< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:سیره عقلائیه

خلاصه گذشته: نمی توان گفت همه مناشیء تکوّن سیره عقلا، حفظ نظام باشد تا اینکه به حکم عقل برگردد. بعداز اینکه استقراء کردیم و مناشیء دیگری را پیدا کردیم، لذا دلیل اول بر عدم انحصار منشأ تکون سیره عقلا در حفظ نظام ، وجدان می شود.

دلیل دوم، اگر منشیء منحصر در حفظ نظام بود چون حفظ نظام متعلق حکم عقل است پس باید قابل تخطئه نمی بود زیرا «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع». مگر عقل ظنی باشد؛ عقل بدیهی قطعی کاشف از ظهور کلام شارع می باشد و قرینه قطعیه است وحتی از ظهور وضعی کلام هم با حکم عقل بدیهی قطعی دست می کشیم. اینکه شارع در بعضی موارد سیره عقلائیه را تخطئه می کند نشان دهنده این است که سیره عقلائیه متعلق حکم عقل نیست.

همینطور سیره عقلائیه نیاز به امضاء شارع دارد و اگر به حکم عقل می بود نیاز به امضاء شارع نداشت.

این سه دلیل، دال بر این است که تمام مجاری سیره عقلائیه، وجوب حفظ نظام نمی باشد و این (وجوب حفظ نظام) حکم عقل است.

سیره عملیه عقلا

سیره عقلائیه یا محاوریه است یا عملیه. سیره عملیه بسیار مورد استدلال فقهاء و اصولیین می باشد و دلیل بر بسیاری از قواعد اصولی است مثل حجیت خبر ثقه؛ آقای خوئی و بسیاری از محققین، دلیل برای حجیت خبر ثقه را بناء عقلا می دانند، این بنای عملی عقلاست که عقلا در زندگی خودشان به مضمون خبر ثقه عمل می کنند، نه اینکه اخذ به ظاهر آن می کنند، بحث ما از جهت سند است. گاهی خبر،موثوق است و گاهی مجهول است، خبر مجهول و ضعیف هرچند که دلالتش صریح باشد به آن عمل نمی کنند!!

حجیت فتوای فقهاء، از باب رجوع جاهل به عالم است که ریشه در سیره عقلاء دارد؛ یا شهرت عملیه استنادیه، که ضعف سند را جبران می کند که این جبران ، ریشه در سیره عقلاء دارد.

حجیت قول اهل خبره و لغوی، چون سیره عملی عقلاء بر آن قائم است فقها آن را حجت می دانند که البته از باب رجوع جاهل به عالم است، قول رجالیین هم یکی از مصادیق حجیت قول اهل خبره است که بسیاری از فقهاء، از این باب به آن استناد می کنند، و این استناد از باب خبر حسی و از باب شهادت نیست.

در بحث قول رجالیین سه مبنا وجود دارد:

1- شهادت 2- إخبار 3- قول اهل خبره

در قواعد فقهی معاملی مثل «العقود تابعة للقصود»، سیره عملی عقلا جاری است، وقتی عقلا بدانند شخص از کلامش قصدی نداشته و شوخی کرده است، به کلامش ترتیب اثر نمی دهند.

قاعده معاملی «من ملک الشیء ملک الاقرار به»؛ اگر کسی مالک باشد، اقرارش هم پذیرفته است که مثلا شی را به کسی ببخشد، عقلا این اقرار را می پذیرند، مثلا بعضی از افرادی که سنشان بالا می رود و شیئی را به کسی ببخشند گاهی ورثه ادعا می کنند که نباید ببخشید و ما مالک هستیم! در صورتی که این شخص که زنده و مالک است اقرارش در بخشیدن مورد قبول عقلاست و ریشه در سیره عملی عقلا دارد.

کلام شهید صدر

عناوین مأخوذ در خطابات شرعیه، گاهی مخترعه و گاهی عرفیه محضه است. در فهم خطاباتی که عناوین عرفیه دارند فهم عرف عام ملاک است، منتهی بعضی برای فهم این عناوین خطابات به سیره عقلائی استدلال کرده اند.

شهید صدر، سیره عقلائی را به دو قسم تقسیم کرده، یک قسم: عناوین خطابات را تعیین می کند.

اشکال بر ایشان: سیره عملیه عقلائیه ربطی به تعیین مفهوم عناوین خطابات ندارد، مفاهیم از ارتکازات عرفی ناشی از کثرت استعمال است یا از سیره محاوری عقلاست، اما سیره عملی عقلا دخلی در تعیین مفاهیم عناوین خطابات ندارد زیرا چه بسیاری از سیره عقلا که به حد ظهور نمی رسد، اما اگر مراد ایشان سیره محاوری است درست است و فهم عرف که از کثرت استعمال شکل می گیرد که همان تبادری است که مورد استدلال قرار می گیرد یا انصراف را می رساند، می تواند مفاهیم عناوین را تعیین کند مثل لفظ «معروف» ، که در آیات شریفه آمده است: « إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقينَ»[1] « فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ »[2] و « قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً »[3] و « عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي‌ أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً » [4] ؛ مراد و مفهوم لفظ معروف را سیره عقلائیه تعیین می کند.

اشکال: سیره عقلائیه به این عرض عریض قبول نیست و سیره عقلائیه غیر از ارتکازات عرفی است که معنا را تعیین می کند.

قسم دوم: منقح موضوع حکم است و اثباتا ملاک حکم را استخراج می کند، مثلا سیره عقلا بر «تحفظ مالیت مال در خیار غبن وعیب » جاری است . وقتی فهمیده شود که این مبیع معیوب بوده یا کسی ضرر کرده است، خیار عیب یا غبن ثابت می شود، عقلای عالم در صورت محفوظ بودن اصل مالیت، خیار را ثابت می دانند والا اگر طوری معیوب باشد که مالیت نداشته باشد معامله باطل می شود. ایشان می فرماید این سیره عقلا به این روایاتی که خیار غبن و عیب را دلالت دارد ظهور می دهد که مقصود شارع آنجایی است که مالیت مال تحفظ شود.

ما اشکال می کنیم که این سیره عقلائی خودش حجت مستقل است و اینکه بتواند به خطاب ظهور بدهدرا قبول نداریم فلذا گفته می شود که سیره عقلائی بر اخذ خبر ثقه است در نصوص هم امر شده به اخذ خبر ثقه؛ «صدق العادل» و «فإنه لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما يؤديه (يرويه) عنا ثقاتنا قد عرفوا بأنا نفاوضهم سرنا ونحملهم إياه إليهم» [5] ؛ آیا می توان گفت هر طور که سیره عقلائی منعقد شد مراد این روایات همان است؟ خیر، مثلا در جایی که ظن به خلاف (قرینه شخصیه) برای مخاطب باشد سیره عقلا جاری نمی شود و عقلا این خبر را اخذ نمی کنند. اما نصوصی که وارد شده در حجیت خبر ثقه، اطلاق دارد چه اینکه ظن به خلاف داشته باشی چه نداشته باشی، در اینجا سیره عقلائی نمی تواند به این اخبار ظهور دهد، سیره عقلائی نیاز به امضا دارد و فی نفسه حجیت ندارد، در اینجا خبر برخلاف سیره عقلائی است و نصوص آن قسمتی از سیره عقلا که با نصوص مخالف است را تخطئه می کند مثلا در همان جایی که ظن برخلاف است اطلاقات حجیت خبر ثقه، سیره عقلائی را تخطئه می کند و در جایی که ظن برخلاف است، خبر ثقه حجت است.

سئوال: مثلا مخالفت نداشته باشد ولی عدم مخالفت با سیره عقلا داشته باشد قرینه حالیه می شود؟

استاد: اگر مخالفت احراز نشود خیر، باز هم لفظ حجت است و سیره عقلائی آنجایی که محرز نشود مخالفت ندارد باید احراز شود و بحث ما در جایی است که سیره عقلا مخالفت با نص دارد، و این سیره عقلا نمی تواند مراد از نص را تعیین کند و به آن ظهور دهد و بگوید مراد نص جایی است که سیره عقلا مخالفت ندارد، خیر! بر عکس است و نص این قسمت سیره عقلائی را تخطئه می کند و که از باب تحدید سیره عقلا است.

*باید در این بحث فرق عرف عام و سیره عقلا و فرق بین ارتکازات عرفی و سیره عقلائی، فرق بین سیره عقلا و سیره متشرعه معلوم شود.

فرق بین سیره عقلا و سیره متشرعه

اول: سیره متشرعه برای خصوص متدینین و متشرعین است ولی سیره عقلا اعم است.

دوم: سیره متشرعه ولیده سنت است لذا کاشف و اماره بر سنت است ولکن سیره عقلا ؛ سیره عقلا بما هم عقلاست و نمی تواند فی نفسه کاشف از سنت باشد.

سوم : سیره عقلائیه در حجیتش نیاز به امضاء شارع دارد اما سیره متشرعه، در صورت تکوّن در زمان معصوم و احراز اتصال آن، که بتواند مورد تقریر معصوم قرار گرفته باشد، نیاز به امضا ندارد. وجود نص مخالف اساس سیره عقلا را از حجیت می اندازد نه بخاطر عدم اتصال، زیرا همه سیره ها در مرئی و مسمع معصوم بوده است بلکه بخاطر اینکه سیره عقلائیه نیاز به امضا دارد و این سیره عقلائیه فاقد ملاک حجیت می شود نه اینکه حجیت داشته و بالمعارضه از حجیت ساقط شد.

اما اگر نصی بر خلاف سیره متشرعه باشد این نص کشف می کند که سیره متشرعه در زمان معصوم منعقد نشده است و سیره متشرعه‌ای که کاشف از سنت باشد در زمان معصوم متکوّن نشده است بخلاف سیره عقلائیه که در زمان معصوم متکوّن شده ولی فاقد ملاک حجیت است.

*چنانچه مشهور فقهای قدما بر وفق سیره فتوا بدهند و یک خبر هم در مقابل مشهور و در مقابل سیره متشرعه باشد این خبر طرد می شود ولو اینکه اعراض مشهور را قادح ندانید (بر مبنای ما)، زیرا از فتوای مشهور قدما معلوم می شود که این سیره به زمان معصومین اتصال دارد و خبر مخالف از کار می افتد اما اگر این سیره نباشد این خبر از کار نمی افتد و اعراض مشهور موهن سند روایت نیست.

سئوال: آیا امکان دارد که سیره ای در زمان امیرالمومنین وجود داشته باشد و در زمان امام حسن عسکری ع روایتی باشد که آن را رد کند و کاشف نمی شود که آن سیره متشرعه وجود نداشته است!

استاد: این رد می شود، چون کلام همه معصومین را کلام واحد و کلام متکلم واحد می دانیم کلام امام حسن عسکری ع را کلام امیرالمومنین می دانیم و مثل این است که امیرالمومنین در زمان خودش این سیره را رد کرده است.

سؤال: در جایی که سیره متشرعه ای را مشهور فقهای قدما به آن عمل می کنند و خبری بیاید که با این سیره متشرعه مخالفت کند، لذا اینجا شهرت عملی است که این روایت را رد می کند، نه سیره متشرعه؟

استاد: قدما یک خصوصیتی دارند که شهرت آنها کشف از رأی معصوم می کند لذا می تواند ضعف سند را جبران کند به نفس همین ملاک، معلوم می شود که این سیره متصل به عصر معصوم بوده است.

عرف عام

عرف یا خاص است یا عام. عرف فقها و عرف فلان و ....، اینها نمی توانند مفاهیم خطابات را تعیین کند. ثمره آن این است که اگر برای فقیه ثابت شود که فقها فلان عنوان را به این معنا گفته اند، این نمی تواند ظهور خطاب را اثبات کند و باید اثبات کند که این تعریفی که فقها از این عنوان کرده اند مطابق با لغویین معاصر معصوم است لذا عرف عام عصر شارع باید اثبات شود. اگر یک فقیه بزرگوار صاحب کتاب و مدرسه و شاگرد، عنوانی را معنا کند و بقیه تبعیت کرده اند این از ایشان نشأت گرفته و این استنباط ایشان عرف عصر ائمه را اثبات نمی کند.

عرف عام و سیره عملیه

عرف عام و سیره دوتاست، عرف عام ناشی از شیوع استعمال است و موجب انصراف معنا می شود و مثلا گفته می شود ظهور امر در طلب عالی از دانی است و ظهور در وجوب دارد (همانطور که در معالم آمده است) که بخاطر تبادر است که ازکثرت استعمال ایجاد می شود. وضع تعینی ناشی از کثرت استعمال می شود و کثرت استعمال موجب انصراف و تبادر و تعیین کننده ظهور الفاظ می شود.

ظهور بعضی از ظواهر بخاطر استعمال نیست، مثلا ظهور بعضی از هیئات، ظهور صیغه افعل در وجوب؛ در اصول دوتا دلیل برای آن آورده اند:

1-تبادر 2-سیره عقلا در محاوره (نه سیره عملیه)

در تعیین ظواهر خطابات که از عناوین عرفیه هستند یا ارتکاز عرفی عام که در اثر کثرت استعمال شکل می گیرد یا سیره محاوری عقلا که در تعیین عناوین مفرده دخیل نیست، بلکه در تعیین ظواهر هیئات دخیل است.

سیره ارتکازیه (بنای قصدی)

بنای قصدی، ولو اینکه هنوز به منصه عمل نرسیده باشد و عمل نشده باشد و فقیه به ذهن خودش مراجعه کند که باید عقلا اینگونه ارتکاز داشته باشند و به این «سیره ارتکازیه» در بعضی از فروع فقهی استدلال کرده اند، مرحوم سید حکیم در مسئله «عدم جواز اجبار زوجه بر جماع در ماه رمضان توسط زوج معذور» به سیره ارتکازی استدلال کرده است و گفته جایز نیست، و همچنین در مسئله ثبوت کرّیت بقول ذی الید؛ وقتی آبی در دست کسی هست و الان می خواهی وضو بگیری و یک بچه ای هم دستش نجس بود به این آب زد، و از این صاحب آب، پرسیده شود که آیا آب کر است؟ اگر گفت کر است می توانی با آن وضو بگیری زیرا آب کر با ملاقات نجس، نجس نمی شود، اینکه قول ذی الید را در کریت بتوانیم بگیریم و کریت را هم اثبات کند، ایشان گفته است که سیره ارتکازی عقلاست. چون بالاخره عقلای عالم قول صاحب مال را اخذ می کنند، چه در اصل ملکیت باشد یا در اوصاف مال فرقی ندارد. این را ما اگر نصی هم نداشته باشیم ـ که ظاهراً هم نبوده که ایشان به سیره ارتکازی تمسک کرده است ـ استدلال کرده است.

و همچنین در عدم جواز اجبار زوجی که خودش معذور است، او نمی توانددر ماه رمضان زوجه غیر معذور را اجبار بر جماع کند. این را هم به سیره ارتکازی استدلال کرده اند، ولکن سیره ارتکازی مقصود ایشان سیره ارتکازی متشرعه است.

مقصود ایشان در این دو فرع، سیره ارتکازی متشرعه است یعنی ولو اینکه ما الان نتوانیم سیره عملی را احراز بکنیم اما می دانیم که ارتکاز متشرعه این است. که در ارتکاز متشرعه وقتی که سوال بکنید می گوید این کار جایز نیست، حالا این زوج معذور است ولی آن زوجه که تکلیف دارد و ماه رمضان است.

وقتی این چنین تقبیحی را متشرعه بما هم متشرعون داشته باشند این ارتکاز متشرعه درست می شود.

عرض ما این است که : درست است که در استدلال، سیره ارتکازی را تعبیر می کند، اما مقصود سیره ارتکازی متشرعه است. ولکن الملاک، الملاک است. حالا اینجا احکام شرعی بوده و در جاهایی هم که معاملی باشد طبعا سیره ارتکازی عقلایی ؛ باید کلام ایشان در آنجا بیاید. یعنی کسی که اینجا را می گوید سیره ارتکازی متشرعه می تواند در اینجا ظهور بدهد و اثبات حکم کند یا به نص ظهور بدهد، در معاملات و آنجاهایی که اصل حکم بر ذات مسئله از قبیل معاملی هست، در آنجا سیره ارتکازی عقلا باید همین حرف را بگویید.

مرحوم خویی به این اشکال کرده است و گفته سیره ارتکازی نمی تواند برای ما تعیین حکم کند و به خطاب ظهور بدهد ولو سیره ارتکازی متشرعه هم باشد. آقای خویی به سیره ارتکازی عقلائی ایشان اشکال کرده است، محل کلام ایشان سیره ارتکازی متشرعه بوده است. کأنّ آقای خویی فرقی ندیده بین سیره ارتکازی متشرعه و سیره ارتکازی عقلائی، چون ایشان فرق ندیده لذا اشکالی که بر ایشان کرده گفته است که سیره ارتکازی نمی تواند معین عنوان ظهور خطاب باشد مگر مواردی که ما احراز بکنیم که غرض معاملی عقلا متوقف بر آن خصوصیت در باب معاملات هست. مثلا همین خیار غبن و خیار عیب، که سیره عقلائی بر این است که اصل مالیت مال در ثبوت خیار غبن و عیب باید حفظ بشود.

لذا مرحوم شهید صدر آن مطلبی را که تازه نقل کرده بودیم از ایشان گرفته است. ایشان همین را گفته و اشکال کرده است بر مرحوم سید حکیم که به اطلاق نمی توانیم کلام شما را قبول کنیم و در جایی می توانیم سیره ارتکازی را بگوییم که به خطاب ظهور می دهد که غرض معاملی عقلائی در آن مسئله معاملی، متوقف باشد بر حفظ آن خصوصیت، و آن حفظ اصل مالیت آن مالی است که معیوب در آمده یا مغبون شده است . اگر اصل مالیت محفوظ بود، آن وقت عقلا خیار را ثابت می دانند. و إلا اگر طوری معیوب بشود که اصل مالیت آن از بین برود، عقلا می گویند که اصلا معامله باطل است نه اینکه معامله صحیح است و خیار عیب و غبن ثابت است.

عرض ما این است که : مقصود از سیره ارتکازیه باید شکافته شود، اگر مقصود فهم عرفی است که اصلا حجیت ندارد. فهم سیره متشرعه اصلا حجیت ندارد. اصلا گفتیم که اطلاق سیره بر این غلط است.

باید بگویید: سیره عقلائی. کما اینکه در تعبیر شهید صدر، ارتکاز عقلائی آمده بود، ایشان همین را گاهی تعبیر به سیره کرده است و گفته بود سیره عقلائی ولی در جای دیگری از همان معروف یا جایی دیگر که می خواهد معنا بکند می گوید ارتکاز عقلائی است، ارتکاز عقلائی تعبیر درستی است.

ارتکاز عقلائی همان فهم عرفی عام است. آن وقت فهم عرفی عام در آن جایی می تواند تعیین ظاهر خطاب کند که خود نفس آن عنوان مأخوذ در خطاب، از قبیل عناوین عرفیه محضه باشد. یا سیره محاوری باشد. اما اینکه بخواهد بیاید ملاک حکم را کشف کند و برای ما حکم اثبات کند( کما اینکه در همین مثالی که مرحوم حکیم زده بود)نمی شود.

مگر اینکه ما بخواهیم بگوییم که سیره عملی عقلا در موردی بر این هست و از جانب شارع بر این سیره عملی ردعی نرسیده است و آن وقت خود این سیره عملی عقلائی برای ما به عنوان دلیل مستقل حجت باشد. اما همین سیره عقلائی که برای ما دلیل مستقل است، این گاهی به حدی است که آن لفظ یا عنوان به ظهور عرفی می رسد. مثلا همین غسل از اعلی به اسفل که وقتی عقلای عالم را ببینیم، سیره عقلا می گوید هر کس می خواهد دست و صورتش را بشوید، این طوری می شوید.

سیره عملی عرف عام و عقلا در شستن صورت این است. این آنقدر شایع است که موجب شده است که هر کس لفظ غسل را بگوید، همین کیفیت به ذهنش بیاید و موجب انصراف می شود. گاهی سیره عملی به حد تعارف می رسد که آن عنوان، عنوان فهم متعارف برای ما درست می کند. اگر مثل این غسل باشد که سیره عملی عرفی، به گونه ای شایع شود که این عنوان را در آن معنا ظهور بدهد، ما می توانیم بگوییم و فقها هم استدلال کرده اند و گفته اند فاغسلوا را ما هیچ نصی نداریم که از بالا به پایین باشد، اگرچه یک روایت هم باشد اما به روایتش استدلال نمی کنند و سندش ضعیف است و خدشه کنند، در هر حال عمده دلیل را در مسئله غسل که از اعلی به اسفل باشد را می گویند بین عرف این طور جاری می شود. عملش این است و غیر از این چیزی به ذهن خطور نمی کند و منصرف نمی شود.

یعنی سیره عملی عرفی اگر به حدی شایع بشود که بخواهد معنا برای این عنوان درست بکند ـ یعنی اذهان را منصرف کند با آنچه که سیره عملی بر آن جاری شده است ـ در این جا می تواند نقش و تأثیر داشته و سبب و ملاک برای تعیین عنوان عرفی باشد وبه خطاب بدهد.

مثلا خبر ثقه حجت است. بله سیره عقلا جاری شده است که خبر ثقه را اخذ می کنند. منتهی سیره عقلا در آن جایی که ظن بر خلاف نباشد جاری شده است. وقتی که سیره دراین مورد جاری نیست آیا می تواند ظهور بدهد به کلام شارعدر خصوص آنجایی که ظن بر خلاف نباشد؟ نه، هر سیره عملی نمی تواند به عنوان ، ظهور بدهد و مراد شارع را تعیین کند، در عین حالی که خودش هم حجت است.

تعارض سیره متشرعه با سیره عقلا

نکته دیگر اینکه اگر سیره متشرعه با سیره عقلا تعارض کردند، طبعاً سیره متشرعه اماره است و سیره عقلا را کنار می زند. فلذا اگر در جایی سیره عقلا بود: مثل مکالمه زن و مرد، اجنبی و اجنبیه، خیلی راحت بگویند و بخندند. اگر فقیه، سیره متشرعه را ادعا کند که احراز کردیم بر خلاف این است، ومتشرعه بما هم متشرعون و متشرعون و متدینون که زن و مرد اجنبی با هم دیگر اینقدر راحت صحبت نمی کنند، لذا این سیره متشرعه، سیره عقلا را کنار می زند. مخصوصا روایاتی که نهی از مخالطه شده است اینها همگی مؤید و امضاء این سیره است.

تعطر نساء را فرض کنید که زمانی بین عقلا این طور رسم باشد که زن باید خودش را آرایش کند و عطر بزند و بیرون برود و إلا این یک آدم دیوانه و ابله و امل است. یعنی مصداق سیره عقلا این طور شود. حالا اگر سیره متشرعه این طور نباشد، این سیره متشرعه آن را تخطئه می کند و نظیر ذلک مثل بعضی از انواع معاملات بر معاطات که سیره عقلا بر این است که عقلا معامله معاطاتی عملی می کنند ولی اگر سیره متشرعه بما هم متشرعه نباشد تخطئه می کند.

بنابراین توهم اینکه ما بگوییم سیره عقلائیه مقدم است چون سیره عقلائیه در عهد شارع بوده الان هم هست و ردع هم که نشده است. حالا سیره متشرعه نمی تواند آن را رد بکند. بخاطر اینکه احتمال دارد بعدا حادث شده باشد و نمی تواند سیره عقلائیه را رد بکند، درست نیست.

وقتی دلیلی بر عدم اتصال سیره متشرعه نداشته باشیم، از همین عدم دلیل بر خلاف سیره متشرعه قابل احراز و اتصال است چون باید یک ظنی یا دلیلی یا قرینه ای بر قطع بین این سیره متشرعه و بین عهد معصومین ع باشد ولی اگر هیچ قرینه ای نداشته باشیم فقها در تمام این موارد، احراز اتصال می کنندلذا اصل بر اتصال است تا مادامی که قاطع اثبات نشود. و یا بعضی استصحاب قهقرائی می کنند که اتصالش را می گویند محرز است . وقتی که محرز شد سیره عقلا را تخطئه می کند چون سیره عقلا نیاز به امضا دارد و خود این سیره متشرعه ردع این سیره عقلا می شود چون اماره بر سنت است و وقتی که اماره شد آن را ردع می کند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo