< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع:
اقسام حقوق

1اقسام بینات و امارات

در اثبات کلّ واحدٍ من حقوق الله و حقوق الناس، موارد مختلف است و به اقسامی تقسیم می‌شوند، الان متعرّض قسم اول می‌شویم:

قسم اول: شهادت 4 مرد عادل(اربعة رجالٍ عدول) معتبر است، بعضی از حقوق الله هستند که اثباتشان متوقف بر شهادت 4 مرد عادل است، اینها 3 قسم اند:

1: زنا

2: لواط

3:مساحقه

یک دلیلی که مشترک است بین هر 3 مورد، اتّفاق اصحاب است که در جواهر آمده است:

متن جواهر:

«فی اقسام الحقوق المتکثرة و إن كانت هی على تكثرها قسمان : حق لله تعالى شأنه وحق لآدمي ولكن كل منهما أقسام(هر یک از این 2 قسم خودش دارای اقسامی است) و على كل حال‌ (الان دارد وارد اقسام می‌شود، این اقسامی که ایشان می‌گوید به حسب نوع بیّنه است که گاهی فقط یک مرد است و گاهی یک مرد به ضمیمه ی زن است و گاهی هم شهادت نساء قبول می‌شود، این اقسام را به حسب تنوّع بیّنات تقسیم می‌کند، بعضی هایشان در حقوق الله هستند و بعضی ها هم در حقوق الناس هستند و بعضی ها هم مشترکند.

حال قسم اول آن چیزی است که فقط به شهادت اربعة رجال عدول اثبات می‌شود و آن 3 قسم از حقوق الله است) فالأول منه ما لا يثبت إلا بأربعة رجال ، كالزنا واللواط والسحق بلا خلاف في ثبوت الثلاثة بذلك (الی ان قال:) ولم نعثر في النصوص على ما يدل على اعتبار الأربعة في الأخيرين(یعنی در لواط و سحق که نصی بالخصوص بر آنها دلالت کند) ، نعم فيها ثبوت اللواط بالإقرار أربعا(بله، در مورد لواط در نصوص آمده به 4 مرتبه اقرار اثبات می‌شود، اما اینکه به شهادت اربعة رجال، لواط اثبات شود، نص خاصّی نداریم) فيها أيضا تشديد أمرهما(یعنی لواط و سُحق) خصوصا الأول منهما(یعنی لواط) ، فان ظاهرها كونه أشد من الزنا(پس بنابراین اگر زنا به اربعة رجال ثابت شد، از جهت فحوی و ملازمه نمی‌شود برای لواط و سحق هم اثبات کرد؛ زیرا نصوص دلالت دارند بر اینکه این 2 اهم از زنا هستند، پس از جهت فحوی و ملازمه مشکل می‌شود، عکسش اگر بود میشد) ، على أن إثباتهما بذلك لا خلاف فيه كما عرفت»[1]

این «علی» که می‌گوید کأنّ ایشان « کونه أشدّ من الزنا » را تمریضی بر استدلال نگرفته است، فلذا «علی» آورده، ولی از نظر ما باید تمریض باشد، یعنی چون این 2 اشد هستند، اگر نص و فتوی –لولا الاتفاق- دلالت داشتند که در زنا به اربعة رجال اثبات می‌شود، نمیتوان ملازمه و فحوایی تشکیل داد که در این دو هم، همین 4 شاهد نیاز است؛ زیرا این دو اشدّ هستند و اهمیتشان بیشتر است و شاید به 4شاهد اکتفاء نشود.

سوال: نهایت شهود 4 مرد عادل هستند و بیشتر از آن قطعاً نباید باشد!

بله مقصود ایشان باید همین باشد، اما فی نفسه اینکه یک مورد اخفّی به یک بینه ای اثبات شد، ملازمه ندارد که در اشدّ هم همین بینه کافی باشد و لکن به این قرینه ای که عرض کردید می‌توان گفت مقصود ایشان اینست که چون در میان بیناتی که دعاوی و جرائم را اثبات می‌کنند، آن چیزی که اقوی از همه است شهادت اربعة رجال عدول است و امر لواط هم چون در نصوص وارد شده که شدید است و شدتش از زنا کمتر نیست، فلذا این هم باید علی القاعده به اربعة رجال اثبات شود . بنابراین با این بیان دیگر تمریضی در عبارت ایشان نیست.

*در مجموع عرض کنم که این 3 موردیعنی زنا و لواط و مساحقه در اینکه «لاخلاف» اند جای تردید نیست، منتها در باب زنا علاوه بر این نصوصی وارد شده اند که دلالت دارند بر اینکه زنا به اربعة رجال عدول، اثبات می‌شود.

این نصوص در باب 12 از ابواب حدّ زنا است، عنوانش هم اینست: «بابُ انّ الزنا لایثبت الاّ باربعة شهداء یشهدون علی معاینة الایلاج»

صحیحه ی حلبی عن ابی عبدالله علیه السلام:

« حمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، وعن علي بن إبراهيم، عن أبيه جميعا، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حد الرجم أن يشهد أربع أنهم رأوه يدخل و يخرج»[2]

صحیحة محمد بن قیس :

«وعنه، عن أحمد، وعن علي، عن أبيه جميعا، عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد، عن محمد بن قيس، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: لا يرجم رجل ولا امرأة حتى يشهد عليه أربعة شهود على الايلاج و الاخراج»[3]

روایات در این زمینه بسیارند.

سوال : فتوا زیاد داریم، اگر موجب رجم شود، امرأتان کافی است!

جواب: در بسیاری از این نصوصی که داریم دارد: حدٌّ و رجمٌ، و ثابت نمی‌شود مگر اینکه اربعة رجال شهادت دهند، وقتی حد در کنار رجم قرار بگیرد یعنی حد زنای غیرمحصن که جرح باشد را هم شامل می‌شود.

پس این نصوص صریح اند در اینکه رجم و حد اثبات نمی‌شوند، مگر اینکه اربعة رجال باشند، این معنایش همان عنوانی است که صاحب وسائل آورده است که اصل زنا اصلاً اثبات نمی‌شود، مگر به اربعة رجال.

بعضی از این نصوص دلالت دارند بر اینکه حتی اگر 3 شاهد بالمعاینه شهادت دهند به همان نحوی که در موثقه ی ابی بصیر آمده است: « وعن علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن سماعة عن أبي بصير قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: لا يرجم الرجل والمرأة حتى يشهد عليهما أربعة شهداء على الجماع و الايلاج و الادخال كالميل في المكحلة»[4] ، به همین نحو 3 عادل شهادت دهند، اما شاهد چهارم بگوید: من اصل این زنا را به همان کیفیت بالمعاینه دیدم و لکن آن زانی را نشناختم، حضرت فرمود که: «لا یُحَدُّ و لایُرجَم» معلوم شد که آن رجم خصوصیّت ندارد، یعنی نه حد زده می‌شود و نه رجم.

در روایت موثقه عمار هم، که الان بیان می کنیم دارد اگر شاهد چهارم بگوید من هم بالمعاینه دیدم، ولی زانی را نشناختم، حد و رجم ندارد.

موثقه ی عمار:

«حمد بن الحسن باسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار الساباطي قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجل يشهد عليه ثلاثة رجال أنه قد زنى بفلانة ويشهد الرابع أنه لا يدري بمن زنى(یعنی آن زن را نشناخته است) قال: لا يحد ولا يرجم»[5]

فرقی ندارد چه زانی باشد چه آن زن مزنی بها، ملاک اینست که اگر آن شخص را نشناسد، حضرت فرمود: حد و رجم، منتفی است.

روایت بعدی هم، موثقه ی سکونی است که 3 شاهد خدمت امیرالمومنین علیه السلام و شهادت دادند، حضرت فرمود: شاهد چهارم کجاست؟ گفتند الان می‌آید، حضرت فرمود: تا شاهد چهارم نیامد، شهادتتان مورد قبول نیست، در این روایت دارد که آن 3 شاهد شهادت دادند، ولی حضرت فرمود آنها را حد بزنید با اینکه آنها گفتند که شاهد چهارم در راه است.

«وباسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن بنان، عن أبيه، عن ابن المغيرة، عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عن علي عليهم السلام في ثلاثة شهدوا على رجل بالزنا، فقال علي عليه السلام: أين الرابع؟ قالوا: الان يجئ فقال علي عليه السلام: حدّوهم(حدشان بزنید)، فليس في الحدود نظر(نظر یعنی انتظار، فرق بین نظره و نظر اینست که نظر انتظار است و نظره یعنی تأخیر) ساعة»[6] (یعنی لحظه ای انتظار نیست.)

حتی بالاتر در صحیحه ی محمد بن قیس آمده است :

« حمد بن علي بن الحسين باسناده عن عاصم بن حميد، عن محمد بن قيس، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: لا يجلد رجل ولا امرأة حتى يشهد عليهما أربعة شهود على الايلاج والاخراج، وقال (ع): لا أكون أول الشهود الأربعة(اگر از من بطلبند من حاضر نیستم اولین شاهد باشم، چرا:) أخشى الروعة أن ينكل بعضهم فأجلد»[7]

این روایت دلالت دارد بر اینکه حتّی اگر شهادت بدهند ولی بعضی از این شاهد ها نکول کنند، بقیه حدّ می‌خورند.

سرّ اینها اینست که شارع نمی‌خواهد هتک شود و پرده ها دریده گردد و ولو اینکه مرتکب هم شده باشند، سیاست شارع بر اینست که حتیّ المقدور و بأیّ وجهٍ ممکن، اظهار نشود تا پرده های حیاء دریده شود، ولی در زمان ما این کنوانسیون 2030 دقیقاً ضدّ سیاست شارع است که پرده های حیاء را در همان سنین طفولیّت با آموزش مراحل آمیزش جنسی از بین می‌برند، در صورتی که شارع می خواهد پرده های حیا و عفت را حفظ کند!

این روایاتی را که خدمتتان می‌خوانم ملاحظه کنید که چقدر مهم است و آن روایاتی است که از اهل سنّت در مجمع البیان نقل شده است.

سوال: شهود اربعة باید عادل باشند، اگر اینها باید صحنه را نگاه کنند که بتوانند شهادت دهند، چگونه این جواز نگاه با عدالت آنها جمع می شود؟

جواب: شهود از همان اول قصد دارند که این فساد را قلع کنند، و شارع اجرای حدود الهی را متوقف بر این شهادت کرده است و الاّ این حدود اجراء نمی شوند، بنابراین باید تحمّل شهادت و نگاه کردن آنها به صحنه جرم و گناه، به قصد اجرای حدود الهی باشد، نه به قصد لذت و فساد؛ زیرا إنّما الأعمال بالنیّات.

سوال: این سخن شما چطور با آن اصل که گفتید سازگار است، اصل بر اینست که همه ی اینها پوشیده بماند.

جواب: جمعش اینست که آن شدّت و حدّتی که در آن شهود است، شخص امتناع کند از اینکه شاهد باشد تا زمانی که اطمینان نداشته باشد بقیه شاهدند، این سخت گیری، جرأت بر مشاهده را کم می‌کند، البته یک مورد باقی می‌ماند و آن اینست که اتفاقی ببیند نه اینکه خودش به دنبال این قضایا باشد، حتی اگر هم دیده، تا مادامی که بقیه شهود را احراز نکند که آنها دیدند و عزمِ جزم بر شهادت دارند، او نباید ابراز نماید.

در مجمع البیان چند روایت آورده شده که خیلی روایات زیبایی هستند.

البته قبل از اینکه بنده این روایات را بخوانم، حق این بود که اول آیات را عرض می‌کردم، یکی از آن آیات اینست:

﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[8] »[9]

این آیات، آیات سوره ی «إفک» است، آیات در موردی هایی است که رسول خدا (ص) در بعضی غزوات به حسب عادت، نساء را علی التناوب یا به صورت جمع، به همراه خودش می‌برد، در بعضی از این غزوات به نقل اهل سنت، عایشه و به نقل اهل شیعه ماریة قبطیة، قضیه اش این بود که در حال حرکت بودند که دیدند همسر رسول خدا نیست.

سوال: به این کیفیت که در سفر بوده برای عایشه نقل شده و برای ماریه نقل شده که در خانه ی خودش بوده است.

جواب: البته بنده در مجمع البیان آن طوری که در خاطرم است به همین کیفیتی است که عرض کردم.

خلاصه قضیه از این قرار شد که دیدند در وسط راه ماریه نیست و بعد از اینکه صبح شد دیدند که ایشان از منزلی خارج شد، از او سوال کردند که چرا عقب افتادی؟ گفت: من در بین راه گردنبندم پاره شد و تا جمع کنم سپاه رسول خدا جلو افتاد و رفت، نزدیک غروب بود و تا جمع کردم شب شد و نمیتوانستم بیایم، به منزل کسی که همان حوالی خانه داشت رفتم و شب را سپری کردم تا روز شود و حرکت کنم.

در این قضیه منافقین پخش کردند که همسر رسول خدا دست به کار خلاف زده و حضرت مریض شد و چند روز تب کرد و حتی دارد که به ایشان گفت: به منزل پدرت برو، تا « لعل الله یحدث بعدذلک امراً» و بعد از مدتی آیه نازل شده است : « ﴿إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ﴾[10] بعد آیه: « ﴿وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ﴾[11] ، وقتی مومنین یا دیگران، نسبتی را به مومنین دیگر می دهند، شما چرا نمی گویید که بهتان و افک است، مگر اینکه شاهد بیاورند :﴿لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ﴾[12] و « ﴿لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ﴾[13] . چرا از اول رد نمی کنید و نمی گویید تا چهارشاهد نیاوردید ما آن را به بهتان تلقی می کنیم و به زبان نیاورید: ﴿إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ﴾[14] تا اینکه آیه .. ﴿يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[15] تا به این آیه می رسیم: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[16]

و همینطور آیه شریفه : ﴿وَ اللاَّتي يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ﴾[17]

که آیات ظهور در 4 شاهد رجل دارد، و اربعة شهدا، به حسب تغلیب، ظهور در 4 شاهد رجل دارد، اما روایات تصریح به 4 شاهد رجل دارد.


تفسیر مجمع البیان :[18]

«النزول: الضحاك عن ابن عباس قال: لما نزلت الآية ﴿والذين يرمون المحصنات﴾ قال عاصم بن عدي: يا رسول الله! إن رأى رجل منا مع امرأته رجلا، فأخبر بما رأى، جلد ثمانين؟ ( اگر کسی همسرش را با مردی ببینید و بیاید به حاکم خبر بدهد 80 ضربه تازیانه بخورد؟) . وإن التمس أربعة شهداء، كان الرجل قد قضى حاجته ثم مضى؟ ( اگر چنانچه بخواهد صبر کند که چهار شاهد دیگر بیاید این شخص خائن کارش را انجام می دهد و می رود ) قال: كذلك أنزلت الآية يا عاصم (خدای تو که این ایه را نازل کرده خالق توست و عبد باید تعبّد کند به حکم خالق. البته این اشخاص، مومن بودند). قال: فخرج سامعا مطيعا. فلم يصل إلى منزله حتى استقبله هلال بن أمية يسترجع (در حال برگشت به خانه، هلال بن امیه را دید که انا لله و انا الیه راجعون می گویدفقال: ما وراءك؟ ( می گوید : چه خبر است؟) قال: شر، وجدت شريك بن سحما على بطن امرأتي خولة! فرجع إلى النبي صلى الله عليه وآله ( هلال پیش پیامبر برگشت و آنچه را دید بازگو کرد) فأخبره هلال بالذي كان. فبعث إليها فقال: ما يقول زوجك؟ (پیامبر همسر عاصم را می خواند و می گوید: شوهرش چه می گوید!) فقالت: يا رسول الله! إن ابن سحما كان يأتينا فينزل بنا، فيتعلم الشئ من القرآن ( سحما می آمد منزل ما و قرآن می آموخت)، فربما تركه عندي (چه بسا اتفاق می افتاد شوهرم از خانه می رفت و سحما نزد من باقی می ماند) وخرج زوجي فلا أدري أدركته الغيرة، أم بخل علي بالطعام (نمی دانم غیرت شوهرم زیاد شده یا از نظر مالی بخیل شده). فأنزل الله آية اللعان: ﴿والذين يرمون أزواجهم﴾الآيات.

این آیه نازل شده که باید با لعان قضیه حل شود و با شهادت زوج، ترتیب اثر داده نمی شود و این رد شهادت شخص است.

«وعن الحسن قال: لما نزلت ﴿والذين يرمون المحصنات﴾ الآية. قال سعد بن عُبادة: يا رسول الله! أرأيت إن رأى رجل مع امرأته رجلا فقتله تقتلونه؟( آیا حکم اینگونه است که اگر مردی وارد منزل شد و دید یک مرد اجنبی در حال زنا با همسرش است، اگر شوهر، زانی را بکشد، شما حکم به قتل شوهر می دهید؟) ، وإن أخبر بما رأى جُلد ثمانين (خودش خبر را به شمای پیامبر برساند، آیا شما حدّ می زنید؟) ، أفلا يضربه بالسيف؟ (آیا نمی تواند با سیف او را بکشد؟ راهی ندارد؟) فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: كفى بالسيف شاه . أراد أن يقول: شاهدا، ثم أمسك وقال: لولا أن يتابع فيه السكران والغيران»[19] (ظاهرا معنی این می شود که اگر قتل زانی، از روی مستی غضب و غیرت نباشد و واقعا دیده باشد و شمشیر زده باشد، قتل این مرد واجب نیست، کما اینکه بعضی فتوی داده اند که این شوهر قاتل، کشته نمی شود و در اینجا اختلاف است. احتمال دارد که مراد «شاه» این باشد : همین که از قِبَل خود، دست به شمشیر می برد، - شاهی در لغت یعنی مرد دارای شهوت- نشان می دهد که عمل او از روی شهوت غضب است. حسن می گوید: شاهد بوده و دال آن حذف شده است و این موونه می خواهد، و این احتمال از روی گمان است)

سئوال: در روایات به غضب، شهوت اطلاق نشده است!

استاد: اینجا شهوت غضب است، غضب نوعی شهوت است و در روایات اطلاق می شود. همه امور نفسانی که شخص از روی هوا و هوس اقدام می کند، داخل در شهوات است : «حب الشهوات»، شهوت اعم است و شامل غضب هم می شود.

و في رواية عكرمة، عن ابن عباس، قال سعد بن عبادة: لو أتيت لكاع (زن خبیث و دنی) وقد يفخذها رجل، لم يكن لي أن أهيجه حتى آتي بأربعة شهداء (فرصت نیست که من بروم و چهار شاهد بیاورمفوالله ما كنت لآتي بأربعة شهداء حتى يفرغ من حاجته، ويذهب ( من نمی توانم او را از کار باز ندارم و دنبال شاهد بروم) . وإن قلت ما رأيت فإن في ظهري لثمانين جلدة (هر چند که حکم 80ضربه را قبول دارم، ولی نمی توانم چهار شاهد بیاورم) . فقال النبي صلى الله عليه وآله وسلم: يا معشر الأنصار! ما تسمعون إلى ما قال سيدكم؟ (چه می شنوید از این سعد بن عباده که رئیس و بزرگ قوم شماست. حضرت از باب اعتراض فرمود، مثل این بود که سعد در مقابل دستور شریعت، نظر می دهد!)

فقالوا: لا تلمه، فإنه رجل غيور (او مرد غیوری است) ، ما تزوج امرأة قط إلا بكرا (تا حالا با یک زن که قبلا شوهر داشته و طلاق گرفته ازدواج نکرده است )، ولا طلق امرأة له فاجترى رجل منا أن يتزوجها (دیگران هم طلاق داده او را، به همسری نمی گرفتند). فقال سعد بن عبادة: يا رسول الله! بأبي أنت وأمي، والله إني لأعرف أنها من الله، وأنها حق (میدانم حکم خداست و حقیقت استولكن عجبت من ذلك لما أخبرتك (چون من واقعه را دیدم و شما (رسول الله) اینطور بیان کردی، بهت زده شدم )فقال: فإن الله يأبى إلا ذاك (بدان و آگاه باش که حکم خدا این است). فقال: صدق الله ورسوله.

فلم يلبثوا إلا يسيرا حتى جاء ابن عم له يقال له هلال بن أمية من حديقة له، قد رأى رجلا مع امرأته (یک باغی داشت، و در آن مردی را با همسر خود دید) . فلما أصبح غدا إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال: إني جئت أهلي عشاء، فوجدت معها رجلا رأيته بعيني، وسمعته بأذني. فكره ذلك رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم حتى رأى الكراهة في وجهه( حضرت ناراحت شدفقال هلال: إني لأرى الكراهة في وجهك (من شما را ناراحت می بینم)، والله يعلم أني لصادق، وأني لأرجو أن يجعل الله فرجا (خدای متعال حکمی بدهد و مرا از این عویصه راحت کند). فهم رسول الله بضربه (حضرت خواست او را بزند زیرا در واقعه اصرار می کند، البته ممکن است، منظور از ضرب در روایت، حدّ باشد چون دارد نسبت زنا به همسرش می دهد) ، و قال : واجتمعت الأنصار، وقالوا: ابتلينا بما قال سعد ( انصار هم گفتند ما هم گرفتار شدیم به گفتار سعدأيجلد هلال، وتبطل شهادته؟ ( آیا باید تازیانه بخورد و شهادتش ابطال گردد؟).

فنزل الوحي، وأمسكوا عن الكلام ( وحی آمد و انصار ساکت شدند؛ زیرا وقتی وحی نازل می شد چهره حضرت دگرگون می شد و عرق می کرد و حالت خاصی پیدا می کرد) حين عرفوا أن الوحي قد نزل. فأنزل الله تعالى: ﴿والذين يرمون أزواجهم﴾ الآيات. فقال صلى الله عليه وآله وسلم: أبشر يا هلال، فإن الله تعالى قد جعل فرجا. فقال: قد كنت أرجو ذاك من الله تعالى. فقال صلى الله عليه وآله وسلم: أرسلوا إليها، فجاءت فلاعن بينهما. فلما انقضى اللعان فرق بينهما، وقضى أن الولد لها، ولا يدعى لأب، ولا يرمى ولدها. ثم قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم. ان جاءت به كذا وكذا، فهو لزوجها، وإن جاءت به كذا وكذا، فهو للذي قيل فيه.[20]

از همه آیات و روایات استفاده می شود که حضرت تا زمانی که شهادت 4 مرد، اثبات نشده بود حضرت چه قدر، در بیان اصل این مسائل، سخت گیری می کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo