< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

97/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط العدالة

نصوص مقام

در این نصوصی که وارد شده است، یکی از آن ها صحیحه ی ابن ابی یعفور است که این روایت یک صدری دارد و یک ذیلی، صدر این روایت دلالت دارد بر اینکه در شهادتِ شاهد این معتبر است که معرفت به این حاصل شود که او ساتر از جمیع عیوب است و همچنین اینکه او اهل عفّت است یعنی خود نگهداری از معاصی، و معرفت حاصل شود به اینکه او از گناهان اجتناب میکند، این مطلب از صدر روایت استفاده می‌شود.

از ذیل این روایت هم علاوه بر این اینطور استفاده می‌شود که مراقبت از اوقات صلوات و حضور در جماعت هم برای شخص شرط است و باید داشته باشد، با توجّه به اینکه این شرط دوم خلاف اتفاق نصّ و فتوی است یعنی اتفاق نصّ و فتوی بر اینست که حضور در جماعت و مراقبت اوقات صلوات(نه اصل صلوات) شرط در عدالت نیستند، مگر کسی از باب استخفاف صلاة اینها را انجام دهد که این مضرّ به عدالت است، کما اینکه نصّ صریح داریم: «لا تنال شفاعتنا مستخِفّاً بالصلاة»، اما اینکه مواظبت بر اوقات صلوات شرط باشد، این خلاف نصّ و فتوی است، لذا از ظاهر ذیلِ این صحیحه باید دست بکشیم و بر یک معنایی که مناسب است حمل کنیم، و آن معنای مناسب چیزی است که از چند سطر آخرِ خودِ این روایت فهمیده می‌شود، و آن معنا اینست که: حضرت می‌خواهد بفرماید که:

اولا: راه اینکه فهمیده شود او اهل نماز است، اینست که در جماعت، مسلمین او را ببینند.

ثانیاً: راه اینکه بخواهند معرفت به حُسنش پیدا کنند -که در صدر این روایت آمده است « أن تعرفوه بالستر و العفاف و الاجتناب عن الکبائر»- اینست که او در میان مومنین باشد و مومنین او را ببینند و با او معاشرت داشته باشند، کسی که دائماً در منزلش هست و ارتباطی با مومنین ندارد، اصلاً آن شرط اول برای او قابل حصول نیست.

لذا ذیل صحیحه خودش قرینه دارد و به همین مضمونی که گفتم دلالت دارد.

اکثر این نصوص در باب41 از ابواب شهادات جمع شده اند، و جای دیگر این نصوص: ابواب العشرة فی کتاب الحج است که در آنجا هم آمده اند و همچنین در بعضی از ابواب دیگر هم آمده است مثل باب تجارات و مکاسب محرّمه، ولی عمده اش در همین باب(شهادات) جمع شده است، خودِ صاحب وسائل به آن ابواب در اینجا آدرس می‌دهد، بعضی از نصوص را ذکر می‌کند و می‌گوید: « تقدّمَ ما یدلّ علی ذلک فی باب فلان و فلان» که شما می‌توانید مصادر دیگر این روایات را با همین آدرس ها پیدا کنید.

روایت اول، صحیحه است، محمدّ بن علیّ بن الحسین(صدوق) بإسناده عن عبدالله بن أبی یعفور: ( وسائل الشیعه ط آل البیت ج27 ص391 و 392)

« قلتُ لأبی عبدالله علیه السلام: بمَ تُعرف عدالة الرجل بین المسلمین حتّی تُقبل شهادتُه لهم و علیهم، فقال علیه السلام: أن تعرفوه بالستر و العفاف والكف عن البطن والفرج واليد واللسان ( کفّ از گناه و معصیت) ويعرف باجتناب الكبائر( یعنی و أن یعرف الشخص) التي أوعد الله عليها النار ، من شرب الخمر ، والزنا ، و الربا، وعقوق الوالدين ، والفرار من الزحف( این از گناهان کبیره است، کسی که در جنگ برود و فرار کند الّا مُتِحَرِّفاً عن القتال، مگر کسی که به خاطر تاکتیک جنگی بخواهد این کار را کند) وغير ذلك والدالة على ذلك كلّه ان یکون ساتراً لجميع عيوبه( اگر بعضی از عیوب را ساتر نباشد و إفشاء کند، این دیگر عادل نیست، کسی که ریشش را تیغ میزند دیگر عادل نیست، چون او ساترِ یک عمل حرام نیست، یا خانمی که زُلفَش را نمایان میکند، که اینها از عدالت خارج می‌شوند و نمیتوانند شهادت دهند، زیرا ولو اینکه در باب امر به معروف و نهی از منکر و وعظ و نصیحت و ارشاد، باید در مرحله ی اول کمال ملائمت و عطوفت رعایت شود، ولی در باب حدود و شهادات و احکام نمی‌شود مسامحه کرد) حتى يحرم على المسلمين ما وراء ذلك من عثراته وعیوبه و تفتيش ما وراء ذلک ، ويجب عليهم تزکیته ، وإظهار عدالته في الناس»

تا اینجا که صدر این روایت است دلالت دارد بر اینکه: شرط است در عدالت یا شناخت عدالت یا إثبات عدالتِ شاهد متوقف است به معرفت به این شخص که انسان او را بشناسد به ستر و عفاف از گناهان و اجتناب از کبائر و جمیع عیوب، که جمیع عیوب صغائر را هم شامل می‌شود که جمیع عیوب را ساتر باشدو قطعاً مقصود از عیوب، آن عیوبی هستند که از نظر خدا و رسول عیب هستند که همان گناهان هستند، نه عیب جسمانی، و مقصود از ستر این عیوب به مناسبت حکم و موضوع اینست که در دید مردم ساتر از آن باشد عین إظهار نکند و گناهی از او دیده نشود.

تا اینجا معلوم است، منتها یک بیانی دارد و آن اینست که فرموده: « أن تعرفوه»، این معرفت چگونه حاصل می‌شود؟ به مُخالطه و معاشرت، این متفاهم عرفی این عبارت است، به قرینه ی مناسبت حکم و موضوع عرف این را می‌فهمد.

اما در ذیل روایت دارد که:

« ويكون منه( از این قبیل است) التعاهد للصلوات الخمس إذا واظب(مواظبت کند) عليهنّ ، وحفظ مواقتيهنّ بحضور جماعة من المسلمين ( در نماز جماعت مسلمین شرکت کند) ، وأن لا يتخلّف عن جماعتهم في مصلاّهم إلاّ من علّة ( بی دلیل جماعت آنها را ترک نکند) ، فاذا كان كذلك لازماً لمصلاّه عند حضور الصلوات الخمس(در صلوات خمس اگر در مصلّایش حاضر بود و او را دیدید) ، فاذا سئل عنه في قبيله ومحلّته قالوا : ما رأينا منه إلاّ خيراً ، مواظباً على الصلوات ، متعاهداً لأوقاتها في مصلاّه ، فانَّ ذلك يجيز شهادته وعدالته بين المسلمين ، وذلك أنَّ الصلاة سترٌ وكفّارة للذنوب ، وليس يمكن الشهادة على الرجل بأنّه يُصَلّي إذا كان لا يحضر مصلاّه ويتعاهد جماعة المسلمين ، وإنّما جعل الجماعة والاجتماع إلى الصلاة لكي يعرف من يصلّي ممّن لا يصلّي ، ومن يحفظ مواقيت الصلاة ممّن يُضَيِّع ، ولولا ذلك لم يمكن أحد أن يشهد على آخرَ بصلاح ، لأنَّ من لا يُصلّي لا صلاح له بين المسلمين ، فانَّ رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) همَّ بأن يحرق قوماً في منازلهم لتركهم الحضور لجماعة المسلمين ، وقد كان فيهم مَن يصلّي في بيته فلم يقبل منه ذلك( یعنی ظاهراً حضرت از او قبول نمیکرد) ، وكيف يقبل شهادة أو عدالة بين المسلمين ممّن جرى الحكم من الله عزَّ وجلَّ ومن رسوله ( صلّى الله عليه وآله ) فيه الحرق في جوف بيته بالنار ، وقد كان يقول :لا صلاة لمن لا يصلّي في المسجد مع المسلمين إلاّ من علّة»

این ذیل حدیث دلالت دارد بر اینکه یکی از شرائط عدالت اینست که در نماز جماعت حاضر شود، همچنین بر اوقات صلوات جماعت حاضر شود.

و لکن این به اتفاق نص و فتوی در عدالت شرط نیست، پس باید چطور حمل شود؟ خودِ روایت قرینه ی داخلیه دارد، یعنی وقتی حضرت فرمود: « أن تعرفوه بالستر و العفاف» عادتاً این حاصل نمی‌شود مگر اینکه معاشرتی رُخ بدهد، و چگونه معاشرت رُخ میدهد؟ به اینکه بیاید در نماز جماعت حاضر شود و مردم او را ببینند تا بتوانند به این حکم کنند که آیا او اهل ستر و عفاف و اجتناب هست یا نیست، لذا فرمود « فاذا كان كذلك لازماً لمصلاّه عند حضور الصلوات الخمس فاذا سئل عنه في قبيله ومحلّته قالوا : ما رأينا منه إلاّ خيراً» تا اینکه میفرماید: « لكي يعرف من يصلّي ممّن لا يصلّي» ، یک وجهش هم اینست که معلوم شود چه کسی نماز میخواند و چه کسی نمیخواند، زیرا در صدر اسلام منافق زیاد بود و افرادی بودند که اظهار اینکه من اهل نماز هستم میکردند، و لکن اثباتش به این بود که بیایند و در محضر مومنین نماز بخوانند و معلوم شود اهل نمازند، « ولولا ذلك لم يمكن أحد أن يشهد على آخرَ بصلاح» این خودش یک قرینه ی قطعی است که اگر حضور در جماعت نباشد، کسی نمیتواند شهادت دهد چه کسی (اهل) صلاح است و چه کسی(اهل) صلاح نیست، باید بیایند در جامعه و صلوات تا اینکه برای مردم معرفت به صلاح و حُسن او حاصل شود، ظاهرش اینست، بالاخره این یک مقدّمه است و می‌خواهد بفرماید آن چیزی که در صدر گفتیم « أن تعرفوه بالستر و العفاف و الاجتناب عن الکبائر» حصولش عادتاً و غالباً به اینست که شخص در صلوات حاضر شود تا معاشرتی بین او و مومنین صورت گیرد و مردم او را بشناسند به بالستر و العفاف و الاجتناب عن الکبائر.

پس ماحصل این صحیحه ی ابن ابی یعفور این شد که معرفت به اینکه این شاهد از اهل ستر و عفاف و اجتناب از کبائر است و گناهی از او ظاهر نمی‌شود از راه معاشرت حاصل می‌شود، پس بنابراین این روایت دلالت دارد بر اینکه: حُسن ظاهری(یعنی اهل ستر و عفاف هست و ...)به معاشرت و مخالطه حاصل می‌شود که اهل عرف بتوانند وثوقی حاصل کنند که این شخص اهل ستر و عفاف است.

سوال: با توجه به صحیحه ابن ابی یعفور هم ارتکاب صغیره و هم کبیره هردو مضرّ به عدالت است؟

جواب: بله زیرا دارد « أن یکون ساتراً لجمیع عیوبه»، جمیع عیوب هب عموم استغراقی کالصریح است.

سوال: محذور پیش نمی‌آید؟ که ارتکاب صغیره ( نه اصرار بر صغیره) موجب خروج از عدالت شود؟

جواب: خیر، یعنی ساتر باشد و در بین مردم إظهار نشود یعنی « تعرفواستره عن جمیع المعاصی» یعنی عرف اگر با او معاشرةٌ مّایی داشته باشد، میگوید ما ندیدیم گناهی از او ظاهر شود، صغیره یا کبیره، پس جمیع به این معنا است، که مردم مطلق بگویند که ما گناهی از او ندیدیم نه خصوص کبائر، و همین کفایت می‌کند.

روایات دوم و سوم و چهارم را ما روایاتی قرار دادیم که این روایات مدلولشان اینست که: مادامی که شما از شخص گناهی را ندیدید کافی است و اینکه او اهل ستر باشد، لفظ تعرفوه را ندارد ولکن به گونه ای همین مضمون را میرساند.

روایت اول در باب41 از ابواب شهادات است، روایت 15 : (وسائل الشیعه ج18 ص 293)

این سندی که در وسائل است، اشکال دارد و اشکالش هم أحمد بن إبراهيم بن بكر است، ولی سندی که در عیون دارد بأسانید( که چند سند دارد) تقدّمت فی اسباغ الوضوء فی العیون، که آن سند ها را به این سند اضافه کنیم میشود موجب وثوق شود زیرا من یکی از آنها را ملاحظه کردم و دیدم اشخاص مشهوری هستند، این روایات به حدّ تظافرندزیرا هم این روایت و هم روایات بعدی دارای چند سند هستند که قطعاً به حدّ تظافرخواهد رسید.

« وفي (الخصال) عن أحمد بن إبراهيم بن بكر، عن زيد بن محمد عن عبد الله بن أحمد بن عامر الطائي، عن أبيه، عن الرضا، عن آبائه، عن علي عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: من عامل الناس فلم يظلمهم (اولا: کسی با مردم معاشرت و معامله داشته باشد لکن ظلمی نکند یعنی مردم از او ظلمی نبینند، ماعمله در اینجا اعم است نه بیع بلکه یعنی تعامل)، وحدّثهم فلم يكذبهم( دروغ در حرفش نباشد، این بسیار مهم است، بعضی ها مبتلا به دروغگویی هستند و بعد می‌گویند من شوخی کردم، الا لعنة الله علی الکاذب ولو کان مازحا، این روایت صحیحه است لذا اشخاصی مثل آقای تبریزی به این روایت عمل کردند، ما هم همینطور، چون این روایت صحیحه است و مورد عمل اصحاب است، پس دروغ ولو به شوخی مسقط عدالت است) ، ووعدهم فلم يخلفهم( این هم خیلی مهم است، بسیار آیه و روایت در بحث خلف وعد داشتیم که به این منتج شد که وفاء به عهد واجب است و خلف وعد اگر از روی عمد باشد حرام است، و لذا مویّدش اینست که مسقِط عدالت است، زیرا فعل جائز که عدالت را ساقط نمیکند، و «وعدهم فلم يخلفهم» اعم است که در عقد باشد یا در غیر عقد، زیرا در نظر عرف عام از آن شرط ضمن عقد فهمیده نمیشود، و ظهور در وعده بین مردم دارد البته اگر بگوید عذر داشتم باید قبول شود، زیرا حمل کردن بر صحّت فعل مومن واجب است) ، فهو ممن كملت مروته، وظهرت عدالته، ووجبت أخوّته( وجبت به معنای ثبتت است یعنی در شرع اخوّت با او ثابت است، و الا داخل در کلام رسول خدا میشود که: معاشرة الاشرار توجب التلف و معاشرة الاخیار توجب الشرف)، وحرمت غيبته. ورواه في (عيون الأخبار) بأسانيد تقدمت في إسباغ الوضوء مثله».

روایت بعدی حدیث 16 این باب است: (وسائل الشیعه ج18 ص 293)

وعن أبيه، عن علي بن موسى الكميداني( این لفظ کمیدانی غلط است، اصلش کَمَندانی است زیرا در رجال این اسم آمده و اصلاً لفظ کمیدانی وجود ندارد و فقط همین کمندانی توثیق صریح ندارد و بقیه روات این حدیث از ثقات معروف هستند)، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي عمير، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ثلاث من كن فيه أوجبت له أربعا على الناس( 3 صفت اگر در مومنی باشد، بر گردن مردم 4 حق بر او واجب است، یعنی او 4 حق به گردن مردم دارد که مردم باید أداء کنند) : من إذا حدثهم لم يكذبهم، وإذا وعدهم لم يخلفهم وإذا خالطهم لم يظلمهم( این 3 تا صفت بودند، حال آن 4 حقی که بر گردن مردم است چیست؟) : وجب أن يظهروا في الناس عدالته( باید عدالتش را اظهار کنند در جایی که نیاز باشد و او در معرض اتهام باشد زیرا دفاع از مومن واجب است. سوال: نمیخواهد این را بگوید که افراد عادل باید در جامعه معرفی شوند؟ جواب: خیر، چنین چیزی نداریم)، وتُظهر فيهم مروّته( یعنی مروّت این شخص در میان جامعه اظهار شود) وأن تحرم عليهم غيبته، وأن تجب عليهم أخوّته. أقول: وتقدم ما يدل على ذلك في أحاديث العشرة».

روایت بعدی: (وسائل الشیعه ج18 ص 294)

وباسناده عن أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن الحسن بن علي بن فضال، عن أبيه، عن علي بن عقبة وذبيان بن حكيم الأودي، عن موسى بن أكيل، عن عبد الله بن أبي يعفور، عن أخيه عبد الكريم بن أبي يعفور( همه ی این روات ثقه اند و از أجلاء هستد مگر عبد الکریم بن ابی یعفور که توثیق صریح ندارد)، عن أبي جعفر عليه السلام قال: تقبل شهادة المرأة والنسوة إذا كُنَّ مستورات( همین که عرض کردیم که اگر موهایش را عمداً بیرون بریزد، شهادتش مورد قبول نیست) من أهل البيوتات) اینکه اهل بیوتات یعنی از زنانی نباشند که همیشه در میان أجانب میروند)، معروفات بالستر والعفاف، مطيعات للأزواج تاركات للبذاء والتبرج إلى الرجال في أنديتهم( اندیه جمع نادی است و نادی یعنی مجتمع و مجلس، یعنی در مجتمعات مردم خودشان را آرایش نکنند) ».

پس محل استدلال این شد که اهل ستر و عفاف باشند یعنی از آنها گناه ظاهر نشود، این روایاتی که خواندیم خودشان یک دسته از روایات هستند، و صدر صحیحه ابن ابی یعفور هم «أن تعرفوه بالستر و العفاف» از همین دسته و طائفه است، مجموعاً این روایات فوق حدّ استفاضه و تظافر هستند و سنداً و دلالةً بر این معنا تام هستند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo