< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

96/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب قاض الی قاض

در این مساله 3 محور اساسی وجود داشت :

محور اول : اینکه آیا انشاء حکم به کتابت جائز است؟

( با قطع نظر از اینکه کتابت به قاضی دیگری باشد بلکه برای خودش انشاء حکم به کتابت کرده ) این صورت را عرض کردیم هیچ دلیلی بر منع از آن نیست و نصوص مقام نظر به کتاب قاض الی قاض دارد، نه اینکه فی نفسه برای شخص حاکم که بخواهد برای خودش حکم با کتابت کند، {نصی نداریم بر منع این مورد} ، و عرض کردیم در کلمات فقهاء هم این مطلب وجود ندارد که یعتبر فی انشاء الحکم ان یکون باللفظ .

مویّدات حجیت و اعتبار کتابت

در مقابل روایاتی وجود دارد که صریح است در اینکه کتابت معتبر است :

1)روایت نهج البلاغه : کتب الی بعض عمّاله ، و اردد هولاء القوم اموالهم ، بعد فرمود که اگر چنانچه رد مال نکنی با شمشیر گردنت را میزنم و هرکس با شمشیر من گردنش زده شد داخل در جهنم میشود

این حکم امیرالمومنین است {واردد به صیغه ی امر ست} و تهدید هم کرده به قتل ، و فقط نامه فرستاده است.

2)عهد نامه ی مالک، که متضمن چندین حکم است و همه هم احکام حکومتی هستند

3)حکم امام حسن مجتبی ع که نامه نوشتند به بعضی از دوستان خودش، که هر جا جاسوس های معاویه دیدید به قتل برسانید.

مواردی ( بحث ولایت فقیه، در بحث احکام صدوری ائمه ع) هم داریم که ائمه ع در موارد حکومتی با نامه حکم میکردند که این موارد میتوانند شاهد باشند بر اصل اینکه انشاء حکم به کتابت جائز است و نافذ و قابل للعمل .

نکته : موضوع کلام ما اینست که اصل انشاء حکم به کتابت جائز است ولو اینکه این روایات برای شخص غائب وارد شده اند بلکه اصلا وقتی به کتابت برای غائب حکم میکند امام به طریق اولی برای شخصی که حاضر است میتواند به کتابت حکم کند.

سوال : صاحب حدائق در باب طلاق گفتند که : در طلاق لفظ معتبر است و نه تنها در طلاق بلکه در تمام عقود و ایقاعات لفظ معتبر است!!!

جواب : این سخن صحیح نیست و کلیت ندارد ، زیرا ممکن است در بعضی ابواب مثل نکاح حتما لفظ معتبر باشد ولی مثلا در وقف نص صریح وارد شده که حضرت به کتابت انشاء میکردند بدون لفظ!!!

پس ما هستیم و تبعیت نصوصی که بخواهد ما را از سیره و بناء عقلاء بر اعتبار کتابت خارج کند ، هر جا ردعی رسیده ما اخذ میکنیم وگرنه سیره ی عقلاء حجت است ، در مانحن فیه نه تنها ردعی نرسیده بلکه نصوصی شاهد بر امضاء است.

محور ثانی : به نفس کتابت الی قاض، انشاء کند قاضی اول ، یعنی به لفظ انشاء نمیکند و فقط نامه مینوسید به قاضی دیگر ، این محور بحثش گذشت و گفتیم موثقه ی سکونی به اطلاق شامل اینجا میشود ، و اجازوا بالبینات هم اینجا میشود به آن اخذ کرد و ما دوباره توضیح نمیدهیم.

محور سوم : ادامه نصوصی که در باب شهادت وارد شده که بعد از موثقه ی سکونی و خبر طلحه ما به آن استشهاد کرده بودیم :

1)صحیحه حسین ابن سعید : که دلالت دارد بر اینکه ولو اینکه شخصی که صاحب خط است بشناسد که خط برای خودش است ، نمیتواند بر اساس خط خودش شهادت دهد!!!

2خبر دیگری هم بود که مفاد 2 روایت {موثقه و صحیحه} این است که صاحب خط حتی اگر بشناسد خط برای خودش است ولی مادامی که یادش نیاید که شهادت داده و صحنه ی شهادت یادش نیاید ، نمیتواند به خط خودش شهادت دهد.

ولی در مقابل این ، صحیحه ی عمر ابن یزید است :

که میگوید اگر بینه شهادت دهد{که تو شهادت داده بودی با خط} این شخص میتواند شهادت دهد با این خط !

رابطه ی 2 طائفه روایت با هم و چگونگی جمع بین آنها:

ما عرض کردیم بین این روایات عموم خصوص مطلق است چون روایات اول اطلاق دارند که ولو شهد البینه باز هم این شخص نمیتواند بر اساس خط شهادت دهد.

ولی روایت اخیر میگوید اگر بینه شهادت دهد او میتواند شهادت دهد با خطش ، مقتضای جمع تقیید است و لکن نمیتوانیم تقیید بزنیم زیرا تالی محذور غیر قابل التزام دارد و آن اینکه : نتیجه ی اطلاق و تقیید این میشود که :

به استناد خط نمیشود شهادت داد مادامی که شخص صاحب خط خود آن شهادت در ذهنش نیاید ولو اینکه خطش را بشناسد ، مگر اینکه بینه شهادت دهد که خط ، برای خودش است ، این اصلا قابل التزام نیست ، و اگر اطلاق و تقیید را بگوییم نتیجه اش این میشود.

جمع صحیح:

پس لامناص از اینکه باشد بگوییم آن صحیحه ی عمر بن یزید حمل میشود بر اینکه : بینه شهادت دهد که این خط مطابق با شهادت او است ، وقتی اینرا گفتیم جمع میشود بین 2 طائفه روایت ، یعنی طائفه ی اول در آنجایی است که بینه ای شهادت ندهد که هذا الخط مطابق لشهادة صاحب الخط ، پس روایت طائفه ی اول حمل بر صحیحه ی عمر بن یزید میشود ، و صحیحه ی عمر هم حمل میشود بر اینکه : بینه شهادت دهند که هذا الخط مطابق لشهادة صاحب الخط !!!

صحیحه ی حسین بن سعید : قال : کتب الیه جعفر ابن عیسی : جعلت فداک ، جائنی جیران لنا کتاب بکتاب زعموا انهم اشهدونی علی ما فیه {آنها یقین دارند و معتقدند که من شهادت دادم بر ما فی هذا الکتاب} و فی الکتاب اسمی و خطی عرفته{خط خودم را میشناسم و اسم من هم آنجا نوشته شده } و لست اذکر الشهادة ، قد دعونی الیها { هرچه فکر میکنم شهادتم را یادم نمی آید و فقط اسم و خط من است}

( آن ها یقین دارند و معتقدند و ادعا می کنند که من شاهد گرفتم. یعنی من شهادت دادم بر این « ما فی هذا الکتاب») و فی الکتاب اسمی و خطّی قد عرفته ( خط خودم را می شناسم اسم من هم نوشته شده است) و لست أذکر الشهادة قد دعونی الیها ( لکن هر چه فکر می کنم یادم نمی آید صحنه شهادت را، فقط اسم و خط خودم هست) فأشهد لهم علی معرفتی انّ اسمی فی هذا الکتاب لست أذکر الشهادة؟ ( می توانم شهادت دهم در حالی که یادم نمی آید و فقط به استناد این خط و اسم شهادت بدهم؟ ) او لا تجب الشهادة علیَّ حتی اذکرَها کان اسمی و خطی فی الکتاب ام لم یکن ( یا این که نه، مگر این که فقط در صورتی که صحنه شهادت را به یاد بیاورم می توانم شهادت بدهم؟ آیا معیار فقط آن یاداوری صحنه شهادتم می باشد یا فقط اسم و خط را بدانم کافی است؟ این را راوی سؤال کرده است ) فکتب (ع) لا تشهد» ( حق نداری شهادت بدهی به مجرد خط، تا زمانی که یادت نیاید که شهادت داده ای).

معتبره سکونی ان ابی عبدالله (ع) قال: قال رسول الله (ص): « لا تشهد بشهادة لا تذکرها ( این روایت صریح است که تا یادت نیاید حق شهادت نداری. یعنی اگر یادت بیاید می توانی شهادت بدهی) فإنّه من شاء کتب کتابا و نقش خاتما ( یعنی به استناد کتابت فقط شهادت نده تا یادت نیاد، زیرا مأمون از تزویر نیست.

این دو اطلاق دارند، یعنی صاحب خط ولو این که بشناسد خط خودش است، تا یادش نیاید نمی تواند شهادت دهد) سواء شهدت به البینة ام لا» وقتی می گویند سواء... یعنی شهادت بینه بر مطابقت باشد، چون قرینه قطعیه است لکن در صورتی که خط خودش را بشناسد هم وقتی جایز نباشد، خوب شهادت بینه به این که این خط او است فایده ندارد. به همین دلیل و قرینه و بیانی که داشتیم، صحیحه « عمر بن یزید» در جایی که بینه شهادت می دهد، حمل می شود بر این که شهادت داده بر این که خط مطابق با آن شهادت باشد، که حضرت فرمودند جایز است. نه این که بینه شهادت داده باشد که این خط، خط اوست. امکان ندارد ملتزم به این شویم. این روایت دومی که صحیحه عمر بن یزید باشد و مخالفت دارد( به ظاهرش) با دو روایت قبلی متنش این است:

« قلت لابی عبدالله (ع) الرجل یشهدنی علی شهادة فأعرف خطی و خاتمی و لا اذکر من الباقی قلیلا و لا کثیرا ( تا این جا مثل قبلی است که شاهد می گیرد که نوشته ای که خط توست بیا شهادت بده بر اساس همین نوشته، اما من هر چه فکر می کنم یادم نمی آید که من خودم شهادت داده باشم و فقط خطّم یادم هست که همین است) {ادامه روایت، بعد سؤالات مطرح می شود}

سؤال: این قبلی اصلا در مورد شهادت نبود ( زعموا انّهم اشهدونی علی ما فیه)

استاد: قبلا هم عرض کردیم « زعم» به معنی اعتقاد می باشد. آن ها اعتقاد دارند که تو بر اساس این نوشته شهادت داده ای ولی او یادش نمی آید، در این جا هم « یشهدنی علی شهادة» یعنی این ها نوشته را می آورند و می گویند بر اساس این که خط توست بیا شهادت بده.

« الرجل یشهدنی علی شهادة» یعنی نوشته ای در دست آن مرد هست و معتقد است که من در فلان جا شهادت داده ام و الان بیا در محکمه بر اساس همان نوشته ای که خط توست شهادت بده. الان مرا شاهد می گیرد بر اساس این که این نوشته توست و قبلا شهادت دادی، حالا هم که دادگاه احضارم کرده، شهادت بده. لذا یعنی یک رجلی مرا شاهد می گیرد و می گوید بیا در دادگاه شهادت بده. « أشهد فلانٌ فلاناً یعنی : أخَذَهُ شاهدا و طلب منه أن یشهدَ فی محضر القاضی».

سؤال: اگر می خواست شهادت بر شهادت را بگوید، باید چه تعبیری می کرد؟

استاد: شهادت بر شهادت مطابق با آن چه بین فقها معروف و مصطلح است، یعنی بر اساس شهادت دیگری، انسان شهادت بدهد. که این جایز نیست. یعنی شهادتش عن حس نباشد.

ادامه سؤال: چه اشکالی دارد که بگوید من شهادت می دهم که تو داشتی شهادت می دادی؟

استاد: « فأعرف خطّی» که می گوید معلوم می شود که این قبلا خودش شهادت داده است. این که می گوید من خط خودم را می شناسم یعنی این آقا قبلا شهادت داده است. پس الرجل یشهدنی یعنی شخصی مرا شاهد می گیرد که بیا در دادگاه شهادت بده علی شهادة یعنی طبق شهادت قبلی تو که الان در کاغذ مکتوب است. و این ذیل ( فأعرف خطی و خاتمی) قرینه می شود که خود او شهادت داده است. « و لا أذکر من الباقی قلیلا و لا کثیرا» اما صحنه شهادت یادم نمی آید و فقط خط خودم است.

{ادامه روایت}: قال (ع) فقال لی اذا کان صاحبک ثقة و معه رجل ثقة آخر ( یعنی اگر آن کسی که از تو می خواست شهادت بدهی، خودش ثقه است و یک ثقه دیگر ضمیمه اوست و می گویند که خط توست و شهادت دادی. چون آن دو ادعا دارند و مثل « زعم» هست، یعنی علم دارند که این شهادت داده با این نوشته. می فرماید اگر دو تا ثقه بودند، کأنّ این دو تا شهادت می دهند که تو قبلا شهادت دادی، پس حجت است)

سؤال: این که می شود شهادت علی الشهادة

استاد: نه، إخبار می دهند این ها. این ها که نمی خواهند شهادت بدهند، بلکه اخبار می دهند که تو به استناد این خط، قبلا شهادت دادی. این دو نفر خودشان طرف دعوی هستند و می خواهد یک نفر بیاید برایشان شهادت دهد. مقصود ما این است که این دوتا ثقه ( بینه) قائم می شوند این رجل صاحب خط قبلا شهادت داده است! پس « قامت البینة علی مطابقة هذا الخط لشهادة صاحب الخط» این دوتا بینه شهادت دادند بر شهادت این رجل. چطور جمع می شود؟ آن دوتا که به طور مطلق نهی کردند( جایز نیست شهادت بر خط): آنجایی است که بینه‌ای قائم نشود که این خط مطابق شهادت ذو الخط است، که به قیام بینه بر شهادت بر می گردد. صحبت از بینه هم نبود امر بر این می شود، اما این صحیحه عمربن یزید جایی است که بینه شهادت بدهد براین که این خط مطابق است با شهادت صاحب خط است.

اشکال :اینها شهادت بر شهادت آن شخص بدهند، چه اشکالی دارد؟

استاد :کلام بر سر خط است ما می خواهیم بگوییم که این خط در این جا می تواند ملاک باشد؟ جوابش این است: بله. اونجایی که بینه شهادت بر این که این خط مطابق شهادت صاحب خط است، این خط در این جا معتبر است.

البته می تواند کسی بگوید اینجا اعتبار شهادت بر شهادت است یعنی اعتبار بر این است که این دوتا بینه شهادت می دهد این شخص صاحب خط شهادت می دهد.

فقها هم این رو گفتند، در حقیقت این خط هم معتبر است البته به لحاظی که برمی گردد به شهادت به شهادت. درست است که این خط معتبر است، نه به عنوان خط فی نفسه، بلکه بانه مطابق هذا الخط لشهادة اون شهادت اول. پس این حرف صحیح است که این خط معتبر است اونجایی که پشتوانه ی بینه داشته باشد برمطابقت این خط با اون شهادت.

ُدر واقع برمی گردد بر قیام بینه بر خود صاحب خط، نتیجه می شود: خط بماهو خط، ما دامی که بر مطابقت خط با شهادت اون شاهد بینه قائم نشود، خط بما هو خط معتبر نیست، ولو این که خود صاحب خط خط خودش رو بشناسد، فضلا براین که بینه قائم شود خط یرای صاحب خط است. بذلک این تخالف بدوی بین این صحیحه ی عمر بن یزید و بین ان دو صحیحه قبلی روشن است.

اشکال : اگر این بینه توی محکمه شهادت دادند برشهادت این صاحب خط. صاحب خط دوباره باید در محکمه شهادت دهد؟

استاد:فرض این نیست که اونها قبل از این شهادت داده اند با بینه قبل شهادت نداده اند، بینه به نفس این که بگوید خط رو ادعا می کنند مال تو است، یعنی ما شهادت می دهیم که تو بر اساس این خط شهادت داده ای! معنای این بینه، این است که بیا بر اساس این شهادت بده به خاطر این که خودشون علم دارن که این نوشته رو این صاحب خط قبلا شهادت داده است کأن مشهود خود این دو ثقه است این دو تا ثقه یعنی فی قوت ذلک یعنی همین که از او طلب می کنند بیا بر اساس این شهادت بده خود این طلب و اعتقاد دو تا ثقه خود فی قوة. این دوتا شهادت می دهند که این صاحب خط قبلا شهادت داده است یعنی فی الحال برشهادت بر می گردد

اشکال : این آیا کفایت می کند

استاد : نه این که قبل شهادت داده بوده است شهادتی قبلا در کار نیست

اشکال : بینه این رو گفتن آیا دوباره باید شهادت بدهد

استاد : بله باید شهادت بدهد کلام در این است که از او می خواهند که خود او بیاید برود شهادت بدهد منتهای مراتب این شخصی که می خواهد شهادت بدهد این شخص به چه دلیلی می تواند شهادت بدهد به استناد این که دوتا بینه شهادت داده اند که او قبلا شهادت داده است

اشکال:خط معنا ندارد

استاد : خط موضوعیت ندارد منتها سوال وجواب دائر مدار خط می باشد

اشکال: اینها وقتی شهادت دادن چه نیاز است دوباره بیایند شهادت بدهند بینه رو گفتند

استاد : اینها در محکمه قاضی که شهادت نداده اند این دوتا مدعی هستند اصلا شاهد نیستند این دوتا دو طرف دعوا هستند یعنی این دوتا نمی توانند شاهد باشند اگه شاهد بودند که از اینها نمی خواستند شهادت بدهند منتها این دوشاهد بودند که این شخص که شاهد می تواند باشد قبلا شهادت داد این دوتا ثقه هستند چون خودشون مشاهده کرده اند دعوا دارند در حال حاضر می گویند تو قبلا بر اساس این خط شهادت دادی الان بیا به استناد همان شهادتی که قبلا دادی الان بیا در محکمه در محضر قاضی شهادت بدهد

اشکال : حالا اگر این دوتا در محضر قاضی همین رو بگویند قاضی قبول نمی کند باید دنبال این شهادت بده

استاد : این دو طرف شاهد نیستند از این آقا می خواهند بیاید شاهد بدهد این آقا قبلا شهادت داده است شهادت او اعتبار دارد.

اشکال : شهادت دوم در محکمه می تواند شهادت بدهد اگر بر دو نفر ثابت باشد اما بااین فرمایش که فرمودید باز گشت به شهادت نحوه ی شهادت بهم می خورد در صورت اول می تواند بگوید من این را دیده ام اما اگر بازگشت کند فقط می تواند بگوید من این شهادت رو داده ام

اساد : می گوید الان چون برای من چون حجت قائم شد یک نفر گواهی دادن دو تا بینه که تو قبلا شهادت دادی این شخص می تواند خودش مستقلا شهادت بدهد یعنی این حجت است که خودش شهادت می دهد ولی ان شهادت در شهادت نیست.

اون بازگشتش به این است می تواند بگوید من شهادت می دهم الان می تواند شهادت بدهد یشهدنی یعنی اون الان می خواهد شهادت بدهد آیا به این معنا است که بر شهادت قبلی خود شهادت بدهد مثلا برود بگوید من شهادت می دهم که قبلا براین مطلب شهادت داده بوده‌ام این درست است و همچنین می تواند خودش هم شهادت بدهد که اون بینه حجت است و قائم شده است به استناد اون خودش شهادت بدهد برای او حجت قائم شد که اون شهادت خودش رو قبلا داده است همان حجت الان قائم که الان بتواند چه بکند شهادت بدهد

اشکال : شهادت بر شهادت چه بود که اونجا نتوانست

استاد: اون شهادت به شهادت غیر بود که بخواهد شهادت بدهد. اونجا مسئله فرق می کند با این اونجا بر اساس شهادت خودش که بینه قائم شده است می تواند شهادت بدهد فرق بین این و آن این است که اونجا بخواهد بر اساس این که دیگری شهادت داده است او شهادت بدهد اما اینجا خودش شهادت داده است منتها بینه قائم شده است که خودش قبلا شهادت داد این با آن فرق می کند

اشکال : اگر این گونه باشد که بینه باشد که من قبلا شهادت داده ام در محضر قاضی

استاد : گفتیم که مانعی ندارد هر دو جور اشکالی ندارد قبلا شهادت داده ام الان هم شهادت می دهم

اشکال : یک بینه می گوید که قبل شهادت داده باشد

استاد : این مراد نیست حضرت فرمود می تواند شهادت بدهد. حضرت فرمود فشهد له، تو شهادت بده

اشکال : حالا اینجوری شهادت بدهد، بینه می گوید خودش که یادش نمی آید بینه می گوید که من شهادت داده ام.

استاد : در حکم قاضی شهادت او معتبراست، شهادت خود شاهد؛ که حضرت امر فرمود در این صورت شهادت بدهد، اگر بینه گفت تو شاهد بودی، تو هم که خط خودت رو می شناسی، بینه قائم شد که تو قبلا شهادت دادی، شهادت بده.

اشکال : هر چند یادش نیاید؟

استاد:محل کلام آنجایی که یادش نیاید؛ چون خط خودش رو می شناسه و بینه هم قائم شد، حضرت در چنین موردی می فرماید بر اساس شهادت قبلی خودت شهادت بدهی. ما این جا نص اخذ می کنیم

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo