصاص به عصری دون عصری ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo