< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

97/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اعتبار الکتابة فی القضاء

اعتبار الکتابة فی القاضی

سیره ی عقلائی از قدیم تا الان، که جای هیچ شک و تردیدی در آن نیست، بر اعتبار کتابت است، از کتابت وحی گرفته تا کتابت روایات و امر ائمه علیهم السلام به کتابت، مثلاً نامه هایی که میفرستادن و اوامری که میکردند(با نامه) به فرماندارانشان، و مثلاً کتابهایی که در نهج البلاغه داریم که امیر المومنین آنها را نوشته اند، پس این سیره ی عقلائی جزء واضحات است و لذا اصل اعتبار کتابت و اماریت آن در شرع جای شک و تردید ندارد، مگر اینکه در اصل صدور آن تشکیک شود، یعنی آن کسی که این را نوشته(که باید امام یا حاکم یا هر شخص مطاعی باشد) آیا از او صادر شده یا جعلی است؟ خب این یک حرف دیگر است، و بعد از اینکه ثابت شد این کتابت جعلی نیست و از همان شخص مطاع(امام، حاکم، فقیه، رئیس) صادر شده، بدون شک سیره بر اعتبارش است کما اینکه در عقلاء امضاء عملی آن سیره وجود دارد.

همینطور که اعتبارِ علمِ به کتابت را در قاضی شرط کرده اند، عبارت صاحب ریاض را هم خواندیم که ایشان از سرائر نقل کردند که گفته: «مقتضی مذهبنا و عدم نقل الخلاف فیه اصلاً مشعراً به دعوی الاجماع».

ولکن مع ذلک، محقق در اعتبار علم به کتابت تشکیک کرده از این جهت که: استدلال کردند به اینکه نبیّ مکرم اسلام، در صریح قرآن آمده: ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ ، که پیامبر کتابت نداشته و اگر کتابت معتبر بود به رسالتش لطمه میزد، که از این اشکال صاحب جواهر و دیگران جواب دادند:

اولاً: حضرت معصوم بوده و بدون شک سهو و عصیان از او صادر نمیشد.

ثانیاً: کما اینکه بعضی از فقهاء و بزرگان گفتند، این عدم علم به کتابت مربوط به زمان قبل از نبوت حضرت بوده نه زمانِ بعد از رسالتش، و لذا در زمان نبوت روایاتی وارد شده و فقهائی تصریح کردند: که پیامبر (ص) به هفتاد زبان مینوشتند و به همه ی زبان ها مسلط بودند.

متن جواهر:

«فقد دلَّتِ النصوص علی علم النبی بالکتابة بکلّ لسان و لغة»

متن ریاض:

«إنّه رُدَّ الاستدلال المزبور بقوله و هو کما تری لکونه بعد تسلیم دلالة الآیه علی ذلک، قیاساً حاصِداً( یعنی بعد از اینکه قبول کنیم آیه ﴿وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ﴾ اطلاق دارد و زمان نبوت پیامبر را هم شامل میشود، لکن قیاس نبی با غیر نبی، قیاس حاصدی است) و لا اولویّة فیه اصلا( یعنی در نبی با اینکه نبی بود و عصمت داشت، کتابت نبود و معتبر نبود، این اولویت بر عکس است بلکه مع الفارق است) فأنّه (ص) معصومٌ فبعصمته و قوّته و قوت حافظته لا یحتاج الیها و لأنّه (ص) یمتنع علیه السهو و العصیان قطعاً خصوصاً مع نزول الوحی الیه مکرّراً و لا کذلک القاضی من قبله لإضطراره و عدم عصمته و إمکان سهوهه...، هذا و عن المبسوط(شیخ در مبسوط گفته) انّه (ص) کان عالماً بها (حضرت در زمان نبوت عالم به کتابت بود) و انّما کان فاقدا لها قبل البعثة، و به صرّح الحلی ایضاً و قال (حلی اینطور گفته): و النبیُّ (ص) عندنا کان یحسن الکتابة بعد النبوة و إنّما لم یُحسِنها قبل البعثة و ظاهر الاجماع علیه منّا (میفرماید اجماع اصحاب ما همین است که حضرت در زمان رسالت عالم به کتابت بود)»

سوال: اولویت را شاید بتوان اصلاح کرد، پیامبر حتی در جزئیات هم فراموش نمی کند، و ما جزئیات را فراموش می کنیم به طریق اولی .....

ما جواب دادییم که: در پیامبر به خاطر عصمتی که دارد معتبر نیست که صاحب ریاض در جواب اول این را متذکر شد، چون مستدِل گفته که: پیامبر در زمان نبوت، کتابت را نمیدانست، مع ذلک نبوتش ثابت بود و لطمه ای به نبوتش نمیزد، حال چرا به این وجه استدلال کرد؟ برای عدم اعتبار کتابت!

خب ما هم رد کردیم که عصمت کافی است و نیازی به کتابت نیست،

آنها گفتند که: کتابت مطلقا معتبر نیست، و دلیلشان این بود که: چون نبیّ مکرّم اسلام کتابت نمیدانست در حالی که نبوتش پا بر جا بوده و لطمه ای به نبوتش وارد نشد(به خاطر عدم علمش به کتابت).

ما داریم رد میکنیم که: خیر، کتابت معتبر است برای غیر نبی مثل قاضی، و اینکه شما دلیل می آورید بر عدم اعتبار کتابت که پیامبر هم نداشت، هم صغرویاً و هم کبرویا ممنوع است،

اولا که: نبی مکرم در زمان نبوتش کتابت داشت.

و ثانیا: علی فرض اینکه قبول کنیم حرف شما را که پیامبر علم به کتابت نداشت، میگوییم ایشان نبیّ بوده و معصوم، و سهو و نسیان بر او عارض نمیشد و وقتی که سهو و عصیان بر او عارض نمیشد اصلاً نیازی به کتابت نداشت اما اولویتی که قائلین به عدم اعتبار کتابت ادعا کردند، به این صورت که: وقتی کتابت در نبی (ص) معتبر نبود، پس نزد ما، به طریق اولی کتابت معتبر نیست. نبوت از قضاوت معتبرتر است، لذا به طریق اولی کتابت در قضاوت، معتبر نیست.

اما ایشان جواب داده اند. گفته اند این کلام صحیح نیست. نبی (ص) چون که سهو و نسیان بر ایشان عارض نمی شد، مصون از این است که کتابت بداند یا نه. اما ما چون سهو و نسیان داریم، ما اولی هستیم که کتابت را در خود، معتبر بدانیم. نبی (ص) هم دارای علم لدنّی بود، لذا ندانستن کتابت برایش مضر نبود، بر خلاف ما.این کلام صحیح است و ما در جای خودش این را مفصل عرض کردیم.

ایشان دارد: و فی مجمع البحرین عن کتاب بصائر الدرجات لمحمد بن صفّار (محمد بن الحسن الصفار القمی) فی باب انّ رسول الله (ص) کان یقرأٌ و یکتب بکل لسان: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِيِّ قَالَ‌ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع)مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا(ع)وَ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ قَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَزْعُمُونَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ لِأَنَّهُ لَمْ يَكْتُبْ فَقَالَ كَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي مُحْكَمِ...‌»[1]

بإسناده الی جعفر بن محمد الصوفی قال. این معلوم است که خود راوی است. قَالَ‌ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع)مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا(ع). یعنی امام جواد (ع). می گوید من از امام جواد (ع) سؤال کردم. وَ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ ؟ چرا نبی (ص) امّی نامیده شد؟ قَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ؟ حضرت (ع) فرمودند مردم چه می گویند؟ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَزْعُمُونَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ لِأَنَّهُ لَمْ يَكْتُبْ. امّی نامیده شده چون سواد نداشت. فَقَالَ كَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ. حالا چرا لعنه الله گفته است، بدین خاطر است که آن ها منافقین و معاندینی بودند که می خواستند مقام حضرت (ص) را پایین بیاورند. چون غرض داشتند نه از روی جهل باشد، لذا مستحق لعن شدند.

پس امی بودن به خاطر این بوده است که ایشان اهل امّ القریَ بوده اند.

سؤال: شاید نبی (ص) کتابت نمی دانست ولی قرائت می دانست!

جواب: آیه دارد که: ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[2] آیه هم کتابت و هم خواندن را اشاره می کند.

شبهه ای در این جا مطرح می شود به این که: اثر کتابت، چیزی جز این که تذکر منسی باشد، نیست. چون انسان سهو می کند، کتابت می کند تا اگر فراموش کرد، برایش سندی باشد تا به آن رجوع کند. آن وقت، این که می گوییم سند باشد برای وقت فراموشی، صاحب جواهر می فرمایند بر مذهب ما، این حجت نمی شود.

اصول مذهب، تعبیر و توجیهی در کلام ایشان ندارد، مگر در حق نبی (ص) و امام (ع). چون در اصول و مذهب ما بر نبی (ص) و امام (ع) سهو و نسیان عارض نمی شود. صاحب جواهر اشکال می کنند که این وجه درست نیست. این که این وجه، ضرورت کتابت را اقتضاء کند، اساسش در حق نبی (ص) و امام (ع) منتفی است. چون ایشان فراموشی ندارند تا به وسیله کتابت برایشان یاداوری شود. بعد، صاحب جواهر این را به عنوان اشکال اول فرموده اند.

اشکال دوم این است که: اساسا چه کسی گفته است که فایده کتابت، چنان که می گویید باشد؟ یعنی فقط برای تذکر در قبال فراموشی باشد؟ خیر؛ چه بسا احکامی را می دهند و حکمی را صادر می کنند، امیر و فرماندار و قاضی نصب می کنند و ... لذا باید به طریق کتابت مقامشان را به آن ها برساند. یا نامه ای را می خواهد به امیر و پادشاهی بدهد و ... . عبارتشان این است: « قد يقال : إن ثمرة الكتابة تذكر ما كان ، وإلا فهي ليس من الحجة شرعا ، وحينئذ فلا عبرة بشي‌ء من هذه الأوصاف ، ضرورة أنه مع الذكر بها يجري عليها الحكم ، وإلا فلا وإن كان الكاتب بالأوصاف المزبورة ، نعم معها غالبا تحصل الطمأنينة التي يجري عليها الحكم.

وفيه أنها غير منحصرة فيما كان للتذكر فيه مدخلية ، بل قد تكون مراسلة وأمرا ونهيا ونحو ذلك مما يكون فيه زيادة ونقيصة وتغيير وتبديل ، كما يوجد الآن في الكتبة للملوك ، فالمراد حينئذ إذا اتخذ القاضي كاتبا معتمدا عليه في الكتابة التي قد يشتغل عن ملاحظتها يجب أن يكون بهذه الأوصاف ، فإنه أحد الأمناء. هذا والظاهر أن الكاتب والمترجم ارتزاقهما من بيت المال أيضا ، ومع عدمه يأخذان الأجرة ممن يعملان له ، والله العالم‌» [3]

لکن قد یقال ان ثمرة الکتابة تذکر ما کان. ما کان، یعنی ما وقع سابقا. یعنی اگر ما وقع سابق فراموش شد، این کتابت تذکری باشد برایش. وإلا فهي ليس من الحجة شرعا. و الا خودش اصلا حجیتی ندارد. وحينئذ فلا عبرة بشي‌ء من هذه الأوصاف. یعنی اوصافی که برای کاتب در کلام صاحب جواهر در عبارت قبل از این ذکر شده بود. ضرورة أنه مع الذكر بها يجري عليها الحكم. چون اگر تذکر داشته باشد و فراموش نکند، حکم بر اساس آن تذکر وجود دارد، پس نیازی به کتابت نیست. وإلا فلا و إن كان الكاتب بالأوصاف المزبورة. و لو این که کاتب، تمام صفات کتابت را دارا باشد مثل عدالت و...، مع ذلک حتی اگر این اوصاف را داشته باشد، باز هم این کتابتش اعتباری ندارد چون ذکر، حاصل است. یعنی بودن این اوصاف، دلیلی بر اعتبار کتابت در این صورت نمی شود. نعم معها غالبا تحصل الطمأنينة التي يجري عليها الحكم. اگر این اوصاف باشد، آرامش خاطر بیشتری برای قاضی در مقام حکم، ایجاد می شود. منظور از « و الا» این نیست که اگر نباشد، جایز نباشد بدون کتابت حکم کند. مع ذلک یعنی مع الذکر، یعنی با این که یادش باشد.

پس کتابت، چیزی جز تذکر منسی نیست. و الا اگر کسی فراموش نکند، این کتابت، دیگر جایگاهی ندارد.

ما عرض می کنیم که این استدلال بیشتر فقط در حق نبی (ص) و امام (ع) هست، چون دائم الذکر هستند و لذا کتابت نزد ایشان جایگاهی ندارد، این کتابت برای غیر معصوم هست که اینها فراموش می کنند.

وفيه أنها غير منحصرة فيما كان للتذكر فيه مدخلية (ثمره اش فقط تذکر برای رفع نسیان نیست)، بل قد تكون مراسلة وأمرا ونهيا (نامه نگاری هست، ابلاغ حکم است) ونحو ذلك مما يكون فيه زيادة ونقيصة وتغيير وتبديل،

باید کیفیت حکم حفظ شود، و کسی که حکم را نقل می کند ممکن است فراموش کند و تغییر ایجاد شود، حکم دقیق است و باید کتابت شود که قابل تغییر نباشد پس حصر فایده کتابت در رفع نسیان، درست نیست.

آیا انشاء حکم به کتابت جایز است یا خیر؟

در مقام انشاء حکم قضایی، اگر فقط حکم به کتابت، انشاء شود همه فقهاء اتفاق بر عدم جواز آن دارند و در بحث خودش در کتاب قضاء مفصل بحث شده است و نصوص هم بر آن دلالت دارند. همه اتفاق دارند (بلامخالف) که انشاء حکم باید به لفظ باشد؛ البته بعد از اینکه حکم به لفظ انشاء شد و بعد کتابت شد، این کتابت اماره ای می شود برای اثبات حکم منشأ ملفوظ.

سئوال: قضات قبلا کاتب داشتند!!

استاد: بله، این کتابت اماره و قرینه برای انشاء حکم بوده است، در آداب قضاء هم این نکته آمده است. علم به کتابت هم برای همین شرط است که بعدا حکم را بنویسد و ثبت شود.

بعضی ها جواب داده اند که علم به کتابت نیاز نیست و می تواند کاتب بگیرد، مقصود از این دو قول این است که حکم ثبت شود تا بعد از گذشت مدت، و زمان انفاذ آن، این حکم دچار فراموشی نشود و حکم توسط محکوم علیه، مورد انکار قرار نگیرد.

سئوال: امیرالمومنین کاتب داشته و اسمش ابن ابی رافع بوده است!

استاد: بله، این بحث قبلا گذشت.

ما در صدد بیان این بودیم که کتابت دو گونه است یکبار با کتابت، حکم انشاء می شود، و یکبار، بعد از انشاء حکم، حکم برای ثبت، کتابت می شود. گونه اول، مورد نص و فتوی است که جایز نیست و اینطور نافذ و جایز نیست.

امر به کتابت وارد شده است و مستحب است. صاحب جواهر می فرماید:

(ينبغي أن يجمع قضايا كل أسبوع ووثائقه (پرونده ها) وحججه التي للغير عنده ( ويكتب عليها ) قضاء أسبوع كذا من شهر كذا من سنة كذا ومحضر فلان وسجل فلان ووثيقة فلان ، بل ينبغي جمع قضاء كل يوم ، ويكتب عليه : قضاء يوم كذا من أسبوع كذا.

غرض این است که سفارش شده است و روایت هم وجود دارد و برای اعتبارش دلیلی نیست ولی برای تسهیل کار است. و ایشان در ادامه می فرماید:

وعلى كل حال ( فإذا اجتمع ما لشهر كتب عليه : قضاء شهر كذا ، فإذا اجتمع ما لسنة جمعه وكتب عليه : قضاء سنة كذا ) كل ذلك لتسهيل إخراج المطلوب منه له ولمن بعده من الحكام من ديوان الحكم ، وكان ينبغي ذكر ذلك في الآداب ، (چون صاحب شرایع این را به عنوان وظیفه ذکر کرده است صاحب جواهر اشکال می کند و می گوید این باید در آداب ذکر شود) خصوصا مع عدم دليل له سوى ما عرفته فيها وسوى ما في‌ خبر عقبة بن خالد (یک خبر هست که آن هم سندش ضعیف است) عن أبي عبد الله عليه‌السلام المشتمل على قضية مع غيلان بن جامع وفيه « قلت (کلام امام صادق (ع)) : وكيف تقضي يا غيلان؟ قال : أكتب هذا ما قضى به فلان بن فلان لفلان بن فلان يوم كذا من شهر كذا من سنة كذا ثم أطرحه في الدواوين ، قال : قلت : هذا الحتم من القضاء » (غیلان می گوید که من وقتی حکم کردم آن وقت این را می نویسم که این حکم از قاضی در مورد فلان و فلان صادر شده است، امام صادق (ع) می فرماید: همان قضاوت محکم کاری شده و بتّ است‌. غایت مدلول این روایت این است که بعد از صدور حکم اقدام به کتاب کرده است، نه اینکه صدور حکم به کتابت بوده است.

صاحب جواهر می فرماید: این ثبت در دیوان یک خبر دارد و این هم سندش ضعیف است. غرض اصلی همان ثبت حکم برای رفع خصومات است.

ما هم در آنجا تفصیل قرار دادیم بین اینکه اگر فصل خصومت متوقف بر کتابت باشد، این کتابت واجب است، مثلا مورد قضاء، به این زودیها انفاذ نمی شود و طول می کشد و ممکن است اینها شایعه درست کنند و این خصومت لایزال ادامه داشته باشد. اگر این توقف برای رفع خصومت نباشد، کتابت لو خلی و نفسه، واجب نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo