< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر و تأویل

ضابطه حجیت آیات قرآن

مساله تفسیر قرآن به قرآن، مساله اصولی و مهمی است زیرا اولین دلیل از ادله اربعه، کتاب است، که باید در وجه و شرایط حجیت آن بحث شود، که این عدم بحث، نقصی در علم اصول است. اگر آیاتی از کتاب واضح الظهور و قطعی السند باشد جای بحث ندارد و مختلف فیه نیست و حجت است.

اما در کدام موارد از ظهور و غیر ظهور، قابلیت احتجاج دارد و ضابطه آن چیست؟! در بسیاری از فروع ؛ فقها به کتاب استدلال می کنند اما بقیه آن را رد می کنند و اشکال می کنند که ظهور در مطلوب ندارد.

اما در ظواهر مختلف فیه؛ یک فقیه ادعا می کند قرینه وجود دارد که مراد از آیه، فلان امر است، اما فقیه دیگر این قرینیت را رد می کند و این را از موارد ضرب القرآن ببعض می داند و ادعا می کند حجیت ندارد.

در این بحث، آنچه را که از قرآن مجید بر استنباط احکام، حجت است تحصیل شود لذا در این بحث، حجت تحصیل می شود: «کل مفسِّر من الآیة او الروایة حجة علی المفسَّر من الآیة او الروایة »؛ هر آیه مفسر یا روایة مفسر، حجت است بر کشف مراد از آیه یا روایت مفسَّر. البته الان بحث ما در تفسیر آیه به آیه است که کدام آیه برای کشف مراد و تفسیر آیه دیگر صلاحیت دارد و آیه ای صلاحیت دارد که داخل در جمع عرفی شود که موارد آن مثل: مطلق و مقید یا عام و خاص یا حکومت و ورود یا نص و ظاهر یا ظاهر و اظهر؛ یا اینکه روایتی از اهل بیت آمده باشد که یک آیه را تفسیر کند و نظارت داشته باشد، در این موارد حجت است.

اما اگر آیه ای داخل جمع عرفی نشود و عرف این آیه را قرینه برای آیه دیگر نبیند و روایتی مفسره هم وارد نشده باشد، یک شخصی ادعا کند که قرآن بیان لکل شیء است و غنی است و نیاز به غیر قرآن (ولو روایات) نیست، بخواهد آیه ای را به قرینه ای که این فقیه یا متکلم یا مفسر با استشهاد به چند آیه ادعا می کند آن آیه دیگر را تفسیر کند، و اگر این قرینه را عرف خاص، مثل فقیه که فهم عرف را هم اطلاع دارد، این قرینیت را نمی بیند و آن را از قبیل مقید و مخصص و .... نمی بیند و نظارت به آن آیه را هم نمی بیند. آیا این تفسیر حجت است یا خیر؟!

معتبره قاسم بن سلیمان

روایت : «عنه عن أبيه، عن النضر بن سويد، عن القاسم بن سليمان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أبي: ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلا كفر» [1]

ما برای این روایت، 6 تفسیر بیان کردیم و البته اینجا معرکه آراء است.

بعضی ها گفتند که «ضرب القرآن بضعه ببعض»، کار اهل عامه است و بسیاری از مفسرین خاصه هم دنباله رو اینها شدند و هر آیه را تفسیر آیه دیگر قرار می دهند!

1 – اولین تفسیر محمد بن حسن بن ولید (که این روایت را نقل کرده است).

«حدثنا محمد بن الحسن ـ رحمه‌الله ـ قال : حدثنا الحسين بن الحسن بن أبان ، عن الحسين بن سعيد، عن النضر بن سويد ، عن القاسم بن سليمان ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال : قال لي أبي عليه‌السلام: ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلا كفر.

(شیخ صدوق می گوید:) وسألت محمد بن الحسن ـ رحمه‌الله ـ عن معنى هذا الحديث فقال : هو أن تجيب الرجل في تفسير آية بتفسير آية أخرى »[2]

که آیه مفسِّره خودش نیاز به تفسیر دارد و این تفسیر شاهد برای تفسیر آیه دیگر می شود، نه اینکه قرینه عرفیه داشته باشد.

اشکال علامه به بیان حسن بن ولید

« ما أجاب به لا يخلو عن إبهام ، فإن أراد به الخلط المذكور وما هو المعمول عند الباحثين في مناظراتهم من معارضة الآية بالآية وتأويل البعض بالتمسك بالبعض فحق ( اگر کسی بخواهد در آیات متنافی و متعارض، با تأویل از جانب خودشان جمع کنند و بین مطلق و مقید خلط کنند، این حرف درست است) ، وإن أراد به تفسير الآية بالآية والاستشهاد بالبعض للبعض فخطأ ، والروايتان التاليتان تدفعانه»[3]

این تفسیر آیه به آیه و استشهاد به بعض برای تفسیر بعض، دو مصداق دارد:

1 – اگر قرینه عرفی برای استشهاد آیه ای برای آیه دیگر بود و عرف بین این دو جمع می کنند. یا روایتی وارد شده باشد تا مستشهد بها را به گونه ای تفسیر کند که عرف آن را صالح برای تفسیر بداند، ما این دو را قبول داریم.

2 – اما اگر داخل جمع عرفی نرود و روایتی هم وارد نشده باشد، آیا مفسر می تواند مطلقا، آیه ای را با آیه دیگر تفسیر کند.

کلام در قسم دوم است که همان مقصود ابن ولید است، زیرا عرف و سیره محاوریه در صورت وجود قرینه بر جمع عرفی، آن را جمع می کند و این از این بحث ما خارج است، زیرا مگر می شود رسول خدا بر خلاف سیره محاوریه عقلا، با مردم صحبت کند و آیه را بخواند؟! پس همه اینها مطابق با سیره مرتکزه عهد نبی است و آن چه را که آنها می فهمیدند برای آنها حجت بود، و اگر جایی نیاز به تفسیر داشت حضرت به آن اشاره می کرد.

در تاریخ وتفسیر و کتب است که گاهی اصحاب شک می کردند و سئوال می کردند، اما در همه آیات و واضحات و محکمات سئوال نمی کردند که از موارد جمع عرفی بودند.

اشکال بر علامه

1 – اگر منظور ایشان از قبیل جمع عرفی باشد، قبول داریم اما اگر نباشد قبول نداریم.

2 – تفسیر آیه به آیه اخری، اگر از روی رأی و بدون قرینه عرفیه باشد از قبیل استبداد رأی است که مقابل روایات متعددی است که می فرماید: یا باید از آیه به مدد قرائن عرفیه، درک کنیم یا اگر نیاز به تفسیر دارد به روایات رجوع کنیم.

ایشان در ذیل کلامشان دارد برای استنباط قرآن به غیر قرآن نیاز نداریم زیرا بیان کل شی و غنی است و بعض قرآن می تواند بعض دیگر را تفسیر کند مطلقا؛ این بیان ایشان به استبداد و تفسیر رأی بر می گردد.

2 – تفسیر سید رضی از روایت قاسم بن سلیمان

ایشان در کتاب مجازات النبویه آورده است که ضرب القرآن بعضه ببعض به معنای تحریف قرآن است.

سئوال: اگر کسی با بررسی چندین آیه در رابطه با یک موضوع، به یک برداشتی از مراد خدای تعالی می رسد و این را قرینه قرار می دهد چطور؟

استاد: اگر چنانچه این برداشت به دست هر باحث و ناظر عرفی و فقهاء که فهم عرفی دارند برسد و این قرینیت را تصدیق کنند اینجا را هم قبول می کنیم اما به صورت مطلق و عرض عریض قبول نیست (با توجه به اینکه علم داریم و فحص کنید در المیزان و بعض کتب خاصه، به آیات دیگر استشهاد کرده اند در صورتی که هیچگونه قرینه عرفیه برای آنها دیده نمی شود).

در اینجا باید قید کنیم یا قرینه عرفیه بذاتها یا به موونه روایت یا با تجمیع تعدادی از آیات، در مقام وجود داشته باشد.

در مجموع کلام ابن ولید ثابت است: تفسیر آیه به تفسیر آیه اخری؛

اگر نیاز به تفسیر آیه دیگر باشد و این آیه فی نفسه ظهور و قرینیت ندارد! پس اشکال علامه به ابن ولید وارد نیست زیرا امثال ابن ولید، قرینیت به روایت و تفسیر با روایت ناظر را قبول دارند (همانطور که علامه مجلسی اشاره کرده است) و علامه باید در رد کلام ابن ولید تفصیل بگذارد و در جایی که روایت قرینه باشد قبول است.

پس «ضرب القرآن بعضه ببعض» در واقع همان تفسیر آیه به آیه اخری، بدون قرینه عرفیه یا موونه روایات است.

سوال: علامه خیلی خوب این مطلب را تفسیر کرده و فرموده ما هو المعمول عند الباحثین فی مناظراتهم من معارضة الآیة بالآیة، اینها در مقام استدلال، او به آیه استشهاد می کند و این با آیه دیگری می خواهد آن آیه را دفع بکند.

جواب: ابن ولید که می گوید تفسیر آیة بتفسیر آیة اُخری، همیشه از قبیل معارضه نیست بلکه صاحب المیزان 90 در صد آیاتی را که تفسیر می کند از قبیل معارضه نیست.

سوال: کلام ابن ولید فی نفسه مقبول است اما از روایت بر نمی آید.

جواب: این اطلاق دارد.

ضرب القرآن بعضه ببعض در جایی است که این دو آیه با هم دیگر مغایرت داشته باشد. اگر این دو آیه از جهت عرفی تلائم داشته باشد و یکی قرینه بر مراد دیگری باشد، در اینجا ضرب القرآن بعضه ببعض غلط است و موارد جمع عرفی را شامل نمی شود و منصرف از این موارد است چون موارد جمع عرفی یصدق بعضه بعضاً، و ضرب در مقابل یصدق است. پس آن موارد جمع عرفی از قبیل یصدق است به قرینه ی عرفیه، کشف مراد می کند، پس ضرب القرآن به او نظر ندارد، و فقط آنجایی را شامل می شود که مغایرتی بین این دو باشد که این متکلم یا این مفسر بخواهد بعضه را ببعض ضرب کند، یعنی آن را به زور بچسباند که از موارد عرفی خارج است.

کلام سید رضی

مرحوم سید رضی در مجازاة النبویة می گوید مراد تحریف قرآن و خلط در آیات احکام است ایشان به یک روایتی هم استشهاد هم کرده : « مروى عنه عليه الصلاة والسلام وهو قوله: أبهذا أمرتم أن تضربوا كتاب الله بعضه ببعض (متن روایت): أي أن تجعلوا حرامه حلالا، وحلاله حراما، فكأنكم قد خلطتموه، فجعلتم أعلاه أسفله، ومفهومه مبهومه »[4] و معلوم شد که روایت دیگری هم در مجازاة النبویة هست که در مقام منع است. «أی» کلام خود سید رضی است که دارد معنای این روایت را بیان می کند. مفهوم در اینجا، یعنی ظاهرش را رها کردید و آن مبهومی که ظهور در معنایی ندارد(متشابه) را اخذ کردید.

*ما عرض کردیم که این معنایی که ایشان گفته درست است و قبول داریم اما اطلاق ضرب القرآن بعضه ببعض، غیر از این را هم شامل می شود. آنجایی که نه قرینه عرفیه باشد و نه قرینه روایی، و شخص بخواهد یکی را مفسر آیه ی دیگری قرار بدهد. حلال و حرام هم نمی کند، البته شاید گاهی حلال و حرام شود و لکن همیشه مستلزم جعله حلاله حراما بعکس قضیه نیست، یعنی دلیل بر حصر ضرب القرآن بعضه ببعض فی ما فسّره سید رضی نیست.

معنای سوم و چهارم، مولی صالح مازندرانی

1 - ضرب این دو دفه قرآن را به هم دیگر بزنید، بی احترامی می شود.

*این بیان با این لفظ مناسبت ندارد، برای اینکه اگر این طور باشد باید که گفته شود: «من اهان القرآن أو استخفه أو هتک حرمته فعلیه کذا و کذا». دیگر ضرب القرآن بعضه ببعض تعبیر نمی کرد.

2 - تفسیر به رأی شود، نظیر این را مرحوم مجلسی اول دارد. ( کأنّ ایشان از علامه مجلسی گرفته است)

ایشان دارد که: «و فی القوی کالصحیح عن قاسم بن سلیمان عن ابی عبدالله ع قال قال أبی ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الکفر. یمکن أن یکون المراد الضرب الظاهر استخفافا به اذا أراد إخراج الغبار عنهم»[5] می خواهد غبارش را بیاورد بجای اینکه فوت بکند، دوتایی را به هم دیگر بزند. «لأنه ینافی تعظیم القرآن» .

معنای دوم هم این است که می گوید « والاظهر تفسیره بالرای و جمعه الآیات المتعارضه ظاهرا بالرای کما هو شأن المفسرین من العامه و یتبعهم الخاصه بل الواجب التوقف حتی یصل الجمع أو التفسیر عن الائمه »

مقصود این است که وقتی در آیات متخالف، تنافی به نظر می رسد بخواهد با تفسیر به رای آن را جمع بکند.

این بخشی از آن تفسیر ابن ولید است زیرا اینجا فقط نظر به تنافی دارد، و وقتی یک تنافی بدوی دارد و این بخواهد بینشان جمع بکند، بدون اینکه جمع عرفی باشد یا روایتی به آن جا منتهی بشود، خودش من عند نفسه بخواهد چند آیه ای را قرینه قرار بدهد برای مراد آیه ی دیگر.

این بخشی از آن است چون همیشه مواردی که شخص بخواهد آیه ای را با آیه ای تفسیر بکند تنافی نیست و دو تا آیه جدا هستند و موضوعاتش با هم فرق دارد و کاری به آن ندارد. او می آید آن چندتا را به این ربط می دهد و آیه می خواهد بگوید که به این قرینه و به این قرینه، آن آیه می تواند ناظر به این باشد و تفسیر بکند. همیشه تفسیر آیة بآیة اخری از قبیل تعارض نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo