< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الحدود

بحث ما در مورد جرائم جنسی مثل لواط و زنا و سُحق و باقی جرائم جنسی بود، اماره ای که حاکم شرع با آن این موارد را اثبات می‌کند یکسان نیستند، مثلاً این 3 مورد اول فقط به شهادت اربعة رجال اثبات می‌شوند و به غیر این اثبات نمی‌شوند، مثلاً اگر بخواهند 3 مرد و 2 زن هم شهادن دهند، باز هم اثبات نمی‌شوند، اجماع بر این مطلب قائم است، اجماع یک دلیل مشترک بین این 3 مورد است که ما قبلاً بیان کردیم و در جواهر هم به این مطلب تصریح شده است: «منهم ما لا یثبت الا بأربعة رجال کالزنا و اللواط و السحق بلاخلاف ثبوت الثلاثة بذلک»[1] .

لکن در مورد زنا علاوه بر این اجماعی که قائم است نص کتاب هم وجود دارد، مانند : « والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأبعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا»[2] .

این آیه دلالت دارد بر اینکه اگر با 4 شاهد نباشد نه تنها اثبات نمی‌شود، بلکه خودشان هم حدّ قذف می‌خورند، و همچنین آیه ی « لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ»[3] و همچنین در آیه ی دیگر دارد« وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ»[4] البته این نفی ماعدا نمی‌کند و لکن آن 2 آیه ی قبلی، نفی غیر می‌کنند؛ یعنی شهادت به غیر 4 مرد نمی‌شود.

نصوص مستفیضه ای هم بودند که دلالت داشتند و ما متذکر آنها شدیم و خواندیم و دوباره تکرار نمی‌کنیم، اما در مورد لواط و سحق، فقهاء گفتند نصّ خاصّی بر آنها دلالت نمی‌کند، ما هم که بررسی کردیم نه در وسائل و نه در کُتُب فقهی نیافتیم کسی از فقهاء را که به نص خاصّی استدلال کند، لکن روایات دلالت دارند بر اینکه لواط به 4 مرتبه اقرار اثبات می‌شود، اقرار 4 مرتبه یک اماره ی دیگری غیر از اربعة رجال است که حدّ لواط را اثبات می‌کند و اما در مورد مساحقه نیز نص خاصی وجود ندارد لکن نصوصی داریم که به طور کلّی و به قاعده ی کلّیه بر این دلالت دارند که آن چه را که لواط به آن اثبات می‌شود، مساحقه هم به آن اثبات می‌شود، صاحب جواهر هم به این روایات اشاره کردند:

متن جواهر:

«و لم نعثر فی النصوص ما یدلّ علی الاعتبار الاربعة فی الاخیرین( اعتبار اربعه یعنی به غیر این اثبات نشود و الا بأربعةرجال که اینها اثبات می‌شوند جای شکّ نیست، لکن کلام در حصر است که به غیر این اثبات می‌شوند یا خیر، ایشان می‌گوید: نصی دلالت ندارد بر اینکه فقط به اربعة رجال اثبات می‌شوند) نعم فیها(در نص وارد شده) ثبوت اللواط بالاقرار اربعة(یعنی 4 مرتبه اقرار) كما أن فيها كون المساحقة في النساء‌ كاللواط في الرجال(این یک ضابطه کلّی است) وفيها أيضا تشديد أمرهما خصوصا الأول منهما ، فان ظاهرها كونه أشد من الزنا ، على أن إثباتهما بذلك لا خلاف فيه(یعنی به اقرار 4 مرتبه، اجماعی است) بل لا خلاف معتد به في اعتبار ذلك فيهما كما ستعرف إن شاء الله(یعنی اینکه به 4 مرتبه اقرار اثبات می‌شوند، خلافی در آن نیست)»[5]

این نصی که دلالت دارد بر اینکه به 4مرتبه اقرار، لواط اثبات می‌شود، صحیحه ی مالک بن عطیه است که دارد:

« محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب عن ابن رئاب، عن مالك بن عطية، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: بينما أمير المؤمنين عليه السلام في ملاء من أصحابه إذ أتاه رجل فقال: يا أمير المؤمنين عليه السلام إني أوقبت على غلام فطهرني، فقال له: يا هذا امض(برو) إلى منزلك لعل مَرّاراً(مفردش مِرّة است یعنی یک عارضه و مرضی که بر شخص وارد می‌شود و او هذیان می‌گوید، در العین آمده، اما مِرار جمع مَرّة است یعنی یکدفعه، پس مِراراً درست نیست بلکه مَرّار است که ضیغه ی مبالغه ی مِرّة است که گفتند داعٌ فی الانسان یوجب الهذیان و معنای روایت این می‌شود که مرض به تو وارد شده و تو داری هذیان می‌گویی) هاج بك، فلما كان من غدٍ عاد إليه فقال له: يا أمير المؤمنين إني أوقبت على غلام فطهرني فقال(ع) له: اذهب إلى منزلك لعل مرارا هاج بك، حتى فعل ذلك ثلاثا بعد مرّته الأولى، فلما كان في الرابعة(مرتبه ی چهارم که آمد گفت حضرت فرمود:) قال(ع) له: يا هذا إن رسول الله صلى الله عليه وآله حكم في مثلك بثلاثة أحكام فاختر أيّهن شئت، قال: وما هن يا أمير المؤمنين؟(آن 3 حکم چه هستند؟) قال(ع): ضربة بالسيف في عنقك بالغة ما بَلَغَت(به هرکجا رسید، یا میمیری یا زنده میمانی)، أو إهداب [إهداء] من جبل مشدود اليدين والرجلين(دوم اینست که دستانت را ببندند و از بالای کوه به پایین پرتت کنند) أو إحراق بالنار(سوم هم اینکه در آتش بسوزاننت)، قال: يا أمير المؤمنين أيهن أشد علىّ؟(کدام شدید تر است؟ شاید هم خودش می‌دانست اما خواست از زبان حضرت بشنود؛ زیرا هر انسانی می‌فهمد کدام شدیدتر است و نیاز به سوال ندارد) قال: الاحراق بالنار قال: فاني قد اِخترتُها( من آن را اختیار کردم) يا أميرالمؤمنين فقال: خذ لذلك أهبّتَك( من مجازات را به تو بخشیدم و صرف نظر کردم)، فقال: نعم، قال(ع)(امام صادق علیه السلام): فصلّى ركعتين(آن مجرم 2 رکعت نماز خواند) ثم جلس في تشهده فقال: اللهم إني قد أتيت من الذنب ما قد عَلِمتَهُ وإني تخوّفت من ذلك فأتيت إلى وصي رسولك وابن عمّ نبيك(از این گناه ترسیدم و محضر وصی رسول خدا آمدم) فسألته أن يطهرني فخيّرني ثلاثة أصناف من العذاب(من را بین 3 قسم از عذاب مخیّر کرد)، اللّهم فانّي اخترتُ أشدّهن، اللهم فاني أسألك أن تجعل ذلك كفارةً لذنوبي وأن لا تحرقني بنارك في آخرتي، ثم قام وهو باك حتى دخل الحفيرة التي حفرها له أمير المؤمنين عليه السلام و هو يرى النار تتأجج حوله، قال: فبكى أمير المؤمنين عليه السلام وبكى أصحابه جميعاً فقال له أمير المؤمنين عليه السلام: قم يا هذا فقد أبكيت ملائكة السماء وملائكة الأرض، فان الله قد تاب عليك فقم ولا تعاودن شيئاً مما فعلت»[6]

شاهد استدلال ما در این روایت اینست که حضرت فرمود رسول خدا در مورد تو این مجازات را تعیین کرد و این سخن را حضرت زمانی گفتند که آن شخص برای مرتبه ی چهارم اقرار کرد، 3 مرتبه رد کردند و چهارمین مرتبه حضرت به او فرمود که این مجازات برای تو هست.

این روایت صحیحه هم هست و دلالت دارد بر اینکه لواط به 4 بار اقرار، اثبات می‌شود.

این کلام امیرالمومنین است: «فقال: خُذ لذلک» این ظاهرش اینست که این عذابی را که اختیار کردی برای تو است، و در ادامه اش اگر: «أهَبتُکَ» باشد متکلم وحده است یعنی من تو را بخشیدم و فعل ماضی است و اگر: أهبَّتُکَ باشد این مفعول خذ می‌شود و به معنای استعداد است؛ یعنی این عذابی را که اختیار کردی بگیر.[7]

یعنی آنچه را که اختیار کردی مجازاتش را بگیر، ذیل دارد که ایشان را بخشید، شاهد استدلال ما این است که سه بار حضرت استنکاف کرده است و بار چهارم این مجازات را حضرت تعیین کرده است که البته در مقام اجرا، حضرت او را بخشید.

بنابراین این صحیحه دلالت دارد بر اینکه لواط به چهار بار اقرار، اثبات می شود، اگر هم در یک جلسه چهار بار اقرار کند کافی است و لزومی ندارد در چهارجلسه باشد. این «بعد مرّته الاُولی» اطلاق دارد چه اینکه در یک جلسه باشد و چه اینکه در چند جلسه باشد، ملاک این است که بعد از مرتبه اول، سه بار تکرار شده است، همانطور که هیچ از یک فقها جور دیگری نگفته است. هرچند که مورد روایت اول جلسات متعدد بوده است اما این دلیل نمی شود که جلسات متعدد، معتبر باشد.

المرأة المساحقة

نصوص:

1- محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير عن محمد بن أبي حمزة وهشام وحفص كلهم، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه دخل عليه نسوة فسألته امرأة منهن عن السحق فقال: حدها حد الزاني، فقالت المرأة: ما ذكر الله ذلك في القرآن، فقال: بلى، قالت: وأين هن؟ قال: هن أصحاب الرس. [8]

تقریب استدلال: در این روایت بیان شده که حدّ چنین زنی، حد زانی است، پس می تواند دلالت کند که اربعة رجال، سحق را اثبات می کند، چون نوع حدّ را تعیین می کند.

و بعض دیگر دلالت دارد که «الحسن الطبرسي في (مكارم الأخلاق) عن النبي صلى الله عليه وآله قال: السحق في النساء بمنزلة اللواط في الرجال، فمن فعل ذلك شيئا فاقتلوهما ثم اقتلوهما»[9] .

در این روایت نیز، سحق به منزله لواط قلمداد شده است
.

روایت سوم: « محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن بنان بن محمد عن العباس غلام لأبي الحسن الرضا عليه السلام يعرف بغلام ابن شراعة، عن الحسن بن الربيع، عن سيف التمار، عن أبي عبد الله عليه السلام في حديث قال: اتي أمير المؤمنين عليه السلام بامرأتين وجدتا في لحاف واحد وقامت عليهما البينة أنهما كانتا تتساحقان فدعا بالنطع ثم أمر بهما فأحرقتا بالنار[10]

اصحاب اجماع و اتفاق کرده اند که سحق به شهادت اربعة رجال اثبات می شود. در این مورد دلیل داریم لواط به اقرار اربعة مرّات اثبات می شود اما در سحق، ممکن است کسی به روایت دوم استدلال کند که در آن آمده
: «السحق بمنزلة اللواط»، و اطلاق تنزیل دارد.

یکی از ادله ای که می توان بوسیله آن از مورد روایت به موارد دیگر تسرّی دارد، اطلاق تنزیل است. اصحاب هم گفته اند که به اقرار اربعة، سحق هم اثبات می شود و فتوی داده اند و صاحب جواهر هم گفته است : این شهرت در حد اجماع است و مخالف معتدٌّ به، هم نداریم و سند هم جبران می شود و اطلاق تنزیل را هم اخذ می کنیم.

نتیجه این می شود که خود این روایت قابلیت استدلال پیدا می کند ولو اینکه مخالف معتدّ به هم وجود داشته باشد، باز هم شهرت عظیمه می شود و ضعف سند روایت را جبران می کند.


[1] - جواهر الكلام جلد : 41 صفحه : 154.
[2] سوره نور آیه 4.
[3] سوره نور آیه13.
[4] سوره نساء آیه 15.
[5] جواهر جلد41 صفحه 154.
[6] وسائل ج18 ص423.
[7] 7- مصباح المنیر: « ورُبَّمَا استعير الإِهَابُ لِجِلْدِ الإِنْسَانِ و تَأَهَّبَ للسفَرِ اسْتَعَدَّ لَهُ». مجمع البحرین: « أ ه ب في حديث الميت: لا يفدح في قبره حتى يأخذ أهبته أي عدته، يقال: تأهب للشئ: إستعدله، وجمع الاهبة " أهب " كغرفه وغرف. و " المتأهب للشئ " المستعد له. و " أهبة الحرب " التهابه».
[8] - وسائل الشيعة - ط الإسلامية نویسنده، جلد : 18 صفحه : 425.
[9] - وسائل الشيعة - ط الإسلامية نویسنده، جلد : 18 صفحه : 425.
[10] - وسائل الشيعة - ط الإسلامية نویسنده، جلد : 18 صفحه : 425.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo