درس خارج فقه استاد محمدهاشم صالحی
جلسه 22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:ادلهی جواز تقلید عامی از عالم و مجتهد
«التقليد هو الالتزام بالعمل بقول مجتهد معيّن و إن لم يعمل بعدُ، و لو لم يأخذ فتواه ؛ فإذا أخذ رسالته و التزم بالعمل بما فيها، كفى في تحقّق التقليد».
مسئله هشتم در این بود که معنای تقلید چیست؟
مرحوم سید (صاحب عروة الوثقی) تقلید را به معنای التزام گرفته است، ولی ما گفتیم معنای تقلید عمل است نه التزام، فلذا وقتی به کسی میگویند که او از فلان مجتهد تقلید کرده که به فتوای او عمل کرده باشد، چون تقلید از ماده قلادة است، یعنی چیزی که انسان به گردن آویزان میکند، مثلاً در حدیث نبوی آمده است که :« قلّدها علیّاً» یعنی پیغمبر اکرم خلافت را بر گردن حضرت (علیه السلام) آویزان کرد، یا مثلاً کسی که در حج افراد از خانه خود حرکت میکند، قربانی را با خود میبرد و یک نعلی هم بر گرد آن قربانی آویزان میکند، فلذا میگویند: «قلّد الهدی».
پس در امور معنوی تقلید به معنای عمل است.
دلیل جواز تقلید
آنگاه این بحث به میان آمد که دلیل بر جواز تقلید چیست؟
گفتیم دلیل برای جواز تقلید، یکی برای عامی است که واضح باشد تا عامی ملتفت بشود، دیگری هم ادله واقعی است که مجتهد میتواند روی آن تکیه کند و فتوا بدهد و بگوید تقلید جایز است.
دلیل اول
راجع به عامی گفتیم چندین دلیل وجود دارد که یکی از آنها سیره عقلاست، یعنی «رجوع الجاهل إلی العالم»، این هم برای مقلد است و هم برای مجتهد، اصل دلیل بر جواز تقلید و حجیت فتوای مجتهد سیره عقلاست که عبارت باشد از : رجوع الجاهل إلی العالم.
دلیل دوم
دلیل دومی که عامی فطرتاً و ارتکازاً به آن متوجه میشود هر چند ممکن است که تفصیلاً متوجه آن نباشد، آن این است که باب علم به روی عامی بسته است، عامی که علم اجمالی دارد که شریعت اسلام یک سلسله واجبات و محرماتی دارد، منتها نمیداند که کدام واجب است و کدام حرام، ولی نسبت به این مطلب علم دارد که خداوند یک سلسله واجبات و محرماتی دارد که برای بندگانش جعل نموده، همان علم احکام را برایش منجز کرده فلذا در همه آنها احتمال عقاب میدهد، برای اینکه از عقاب مؤمن پیدا کند و در امان باشد، چارهای جز این ندارد که تقلید کند، چون راه علم برایش بسته است و از طرفی احتیاط که نمیتواند بکند،زیرا موارد و کیفیت احتیاط را بلد نیست، گاهی احتیاط موجب عسر و حرج است و مخصوصاً گاهی دوران الامر بین المحذورین است و مجتهد هم که نیست، پس راه از همه جا برای عوام مسدود است به جز تقلید.
به قول بعضی از محققین دلیل محکم تر و مختصرتر از این دلیل نداریم، فلذا همین دلیل باعث میشود که عوام رجوع کند به فتوای مجتهد.
پرسش
حال این پرسش به میان میآید که اگر عوام به مجتهد رجوع کرد،آیا فتوای مجتهد برایش حجت است یا نه؟ پاسخ
حتماً حجت است،چون اگر حجت نباشد، رجوع به فتوای مجتهد لغو است ولذا باید فتوای مجتهد حجت هم باشد.
این هم دلیل شد بر جواز تقلید برای عوام، و هم دلیل شد بر حجیت فتوای مجتهد.
علاوه براین، دلیل های دیگری هم داریم که از جملهی آنها سیره عقلا بود، چون عقلا در هر حرفه و فنی، رجوع به متخصص میکنند، مثلاً اگر کسی مریض بشود، به پزشک و طبیب مراجعه میکند نه بقال و نجّار و بنّا، و هکذا در سایر امور به متخصصش مراجعه میکنند. این سیره قطعیه عقلاست و شارع مقدس هم این سیره را در احکام شرعیه هم ردع نکرده است و فرض هم این است که شارع یک راه جدیدی را هم ارائه نکرده است، بلکه در تعامل با بندگانش همان راه عقلا را انتخاب کرده و راه عقلا عبارت است ا: رجوع الجاهل إلی العالم و رجوع العامی إلی المجتهد.
دلیل دیگر آیات مبارکه قرآنی بود، مانند آیهی: « نفر»، وجه دلالت آن را بیان نمودیم و گفتیم آیه میفرماید: فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ» چرا کوچ نمیکنید، یعنی کوچ کردن برای تحصیل علم واجب است، برای چه کوچ کنند؟ برای اینکه در دین فقیه بشوند، برای تفقه در دین کوچ کنند، غرض از فقیه شدن چیست؟ و لیندروا قومهم»، انذار کنند قوم شان را وقتی که برگشتند، انذار معنایش این است که احکام الهی را بیان کنند، مجتهد وقتی فتوا میدهد که نماز صبح واجب است، در حقیقت این فتوا به دلالت التزامی انذار است و گاهی هم به دلالت مطابقی است، مثلاً میگوید:«من ترک الصلاة متعمداً فقد کفر». گاهی این گونه فتوا میدهد، و گاهی به عنوان دیگر فتوا میدهد و میگوید نماز واجب است، غیبت حرام است، بهتان حرام است، اینها به دلالت التزامی انذار است، وقتی انذار کردند، چه میشود؟ «لعلهم یحذرون»، یعنی بر آنان هم واجب است که حذر کنند، قبلاً گفتیم که از کلمهی «لعلهم» استفاده وجوب میشود،چون در باره خدواند ترجی و آرزو معنا ندارد،بلکه این به معنای محبوبیت است، اگر «حذر» محبوب خداست، «حذر» یعنی قبول کردن فتوای مجتهد، اگر حذر محبوب خداست، از دو حالت خارج نیست:
الف: آیا مقتضی برای حذر است یا نه؟ اگر مقتضی است، مقتضی قبول حذر چیست؟ مقتضی همان حجیت است، اگر حذر برایش حجت باشد، خوب است، اگر مقتضی باشد، حذر میشود واجب.
اگر مقتضی برای حذر نباشد، نه تنها حذر خوب نیست، بلکه حذر میشود حرام، از این جهت که آیه فرمود حذر خوب است،این خودش دلالت بر وجوب میکند، پس حذر واجب است، معنای اینکه حذر واجب است، این است که عمل کردن به فتوای مجتهد واجب است.
سپس این بحث به وجود آمد که آیا این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد میکند یا دلالت بر حجیت فتوا دارد؟
ما گفتیم دلالتش بر حجیت فتوا،بیشتر است از دلالتش بر حجیت خبر واحد.
درست است که در زمان معصومین (علیهم السلام) فقاهت این بود که خدمت آن حضرات میرسیدند و احکام خود را از آنان سوال میکردند و سپس برای دیگران نقل مینمودند، به این هم انذار فقیه گفته میشد و این مقدار خبرش حجت بود.
ولی بعضی از راوی ها بودند که اصلاً فقیه نبودند،آیه مبارکه شامل آنها نمیشود.
آن کس که در زمان معصومین (علیهم السلام فقیه بوده و انذار میکرده،چه اینکه رأیش را میگفته یا آن چیزی را که از امام شنیده میگفته، آن چیزی را که شنیده و برای مردم میگفته، اسمش خبر است،یعنی به آن خبر میگفتند،اما آن چیزی که از رأی خود میگفته مثلاًدر باب تعارض روایات، رفتند از امام سوال کردند و اعمال نظر کردند، چیزی را که بیان کرد، آن میشود فتوا، بلکه در بعضی از روایات دارد که و صریح بعضی از روایات است که حضرت به أبان بن تغلب فرمود:
« یا ابان، اجلس فی المسجد و افت للناس فإنّی احب ان یری فی اصحابی مثلک» معلوم میشود که در زمان ائمه (علیهم السلام)، فتوا بوده که به آن انذار و حذر گفته میشده، پس آیه هم فتوا را شامل است و هم خبر واحد را. یعنی فقیه اگر روایت میکرد،آیه آن را شامل است، اما غیر فقیه اگر روایت میکرد، آیه شامل آن نیست، مگر اینکه بچسبیم به عدم قول به فصل و بگوییم در باره حجیت خبر واحد قول به تفصیل نداریم که یک قسمت از خبر واحد ثقه حجت باشد و یک قسمت دیگر از خبر واحد ثقه حجت نباشد.
نتیجه
پس معلوم شد که دلالت آیه نفر بر حجیت فتوای مجتهد تمام است، هر چند بعضی در دلالت آن بر حجیت فتوای مجتهد خدشه وارد کردهاند و گفتهاند انذار به معنای خوف نفسانی است نه به معنای عمل. آیه مبارکه از این جهت اطلاق ندارد، چون آیه در مقام بیان این است که انذار مطلقاً واجب است، اما اینکه حذر هم همیشه واجب است یا در صورتی واجب است که برای انسان علم حاصل شود واجب میشود، از این جهت ما در «لعلهم یحذرون» ما نمیتوانیم تمسک به اطلاق کنیم،چون میدانیم اگر یک آیه یا روایت یا دلیل دیگر از یک جهت در مقام بیان بود، از جهت دیگر اطلاق ندارد.
خلاصه بعضی این خدشه را کردهاند و بعضی هم گفتهاند مراد از «حذر»، خوف نفسانی است نه عمل. ولی حقش این است که آیه مبارکه نفر هم دلالت بر حجیت فتوای مجتهد دارد و هم دلالت بر حجیت خبر واحد،منتها به ضمیمه عدم قول به فصل.
اشکال
البته بعضیها در دلالت آیه نفر و انذار اشکال کردهاند و گفتهاند فتوای آن زمان را شامل میشد،چون فتوا دادن در آن زمان خیلی ساده و آسان بوده، زیرا افراد خدمت معصومین (علیهم السلام) میرسیدند و مسائل شرعی را از آن حضرات سوال میکردند و آنگاه به شهر و قصبات خود بر میگشتند و برای مردم بیان میکردند، از آنجا که روای ها عرب بودند، فلذا معنای روایت را هم میفهمیدند، اگر هم بلد نبودند، معنای لفظ را از امام سوال میکردند، چون لازم نیست اگر کسی از ابناء یک لغت بود، همه معنای آن لغت را بلد باشد،چنانچه فارسی زبان ها، تمام لغات فارسی را بلد نیستند، بلکه نیاز به مراجعه به لغت دارند.
خلاصه در آن زمان فقاهت خیلی آسان بوده، آیه نفر هم میگوید چنین فقیهی (فقیه عصر معصومین علیهم السلام) اگر انذار کند،حجت است و حال آنکه در زمان ما فقاهت خیلی کاری مشکل است، باید چندین علم را بخواند که مقدمات اجتهاد بود، بعد اعمال نظر کند، به این میگویند فقیه، و حال آنکه آیه مبارکه چنین فقیهی را شامل نمیشود،اگر چنین فقیهی را شامل نشد، قهراً آیه مختص میشود به حجیت خبر واحد. چرا؟ برای اینکه در زمان معصومین (علیهم السلام) فقیه به کسی میگفتند که خبر واحد را نقل کند،یعنی از معصومین نقل روایت میکرده، به چنین افرادی که نقل روایت میکردند، فقیه میگفتند. جواب
جوابش این است که فقاهت در آن زمان با این زمان هیچ فرقی ندارد، فقط فرق که هست و اختلافی که دارد در سهولت و صعوبت است، در زمان (حضور ائمه) اجتهاد آسان بود، ولی در زمان غیبت یک کمی مشکل شده، و الا فقاهت بیش از یک معنا ندارد و آن عبارت است از علم به احکام فرعیه، این دوتا با هم فرقی ندارد و آیه مبارکه میفرماید فقیه،خواه با صعوبت فقیه شده باشد و چه با سهولت فقیه شده باشد، معنایش یکی است فلذا اگر فقیه شما را به چیزی انذار کرد، حذر بر شما واجب است، پس از این جهت آیه دلالت میکند.
شبههای که وارد کردند که (لعلّهم یحذرون) انذار بر آنها واجب است و حذر وقتی واجب است که برای انسان از گفتهی مجتهد علم پیدا بشود، اگر علم پیدا نشد،حذر واجب نیست.
از این اشکال جواب دادهاند و گفتهاند این گونه استعمالات از قبیل این است که بگوییم:« إن لم تکن طبیباً فارجع الطبیب»، معنای این جمله این است که اگر خود طبیب نیستی، به طبیب مراجعه کن نه اینکه سراغ طبابت برو و طبیب شو، معنای «فارجع الطبیب» این است که هر چه طبیب گفت، قبول کن، نه اینکه معنایش این باشد که تو هم طبیب شو و علم به طبابت پیدا کن، بلکه معنایش این است که وقتی او (طبیب) انذار کرد، حذر بر شما واجب است نه اینکه معنایش این باشد وقتی حذر واجب است که علم پیدا کند.
آیهدوم، آیه ذکر بود،«فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» النحل: ﴿٤٣﴾ میگوید سوال کنید از اهل ذکر اگر جاهلید، چون سوال کردن مال آدم جاهل است نه مال انسان عالم و دانا، از چه کسی باید سوال کند؟ از اهل ذکر، اهل ذکر در زمان علائم نبوت اهل کتاب بوده، اهل کتاب علائم خاتم انبیا را بلد بودند، آیه میفرماید شما راجع به نبوت نبی اسلام از علمای خود سوال کنید، اهل ذکر نسبت به احکام شرعیه ائمه (علیهم السلام) بودند در زمان خود، در زمانی که ائمه معصومین (علیهم السلام) حضور نداشته باشند، اهل ذکر مجتهدین و فقها هستند، سوال از باب مقدمه واجب است نه اینکه خودش موضوعیت داشته باشد، یعنی مانند نماز صبح نیست که خودش واجب است و خودش فی نفسه موضوعیت دارد، ولی سوال برای این واجب است تا مقدمه برای عمل باشد، وقتی سوال کردن واجب شد، واجب است تقلید کردن، واجب است فتوای مجتهد را دانستن، وقتی من فتوای مجتهد را دانستم، آیا فتوای مجتهد بر من حجت است یا نه؟ حتماً حجت است،چون اگر حجت نباشد، وجوب سوال بر من لغو است، یعنی با ملازمه عرفیه وقتی سوال بر من واجب شد و من سوال کردم و مجتهد هم جواب داد، باید جوابش بر من حجت باشد. اشکال
بر این آیه مبارکه هم اشکالاتی شده و از جمله اشکالاتش این است که مراد از اهل ذکر، علمای یهود و نصاراست و این آیه اصلاً مربوط به عالم و دنیای اسلام نیست.
جواب
ما از این اشکال جواب دادیم و گفتیم آیه مبارکه اهل ذکر به عنوان عام است، اهل ذکر به حسب اختلاف موارد، مثلاً در علائم نبوت،اهل ذکر عبارت است از علمای یهود و نصاری،ولی در احکام شرعیه،اهل ذکر چه کسانی هستند؟ حتماً فقها و مجتهدین هستند، چون آیات مبارکات قرآن هم «کالشمس و القمر یجریان فی کل زمان و فی کل عصر»، از این جهت مانعی ندارد که مراد از اهل ذکر هم علمای یهود و نصاری باشد و هم ائمه (علیهم السلام) در زمان حضور باشند و هم فقها و مجتهدین باشند در زمان غیبت فلذا این اشکال وارد نیست.
اشکال دوم
ولی اشکال مهم این است که مورد آیه مبارکه راجع به علائم نبوت است و نبوت هم از اصول دین است نه از فروع دین، و در اصول دین قطعاً ظن حجت نیست، بلکه باید دلیلش دلیل قطعی باشد نه ظنی. پس از این معلوم میشود آیه که میگوید از اهل ذکر سوال کنید، تا برای تان علم پیدا شود،از این جهت،این آیه مبارکه خیلی معلوم نیست که دلالت بر حجیت فتوای مجتهد داشته باشد، چون فرض این است که فتوای مجتهد برای عامی علم آور نیست، یعنی عامی یقین ندارد که فتوای مجتهد مطابق حکم واقعی است، بلکه احتمال خطا و اشتباه در آن راه دارد،این جهت که مورد آیه مبارکه موردش علائم نبوت است، فلذا دلالتش بر حجیت فتوا و هم چنین دلالتش بر حجیت خبر واحد، قابل نزاع و قابل خدشه است.
البته اگر تواستیم این دلیل و آیه مبارکه رفع خدشه کردیم، آن وقت هم دلیل بر حجیت فتوا میشود هم دلیل بر حجیت خبر واحد میشود، اگر دلیل بر حجیت فتوا شد، آن وقت بعضی ها از این آیه استفاده کردهاند که تقلید ابتدایی میت هر چند اعلم هم باشد، جایز نیست، چرا؟ چون آیه میفرماید: «فاسئلوا» دارد، سوال از آدم زنده معنا دارد، یعنی از آدم زنده میشود سوال کرد نه از آدم مرده، یعنی سوال از مرده امکان ندارد.