< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط العدالة

شهادة عاقله و وصی و وکیل

کلام در این بود که چه عوامل و اسبابی مانع قبول شهادت است، به عبارت دیگر: در چه مواردی شهادت شاهد قبول نمی‌شود و اعتبار ندارد و حجت نیست؟

شاهد با شهادت خود دفع ضرر کند

یکی از آن موارد آنجایی بود که شاهد با شهادت خودش از خودش دفع ضرر کند یا اینکه جلب منفعت کند، که در این صورت شهادت او قبول نمی‌شود، مانند عاقله، عاقله چه کسی است؟ مَن یتقرّب الی القاتل بطریق الأب، کأخ القاتل او عمّه و نحوهم، یعنی کسی که فامیل پدری است مانند برادر قاتل، یا عموی قاتل، حتی پسر عمو را هم گفتند، بعضی هم گفتند مقصود از عاقله: خصوصُ من تقرّب بالأب یکون عاقلاً، یعنی باید عاقل باشد، بعضی ها هم تکلیف را شرط دانستند، البته مقصود کلام ما آنجایی است که شخص بالغ است زیرا یکی از شرائط قبولِ شهادتِ شاهد اینست که بالغ باشد.

حال اگر این شخصی که شهادت می‌دهد، خودش عاقله باشد، گفتند که شهادتش مورد قبول واقع نمی‌شود.

متن تحریر:

« اذا دفع بشهادته ضرراً عنه کشهادة العاقلة بجرح شهود الجنایة خطأً»

اختلاف در این است که این جنایت عمدی بوده یا خطئی بوده، مثلاً یک شخصی مجروح شده است و جرحش منجر به مرگ می‌شود، شهودی در دادگاه شهادت دادند که این جنایتی که شده خطئی بوده است که نتیجه اش این می‌شود که ضمان دیه به عهده ی عاقله می‌شود، ولی این عاقله به جرح این شاهد، شهادت می‌دهد مثلاً شهادت می‌دهد که این شاهد فاسق است، این شهادتِ عاقله قبول نیست زیرا عاقله با جرح این شاهد آن دیه ای که با قتل خطایی به عهده اش آمده است، دفع کند، فلذا قبول نیست، یکی از مواردش اینست.

یکی هم گفتند: «وشهادة الوكيل و الوصيّ بجرح الشهود على الموكّل و الموصي»

اختلاف بین موکل و شخصی و یا موصی با شخصی می‌شود، البته موصی در جایی است که میت است و موکّل آنجایی است که حیّ است، فرقی ندارد، مثلاً موکّل با شخصی اختلاف کرده است و آن شخص می‌گوید فلان مال برای این موکّل نیست و یا اینکه فلان مال برای من است، ولی این وکیل می‌خواهد این شاهد را جرح کند، این جرح وکیل هم مورد قبول واقع نمی‌شود زیرا این وکیل با جرحش، حرف موکّل را اثبات می‌کند و وقتی حرف موکّل اثبات شود مالش اثبات می‌شود و اجرت این وکیل هم زیاد می‌شود، مرحوم امام فرض را در جایی برده است که با شهادت این وکیل بر جرح آن شاهد، یک مالی برای این وکیل زیاد شود یعنی وقتی این وکیل آن شاهد را جرح کرده و حاکم به نفع موکّلش حکم کرده، مال برای این شخص وکیل زیاد شود البته قبلاً عرض کردیم که مالش زیاد شود به معنای اجرت است یعنی مثلاً وکیل به تناسب اموال موکل، اجرت می‌گیرد، فرض کنید مثلاً شخصی برای موکلی که یک هکتار زمین دارد، وکالت می‌کند تا آن زمین را بفروشد که این یک اجرت دارد و اگر این یک هکتار 10 هکتار شود اجرت این وکیل بیشتر می‌شود، البته فرض های دیگری هم می‌شود کرد، مثلاً یک مالی را موکل به وکیل می‌دهد تا با آن تجارت کند که طبعاً هرچه مال بیشتر باشد اجرت شخص وکیل هم بیشتر می‌شود، پس در واقع این وکیلی که آن شاهدی که علیه موکلش است جرح می‌کند، می‌خواهد مال را به کیس موکلّش اضافه کند تا اجرت خودش را زیاد کند، ما عرض کرده بودیم اینکه مستقیماً مال وکیل زیاد شود در جایی است که اجرتش بیشتر شود که وقتی مال موکّل زیاد شود اجرت وکیل هم زیاد می‌شود و الا وکیل که مال موکّل را ندارد تا مالش زیاد شود، آن در وارث است، و اگر بخواهیم بگوییم مال وکیل زیاد شود با شهادتش، باید اجرتش را بگوییم، یعنی این شهادت باعث شد تا اجرت این وکیل زیاد شود.

این یک فرض است و مرحوم امام فرض دیگری هم کرده بودند و آن آنجایی بود که: ما کان تحت ولایته من مال المیت زیاد شود، یعنی آن تحت ولایتش زیاد شود، حال وکیل یکبار وکیل در مال است و یکبار هم وکیل در اداره ای یا چیز دیگری مثل وکیل در حفظ ایتام و غُیَّب، کسی که ولیّ است می‌تواند وکیل بگیرد که این وکیل از آن ایتام و غُیَّب نگهداری کند.

پس گاهی شهادت این وکیل سلطه و دامنه و گستره ی ولایت او را مُتَّسِع و زیاد می‌کند، حتی بعضی ها این را هم اضافه کردند و گفتند بالاخره هرچه دامنه ی ولایت او بیشتر شود ممکن است به جهاتی به نفعش شود، حالا مثل صورت اول عین مال نیست بلکه حکمی است ولی گسترش دامنه ی ولایت وکیل نسبت به آن‌چرا که موکّل به او سپرده است، این خودش یک نوع نفع است، لذا این را هم مرحوم امام در متن اضافه کرده و آن «موردین» که در متن آمده است همین 2 مورد است « وشهادة الوكيل و الوصيّ بجرح الشهود على الموكّل و الموصي في مثل الموردين المتقدّمين» که موردین متقدمین همین 2 موردی بود که خدمتتان عرض کردم.

در مورد وکیل که معلوم است و در مورد وصی هم همینطور است، زیرا که وصی می‌تواند اجرت بگیرد، یجوز للوصی که تبرّعاً وصیت قبول کند یا اینکه اجرت بگیرد مخصوصاً اینکه وصیّ از ارحام و فرزندان نباشد و شخص غریبه ای باشد، پس در وصی یا اجرتش اضافه می‌شود یا تحت وصایة او گسترش پیدا می‌کند و متَّسِع می‌شود، حال اینها نفعی دارد که ممکن است نفع حکمی باشد مثلاً ممکن است اعتبار شخص بالا برود و نفوذش بیشتر شود، یا حتّی وجاهتش بیشتر شود زیرا وجاهت هم ممکن است مالی بیاورد، این نفع حکمی است و آن که اجرتش بالا رود نفع عینی است، که در مسئله‌ی قبل تحریر آمده بود.

این موردین بود که توضیح دادیم البته در مورد آخر اختلاف است و محل کلام است که آیا واقعاً اینجا نفع حساب می‌شود یا خیر؟ اما آنجایی که اجرتش بالا رود قطعاً جای خلاف نیست.

یا آنجایی که عاقله بخواهد از خودش دفع کند هم جای اختلاف نیست چون با شهادت او قتل خطا منتفی می‌شود و ضمان این دیه هم از او منتفی می‌شود.

شهادت وارث

اما یک مورد دیگری هم هست که محل اختلاف است و آن آنجایی است که شخص برای مُوَرّث خودش شهادت دهد، مورثش مجروح است ولی زنده است، یعنی یک شخصی، شخص دیگری را مجروح کرده است به طوری که شخص به إغماء و حالت کُما رفته است که این جرح قطعاً منجر به مرگش می‌شود.

در اینجا اختلاف شده است، این کسی که می‌خواهد شهادت دهد اگر کسی باشد که وارثش است و اگر آن شخص بمیرد مال به وارثش منتقل می‌شود، آیا این شهادتش مورد قبول است؟

بعضی گفتند آری و بعضی گفتند خیر.

آنهایی که گفتند خیر، دلیلشان اینست که: بین شخص مجروح و شخص دیگری اختلاف شده است و آن شخص می‌گوید آن مال، مالِ این شخص مضروب نیست ولی آن مضروب می‌گفت این مال برای من است، حال وارث می‌خواهد شهادت دهد بر اینکه این مال، مالِ این شخص مجروح است، اگر این مجروح بمیرد مال به این شخص وارث می‌رسد و او متهم است.

در مقابل اشخاصی مثل صاحب جواهر گفتند که شهادتش مورد قبول است زیرا تا زمانی که نمرده است مانند بقیه‌ی زنده‌ها است، تا موقعی که مورّثش بود و مجروح هم نشده بود شما چه می‌گفتید؟ مگر وارث نمی‌تواند برای مورّثش شهادت دهد؟ میتواند مخصوصاً والد و ولد که در نص هم استثناء شده است و لذا عمومات قبول شهادتِ عدل شامل اینجا می‌شود.

اینکه گفتند شهادت وارث قبول نمی‌شود آنجایی است که شهادت او در انتقال آن مال به کیس این شخص شاهد دخل داشته باشد، ولی فی الحال با شهادت او مالی به او منتقل نمی‌شود زیرا فرض اینست که حین حکم حاکم این شخص مجروح زنده است، و وقتی وارث شهادت داد و حاکم حکم کرد، مال به خودِ شخص مجروح منتقل می‌شود، به وارث که منتقل نمی‌شود، بله بعد از اینکه مُرد، مال مورّث به وارث منتقل می‌شود.

این بیان صاحب جواهر است و لذا می‌گوید عمومات قبول شهادت اینجا را شامل می‌شود و هیچ مانع و رادعی ندارد که این مانع، جلوی شهادت عدل را در اینجا بگیرد مثل آن زمانی که این شخص مجروح نبوده است، چطور شهادتش قبول می‌شد؟ الان هم همانطور است.

عبارت جواهر: (ج 41، ص69)

وكذا لا تقبل شهادة من يستدفع بشهادته ضررا كشهادة أحد العاقلة بجرح شهود الجناية ، وكذا الوصي والوكيل بجرح شهود المدعي على الموصى والموكل ) ضرورة كون الجارح في الجميع هو المدعى عليه ( استدلال صاحب جواهر برای عدم قبول شهادة عاقله و وصی و وکیل این است که اینها مدعی علیه می شوند زیرا وکیل و وصی از جانب موصی و موکل مورد ادعا هستند یا خودشان ادعا می کنند که فلان مال برای موکل من است، زیرا وکیل در حکم موکل است. فرض بر این است که با ثبوت مال برای موکل، نفع و اجرت آن به وکیل هم می رسد، همینطور وصی، با جرح شاهدی که مدعی مالی علیه موصی بوده است، ضرر را نیز از خود دفع کرده است، زیرا با اثبات این ادعا علیه موصی، اجرت این وصی هم منتفی می شود، ، فلا وجه لقبول شهادته في دفع الدعوى عنه ، كما هو واضح. (شهادت وکیل و وصی در در دفع دعوی از موکل و موصی قبول نمی شود.) هذا وفي القواعد « أن من الشهادة الممنوعة أيضا أن يشهد أن فلانا جرح مورثه » وفي كشف اللثام « فإنه يثبت الدية لنفسه ( زیرا دیه را برای خودش (وارث) اثبات می شود ) أو القصاص إن شهد بعد الموت أو قبله والجراح لم تندمل (جراحت خوب نشده است) مع احتمال السريان عادة (عرفا می دانند که از این جراحت جان سالم به در نمی برد) أو نص الشاهد باحتمال السريان ( یا شاهد تصریح کند که از این جراحت جان سالم به در نمی برد) وإن لم يسر (هرچند که سریان پیدا نکند ولی چون شاهد تصریح کرده است که جان سالم به در نمی برد، پس باید به لوازمش ملتزم شود، پس این شهادت به نفع او می شود زیرا قتل خطا اثبات می شود و این دیه به نفع شاهد می شود و شهادتش قبول نمی شود) ولم يستوعب الدين تركته (اما اگر این شخص میت آنقدر بدهی دارد که اگر این دیه هم به میت برسد باز هم آن را به دیّان بپردازد، در این صورت شهادت وارث قبول می شود زیرا نفعی به حال شاهد وارث ندارد) التي منها الدية إن قلنا بتعلق حق الديان بأعيانها » وفيه نظر.

البته اصل قبول این شهادت محل اختلاف است که مثلا قبل از حکم حاکم باشد یا بعد از حکم حاکم باشد که به آن پرداخته خواهد شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo