< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدهاشم صالحی

جلسه 26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: آیا باقی ماندن بر تقلید میت جایز است؟
 مرحوم سید در مسئله نهم می فرماید:
  «الأقوی جواز البقاء علی تقلید المیّت و لا یجوز تقلید المیّت ابتداءً»
  مرحوم سید فتوا می دهد که بقا بر تقلید میت که در حال حیاتش از او تقلید کرده و سپس این مجتهد از دنیا رفته، باقی ماندن بر تقلید میت اشکالی ندارد و جایز است،ایشان تعبیر به جواز دارد، این در صورتی است که مجتهد میت و مرده با مجتهد زنده از نظر علمی مساوی باشند یا احتمال اعلمیت هردو طرف باشد و الا اگر میت اعلم باشد، بجای «جواز البقاء» بگویید وجوب البقاء، یعنی بقاء بر تقلید اعلم واجب است،‌بقاء بر تقلید مجتهد میت که از نظر علمی با مجتهد زنده مساوی است جایز است.
 عدم جواز تقلید ابتدائی میت
 آنگاه مرحوم سید می‌فرماید: «و لا یجوز تلقید المیت إبتداءً»، تقلید میت ابتداءً جایز نیست، فرض کنید این آدم (عامی) در حال حیات فلان مجتهدی که فعلاً از دنیا رفته متولد نشده یا بالغ نشده بود، بعد از مدتی متولد شده و به سر حد بلوغ رسیده و می‌خواهد اکنون از آیة الله خوئی یا حضرت امام خمینی (رحمهما الله) تقلید کند، این تقلید ابتدائی گفته می‌شود که جایز نیست، یعنی مشهور و معروف هم بین فقها قدیماً و حدیثاً همین فتواست که تقلید میت ابتداءً جایز نیست.
  ادله‌ی کسانی که تقلید ابتدائی را جایز نمی‌دانند
 ‌عرض کردیم دلیلی که آقایان آورده‌اند بر اینکه تقلید میت ابتداء جایز نیست، دوتا دلیل مهم دارند.
  أ، اجماع
 دلیل اول اجماع بود، و گفته بودند که علمای شیعه اجماع دارند که تقلید میت ابتداءً جایز نیست.
 نقد دلیل اول
 ما در نقد دلیل اول گفتیم،وقتی اجماع مثمر ثمر است و قابل استفاده می‌باشد که دارای دو شرط باشد.
 الف: شرط اولش این است که این اجماع از علمایی باشد که نزدیک به عصر ائمه معصومین (علیهم السلام) باشند، تا بتوانیم بگوییم که این حکم «ید بید» از معصوم به اینها رسیده است، چون فرض این استت که آیه و روایتی در بین نیست، پس چرا فتوا داده‌اند؟ می‌گوییم لابدّ این حکم حتماً ید بید از معصوم به اینها رسیده است،‌این گونه اجماع کاشف از قول معصوم است و حجت می‌باشد.
  پس شرط اول این شد که اجماع باید از قدما باشد.
 ب: شرط دوم این است که احتمال مدرک در چنین اجماعی نرود، یعنی هر چه اطراف مسئله را نگاه کنیم،‌ببینیم که کدام آیه یا روایت یا دلیل عقلی وجود ندارد و تنها مدرکش اجماع است، چنین اجماعی فائده دارد، و حال آنکه در این اجماعی که ادعا شده براینکه تقلید میت ابتداءً جایز نیست، این اجماع هردو شرط را ندارد. چرا؟
 چون این اجماع مال قدما نیست، یعنی از قدما کدام کتابی برای ما نرسیده، که این مسئله را مطرح کرده باشند تا ما به کتب آنان مراجعه کنیم و تمام فتوای قدما را به دست بیاوریم،‌چنین اجماعی وجود ندارد، بعضی ها ممکن است حدس زده باشند که قدما شاید فتوا داده باشند ولذا نسبت داده‌اند به قدما.
 بیان شیخ انصاری در رسائل
  مرحوم شیخ انصاری در کتاب شریف رسائل فرمود بسیاری از اجماعات منقول ما حدسی است، فلذا ما گفتیم اجماعات منقول حجیت ندارد، وجهش همین است، مثلاً یک مسئله‌ای است که به عقیده این آقا، مورد برائت است، و می‌داند که علمای امامیه کلّاً برائت را قبول دارند ولذا نسبت می‌دهد به علمای شیعه و می‌گوید کل علما این فتوا را داده است، وحال آنکه وقتی ما اگر خوب دقت کنیم، خواهیم دید که این مسئله اصلاً مورد برائت نبوده و نیست تا اینکه علمای شیعه همگی طبق برائت فتوا داده باشند،‌به این می‌گویند اجماع حدسی.
 اجماع محصل که از فتوای قدما به دست آمده باشد وجود ندارد.پس شرط اول وجود ندارد.
 شرط دوم هم وجود ندارد، چون شرط دوم این بود که اجماعی حجت است که مدرک نداشته باشد، یعنی نه یقینی المدرک باشد و نه محتمل المدرک، چون اگر اجماعی باشد که مدرک داشته باشد، در اینجا ارزش آن اجماع، به اندازه ارزش و قیمت مدرکش است (قیمة الإجماع بقیمة مدرکه) اگر مدرکش صحیح بود و قابل عمل، همان مدرک برای ما حجت است و اگر صحیح نبود،‌می‌فهمیم که علما خطا کرده‌اند، بخاطر اینکه مدرکش ضعیف است.
 مثال
 مثلاً، قدما در باب آب چاه اجماع دارند که اگر حیوانی در چاه بیفتد و بمیرد نجس می‌شود، ولذا گفته‌اند اگر فلان حیوان در چاه افتاد، فلان مقدار از آب چاه را بکشید،‌اگر فلان حیوان دیگر افتاد، فلان مقدار بکشید و هکذا. فقها از اینها استفاده کرده‌اند که چاه نجس می‌شود و لذا اجماع کرده‌اند و ما می‌دانیم که این اجماع مستند به همین روایتی است که چند دلو را از چاه بکشید، و اشتباه آقایان در این است که از این روایات وجوب را فهمیده‌اند و حال آنکه این روایات دلالت بر وجوب کشیدن آب چاه را ندارند، بلکه دلالت بر استحباب دارند، استحبابش هم بخاطر این است که تنفر و اشمزاز از طبع انسان بر طرف بشود. فلذا می‌فهمیم که این اجماع قدما خطا رفته است.برای اینکه مدرک دارد و مدرکش هم خطاست. ولذا در «ما نحن فیه» هم که گفته‌اند تقلید میت ابتداءً جایز نیست، چون ‌مدرک دارد، مدرکش آیه نفر و آیه سوال است و هم چنین روایات است،‌لعل بخاطر آیات و روایات بوده که علما اجماع کرده‌اند بر اینکه تقلید ابتدائی میت جایز نیست، از آن آقایات و روایات ردع فهمیده‌اند، از این جهت اجماع کرده‌اند و حال آنکه ما گفتیم آن آیات و روایات هیچکدام شان دلالت ندارد که تقلید میت ابتداءً جایز نیست، این دلیل اول آقایان بود که می‌گفتند تقلید ابتدائی میت جایز نیست بالاجماع.
 و ما این دلیل را که اجماع باشد رد کردیم و گفتیم:
  اولاً، چنین اجماعی وجود ندارد،
  ثانیاً، این اجماع محتمل المدرک است و اجماع محتمل المدرک فایده ندارد و کار ساز نیست.
 2: آیات و روایات
 دلیل دوم آیات و روایات است، گفته‌اند از آیات و روایات استفاده می‌شود که تقلید میت ابتداء جایز نیست.
 دیدگاه آیة الله خوئی
  مرحوم آیة الله خوئی می‌فرماید: آیه‌ی
 « فاسئلوا أهل الذکر» میت را شامل نمی‌شود، چرا؟ چون میت قابلیت سوال کردن را ندارد تا از او سوال کرده شود. «فإنّ کلّ عنوان ظاهر بالفعلیة»، هر عنوان ظهور در فعلیت دارد، سوال کنید اهل ذکر را، یعنی اهل ذکری که فعلاً اهل ذکر باشد،‌مجتهدی که از دنیا رفت، او فعلاً اهل ذکر گفته نمی‌شود.پس آیه «فاسئلوا أهل الذکر» تقلید میت را جایز نمی‌داند، حد اقلش این است شامل نمی‌شود. «فإنّ کلّ عنوان ظاهر فی الفعلیة و من الظاهر أنّ المیّت لیس من أهل الذکر فعلاً».
  بلی، تا موقعی که زنده بود،‌از اهل ذکر بود، ولی الآن از اهل ذکر نیست،‌کما أنّ آیة النفر، آیه نفر را هم قبول کردیم دلالتش را هم بر حجیت فتوا و هم بر حجیت روایت، آیه نفر که می‌گوید:«لینذروا» انذار هم ظهور در فعلیت دارد،یعنی فعلاً انذار کند، آنکس که از دنیا رفته، فعلاً نمی‌تواند انذار کند، پس آیه نفر هم شامل نمی‌شود، پس برای ما معلوم شد که دلیلی بر جواز تقلید ابتدائی میت نداریم، دلیل ما همین ها بود که هیچکدام شان دلالت نداشت.
 «کما أنّ أیة النفر لا تشمل المیّت، لظهور الآیة فی الإنذار الفعلی» ینذروا، یعنی فعلاً انذار کند، اگر حی است، فعلاً انذار می‌کند، اگر میت است، فعلاً دیگر انذاری وجود ندارد، پس تقلیدش جایز نیست، یا اقل آیه نفر او را شامل نمی‌شود.
 نقد دلیل دوم
 اولاً، لا شبهة فی أنّ المستفاد من آیة النفر و آیة أهل الذکر أنّ الحذر مترتب علی الإنذار، حذر مترتب است بر انذار، وقتی او انذار کرد، مجتهد انذار کرد، بر مقلد حذر لازم است، خوب توجه کنید، به چه ملاک بر مقلد حذر واجب است؟ آیا به ملاکی که او زنده است حذر واجب است، یا به ملاک اینکه فتوایش کاشفیت از حکم الهی دارد؟
 به ملاک کاشفیت وطریقیت است، اگر به ملاک کاشفیت و طریقیت باشد، چه فرق می‌کند که در حال حیات انذار کرده و ما از او تقلید کردیم یا او در کتاب خود نوشته و ما بعداً انذارش را دیدیم، هیچ اشکالی ندارد، چون کاشفیت و طریقیت فتوایش بعد مرگش هم باقی است، کما اینکه سیره عقلا هم از باب طریقیت إلی الحکم الواقعی است، پس معیار در تقلید، کاشفیت و طریقیت إلی الأحکام الهیة الواقعیة است و این در انذار موجود است فلذا فرقی نمی‌کند.
 مثال
 فرض کنید اگر مجتهد انذار کند و سپس خودش بخوابد و ما در مجلس انذارش نبودیم،او انذار کرد و سپس خواب نمود، یا «مغمی علیه» شد،آنگاه ما وارد مجلس شدیم و دیدیم که آقا انذار کرده،‌این انذار برای کسانی که در موقع انذار حضور داشته‌اند، حتماً حجت است، آیا این انذار برای کسانی که بعداً وارد مجلس می‌شوند و این انذار را می‌بینند، حجت است یا حجت نیست؟ بدون شک حجت است، پس معلوم می‌شود که در انذار حیات انذار کننده شرط نیست، چه فرق می‌کند که مجتهد بعد از انذار خواب رفته باشد یا مرحوم شده باشد، ما توضیح المسائل او را دیدیم و در آنجا در یافتیم که ایشان انذار کرده است، این انذار به عنوان اینکه کاشف از حکم الهی است برای ما حجت است، خلاصه حیات مجتهد دخالتی در حجیت فتوایش ندارد. خلاصه هیچ فرقی ندارد که انسان انذار مجتهد را بشنود یا آن را در رساله‌اش ببیند.
 علاوه بر اینها، از آیه نفر و آیه سوال به حسب فهم عرفی، فهمیده می‌شود که معیار «رجوع الجاهل إلی العالم» است، چون معیار کاشفیت فتوای این مجتهد است از حکم الهی، حالا می‌خواهد زنده باشد یا مرده باشد.
 پس تا اینجا معلوم شد که آیات دلالت نداشت بر اینکه تقلید ابتدائی میت جایز نیست.
 به بیان دیگر، همان چیزی را که سیره می‌گوید، آیات و روایات هم جبلّة و فطرتاً اشاره به همان «رجوع الجاهل إلی العالم» دارد، دیگر فرق نمی‌کند که این عالم زنده باشد یا فوت کرده باشد،‌در هردو صورت «رجوع الجاهل إلی العالم» صدق می‌کند.
 دلیل روائی بر عدم جواز تقلید ابتدائی میت
 اما الروایات، عده‌ای گفته‌اند که روایات شامل نمی‌شود تقلید میت را ابتداءً، چرا؟ چون روایت می‌گوید:« من عرف أحکامنا» کلمه‌ی «من عرف احکامنا» مجتهد حی را می‌گوید نه مجتهد میت را، یا روایتی که می‌گوید: « من کان من الفقهاء صائناً لنفسه الخ» این مجتهد حی را شامل می‌شود نه مجتهد میت و مرده را، هکذا روایت دیگر که می‌گوید: «أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا» روات حدیث مجتهد حی است، وقتی که فوت نمود و از دنیا رفت، دیگر روات حدیث گفته نمی‌شود.
 و کذا قوله:« فما أدّی إلیک عنّی» هر چیزی که می‌گوید برای تو، از طرف من گفته است، این در چه وقت است؟ وقتی که برایش بگوید، زنده باشد و بگوید، میت و مرده که قادر بر حرف زدن و گفتن نیست. پس این روایات هم تقلید ابتدائی میت را شامل نمی‌شود.
 نقد بر استدلال روائی
  نقدش این است که:
 اولاً، نقض می‌کنم «بمن ینقل الروایة» قبلاً گفتیم که این روایات دلیل بر حجیت خبر واحد هم است یا نه؟ دلیل بر حجیت خبر واحد هستند، هم فتوا را شامل می‌شوند و هم روایت را، مثلاً راوی امروز نقل روایت کرده و فردایش مرحوم شده و از دنیا رفته، و من این روایت را بعد از مرگ راوی پیدا کردم، مانند زمان و عصر ما، چون روایاتی که فعلاً در دست ما قرار دارند، همه راویانش مرحوم شده‌اند، آیا این روایات برای ما حجت هستند یا نه؟ حتماً حجتند، پس در حجیت روایات، حیات و موت «روات» دخالت ندارند، عیناً همین را در فتوای مجتهد هم می‌توانیم بگوییم، یعنی در حجیت فتوای مجتهد نیز موت و حیات مجتهد دخالت ندارد.
 خلاصه هیچ کس نمی‌تواند بگوید که این روایات شامل راوی میت نمی‌شود، چون اگر این حرف را بزنیم، باید تمام اخبار را کنار بگذاریم، چون راویانش مرحوم شده‌اند و از دنیا رفته‌اند، پس روایات شان برای ما حجت نیست.
 بنابراین، همان گونه که این روایات اقتضا داشت حجیت اخبار را،هکذا اقتضا دارند حجیت فتوای مجتهد را. در اخبار گفتیم که فرق بین حیات و موت راوی نیست، در حجیت فتوای مجتهد هم فرق بین موت و حیات مجتهد نیست.
 دلیل سوم بر عدم جواز تقلید ابتدائی میت
 این دلیل می‌گوید اگر تقلید ابتدائی میت جایز باشد، باید همگی از کلینی، یا شیخ مفید و طوسی یا سید مرتضی تقلید کنند،‌چون آنان اعلم از کل هستند، پس باید تا روز قیامت از یک نفر تقلید کنند و این،
 معنایش این است که یک امام سیزدهم پیدا بشود، چون اگر قرار باشد که همه شیعیان در نسلاً بعد نسل از یک نفر تقلید کنند، در نتیجه آن یک نفر امام سیزدهم می‌شود و این بر خلاف فقه شیعه است، از این جهت جایز نیست که وقتی یک مجتهد از دنیا رفت و مرحوم شد، از او تقلید کنیم،چون معنایش این می‌شود که فرض کنید کلینی از همه اعلم است، پس بر همه ما واجب است که از کلینی تقلید کنیم و نسل آینده هم از کلینی تقلید کنند،‌نتیجة این می‌شود که کلینی امام سیزدهم است.
 نقد دلیل سوم
 جواب این دلیل این است که اعلمیت همیشه منحصر در یک فرد نیست، چرا؟ بخاطر مرور زمان، چون هر چه زمان بگذرد، افراد با استعدادی به وجود خواهند بود که از قبلی ها اعلم باشند، مثلاً شیخ طوسی در زمان خود اعلم از خودش بوده و در این جهت جای شک و شبهه نیست، ولی در مرور زمان، علما و فقهای به وجود آمده‌اند که آنچه را شیخ طوسی گفته‌ است یاد گرفته‌اند، علاوه بر آنها، یک چیزهای دیگری را هم یاد گرفته‌اند، علاوه بر همه اینها، یک سلسله اشکالاتی هم بر شیخ طوسی وارد کرده‌اند.
  خلاصه علم در حال تکامل است، وقتی که علم در حال تکامل است و تکامل دارد، پس هر چه زمان می‌گذرد، اعلمیت هم مختلف می‌شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo