< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: نسخ کتاب به سنت/ نوع ناسخ و منسوخ

جهت ثالث :

گاهی هم ناسخ و هم منسوخ، کتاب است و گاهی یکی کتاب و یکی سنت است و قسم چهارم هر دو سنت است.

( چهار قسم کلی: نسخ کتاب به کتاب، نسخ کتاب به سنت، نسخ سنت به کتاب، نسخ سنت به سنت)

در مورد نسخ کتاب به سنت، دو قسم اضافه می شود: نسخ کتاب به اجماع و و آحاد؛ زیرا هر دو از مصادیق سنت هستند. اجماع سنت قطعی است، لکن خبر واحد سنت ظنی است.

نسخ کتاب به کتاب، قطعی است و متیقن از نسخ است. اما در نسخ کتاب به سنت قطعی، اختلاف شده است که حاصل دلیل جواز نسخ کتاب به سنت قطعی، این است که سنت مثل کتاب که دلیل قطعی است، سنت مورد نظر ما هم قطعی است که به تواتر یا مثل تواتر ثابت شده است، اشکالاتی در مجموع شده است.

نسخ کتاب به سنت در نزد مشهور ثابت است، بعضی از قدماء مثل شیخ مفید مخالفت کرده اند و شیخ طوسی هم قائل به توقف شده است.

حاصل استدلال مجوزین:

نبی مکرم اسلام هرگز از جانب خود چیزی را تغییر یا تبدیل نمی کند : ﴿وَ لَوْ تقَوَّلَ عَلَيْنا بعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ﴾[1] و ﴿وَ ما ينْطِقُ عَنِ الْهَوي اِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي﴾[2] ؛ و آیات دیگر.

از ضروریات دین ماست که نبی مکرم اسلام از خودش چیزی بیان نمی کند. رسول خدا تمام قرآن مجید را از جانب خدا به ما خبر داده است و به همین خاطر این قرآن هم دلیل قطعی است. پس اگر رسول خدا غیر از طریق قرآن، از طریق جبرئیل خبری به ما داد که جزء آیات قرآن نیست، این هم مثل قرآن حجت است و وحی الهی است. پس ثبوتا مانعی ندارد که قرآن را بخواهد نسخ کند، و در واقع خدا نسخ کرده است اما به این طریق به نبی خبر داده است. البته امام معصوم هم از طرف خودش اعلام نسخ نمی کند بلکه از نبی مکرم خبر می دهد.

حاصل دلیل مخالفین ( مثل شیخ مفید و شیخ طوسی)

1- سنت از قبیل کلام الله نیست و آیه شریفه ﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾[3] دلالت دارد که آنچه را که از آیات نسخ یا انساء می کنیم ﴿نأت بخیر منها او مثلها﴾؛ ناسخ باید بالاتر از آیه سابق کتاب باشد یا مثل آیه، یعنی آیه دیگر قرآن باشد و سنت از هیچ یک از این دو ﴿بخیر منها او مثلها﴾ نیست.

جواب اشکال: خیر، سنت مثل آیه است زیرا مثلیت در قطعیت است، که باید از جانب خدا به طریق قطعی ثابت شود که سنت قطعی هم اینطور است.

2- استدلال به آیه شریفه شده است: ﴿قل مایکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع الا ما یوحی الی﴾[4] بگو ای پیامبر که من از جانب خودم هرگز کتاب را تغییر نمی دهم مگر اینکه از جانب خدا باشد. این قل یعنی که از جانب خدا مامور هستم که قرآن را تغییر ندهم.

سنت که از قبیل یوحی الیه نیست بلکه از جانب خود پیامبر است (من تلقاء نفس). سنت یعنی فعل و قول و تقریر نبی است که این از جانب نبی است. نسخ همان تبدیل است و این آیه دلالت دارد که نبی حق ندارد تبدیل کتاب را از جانب خودش انجام دهد.

جواب اشکال: این که سنت «من تلقاء نفس» باشد را قبول نداریم، تلقاء نفس یعنی اینکه به امر خدا نباشد، فرض این است که سنت قطعی از جانب خداست و از جانب خودش نیست که این ضرورت دین است.

اگر قرآن حکمی را بیان کرد و بعد از مدتی که به آن عمل شد، نبی مکرم بگوید این حکم به حکم دیگری نقض شده است، این را خدای متعال گفته است!

اشکال: بنابر استدلال دوم، اگر سنت را من تلقاء نفس بدانند باید هیچ حدیثی را حجت ندانند و بعید است که چنین چیزی را تفوه کنند!

استاد: به هر حال استدلال کرده اند و صریح کلماتشان است. بهر حال سنت همان فعل و تقریر و قول نبی است که می خواهد نسخ و تبدیل کند، آیا می توانید بگویید قول النبی همان قول الله است؟

استدلال آنها این است.

کلمات اصحاب

سید مرتضی :

إعلم أن السنة على ضربين : مقطوع عليها معلومة ، و أخرى واردة من طريق الآحاد :

فأما المقطوع عليها ، فإن الشافعي و من وافقه يذهبون إلى أنها لا ينسخ بها القرآن (شافعی و من وافقه می گوید سنت به قرآن نسخ نمی شود) ، و خالف باقي العلماء في ذلك ... و خلاف الشافعي في أن السنة المعلومة لا ينسخ بها القرآن ضعيف جدا ، لا ندري كيف استمرت (یا استقرت) الشبهة فيه ؟ (چگونه این شبهه ادامه پیدا کرد، این شبهه با ادنی تامل رفع می شود!)

و الذي يدل على فساد هذا المذهب أن السنة المعلومة تجري في وجوب العلم و العمل مجرى الكتاب فكما ينسخ الكتاب بعضه ببعض ، كذلك يجوز فيه نسخه بها .(کتاب از جهت قطعیت علم و وجوب عمل، با سنت مشترک است، ما برای ناسخ همین دو را می خواهیم)

و لان النسخ إنما يتناول الحكم ، و السنة في الدلالة عليه كدلالة القرآن ، فيجب جواز النسخ بها [5] .(نسخ شامل نسخ حکم قبلی می شود و نسخ آیه به آیه لازم نیست)

اینجا دو مقدمه دارد:

1 - لان النسخ إنما يتناول الحكم؛ نسخ، مختص نسخ کتاب به کتاب نیست و اینکه ناسخ باید آیه باشد معتبر نیست و فقط اینکه یک حکمی در شریعت وجود داشت و بعدا این حکم منتفی شد این معتبر است. منتهی دنبال دلیل قطعی می گردیم که این حکم را منتفی کنیم و فرض این است که سنت قطعی از این قبیل است.

2 - و السنة في الدلالة عليه كدلالة القرآن ؛ آیه بعدی قطعی است و می تواند آیه قبلی را نسخ کند، سنت قطعی است و می تواند حکم قبلی را نسخ کند.

نتیجه: فيجب جواز النسخ بها: بنابراین واجب می شود آیه به سنت قطعیه نسخ شود.

کلام شیخ طوسی

بعد از اینکه قول مخالفین را نقل کرده است گفته است «فیه نظر» که کتاب را بتوان به وسیله سنت نسخ کرد، ایشان توقف کرده است و بر این نسخ اشکال کرده است:

« ذهب المتكلّمون بأجمعهم من المعتزلة و غيرهم، و جميع أصحاب أبي حنيفة، و مالك، إلى أنّ نسخ القرآن بالسّنّة المقطوع بها جائز ، و إليه ذهب سيّدنا المرتضى (رحمه اللَّه) و ذهب الشّافعي و طائفة من الفقهاء إلى أنّ ذلك لا يجوز، و هو الّذي‌ اختاره شيخنا أبو عبد اللَّه (شیخ مفید که استاد شیخ طوسی است) (رحمه اللَّه)... و لي في هذه المسألة نظر.[6]

کلام شیخ مفید

« والعقول تجوز نسخ الكتاب بالكتاب، والسنة بالسنة، والكتاب بالسنه، والسنة بالكتاب. غير أن السمع ورد بأن الله تعالى لا ينسخ كلامه بغير كلامه (دلیل نقلی گفته که خدای تعالی کلام خودش را به غیر از کلام خودش نسخ نمی کند) بقوله: ﴿ما ننسخ من آية أو ننسها نأت بخير منها أو مثلها﴾[7] ( ناسخ یا باید آیه و کتاب و مثل آن باشد یا بهتر از آن باشد، بهتر به این معنا که چون احکام تابع مصالح و مفاسد است این ناسخ مصالح بیشتر و مفاسد کمتری دارد، نه اینکه اصرح باشد و باید تعارض و تناقض در جمیع موارد نسخ باشد، یا اینکه نظیر همان مصلحت و مفسده را در زمان دیگر داشته باشد) فعلمنا أنه لا ينسخ الكتاب بالسنة (و سنت هیچ یک از این دو مورد آیه نسخ نیست) . وأجزنا ما سوى ذلك مما ذكرناه[8] ( غیر از این مورد ( نسخ کتاب به سنت) ، بقیه را جایز می دانیم، نسخ سنت به کتاب را جایز می دانیم زیرا کتاب خیر منه است و نسخ سنت به سنت را جایز می دانیم زیرا منسوخ کلام الله نیست و کتاب به کتاب را هم جایز می دانیم) .

جواب به اشکال شیخ مفید

این حرف درست نیست، زیرا سنت از نفس نبی صادر نمی شود و نبی فقط مخبر از جانب الله است پس سنت هم از جانب الله تعالی است.آیه شریفه ﴿ما ینطق عن الهوی ما هو الا وحی یوحی﴾[9] دلالت دارد که نطق نبی در مقام تبلیغ و شریعت و بیان احکام غیر از وحی نیست که شیعه و سنی این را قبول دارند، البته اهل سنت در جاهایی که نبی در مقام تبلیغ احکام دین نیست، مخالف هستند و می گویند می تواند از جانب خود نبی باشد.

سئوال: فرق نسخ با آزمون و خطا چیست؟ مثلا انسان یک قانونی را می گذارد بعد آن را تغییر می دهد!

استاد: عقل به برهان قطعی و ضروری اثبات کرد که خطا در ذات مقدس خدا راه ندارد، فلذا نسخ به بداء مستحیل نمی انجامد، و نسخی جایز است که جعل حکم جدید با مصلحت تازه در برهه ای از زمان باشد و عقل استحاله نمی بیند که یک حکم با یک مصلحت در برهه ای زمان باشد و در زمان دیگر یک حکم دیگر با یک مصلحت دیگر باشد. شارع چون عالم به مصلحت در هر دو زمان است می تواند حکم اول برای یک زمانی جعل می کند و از آن به بعد حکم جدید با مصلحت دوران جدید جعل می کند.

سئوال: در تعلیل نسخ ﴿خیر منها﴾ دارد که شک نیست، اما سئوال در ﴿مثلها﴾ پیش می آید که مثل بودن ...

استاد: ﴿مثلها﴾ یعنی همان مقدار مصلحتی که در برهه ای از زمان قبل بود همان مصلحت درحکم برهه زمان جدید هم باشد، پس حکم دومی متعین می شود ولو این مصلحت آن مثل حکم قبل باشد. این مثلیت ایجاب نمی کند حکم قبلی باقی باشد، زیرا آن مصلحت از این به بعد برای حکم اول ثابت نیست.

سئوال: چه ملازمه ای است که سنت قطعیه اقل مصلحة باشد که شیخ مفید اینطور می فرمایند!

استاد: البته ایشان اقل مصلحتاً را ندارد که اشکال بر ایشان وارد بشود. ولی همیشه اینطور نیست که سنت قطعیه اقل مصلحة باشد و ممکن است اکثر مصلحة باشد.

ایشان استدلال کرده بود که سنت مثل کتاب نیست ولی ما می گوییم مثل کتاب است. سنت در معنا و در حقیقت و در ماهیت، هیچ فرقی با کتاب ندارد، هم در آن جایی که ناسخ، آیه باشد، قائل و جاعل خداست و هم آنجایی که ناسخ، سنت قطعیه باشد، باز هم جاعل و قائل خداست.

کلام صاحب شرایع

صاحب شرایع خیلی زیبا این اشکالات را در عبارات موجز آورد و جواب داد. عبارت صاحب شرایع در معارج الاصول:

« نسخ الکتاب بالسنة المتواتره واقع و حکی عن الشافعی انکاره» انکارش از شافعی نقل شده است اما « لنا أنّ السنة یقینیة فتکون مساویة للقرآن فی الیقین فکما جاز نسخ الکتاب و الکتاب لأنه یقینی» یعنی کتاب، « جاز نسخه بالسنة المساویة فی العلم» استدلال ایشان هم مثل شیخ مفید است.

ایشان مورد نسخ را می گوید: و لأنّ الزانیة کان یجب امساکها فی البیوت، و نسخ ذلک بالرجم فی المحصنة در آیه آمده بود که زانیه را در بیوت حبس کنید و لکن این آیه به سنت قطعی نسخ شد که مجازات زنای محصنه رجم است.

« احتج المانع بقوله ما ننسخ من آیة» اشاره دارد به کلام شیخ مفید. « من آیه أو ننسها نأتی بخیر منها أو مثلها » به این آیه استدلال کرده است، « و السنه لیست مماثلة للقرآن» سنت مثل قرآن نیست و آیه نیست و کلام الله نیست.

آیه دومی که مانعین، استدلال می کنند این است : ﴿قُلْ ما يَكُونُ لي‌ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‌ إِلَي‌﴾[10] ایشان دارد جواب می دهد. « و الجواب عن الاول أنه لا یلزم کون المأتی به عوض منسوخ ناسخاً فلم لا یجوز أن تنسخ الایه بالسنه» یعنی لازم نیست که آن چیزی که به جای آن منسوخ می آید حتما آیه باشد. یعنی در حقیقتِ نسخ، اخذ نشده است که ناسخ حتما باید آیه باشد، بنابراین مانعی ندارد که منسوخ، کتاب باشد و ناسخ، سنت باشد. این حاصل استدلال ایشان بود.

« وهی دونها» یعنی از جهت اینکه سنت دون کتاب است ما شک نداریم و معلوم است که کلام نبی، دون کلام الله تعالی است و لکن در قطعیت وجوب عمل، و علم قطعی آوردن، سنت با کتاب مشترک است.

به لحاظ شأن قائل، لا شک و لا ریب که هیچ موجودی به شأنیت الله تعالی نخواهد رسید پس به لحاظ شأنیت قائل، سنت دون کتاب است، نه در وجوب عمل و قطعیت علم.

« ثم یأتی الله تعالی بآیة خیر من المنسوخه و لا تتضمن حکم النسخ» یعنی این آیه دومی، نسخ نمی کند و به معنای ناسخ نیامده است. لفظ لسان دلالت لفظی اش، نسخ نیست و لکن آیه دومی اکثر و احسن مصلحة است.

سوال: به فرض اینکه ناسخ، سنت باشد نه آیه.

جواب: بله، حرف درستی است. یعنی مقصود این است که نبی مکرم اسلام خبر بدهد که فلان آیه ناسخ است، منتهی آن چیزی که ناسخ است لازم نیست که سنت باشد.

باز هم ناسخ در اینجا دو قسم است: یک موقع است که ناسخ، خودش سنت است و یک موقع هم ناسخ کلام الله است و لکن به سبب قول النبی. به عبارت دیگر، ناسخ در این جا سنت است. اما آن چه که به جای منسوخ آمده است، آیه است. این هم مانعی ندارد. می خواهد این را بگوید و مقصود ایشان این است که لازم نیست که همیشه اگر ناسخ، سنت شد، عوض آن منسوخ، سنت باشد. ممکن است عوض آن منسوخ، آیه ای هم باشد. این حرف درستی است.

«و الجواب عن الثانی» آیه دوم من تلقاء نفسی « أنّا نسلم أنه لا یبدله إلا بوحی من الله» ما قبول داریم که پیامبر هرگز بدون وحی الهی چیزی از آیه و کتاب را تبدیل نمیکند و ما این کبری را ما قبول داریم : « أنّ النبی لا یبدل آیه من الکتاب من تلقاء نفسه». اما کلام ما در صغرای آن است که از کجا می گویید که نسخ کتاب به سنت از قبیل تلقاء نفس است؟ ما این را قبول نداریم.

« و لا یلزم أن یکون الناسخ قرآناً » منتهی با قبول این کبری، قبول صغری را لازم نمی آید. اگر ناسخ سنت باشد با این کبری منافاتی ندارد و سرش این است که او از جانب خودش نمی گوید و از جانب خدا می گوید.

«بل یجوز أن یکون الامر بالنطق بالناسخ قرآناً و ذلک مما لا ینافی ما قصدنا» یعنی خدای تعالی به نبی مکرم اسلام دستور بدهد که آن آیه را نسخ بکن و این با آنچه را که ما گفتیم منافات ندارد و باز این نسخ بوسیله سنت نبی، به امر خدای تعالی است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo