< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:سیره عقلائیه

سیره متشرعه ولیده نص است لذا اماره بر سنت می باشد، بخلاف سیره عقلا بماهم عقلا، که ولیده نص نیست و تابع عقلاست لذا اماره بر سنت نیست و شاهد آن این است که رب سیره عقلایی ای که شارع آن را ردع کرده است.

به بیان دیگر؛ سیره عقلا به یک نحو یا با یک واسطه، در صورت عدم ردع، کشف از سنت می کند، به این بیان که شارع رئیس عقلاست و مومنین هم از عقلا بلکه از اعقل عقلا هستند چون بخاطر عقلشان ایمان آوردند زیرا دلیل اثبات وجود خدا عقل است لذا عقلشان از کفار و مشرکین بیشتر است و خدا هم خالق عقل و رئیس عقلاست، لذا ذاتا اقتضا دارد که مسلک شارع و متشرعین بر وفق مسلک عقلا باشد، در کلیه مجاری سیره عقلائیه، از جانب شارع مقتضی موجود است که مسلک عملی شارع بر وفق سیره عقلا باشد، «کل مقتض یوثر اثره لولا المانع»، اگر در اینجا ردعی از جانب شارع نباشد این مقتضی تاثیرش را می گذارد و سنت را اثبات کند، مگر نه اینکه قول و فعل معصوم کاشف از سنت است بنابراین وقتی مقتضی برای مسلک عملی شارع موجود بود و مانعی نبود مسلک عملی شارع اثبات می شود و این عین سنت است.

فرق بین سیره عقلا و سیره متشرعه این می شودکه، سیره متشرعه ولیده نصوص است و به دلالت إنّی اماره بر نص است، اما سیره عقلا یک دلیل بر وجود مقتضی از جانب شارع، برای استقرار سلوک عملی بر وفق سیره عقلائیه است و اگر مانع (ردع) نباشد، مسلک عملی شارع بر وفق سیره عقلائیه ثابت می شود و مقتضی اثر خودش را می گذارد، هرچند باز بنفسه سیره عقلا کاشف نیست ولکن دلیل بر وجود مقتضی است و در صورت عدم مانع، اثرش را می گذارد و با این تقریب می توان گفت که اصل بر این است که مسلک عملی شارع بر وفق سیره عقلاست.

با این بیان؛ سیره عقلا می تواند مرجح خبر موافق سیره در فرض تعارض باشد و وثوق نوعی را در خبر موافق سیره تقویت کند، بنابر بیان دوم، اگر یکی از دو خبر بخواهد رادع سیره باشد خودش معارض دارد و توان و صلاحیت ردع ندارد.

اگر شهرت قدمائی بر وفق سیره متشرعه باشد و یک خبر صحیح بر خلاف سیره متشرعه باشد، سیره متشرعه مقدم است، زیرا دلیل (شهرت قدمائی) داریم که این سیره متصل به عصر معصوم است ولو اینکه شهرت قدمائی بنفسه حجت نباشد. در صورت کشف اتصال سیره متشرعه به عصر معصوم، این سیره اقوا از خبر صحیح است و روایت را کنار می زند.

اگر سیره متشرعه نبود و فقط شهرت قدمائی بود باید تابع إعراض شویم، اگر إعراض مشهور را موهن خبر بدانیم خبر را کنار می زند اما چون ما این را قبول نداریم خبر صحیح را اخذ می کنیم.

سیره های مستحدثه

در سیره متشرعه احتمال حدوث وجود دارد، مثل شهادت ثالثه در اقامه؛ که بعد از عصر ائمه حادث شده است و به قول مرحوم صدوق : «و المفوضه لعنهم الله» این شهادت ثالثه را در اقامه وارد کرده اند، در بین فقها هم اختلاف زیادی است و مشهور قائل هستند که جزء فصول اذان و اقامه نیست، ما هم گفتیم در مواردی به عنوان ثانوی واجب می شود (به بیان سید حکیم)، البته جزء مستحب است. اما این سیره متشرعه است زیرا تا همه یاد دارند این شهادت ثالثه در اذان و اقامه گفته می شده، و اگر یک شخصی ـ حتی مجتهد و مرجع ـ آن را نگوید مردم از او قبول نمی کنند.

این سیره متشرعه را می دانیم که متصل به زمان معصوم نیست زیرا هیچ روایتی دال بر این وجود ندارد مگر یک کلیاتی که «کل من قال بشهادة ثانیه فعلیه بشهادة ثالثه» که در غیر اقامه است و بگوییم که در اقامه هم هست، اما روایت خاصی وجود ندارد و مشهور فقها فتوا دادند که از فصول اذان و اقامه نیست و حتی روایاتی بر عدم اعتبار وجود دارد زیرا روایات اطلاق مقامی دارد و ائمه در مقام بیان تمام فصول بودند و به این شهادت ثالثه اشاره نکردند.

موارد دیگری هم وجود دارد که بعضی از بزرگان مثل شیخ طوسی و صاحب شرایع و علامه حلی که دارای کتاب و مدرسه بودند که دهها شرع بر کتبشان وجود دارد و تا قرونی هم فقها پیرو آنها بودند، ممکن است منشأ سیره شوند و وقتی فقیهی با این عظمت باشد و بسیاری از فقها از آنها تبعیت کرده اند فتوای ایشان بتواند منشأ سیره متشرعه شود.

بعضی از اقسام سیره متشرعه، مستحدث است، اما سیره عقلا را قبول نداریم که یک سیره‌ای در زمان بعد از ائمه مستحدث باشد و هیچ نظیری در زمان ائمه ع نداشته باشد. هر سیره عقلائی مستحدث ـ مثل عقد بیمه و بیع معنوی باشدـ یک مشابهی در زمان ائمه ع داشته و اینها مصداقی است از مصادیق سیره کلی که در عهد ائمه ع بوده است، عقد بیمه یک مصداقی از هبه مشروطه یا بیع است که تحقق پیدا کرده و از قبیل یک امر جدید که اصلی کلی را قبلا نداشته باشد نیست.

کلام شهید صدر

ایشان قائل است که امکان دارد در طول قرون، سیره عقلائیه مستحدثه ایجاد شده باشد: « الطريق الأول: أن نستدل على ماضي السيرة العقلائية بواقعها المعاصر لنا (راه اولی که می خواهیم استدلال کنیم که سیره مستحدثه در زمان معصوم بوده و مورد امضاء شارع بوده است) . وهذا الاستدلال يقوم على إفتراض الصعوبة في تحول السيرة من سلوك إلى سلوك مقابل( این استدلال مبتنی بر یک اصلی است سخت و ناممکن که سیره جدیدی در طول عمود زمان ایجاد شده باشد و همه سیره های مستحدثه به همان سیره های عصر شارع برمی گردد) ، وكون السيرة العقلائية معبرة - بوصفها عقلائية - عن نكات فطرية وسليقة نوعه وهي مشتركة بين العقلاء في كل زمان (هر سیره عقلائیه ریشه در نکات مشترک بین همه عقلا در طول عمود زمان دارد، و اگر این را بپذیریم پس همه سیره های مستحدثه نیز در عصر شارع در مرئی و مسمع او قرار داشته است ). ولكن الصحيح عدم صحة هذا الاستدلال ( ایشان می فرماید که این صحیح نیست)، إذ لا صعوبة في تصور تحول السيرة بصورة تدريجية وبطيئة إلى أن تتمثل في السلوك المقابل (مانعی ندارد که سیره ای در عصر شارع بوده و بعدا به سیره دیگری تغییر یافته است) بعد فترة طويلة من الزمن، وما هو صعب الافتراض التحول الفجائي العفوي (آن چیزی که ناممکن است یک دفعه سیره ای به سیره مقابل تبدیل شود اما در طول قرون فرض اینکه سیره ای به سیره مقابل به صورت تدیجی تبدیل شود ناممکن نیست) ، كما أن السلوك العقلائي ليس منبثقا دائما عن نكات فطرية مشتركة (اصل اینکه همه سیره ها دارای یک ریشه عقلی یا فطری مشترک بین همه عقلا باشد این را هم منکر هستیم زیرا گاهی تجربه وعادات هم منشأ سیره است)، ، بل يتأثر بالظروف والبيئة والمرتكزات الثقافية إلى غير ذلك من العوامل المتغيرة (بلکه فرهنگهای قومی هم می تواند عوامل تغییر باشد)، فلا يمكن ان يعتبر الواقع المعاصر للسيرة دليلا على ماضيها البعيد.[1]

ما اشکال می کنیم: این استدلال درست نیست؛ شما فحص کنید و ریشه های سیره عقلا را استخراج کنید همه اینها مشترک در عنصر «غرض عقلائی» هستند و غرض عقلائی نقطه مشترک بین همه انحاء سیره عقلائی است که سیره محقق شده است که این غرض ممکن است بخاطر حفظ نظام ، سهولت در امور، نظام معاملات، موافقت طبع باشد. البته بعضی از سیره ها ریشه در عقل و فطرت و غریزه دارد که بین عقلا در زمانی دون زمانی فرقی ندارد، اما بعضی ها ممکن است که فرق کند اما چون غرض عقلائی وجود دارد با دقت نظر، می بینیم که امکان اختلاف ندارد، همین قاعده ید، ریشه در فطرت و غریزه ندارد لکن کسی نمی تواند ادعا کند که قاعده ید در زمان قبل اماره نبوده است و همینطور اصالة الصحة؛ اغراض عقلائی دارند و اختصاص به قومی دون قومی، زمانی دون زمانی و... ندارد، اینکه شما گفتی که ثقافة می تواند تاثیر بگذارد ما این را به دو نحو تفسیر می کنیم. به یک تفسیر از شما قبول می کنیم ولی به تفسیر دیگر قبول نمی کنیم.

تفسیری که قبول می کنیم این است که ممکن است در برهه ای از زمان در یک قوم و طایفه و نژادی، یک سیره ای ایجاد بشود و بعدا منتشر بشود . منتهی وجه انتشارش این بشود که بقیه ببینند که خود این سیره ای که اینها ایجاد کرده اند از عقلشان ناشی شده است. اغراض عقلایی داشته اند که این ناشی شده است. منتهی چون بقیه هم با این غرض عقلایی مشترک اند طبعا به بقیه هم سرایت می کند و تمام اقوام و ثقافات و تمام عقلای عالم این را عمل می کنند. این را ما قبول داریم و منشأ آن هم همان ثقافه ی خاص بوده است و لکن بما أنه عقلایی بوده است و منتشر شده است. اگر عقلایی نبود منتشر هم نمی شد که این برمی گردد به مصادیق آن سیره های مشابهی که در زمان شارع بوده است. مثل همین عقد بیمه که از یک مملکتی و یک جایی در آمده است. منتهی چون منشأ عقلایی داشته کم کم سرایت کرده است. و لکن خودش مصداقی است از مصداق علی اختلاف یا بیع یا هبه مشروطه یا هبه معوضه که همه این عناوین، سیره عقلا در زمان شارع و قبل از شارع وجود داشته است و همینطور در سایر سیره های عقلائیه.

کلام مرحوم حائری

مرحوم سید کاظم حائری تفصیلی داده است که البته به نحو مطلق که ایشان گفته ما قبول نمی کنیم فرمایش ایشان را ولی تفصیل می گذاریم.

آنجایی که سیره مستحدثه، منشأی از آیات و روایات داشته باشد در آنجا ما فرقی بین سیره مستحدثه و غیر مستحدثه نمی گذاریم مثل أحل الله البیع. این عقد بیمه وقتی که داخل در بیع برود، امضای لفظی دارد. این طوری فرقی نمی کند بین اینکه بیمه باشد یا غیر بیمه، حق معنوی باشد مثل حق الاختراع و کذا و کذا که در زمان سابق نبوده است یا مثل حق امتیاز و خرید و فروش آن که خیلی هم رایج است. آن زمان اصلا حق امتیاز معنا و وجود نداشته است. اینها همه داخل در عناوین بیع می شود پس احل الله البیع که دلیل لفظی است و امضای سیره عقلایی است بر آن دلالت دارد. مگر نمی گویید که بیع از امضائیات و سیره عقلا است پس چون دلیل لفظی دارد، تمام مصادیق را هم شامل می شود. سیره عملی را شامل می شود و این سیره مستحدثه در اینجا می تواند حجت باشد از باب اینکه بالاخره یکی از مصادیق آن سیره ها هست.

اشکال بر مرحوم حائری: می گوییم که بین سیره عملی و ارتکاز عرفی فرق است. اصلا در اینجا سیره بما أنه سیره هیچ گونه دخلی در توسعه این دلیل لفظی ندارد.

اولا دلیل لفظی خودش یک دلیل مستقلی است: نص آیه قرآن و روایت صحیحه است. این توسعه هم تابع ارتکاز عرفی است یعنی باید ببینیم که از بیع چه چیزی فهمیده می شود. تعاریف بیع را نگاه کنید مثل مبادله مال بمال و تعاریف دیگری را که در زمان سابق گفته اند، همان تعاریف، الان هم صدق می کند. یعنی ارتکاز عرفی ناشی از کثرت استعمال یا کثرت وجود است و این ارتکاز عرفی تبادر درست می کند لذا این لفظ بیع بما له من الارتکاز العرفی و التبادر و المعنی المتبادر، موضوع احلّ الله البیع بوده است. این اصلا کاری به سیره عقلایی ندارد.

توسعه نطاق حجیت دلیل لفظی و گستره دامنه دلیل لفظی تابع صدق عنوان عرفی است. هرجا که تا قیام قیامت عنوان بیع صادق باشد، احلّ الله البیع شامل آن می شود و بند به سیره عقلایی نیست.

حالا ایشان تفصیل داده و اینجا که امضا است را قبول کرده است ولی ما می خواهیم بگوییم که در اینجا کاری به سیره ندارد و خودش دلیل مستقل است.

اما آنجایی که عدم ردع باشد ایشان می گوید هیچ دلیل لفظی (نه در آیه و نه در روایت دلیل لفظی و امضایی) نداشته باشیم و فقط برای اینکه ردعی نرسیده، سیره عقلایی را حجت کنیم، اینجا را ایشان می گوید که ما بین سیره مستحدثه و غیر مستحدثه تفصیل می گذاریم.

ما هم در جواب می گوییم که اولا استقراء و فحص یک شاهد وجدانی است که ما من سیرة عقلائیه که تتکوّن لغرض عقلائی إلا اینکه یک مشابه و نظیری در گذشته ها هم داشته و این از مصادیق آن می شود. و ثانیا ما بین عدم ردع و امضا فرقی نمی گذاریم.

عدم ردع همان سکوت است، . بالاخره شما می خواهید بگویید که این عدم ردع و سکوت، خودش مصداق امضا هست یا نیست؟ اگر امضا هست باید شما فقط بتوانید مانع را اینطور بگویید که این سیره مستحدثه در زمان شارع نبوده است و عدم ردع ممکن نیست و نمی تواند کاشف باشد.

اماریت عدم ردع و کاشفیت عدم ردع، فرع بر امکان ردع است و باید در مرئی و مسمع شارع باشد. چیزی که اصلا در زمان شارع حادث نبوده و اصلا وجود نداشته و قرن ها بعد ایجاد می شود، در مرآی شارع نبوده که ردع کند تا عدم ردع کاشف بر امضایش باشد.

پس عدم ردع عین امضا است مگر که شما بگویید که چون ردع ممکن نیست، عدم ردع دیگر نمی تواند کاشفیت داشته باشد. این را ما هم قبول داریم اما منوط به این است که ردع ممکن نباشد و آن زمانی است که این سیره مستحدثه هیچ نظیر و مشابهی در زمان شارع نداشته باشد و چون ما می گوییم که مشابه و نظیر داشته، پس ردع مشابه یعنی ردع همین سیره و البته ردع تمام مصادیقهای آن. ردع می شود.

مثل ربا به انحا مختلف را فرض کنید که الان هست و فرضا قبلا نبوده است. حرّم الربا که ردع کرده است و در همان زمان هم سیره عقلا، ربا را داشته اند منتهی شارع ردع کرده است. ردع هم که کرده دیگر حالا هر سیره ی مشابه آن هم بیاید که این ربایی که الان به این کیفیت می گیرند در آن زمان وجود نداشته است را ردع کرده است . البته اینجا دلیل لفظی است.

عدم ردع آن زمانی سیره عقلا را حجت می کند که سیره عقلا مرتبط به شرع باشد و در محدوده شارع باشد و در آن موارد تعرض دارد اما اگر مواردی باشد که شارع اصلا تعرضی به او ندارد هرگز عدم ردع نمی تواند در آنجا کاشف باشد که شارع آن را امضا کرده باشد. مثلا ساختمان سازی به شکل کذا و کذا. این هندسه ساختمان چیزی نیست که ربطی به شارع داشته باشد و شارع بخواهد یکی را تایید کند و دیگری را رد کند، اصلا شارع به آن کاری ندارد زیرا در دین مردم تاثیری ندارد. رسول خدا غیر از آن سه تایی که آیه محکمة و فریضة عادلة و سنة قائمه، که بقیه علوم است را فضل دانست که دخلی در شرع ندارد، اصلا در حلال و حرام و عقاب و ثواب دخلی ندارد. در انواع علوم که مصب سیره عقلایی باشد و از قبیل ما یرتبط بالشارع نباشد، نمی توان گفت چون شارع ردع نکرده پس مورد تایید شارع است و به شارع نسبت داد، هرگز نمی شود.

درست که ما می گوییم سیره عقلایی مستحدث ریشه در همان مشابه دارد منتهی مقصود ما آن سیره عقلایی است که مربوط به محدوده دخالت و تعرض شارع باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo