< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

97/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط العدالة

اصرار بر صغیره

اصرار بر صغیره از مسقطات عدالت است. اصرار از عناوین عرفیه است و جاری و ساری در تمام ابواب فقه است، در معاملات و عبادات و دیگر ابواب.

عناوینی که در موضوعات یا متعلقات احکام اخذ شده است و عرفیه باشند دو نوع هستند: عرفیه محض و عرفیه مستنبط؛ عرفیه محض یعنی از طرف شارع تحدیدی برای این عنوان بیان نشده است مثل اکل و شرب و دیگر عناوین. عرفیه مستنبطه: شارع با لسان تحدید بیان کرده است مثل مسافر.

اصرار بلاشک از عناوین عرفیه محض است. اگر از طرف ائمه ع تحدید یا تعریف درباره اصرار وارد شده باشد معلوم می شود که مراد از اصرار در آیه شریفه « لم یصروا علی ما فعلوعه» معنای خاصی است، ولی این تحدید وارد نشده است، و آن روایتی که وارد شده است که اگر توبه نکند اصرار حساب می شود سندش ضعیف است؛ پس ما هستیم و عنوان عرفی.

صاحب جواهر به کلام بعضی از لغویین استشهاد کرده است که اکثار و مداومت و استمرار در حقیقت اصرار اخذ شده است پس اصرار، حقیقت عرفیه دارد و در آن، مداومت، اکثار و دوام و استمرار اخذ شده است، کسانی که صغیره را مضر به عدالت نمی داند –کما اینکه صاحب جواهر این را قائل است- اصرار به صغیره را مسقط عدالت می دانند. اگر کسی گناه صغیره را انجام بدهد و کشف شود که مداومت و استمرار بر آن دارد و اکثار کند به این معنی که یک صغیره دیگر و یک صغیره دیگر را مرتکب شود، و در اصل این صغیره مداومت دارد، و این اصرار می شود. پس ملاک عرف است، چه زمانی عرف این را اصرار می گوید؟ به نظر می رسد اگر شخص بار دوم گناه را مرتکب شود و توبه نکند، اصرار بر آن صدق می کند، اما اگر یکبار مرتکب شود و توبه نکند، عرفا این اصرار نمی شود، و اگر اکثار کند یعنی بنا دارد ادامه بدهد. اگر تکرار شود و توبه نشود، عرفا صدق اصرار می کند. چه اینکه یک گناه را دوبار، چه اینکه دوتا گناه را یکبار انجام دهد، بدون اینکه توبه کند، زیرا اصرار بر گناه صغیره صادق است.

سئوال: از بعضی نصوص استفاده می شود که کسی افطار عمدی کند و اصرار بر آن داشته باشد در مرتبه چهارم کشته می شود، که چهارمرتبه اصرار باشد!

استاد: لفظ اصرار آمده است؟! ظاهرا نیامده است، فقهاء دراین بحث، این روایت را نیاورده اند.

سئوال: از یک طرف می فرمایید که برای فهم معنای اصرار باید به عرف مراجعه کرد و عرف یک پیوستگی و دوام را لحاظ می کند و اگر کسی یک عمل خلافی را این هفته، و یک عمل خلافی را یک هفته دیگر انجام بدهد و توبه نکند، عرف از این رفتار، اصرار برداشت نمی کند!

استاد: البته اگر فاصله زیاد شود مثلا یک ماه و بیشتر بشود، در اینجا عرفا، صدق تکرار نمی کند (یک نوع بودن اخذ نشده است و تکرار جنس آن کافی است) لکن ما گفتیم که فاصله تکرار به اندازه ای باشد که عرفا تکرار صدق کند.

سئوال: در اصرار، بناء بر تکرار شرط نیست؟

استاد: بناء بر انجام گناه است، اگر اتفاقی باشد و خارج از اختیار باشد و از روی غفلت باشد، این هیچی. اما اگر از روی عمد و اختیار مرتکب گناه شد و توبه نکرد، این بناء بر انجام گناه می شود.

سئوال: لغت می گوید ملازمت و دوام و استمرار؛ اگرچه فاصله بینش باشد اما اصرار صدق می کند!

استاد: خیر، عرفا اگر فاصله به یک حدی برسد، صدق تکرار و ملازمت نمی کند! باید به گونه ای باشد که عرف بگوید پی در پی انجام می دهد، غرض این بود که لازم نیست یک گناه باشد.

اگر کسی تکرار کند ولی هر دفعه پشیمان شود و توبه کند، این عرفا هم اصرار صدق نمی کند، زیرا از کارش متنفر است و این کاشف از این است که بناء بر اصرار ندارد.

سئوال: در بحث اصرار بر صغیره، یک دلیل این است که باعث تبدیل به کبیره می شود و مسقط عدالت است

استاد: این هم یک دلیل دیگری است که ما نص آن را آوردیم.

سئوال: عناوین دیگری هم داریم که موجب می شود صغیره تبدیل به کبیره شود، مثلا استخفاف صغیره، که در حدیث داریم « أَشد الذُّنُوب مَا ما استهان به صاحبه »

استاد: نه، اینجا عنوان کبیره بر آن صدق نمی کند، این شدت تبدیل به کبیره نمی کند زیرا در بعضی از گناهان صغیره، تعبیر عذاب شدید آمده است ولی کبیره نمی شود، گناهان کبیره محدود و توقیفی است، کبیره یک ضابطه دارد و یک نصوص خاصه. ضابطه آن : مااوعد الله علیه النار فی کتابه؛ در روایات باب عدالت، چندین روایت تصریح کرده است که راوی سئوال می کند «ما الکبیرة؟»، حضرت فرمود: کل ما اوعد الله علیه النار که مقصود این است که در قرآن باشد، یا اینکه در روایات تصریح به آن شده باشد.

سئوال: روایتی از امام حسن عسگری داریم درباره استخفاف گناه: من الذنوب التی لاتغفر لیتنی لا أؤاخذ الا بهذا، گناهان را کوچک می شمارد و می گوید ای کاش گناهان مثل این باشد، این از گناهان صغیره است که یغفر است، این نشان می دهد که مناط برای کبیره است

استاد: این حمل بر اصرار می شود، علت اصرار همین است زیرا شخصی که اصرار می کند گناه قبلی را کوچک شمرده است، این نص نمی تواند این را تبدیل به کبیره کند. در روایات به اکثر صغائر وعده عذاب داده شده است و اینها کبیره نمی شود. زیرا امام ع در مقام تحدید بوده است و فرموده است که آنچه را خدای تعالی وعده آتش داده باشد. اگر این نصوص خاصه نبود، ملاک فقط وعده آتش در قرآن بود. و ما آن گناهانی که در نصوص خاصه صحیحه، به عنوان کبیره آمده است را به اینها اضافه می کنیم که این برخلاف ضابطه است، وچون برخلاف ضابطه است، باید به موضع نص اقتصار کنیم و توفیقی است.

آیا مجرد ارتکاب صغیره، مضر به عدالت است یا خیر؟

هرچند که از عبارت صاحب جواهر فهمیده می شود که ارتکاب صغیره مسقط عدالت نیست : هذا ولكن لم يحرروا أنه بم تعود العدالة أو قبول الشهادة لمن وقع منه شي‌ء مما ينافيهما أو لا يقدح اتفاق وقوع ذلك منه إلا إذا كان كثيرا أو مصرا ولو بالعزم على فعل أمثاله ، فمتى لم يكثر منه ذلك ولا عزم على استدامة فعله قبلت شهادته ،( به معنای این است که صغیره مضر به عدالت نیست) فيكون حكمه حكم الصغيرة حينئذ ، ولا يبعد ذلك ، والله العالم.

نظر صاحب جواهر این می شود که ارتکاب صغیره مضر به عدالت نیست، مادامی که صدق اکثار و اصرار نکند.

ولکن ما قبلا کلام ایشان را ترجیح دادیم، ولی در روایات بیشتر تامل کردم و باید به این نتیجه برسیم که مجرد ارتکاب صغیره مضر به عدالت است، یکی از نصوصی که بر این دلالت دارد صحیحه ابن ابی یعفور است که در باب 41 از ابواب شهادات آمده است:

محمد بن علي بن الحسين باسناده عن عبد الله بن أبي يعفور قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: بم تعرف عدالة الرجل بين المسلمين حتى تقبل شهادته لهم وعليهم؟ فقال: أن تعرفوه بالستر والعفاف وكف البطن والفرج واليد واللسان و..

این فقره می گوید: از ید و لسان که گناه سر می زند ایا همه آن کبیره است؟ خیر. موارد این روایت انحلال می شود: کف البطن، کف الفرج، کف الید، کف اللسان و ...؛ بالستر و العفاف مطلق است، ستر و عفاف از هر گناهی؛ کف البطن و الفرج و الید و اللسان، این چهارتا موضوعیت ندارد و از باب نمونه است. و مثل غذای حرام خوردن، اکثر این گناهان صغیره هستند، مثلا ایذاء مومن، دروغ ، غیبت و ...؛ تازه در روایت داریم که «اشد الهلاک فی زلة اللسان»، این اشدیت دلیل بر کبیره بودن نیست، و ما علم داریم که اکثر گناهان آنان صغیره است،

ادامه روایت: والدلالة على ذلك كله أن يكون ساترا لجميع عيوبه (همانطور که در بیان آقای خوئی هم بوده است و درست است، این عیب شامل هر ذنبی می شود، گناهان صغیره نزد خدای تعالی عیوب شرعی است، لذا این روایت دلیل می شود.

اجماع بر مضر بودن اصرار صغیره داریم و این نفی دیگری نمی کند که صغیره مضر به عدالت باشد.

روایت دوم: معتبره علقمه

وفي (المجالس) عن أبيه، عن علي بن محمد بن قتيبة، عن حمدان بن سليمان، عن نوح بن شعيب، عن محمد بن إسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن علقمة ابن محمد، عن الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام (في حديث) أنه قال: فمن لم تره بعينك يرتكب ذنبا ولم يشهد عليه عندك شاهدان فهو من أهل العدالة والستر، وشهادته مقبولة ...( در اینجا حضرت در مقام تحدید است، مفهوم آن این می شود : اگر کسی را ببینی که گناهی را مرتکب می شود یا شاهد قائم شد که گناهی را مرتکب شده است از عدالت و ستر، ساقط می شود، این روایت اطلاق دارد و ذنب اعم از صغیره و کبیره است، در ظاهر این عدم دیدن گناه، حجت است)

نکته: اگر عدالت برای حاکم ثابت شود کافی است و علم شاهد به عدالت یا عدم عدالت خودش، دخلی در مسئله ندارد. در نماز جماعت هم اگر برای کسی اعلام نکرده که عادل نیست و مامومین عدالت را احراز کردند می توانند جماعت را پشت سر این شخص برپا کنند. در صحیحه ابن ابی یعفور دارد که شما نباید از او گناه نبینید اگر چه فی نفسه او شخص گنهکاری باشد. شارع بیان نکرده که اگر کسی گنهکار باشد نمی تواند شهادت دهد و می توان گفت این ضرورت است و وجوب اداء شهادت امر مستقلی است و برای کسی که می خواهد شهادت را بپذیرد شرط است که از او گناهی نبیند و ساتر باشد.

سئوال: فرق ستر و عدالت چیست؟!

استاد: عدالت یعنی استقامت در اجتناب از معاصی، و انجام واجبات. ستر یعنی او در ملا و نزد دیگران، گناهی از خودش نشان نداده و ابراز نکرده است، این می شود اهل ستر. وگرنه از خدا که نمی تواند ستر کند، بلکه از دیگران ستر می کند.

سئوال: کسی که خودش را عادل نمی داند ولی حاکم از او چیزی ندیده است می تواند برود شهادت دهد؟

استاد: بر او واجب است که برود شهادت دهد، زیرا می داند که مادامی که دیگران از گناه او خبر ندارند شهادتش را می پذیرند و حجت است، وقتی شهادتش برای دیگران حجت باشد بر او واجب است که شهادت دهد.

روایت بعدی از تفسیر امام حسن عسگری ع

قوله عز وجل: " ممن ترضون من الشهداء

(امام حسن عسگری می فرماید:) قال أمير المؤمنين عليه السلام: (ممن ترضون من الشهداء) ممن ترضون دينه وأمانته، وصلاحه وعفته .... ( اطلاق کلام صغیره را شامل می شود، کسی که از او ببینی که گناه صغیره انجام می دهد مصداق این کلام می شود، مثلا حفظ امانت نمی کند و عذری ندارد، دیگر نمی توان گفت این شخص داخل ممن ترضون نمی شود)

سئوال: اشکال می شود اگر یک صغیره ببینیم و اصرار نکند، خدا گفته اگر کبیره انجام نداد این را می بخشم، پس ممن ترضونه هست!

استاد: اگر خدای تعالی فرمود: ان الله واسع المغفره؛ خدا می بخشد دلیل بر این نیست که این گناه نیست و الا این یرتکب ذنبا را باید دست برداریم، غفران یعنی گناه صادر شد، منتها همان کسی که گناهی را دید توبه اش را هم دید آن گناه پایمال می شود. خدا عالم به خفیات است و می آمرزد ولی بنده که توبه او را ندیده است.

مسئله عفو خدای تعالی با بحث عدالت جدا است، این نصوص که گذشت در مقام تحدید عدالت است و می گوید اگر کسی را دیدی که گناه می کند عدالتش ساقط است چه اینکه خدا بیامرزد چه خدا نیامرزد. ملازمه بین آمرزش الهی و اثبات عدالت وجود ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo