< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:سیره عقلائیه

سیره عقلائیه نمی تواند کاشف از سنت باشد بخلاف سیره متشرعه، زیرا سیره متشرعه بدون نص یا روایت یا فعل یا سیره معصوم، تکوّن پیدا نمی کند و سیره متشرعه بماهم متشرعه نمی تواند منشأی به جز سنت داشته باشد و توقیفی است، یا اگر نصی نباشد سیره عملی ائمه در زمان خودشان منشأ آن می باشد یا تقریر ائمه نسبت به افعال مومنین است، فلذا اماره و دلیل إنّی بر سنت است، در دلیل إنّی، معلول دال بر علت آن است،

نظیر: ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ‌﴾[1] ، زمین و آسمان و این همه نشانه از طریق إنّی دلالت بر وجود علة العلل (ذات مقدس حق) است.

وقتی ما می بینیم که متدینین و متشرعین بماهم متشرعین، تعبد به امری دارند نشانه بر این است که منشأ آن جز شرع و روایات و نصوص کتاب و سنت و فعل و قول معصوم، نمی باشد، لذا ملازمه قطعی بر اماریت ثابت می شود، اما برای سیره عقلا بماهم عقلا، این اماریت ثابت نیست زیرا یا عقل یا عادت یا غریزه یا تجربه آنها منشأ این سیره است، لذا سیره عقلا نمی تواند کاشف از رأی معصوم و سنت باشد و خصوصیتی که در سیره متشرعه است در سیره عقلا وجود ندارد، معذلک به امضاء شارع ولو بعدم ردع، سیره عقلا حجت شرعی می شود و این عدم ردع و سکوت، بالملازمه سنت را اثبات می کند زیرا سیره عقلای عالم همیشه در مرئی و مسمع شارع بوده و می باشد، و عقلا قبل از شرع و حین شرع و بعد از شرع هستند. شارع یا با این سیره مخالفت کرده و به مسلک عقلا عمل نکرده و آن را با لفظ یا با ترک عملی نشان داده است؛ یا موافقت کرده است و به سیره عقلا عمل کرده است. مثلا وقتی بلوغ را در صحت معامله شرط کرده است یعنی سیره عقلا را قبول ندارم، در عبادیات هم همینطور.

پس امر دائر بر این است که شارع یا با سیره عقلا مخالفت می کند و عمل آنها را انجام نمی دهد و ردع می کند یا اگر مخالفت نکرده همان را عمل می کند و این عمل شارع و مسلک عملی بماهو عمل النبی و الائمه، سنت می شود. دلیل بر این عمل، عدم مخالفت است، وقتی فقیه فحص کرد و استفراغ وسع نمود و هیچ نشانه ای از مخالفت با سیره عقلا در فلان مورد پیدا نکرد و سکوت و عدم مخالفت احراز شود به ملازمه قطعیه می رسد که شارع به این سیره عمل کرده است زیرا واسطه بین این دو وجود ندارد، شارع یا موافقت کرده یا مخالفت کرده است، لذا این عدم ردع و سکوت، دلیل و اماره بالملازمه عادی بر سنت است که سنت همان مسلک عملی شارع وفق سیره عقلائیه است، اما سیره عقلا نمی تواند کاشف از سنت باشد چه بسیار سیره عقلائی که شارع رد کرده است زیرا سیره عقلا منشأ در عقل و عادت و تجربه و غریزه دارد و اینها هیچ ملازمه ای با اینکه سنت شارع باشد ندارد و آن چیزی که قطعا ملازمه دارد عدم ردع و عدم مخالفت شارع است.

لذا جمع می کنیم بین این که سیره عقلا هرگز نمی تواند کاشف از سنت باشد ولی عدم ردع سیره عقلا و سکوت شارع در مقابل سیره عقلا در صورت احراز، اماره بر سنت است.

سیره متشرعه اماره بر سنت است اما سیره عقلا اماره بر سنت نیست در عین حالی که بوسیله امضاء یا عدم ردع شارع حجت شرعیه می شود.

تقریر عام به سکوت و عدم ردع، امضاء سیره عقلاست لذا این تقریر اماره بر سنت است پس تقریر ولو عام باشد بازهم حجت شرعی است زیرا اماره بر سنت است.

تقریر مطلقا حجت است و اماره بر سنت است چه تقریر عام و چه تقریر خاص باشد؛ چه تقریر لفظی یا فعلی و چه تقریر به مجرد سکوت و عدم ردع باشد؛ اما اینکه تقریر لفظی اماره بر سنت است روشن و واضح است مثلا راوی خدمت امام می رسد و مسئله ای را می پرسد، حضرت جواب نمی دهد و همین سئوال را امام از سائل می پرسد تا ببیند او چه می گوید، سائل می گوید من چه کار هستم که در مقابل امام معصوم چیزی بگویم، حضرت فرمود همانطور که گفتم عمل کن و حضرت می خواست شاگردانش را امتحان کند و این روش حضرات ائمه معصومین برای تربیت اصحاب بوده است، در مسئله اینکه آیه ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾[2] آیه ﴿لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ﴾[3] را نسخ کرده است. راوی جواب داده که این آیه توسط آیه دیگر نسخ شده است. حضرت در جواب تبسم کرد.این تبسم توسط روایت نقل شده است و این امضای لفظی است که تبسم را نقل می کند، این تبسم تقریر است. در بسیاری از روایات به صورت لفظی مثل نعم و ... تقریر به نحو خاص و در موارد خاص نقل شده است، اینها هم اثبات سنت می کند به این صورت که همانی را که سائل گفته است همان سنت ائمه است.

اقسام امضاء :

    1. تقریر عام که امضاء به صورت عدم ردع و سکوت است

    2. امضاء به لفظی که نقل تقریر کند

    3. حضرات در روایات کبرای کلی فرموده اند و یا در آیه آمده است: کبرای کلی که سیره عقلاء را بیان کرده است: ﴿احل الله البیع﴾[4] و همینطور روایاتی که در باب معاملات آمده است امضائیات است مثل عقد اجاره، بیع، شراء؛ که تشریع حلیت و جواز و حکم وضعی و تکلیفی کرده اند.

*تقریر عام به سکوت و عدم ردع، کاشف از سنت است و حجت شرعی است.

تقریر بر سه قسم بود: 1- تقریر عام به سکوت 2- تقریر به لفظی که نقل فعل می کند 3- تقریر به جعل احکام کلی ؛ تقاریر لفظی یا عام است مثل﴿احل الله البیع﴾[5] ، یا خاص مثل همان مثال راوی که ذکر شد.

ترتب آثار شرعی بر سیره عقلاء

امضاء و تقریر عام که محض عدم ردع و سکوت است و لفظی ندارد که امر یا نهی باشد مثل بقیه اوامر و نواهی که اقتضاء إجزاء دارد، اما عدم ردع چطور می تواند اعطاء حجیت کند و کشف سنت کند و اقتضای إجزای و منشأ آثار شرعی شود؟ بارزترین اشکال همین إجزاء است که در اصول بابی است که «الامر یقتضی الإجزاء»، مگر عدم ردع، امری دارد؟

جواب: در سابق گذشت و اثبات کردیم که عدم ردع بالملازمه عادیه قطعیه( نه بالذات) دلالت دارد( این ملازمه عقلیه نیست) زیرا عادتاً، شارع مثل بقیه عقلا و افراد دو گونه می تواند عمل کند یا با سیره عقلا مخالفت کند یا موافقت کند و غیر از این دو، عادتا قسم سومی وجود ندارد و عادتا محال است ـ ولی عقلاً مستحیل نیست ـ این عدم ردع، بالملازمه سنت را اثبات می کند و اماره بر سنت است لذا حجت شرعی اثبات می شود، پس این سیره عقلائیه به حجیت شرعیه متصف می شود، لذا آثار حجت شرعی بر آن مترتب می شود و هر مکلفی که عملش را بر این سیره عقلائیه تطبیق بدهد و عمل کند این عمل منشأ آثار شرعی می شود. این استصحاب و اصل نیست تا اصل مثبت شود زیرا شک در موضوع آن اخذ نشده است، اما اماره بر حجت شرعی است لذا تمام آثار شرعی برآن مترتب می شود مثل إجزاء.

سوال: ملزومی واقع نمی شود که لازمی داشته باشد

جواب: ملزوم هست، همین سکوت ملازمه عادی است. به وجدان اهل عرف مراجعه کنید و خودتان را در زمان شارع یا بعد از شارع فرض کنید و وقتی هیچ گونه مخالفتی از جانب شارع نسبت به سیره عقلا ظاهر نشده است، پس او در زمان خودش چگونه عمل کرده است؟ موافق با سیره عقلا بوده است. عملش سنت می شود و عدم ردع، کاشف از سنت می شود پس این سکوت ملازمه عرفی عادی قطعی دارد.

بنابراین وقتی که سیره عقلائی متصف به حجت شرعی شد آثارش مترتب می شود. یکی از آثارش هم این است که این عملی که مکلف بر وفق حجت شرعیه انجام می دهد که این را سلوک می گویند: «سلک مسلک الشارع عملاً». این تعبیر سلوک برای شهید صدر در حلقات است البته مرحوم شیخ انصاری هم دارد و منشأ اصل مصلحت سلوکیه، شیخ انصاری است.

در این سلوک یک مصلحتی است که طبعا مجزی است حتی اگر مخالف واقع در بیاید مجزی است، بحث اجزاء برای این مطرح شد که احتمال مخالفت اماره با واقع وجود دارد. مجزی یعنی این شخص در عملی که این انجام داده است و عمل خودش را بر اماره تطبیق داده است و بر اساس اماره، سلوک کرده است، در این سلوک یک مصلحتی است که این جای آن واقع فائت را می گیرد و همان اجزاء می شود.

عدم اجزاء ممکن نیست زیرا خود شارع امر کرده است که عمل را بر طبق این اماره انجام بده، و فرض بر کاشفیت از سنت است و سنت هم واجب الاتباع است.

تقاریب

1-تقریب اول این است که شارع رئیس عقلاست و مؤمنین خودشان از عقلا هستند و کسی نمی تواند بگوید که مؤمنین از عقلا نیستند. اعقل العقلا هستند زیرا عاقل بودند که مومن شده اند. کفار، مومن نبودند که اکثرهم لا یعقلون هستند، پس مؤمنین قطعا مصداق عقلا هستند.

این مؤمنین عاقل اند و شارع هم رئیس عقلا است و وقتی که اینگونه شد، اصل این است که مسلک عملی اینها بر وفق عقلاست. مگر اینکه شارع موارد سیره عقلا را تخطئه کند و ما علم قطعی داریم که مواردی را شارع تخطئه کرده است چون عقلا مواردی را خطا می کنند و آن گونه که شارع علم و احاطه دارد عقلا ندارند و خطا در کار آنها بسیار است لذا مواردی را تخطئه کرده است و هر جایی که تخطئه بعد الفحص ثابت نشد ما به اصلش برمی گردیم و اصل این است که اینها از عقلا هستند و کارشان هم مثل عقلاست و سیره عملی آنها هم مثل عقلاست، دیگر هیچ مقدمه ثالثه ای نمی خواهد و با همین اثبات می شود.

2-تقریب دوم: اینکه شما می گویید که این عدم ردع و این سکوت دلیل بر این نیست که او سیره عقلا را قبول دارد و دلیل بر رضای شارع نباشد یعنی اینکه لازمه حرف شما این است که یک تالی است و یک فاسد. آن تالی این است که باید بگویید شارع در عین حالی که راضی به سیره عقلا نیست مع ذلک هیچ ردعی هم از او نرسیده است. آیا آن سیره ای که شارع راضی نیست و آن را خلاف شرع می داند و ردعی هم نکرده است، اغراء به جهل و اضلال مؤمنین نیست؟ قطعاً اضلال است و این از شارع حکیم قبیح و مستحیل است. پس در اینجا باید شما ملتزم بشوید که شارع سیره ای را قبول ندارد و خلاف شرع می داند ولی این را ردع هم نکرده است. از عدم ردع و عدم مخالفت مگر رضایت فهمیده نمی شود؟ پس این اضلال امت و مؤمنین می شود.

آنها با عدم ردع و سکوت استفاده موافقت می کنند در حالیکه شارع هم راضی نیست و به همین حالت گذاشته است و این یعنی اغراء به جهل و اضلال.

سوال: اگر سکوتش از باب تقیه باشد چه می شود؟

جواب: همان تقیه هم اگر باشد، ردع نیست و عدم ردع است. کلام این است که همین جایی که الان تقیه می کند یعنی ردع نکرده است مع ذلک هم فی نفسه به آن راضی نباشد و آن سیره را خلاف شرع می داند باز هم این محذور می آید پس لا محاله باید عدم ردع و سکوت بعد اثباته، همیشه مستلزم رضای شارع باشد یعنی اینکه مسلک عملی او مطابق باشد با آن عملی که عقلا در پیش گرفته اند.

بسیاری از موارد سیره عقلائیه از حکم عقل ناشی می شوند و مصب سیره عقلا، متعلق حکم عقل است. مثل تقبیح ظلم و کذب؛ و عقلا بما هم عقلاء ظلم نمی کنند و ظالم را تقبیح می کنند و حسن و قبح عقلائی همین است.ظالمینی که ظلم می کنند بما هم عقلا نیستند که ظلم می کنند. مثلا کذب را قبیح می دانند مگر اینکه مصلحت نجات جان یک انسانی یا امر مهمی در بین باشد، یا مثلا در سیره عقلا این است وقتی که چیزی را نمی دانند (مثل همین ویروس کرونا)، همه ملتها تابع متخصصین می شوند چون خودشان در مسائل طبی عالم نیستند پس باید رجوع به عالم کنند. پس رجوع جاهل به عالم در سیره عقلاء هست. پس این موارد از سیره عقلا را هم عقل به آن حکم می کند. فقها در استدلالات خودشان در باب فقه در جاهایی که عقل حکم می کند دیگر به سیره عقلا استدلال نمی کنند در عین حالی که سیره عقلا بر آن جاری است. آنچه را که عقل حکم می کند قطعا سیره عقلا بما هم عقلا هم بر آن جاری است. اما دیگر به سیره عقلا استدلال نمی کنند. اگر کسی هم استدلال کند از فن فقاهت خارج است. لذا عقل خودش دلیل مستقل است و حجت ذاتی است و دیگر نیازی به آن سیره عقلا ندارد که امضاء داشته باشد. اما مواردی است که سیره عقلا در عقل ریشه ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo